درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش3

1400/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب البیع/شروط المتعاقدین /البلوغ

 

متن کتاب: الكلام فی شروط المتعاقدین‌

مسألة: المشهور كما عن الدروس (1) و الكفایة (2)، بطلان عقد الصبی (3)، بل عن الغنیة: الإجماع علیه (4) و إن أجاز الولی (5).

و فی كنز العرفان، نسبة عدم صحّة عقد الصبی إلى أصحابنا، و ظاهره (6) إرادة التعمیم (7) لصورة إذن الولی (8).

    1. البتّه مرحوم شهید اوّل در دروس، این حکم را أشهر دانسته اند، نه مشهور.

    2. ای کفایة الاحکام للمحقّق السبزواری.

    3. الصبیّ هو من لم یبلغ البلوغ الشرعی.

    4. ای علی بطلان عقد الصبیّ.

    5. سواء کان قبل العقد ام بعدها.

    6. ای ظاهر اطلاق کلامه.

    7. ای تعمیم عدم صحّة عقد الصبی.

    8. به نظر می رسد ادّعای شهرت و یا اجماع بر عدم صحّت عقد صبیّ در خصوص صورتی است که خود صبیّ، متولّی عقد در مال خود باشد، امّا اگر عقد توسّط ولیّ صبیّ یا موکِّل صبیّ انفاذ شده و صبیّ فقط وکیل در اجراء صیغه عقد بوده باشد، هیچ شهرت و یا اجماعی بر عدم اعتبار عبارات صبیّ وجود ندارد، مخصوصاً در صورت وکالت از غیر که صبیّ در مال خود نیز تصرّف نمی نماید[1] .

 

متن کتاب: و عن التذكرة: أنّ الصغیر محجور علیه بالنصّ و الإجماع، سواء كان (1) ممیزاً (2) أو لا، فی جمیع التصرّفات (3) إلّا ما استثنى كعباداته (1) و إسلامه (1) و إحرامه (1) و تدبیره (1) (4) و وصیته (1) (5) و إیصال الهدیة و إذنه (1) فی الدخول (6)، على خلافٍ فی ذلك (7)؛ انتهى.

و (8) استثناء ایصاله (1) الهدیّة و إذنه (1) فی دخول الدار (6) یکشف بفحواه عن شمول المستثنی منه (9) لمطلق افعاله،

    1. ای الصبیّ.

    2. صبیّ ممیِّز، به صبیّ گفته می شود که میان خوب و بد، مرد و زن، نفع و ضرر، اجزاء و شرائط تکلیف، تمییز و تشخیص می دهد.

    3. عبارت «فی جمیع التصرّفات»، جار و مجرور و متعلّق به «محجورٌ» می باشد.

    4. تدبیر آن است که مالک عبد، عبد را برای بعد از وفات خود آزاد کرده و بگوید: «انتَ حرٌ دَبرَ وفاتی» ای: «بعدَ وفاتی».

    5. ای اذا کان عشراً کما ورد فی الدلیل.

    6. ای فی دخول الدار.

    7. ای علی خلافٍ فی عدم محجوریّة الصبیّ فی اصال الهدیّة و فی اذن الصبیّ للدخول.

    8. این واو، واو استینافیّه بوده و جواب از اشکال مقدّر می باشد؛

حاصل اشکال آن است که اگرچه مدلول التزامی جمله استثنائیّه، حصر حکم مستثنی منه در غیر از موارد استثناء می باشد –مثلاً مدلول التزامی استثناء برخی تصرّفات صبیّ مثل عبادات، اسلام، تدبیر، وصیّت و امثال آنها، حصر حکم به عدم صحّت تصرّفات صبیّ در غیر از موارد استثناء می باشد- ولی معلوم نیست حصر در عبارت تذکره، حصر حقیقی بوده و قائل به عدم صحّت تمامی تصرّفات صبیّ به غیر از مواردی که استثناء نموده اند بوده باشند، بلکه ممکن است حصر اضافی بوده و لذا مفید عدم صحّت تمامی تصرّفات صبیّ به غیر از مواردی که استثناء نموده اند، نباشد.

مرحوم مصنّف با این عبارت در مقام پاسخ از این اشکال بر آمده و می فرمایند در اینجا قرینه ای وجود دارد که اثبات می کند حصر در عبارت ایشان، حصر حقیقی می باشد و آن فحوای استثناء ایصال هدیّه و اذن به دخول توسّط صبیّ می باشد.

توضیح مطلب آن است که وقتی متکلّم تا این حدّ وسواس دارد که حتّی اموری مثل ایصال هدیّه توسّط صبیّ و اذن دخول دار توسّط صبیّ که فی حدّ نفسه، خارج از مستثنی منه یعنی تصرّفات صبیّ هستند، بلکه تصرّف غیر صبیّ به حساب می آیند را برای دفع توهّم دخول آنها در حکم مستثنی منه، از باب استثناء منقطع، استثناء می نماید، اگر بعضی از تصرّفات صبیّ که فی حدّ نفسه، داخل در مستثنی منه هستند را نیز خارج از حکم مستثنی منه می دانست، به طریق اولی آنها را استثناء می نمود، بنا بر این استثناء منقطع چنین مواردی قرینه بر آن است که این حصر، حصر حقیقی بوده و باقی تصرّفات صبیّ که استثنائ نشده اند، در نظر مرحوم علّامه در تذکره، داخل در حکم مستثنی منه یعنی عدم صحّت تصرّفات خواهند بود.

    9. و هو جمیع تصرّفات الصبیّ المحکومة بکون الصبیّ محجورٌ علیه فیها.

 

متن کتاب: لأنّ الایصال (1) و الإذن (2) لیسا من التصرّفات القولیّة و الفعلیّة و انّما الاوّل (1) آلةٌ فی ایصال الملک (3) (4) کما لو حملها (3) علی حیوانٍ و ارسلها (3) و الثانی (5) كاشف عن موضوعٍ تعلّق علیه إباحة الدخول، و هو (6) رضا المالك.

و احتجّ على الحكم (7) فی الغنیة بقوله صلّى اللّه علیه و آله و سلم: «رفع القلم عن ثلاثة: عن الصبی حتّى یحتلم، و عن المجنون حتّى یفیق (8)، و عن النائم حتّى یستیقظ»، و قد سبقه (9) فی ذلك (10) الشیخ فی المبسوط فی مسألة الإقرار و قال (11): «إنّ مقتضى رفع القلم أن لا یكون لكلامه (12) حكم». و نحوه (13)، الحلّی فی السرائر فی مسألة عدم جواز وصیة البالغ عشراً، و تبعهم (14) فی الاستدلال به (15) جماعة كالعلّامة و غیره (16).

    1. ای الصبیّ الموصل لللهدیّة.

    2. ای الإذن فی دخول الدار.

    3. ای الهدیّةَ.

    4. ای آلةٌ فی ایصال الملک الی المهدیّ الیه.

    5. ای اذن الصبی فی دخول الدار.

    6. ای الموضوع الذی تعلّق علیه اباحة الدخول.

    7. ای حکم بطلان عقد الصبی.

    8. افاقه به معنای فائق آمدن مجنون بر جنون خود و به عبارتی بهبودی جنون می باشد.

    9. ای سبق الغنیة.

    10. ای فی الاحتجاج علی بطلان بعض تصرّفات الصبیّ بحدیث رفع القلم.

    11. ای قال الشیخ رحمه الله.

    12. ای الصبیّ.

    13. ای نحو الشیخ رحمه الله فی المبسوط.

    14. ای تبع ابنَ زهرة فی الغنیة و الشیخَ فی المبسوط و الحلّیَّ فی السرائر.

    15. ای الاستدلال علی بطلان تصرّفات الصبیّ بحدیث رفع القلم.

    16. کالمحقّق الثانی رحمه الله فی جامع المقاصد و المحقّق التستری رحمه الله فی مقابس الانوار.

 

متن کتاب: و استدلّوا (1) أیضاً (2) بخبر حمزة بن حمران عن مولانا الباقر علیه السلام: «إنّ الجاریة إذا زُوِّجَت و دُخِلَ بها (3) و لها (3) تسع سنین، ذهب عنها (3) الیُتم و دُفِعَ إلیها (3) مالها (3)، و جاز أمرها (3) فی الشراء و البیع، و الغلام لا یجوز أمره (4) فی البیع و الشراء و لا یخرج عن الیُتم حتّى یبلغ خمس عشرة سنة .. الحدیث» (5).

و فی روایة ابن سنان: «متى یجوز (6) أمر الیتیم؟ قال: حتّى یبلغ أشدّه. قال: ما أشدّه؟ قال: احتلامه»، و فی معناها (7) روایات أُخر.

    1. ای لبطلان عقد الصبیّ.

    2. ای مضافاً الی الاستدلال بحدیث رفع القلم.

    3. ای الجاریة.

    4. ای الغلام.

    5. این روایت در صورتی دلیل بر عدم صحّت تصرّفات صبیّ می گردد که مراد حضرت از تزویج جاریه و مدخوله واقع شدن او، تزویج و دخول فعلی نباشد، بلکه شأنیّت تزویج و دخول باشد، یعنی دختر به بلوغ رسیده است به گونه ای که شأنیّت تزویج و دخول را دارد، نه دختر نابالغی که فقط از شأنیّت تزویج برخوردار بوده و دخول به او تا زمان بلوغ، حرام می باشد.

    6. ای ینفذ.

    7. ای و فی معنی روایة ابن سنان.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo