درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش3

1400/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تنبیهات المعاطاة/الامر الثامن: هل المعاطاة تتحقّق بالقول الغیر الجامع للشرائط کما تتحقّق بالفعل؟ /اعتبار العربیّة فی صیغ العقود

 

متن کتاب: ثمّ هل المعتبر عربیة جمیع أجزاء الإیجاب و القبول كالثمن و المثمن (1) أم یكفی عربیة الصیغة الدالّة على إنشاء الإیجاب و القبول حتى لو قال: «بعتك این كتاب را به ده درهم» كفى؟ الأقوى هو الأوّل (2)، لأنّ غیر العربی كالمعدوم، فكأنه لم یذكر فی الكلام (3) (4).

نعم، لو لم یعتبر ذكر متعلّقات الإیجاب كما لا یجب فی القبول و اكتفی بانفهامها (5) و لو من غیر اللفظ (6)، صحّ الوجه الثانی (7)، لكنّ‌ الشهید رحمه اللّه فی غایة المراد فی مسألة تقدیم القبول، نصّ على وجوب ذكر العوضین فی الإیجاب (8).

    1. و کزمان تسلیم المثمن فی السلم و زمان تسلیم الثمن فی النسیئة.

    2. ای اعتبار عربیّة جمیع اجزاء الایجاب و القبول کالثمن و المثمن.

    3. ای فکأنّه ذکر عقد البیع مثلاً بدون متعلّقه.

    4. در حالی که شرط صحّت ایجاب، ذکر متعلّقات آن از جمله ثمن، مثمن و امثال آنها می باشد.

    5. ای بانفهام متعلّقات الایجاب.

    6. مثل اینکه بایع، در بازار، بساط نموده و تعدادی نان برای فروش در مقابل خود قرار داده باشد و یکی از این نان ها را به مشتری بدهد و بگوید «بعت» که به قرینه حالیّه مشخّص می شود که مثمن، همین نان است، بدون اینکه لفظی به کار برده باشد.

    7. ای عدم اعتبار عربیّة متعلّقات الایجاب و القبول کالثمن و المثمن و کفایة عربیّة الصیغة الدالّة علی انشاء الایجاب و القبول.

    8. ایشان در مسأله تقدیم ایجاب بر قبول می فرمایند: «ممکن است گفته شود همانطور که ذکر متعلّقات بیع مثل ثمن و مثمن در ایجاب، قرینه بر اراده آنها در قبول گردیده و قبول بیع مشروط به ذکر متعلّقات بیع در قبول نبود و بعد از آنکه بایع می گفت: «بعتک هذه الدار بعشرة آلاف دراهم»، مشتری می تواند بگوید: «قبلت» بدون اینکه ثمن و مثمن را ذکر نماید، در صورت تقدیم قبول بر ایجاب نیز اگر مشتری استیجاب نموده و بگوید: «اشتری منک هذه الدار بعشرة آلاف دراهم»، بایع می تواند به ذکر متعلّقات بیع مثل ثمن و مثمن در استیجاب و قبول متقدّم، اکتفاء نموده، آنها را ذکر نکرده و صرفاً بفرماید: «بعتُ»؛ ولی بیان، قیاس باطل بوده و گفته می شود در ایجاب متأخّر شرط است که متعلّقات بیع همچون ثمن و مثمن حتماً لفظاً ذکر شوند و لذا بایع پس از استیجاب مشتری باید بگوید: «بعتُ هذه الدار بعشرة آلاف دراهم» ».

مرحوم مصنّف می فرمایند وقتی ایشان در ایجاب متأخّر، تقدّم لفظی متعلّقات بیع همچون ثمن و مثمن را کافی ندانسته و حکم به لزوم ذکر این متعلّقات در ایجاب می نمایند، در ما نحن فیه یعنی صورت تقدّم ایجاب که چنین قرینه لفظیّه ای وجود ندارد باید به طریق اولی حکم به لزوم ذکر این متعلّقات در ایجاب نمایند.

 

متن کتاب: ثمّ إنّه هل یعتبر كون المتكلّم عالماً تفصیلًا بمعنى اللفظ بأن یكون فارقاً بین معنى «بعت» و «أبیع» و «أنا بائع»، أو یكفی مجرّد علمه بأنّ هذا اللفظ (1) یستعمل فی لغة العرب لإنشاء البیع (2)؟ الظاهر هو الأوّل (3)؛ لأنّ عربیة الكلام لیست باقتضاء نفس الكلام (4)، بل بقصد المتكلّم منه (5) المعنى الذی وضع له (6) عند العرب، فلا یقال إنّه تكلّم و ادّى المطلب على طبق لسان العرب إلّا إذا میز بین معنى «بعت» و «أبیع» و «أوجدت البیع» و غیرها (7)، بل (8) على هذا (9) لا یكفی معرفة أنّ «بعت» مرادف لقوله: «فروختم» حتى یعرف أنّ المیم فی الفارسی عوض تاء المتكلّم، فیمیز بین «بعتك» (10) و «بعتُ» (11) بالضمّ و «بعتَ» بفتح التاء (12)،

    1. ای لفظ «بِعتُ» مثلاً.

    2. ای من دون ان یفرّق بین معانی الالفاظ الثلاثة.

    3. ای اعتبار کون المتکلّم عالماً تفصیلاً بمعنی اللفظ.

    4. مثلاً اگر متکلّم بگوید «بعت» و از این کلام، اراده معنای «امرت بالخروج» را بنماید، به صرف اینکه این لفظ کلام عربی می باشد، تکلّم به این کلام، تکلّم به عربی به حساب نمی آید.

    5. ای من الکلام.

    6. ای وضع له الکلام.

    7. مثل «هذا مبیعٌ» و «انا بائعٌ».

    8. مرحوم مصنّف تا این بخش از عبارت ادّعا نمودند که لازم است، متکلّم به صیغه عقد، میان معنای آن عقد با معنای سایر عقود تمییز دهد، ایشان در این قسمت از عبارت، از این ادّعا ترقّی نموده و ادّعا می نمایند علاوه بر لزوم تمییز میان معنای عقد از معنای سایر عقود، متکلّم به صیغه عقد لازم است حتّی نسبت به معنای اجزاء لفظ عقد مثل فعل، ضمیر و امثال آن، علم تفصیلی داشته باشد.

    9. ای اعتبار کون المتکلّم عالماً تفصیلاً بمعنی اللفظ.

    10. ای بکاف الخاطاب.

    11. ای بدون کاف الخطاب.

    12. که خطاب بوده و انشاء نمی باشد.

 

متن کتاب: فلا ینبغی ترك الاحتیاط (1) و إن كان فی تعینه (2) نظر (3)؛ و لذا نصّ بعضٌ على عدمه (4).

    1. ای الاحتیاط بالعلم التفصیلی بالموضوع له فی مفردات الصیغة و اجزائها.

    2. ای تعیّن الاحتیاط بالعلم التفصیلی بالموضوع له فی مفردات الصیغة و اجزائها.

    3. زیرا بنا بر اشتراط عربیّت در صیغه عقد، همین قدر لازم است که بر کلام متکلّم عرفاً صدق نماید که با عربی تکلّم می کند و تکلّم به عربی به صرف تلّفظ الفاظ عربی و علم تفصیلی به معانی آنها به گونه ای که این الفاظ را از سایر الفاظ مشابه تشخیص دهد، کفایت می نماید بدون اینکه لازم باشد علم تفصیلی به معانی اجزاء لفظ خود داشته باشد، مثلاً اگر شخص فارسی زبانی بگوید «سلامٌ علیکم»، همین قدر که بداند این کلام به معنای تحیّت می باشد و معنای آن را از لفظ «لعنکم الله» و امثال آن تشخیص دهد، برای صدق عرفی تکلّم به عربی کافی می باشد، و لو معنای تفصیلی اجزاء این کلام خود یعنی لفظ «سلام»، «علی» و «کم» را نداند؛ لذا در ما نحن فیه نیز گفته می شود همین قدر که متکلّم به لفظ «بِعتُ» بداند که این لفظ اجمالاً به معنای فروختم بوده و میان این لفظ با امثال لفظ «أبیع»، «أوجدت البیع»، «انا بائعٌ» و «هذا مبیعٌ» تمییز دهد برای صدق عرفی تکلّم به عربی کفایت می نماید و لو علم تفصیلی به موضوع له هر یک از اجزاء لفظ خود به صورت جداگانه نداشته باشد و مثلاً نداند در «بعتُ»، مادّه «بیع» به معنای فروختن و ضمیر «تُ» به معنای میم فارسی است که شناسه فاعلی متّصل متکلّم وحده در فارسی می باشد.

    4. ای و لذا نصّ بعضٌ علی عدم تعیّن الاحتیاط بالعلم التفصیلی بالموضوع له فی مفردات الصیغة و اجزائها، فیکفی معرفة معنی الصیغة اجمالاً و ان لم تعلم تفصیلاً بمعانی مفردات الصیغة و اجزائها.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo