< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش2

99/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الثالثة و العشرون: النجش؛ الرابعة و العشرون: النمیمة/النوع الرابع: ما یحرم الاکتساب به لکونه عملاً محرّماً فی نفسه /تعریف - ادلّه حرمت

 

الثالثة و العشرون (1) النَّجش‌

بالنون المفتوحة و الجيم الساكنة (2) أو المفتوحة (3) حرام؛ لما في النبوي المنجبر بالإجماع المنقول (4) عن جامع المقاصد و المنتهى من لعن الناجش و المنجوش له، و قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلم: «و لا تناجشوا» (5).

و يدلّ على قبحه: العقل؛ لأنّه غِشٌّ و تلبيس (6) و إضرار.

_____________________________________________________________________________________________

    1. ای الثالثة و العشرون ممّا یحرم الاکتساب به لکونه حراماً فی نفسه.

    2. در این صورت مصدر خواهد بود.

    3. در این صورت اسم مصدر خواهد بود.

    4. به نظر می رسد اجماع منقول نمی تواند ضعف سند این روایت نبوی را جبران نماید، زیرا همانطور که در بحث شهرت گفته شد، شهرتی جابر ضعف سند است که شهرت عملیّه بوده و معلوم باشد استناد مشهور در این فتوای خود به همین روایت ضعیفه بوده است، نه صرف شهرت فتوائیّه و مطابقت فتوای مشهور با روایت ضعیفه بدون اینکه استناد آنها به روایت ضعیفه معلوم بوده باشد، اجماع منقول نیز همچون شهرت تنها در صورتی می تواند جابر ضعف سند یک روایت باشد که استناد مجمعین به روایت ضعیفه معلوم باشد، در حالی که در ما نحن فیه معلوم نیست مجمعین به چه دلیل اجماع بر حرمت نجش نموده اند، زیرا ممکن است مستند مجمعین، ادلّه حرمت غشّ باشد نه این نبوی ضعیفه و لذا این اجماع نمی تواند جابر ضعف سند قرار داده شود[1] .

    5. باید توجّه داشت که این ادلّه صرفاً حرمت نجش را ثابت می نمایند، نه فساد معامله ای را که بر اساس نجش صورت پذیرفته است، زیرا همانطور که در اصول گذشت، نهی در معاملات مقتضی فساد نیست[2] .

    6. «غشّ» عبارت است از مخفی کردن جنس پست تر در جنس مرغوب تر مثل مخلوط کردن آب با شیر و فروختن آب به اسم شیر، مخفی کردن ماهیّت کالا مثل آب طلا کاری کردن نقره و فروختن آن به اسم طلا و پوشاندن عیب کالا مثل مخفی کردن تصادف مشتری از خریدار؛ در حالی که «تلبیس» عبارت است از اظهار صفتی برای کالا در حالی که در واقع چنین صفتی ندارد مثل اینکه ویترین را طوری نور پردازی کند که رنگ کالاها درخشان تر از آنچه در واقع هست، به نظر برسد.

و هو (1) كما عن جماعة: أن يزيد الرجل في ثمن السلعة و هو لا يريد شراءها؛ ليسمعه غيره فيزيد لزيادته، بشرط المواطاة (2) مع البائع (3)، أو لا بشرطها (4) كما حكي عن بعض.

و حكي تفسيره (5) أيضاً بأن يمدح السلعة في البيع لينفقها (6) و يروّجها؛ لمواطاة بينه و بين البائع، أو لا معها (7).

و حرمته (8) بالتفسير الثاني خصوصاً لا مع المواطاة، يحتاج إلى دليل، و حكي الكراهة عن بعض (9).

الرابعة و العشرون (10) النميمة محرّمة بالأدلّة الأربعة.

و هي (11) نقل قول الغير إلى المقول فيه كأن يقول: تكلّم فلان فيك بكذا و كذا.

قيل هي (11) من نَمَّ الحديث، من باب قتل و ضرب (12)، أي سعى به لإيقاع فتنة أو وحشة.

_____________________________________________________________________________________________

    1. ای النجش.

    2. «مواطاة» به معنای هماهنگی، همدستی و تبانی می باشد.

    3. یعنی به شرط اینکه ناجش و کسی که قیمت کالای خود را بالا اعلام می کند ولی قصد فروش آن را ندارد، با بایع یعنی کسی که به خاطر حرف او، قیمت کالای فروشی خود را زیاد می کند، هماهنگی و همدستی داشته باشند.

    4. یعنی به صرف اینکه کسی قیمت کالای خود را بالا اعلام کند بدون اینکه قصد فروش آن را داشته باشد تا این قیمت به گوش دیگری رسیده و او نیز قیمت کالای فروشی خود را بالا ببر، نجش گفته می شود، چه بین این دو فرد، هماهنگی و همدستی وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد.

    5. ای تفسیر النجش.

    6. ای لیجعل لها نفقاً ای رواجاً.

    7. ای لا مع المواطاة.

    8. ای النجش.

    9. با توجّه به این مسأله فروع دیگری نیز مطرح می شود و آن اینکه آیا نجاشت اختصاص به بیع دارد یا در سایر عقود همچون نکاح نیز جاری می باشد، مثل اینکه دختری به جهت عیبی که دارد، خواستگار ندارد و شخصی به خواستگاری او برود بدون اینکه قصد ازدواج با او را داشته باشد تا خبر این خواستگاری او به گوش دیگران رسیده و ترغیب شوند به خواستگاری این دختر بیایند؛ چه اینکار را با هماهنگی دختر و خانواده دختر انجام دهد و چه بدون هماهنگی آنها؛

همچنین این فرع مطرح می شود که آیا نجاشت در بیع، اختصاص به زیادة در ثمن دارد یا شامل نقیصه در ثمن نیز می شود مثل اینکه فردی بناء خانه خود را به مناقصه گذاشته و فردی دیگر بدون اینکه قصد ساختن خانه او را داشته باشد، در این مناقصه شرکت کرده و قیمت پایینی ارائه دهد تا دیگر شرکت کنندگان برای رقابت با او، پیشنهاد قیمت کمتری دهند؛

همچنین این فرع مطرح می شود که آیا در صدق نجاشت در زیاده یا نقیصه و ثبوت حرمت برای آن، حتما لازم است ناجش، قصد معامله نداشته باشد یا حتّی اگر معامله را به قصد زیاده قیمت یا نقیصه آن انجام دهد نیز این کار او نجاشت بوده و حرام خواهد بود، مثل اینکه واقعاً برای اینکه قیمت جنسی در بازار بالا رود شروع به گران فروشی آن کند، مثلاً 10 درصد انبار خود را با قیمت گران بفروشد تا به گوش دیگران رسیده و آنها نیز قیمت را از این بالاتر ببرند و این فرد در ادامه بتواند 90 درصد باقیمانده انبار خود را با قیمتی به مراتب بالاتر از قیمت اوّل بفروشد؛ امروزه این فرع در معاملات بورسی مبتلا به می باشد، زیرا بسیاری از کسانی که در بورس به عنوان شخصیّت حقوقی یا شرکت بازار گردانی بورس فعّالیّت می کنند، می با عرضه عمده سهام یک شرکت به قیمت پایین، باعث ایجاد هراس در سهامداران خرد و حقیقی و تحریک آنها به فروش سهم خود با قیمت پایینتری شده و بعد که قیمت آن سهم به اندازه کافی پایین آمد، خود اقدام به خرید این سهام به ثمن بخس می نمایند!؛ یا آنکه با خرید عمده سهام یک شرکت با قیمت بالا، باعث ایجاد شوق در سهامداران به فروش سهام خود با قیمت های بالاتر شده و بعد از آنکه قیمت آن سهم به اندازه کافی بالا رفت، خود اقدام به فروش سهام خود با قیمت های غالی و سر سام آور هیجانی می نمایند؛

لذا باید دید آیا می توان از ادلّه تحریم نجاشت، تنقیح مناط نموده و حرمت را به این موارد سرایت داد یا خیر.

    10. ای الرابعة و العشرون ممّا یحرم الاکتساب به لکونه حراماً فی نفسه.

    11. ای النمیمة.

    12. وجه اینکه مرحوم مصنّف برای بیان وزن «نمَّ»، دو مثال «قتَل» و «ضرَب» را می زند با آنکه این دو مثال، هر دو یک وزن دارد آن است که مضارع «قتَل»، مضموم العین بوده و مضارع «ضرَب»، مکسور العین می باشد و مرحوم مصنّف با این تمثیل می خواهند بفرمایند که اگرچه ماضی «نمَّ»، تنها بر وزن «فَعَلَ» می باشد، ولی مضارع آن هم بر وزن «یَفعُلُ» یعنی «یَنُمُّ» استعمال شده است و هم بر وزن «یَفعِلُ» یعنی «یَنِمُّ».

 

و هي (1) من الكبائر، قال اللّه تعالى: «وَ يَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولٰئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ»، و النمّام قاطع لما أمر اللّه بصلته و مفسد (2) (3).

قيل و هي (1) المرادة بقوله تعالى: «وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (4).

و قد تقدّم في باب السحر قوله عليه السلام في ما رواه في الاحتجاج في وجوه السحر: «و إنّ من أكبر السحر النميمة، يفرّق بها بين المتحابّين».

_____________________________________________________________________________________________

    1. ای النمیمة.

    2. مرحوم مصنّف برای اثبات کبیره بودن نمیمه به این آیه شریفه استناد می نماید، ایشان اشاره به صدق افساد فی الارض و قطع ما امر الله به ان یوصل، بر نمیمه می نمایند، ولی وجه دلالت آیه شریفه بر کبیره بودن نمیمه را ذکر نمی کنند. گفته می شود وجه دلالت این آیه شریفه بر کبیره بودن نمیمه آن است که در این آیه شریفه، خداوند متعال فرد مفسد فی الارض و قاطع ما امر الله به ان یوصل را لعنت نموده و وعید به بد بودن زندگی آخرت می دهند و هر گناهی که در قرآن کریم بر آن وعده عذاب داده شده باشد و یا فاعل آن مورد لعن الهی قرار گرفته باشد، از گناهان کبیره می باشد.

    3. مرحوم تبریزی در هدایة الطالب می فرمایند استدلال به این آیه شریفه برای اثبات حرمت مطلق نمیمه صحیح نیست، زیرا این ایه شریفه تنها قطع را در مواردی حرام می داند که امر الله به ان یوصل و ظاهر مادّه امر در این تعبیر، اموری است که وصل آنها واجب می باشد مثل صله رحم و امثال آن، نه مثل صله میان دو مؤمن که اگرچه وصل آنها مستحبّ است، ولی واجب نبوده و این آیه دلالت بر حرمت قطع آن نخواهد داشت[3] .

به نظر می رسد این اشکال ایشان وارد نباشد، چون اوّلاً تعبیر «امر الله به ان یوصل» در این آیه شریفه، عامّ بوده و شامل امر استحبابی نیز می شود و ثانیاً بر فرض این تعبیر، اختصاص به اوامر وجوبی داشته باشد و شامل نمیمه نشود، تعبیر «یفسدون فی الارض» در ذیل آیه شریفه بر نمیمه صدق نموده و برای اثبات حرمت آن کافی می باشد.

    4. به نظر می رسد مراد از این آیه نیز نمیمه نبوده و لذا دلالت بر حرمت نمیمه نخواهد داشت، زیرا مراد از این آیه شریفه، مطلق فتنه نیست تا شامل نمیمه نیز بشود، بلکه فتنه و افتراق در صفوف مسلمین در جنگ مقابل کفّار است، زیرا این جمله در ضمن آیه شریفه ای است که راجع به قتال مؤمنین و کفّار می باشد و لذا به تناسب حکم و موضوع، مراد از فتنه خصوص فتنه میان مسلمین در مقابل کفّار خواهد بود. خداوند متعال می فرماید: «یسئلونک عن الشهر الحرام قتالٍ فیه، قل قتالٌ فیه کبیر و صدٌّ عن سبیل الله و کفرٌ به و المسجد الحرام و اخراج اهله من اکبر عند الله و الفتنة اکبر من القتل»[4] .

و عن عقاب الأعمال عن النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: «من مشى في نميمة بين اثنين، سلّط اللّه عليه في قبره ناراً تحرقه، و إذا خرج من قبره سلّط اللّه عليه تنّيناً (1) أسود، ينهش (2) لحمه حتى يدخل النار».

و قد استفاضت الأخبار بعدم دخول النمّام الجنّة.

و يدلّ على حرمتها (3) مع كراهة المقول عنه لإظهار القول عند المقول فيه، جميع ما دلّ على حرمة الغيبة، و يتفاوت عقوبته بتفاوت ما يترتّب عليها من المفاسد، و (4) قيل (5): «إنّ حدّ (6) النميمة بالمعنى الأعم، كشف ما يُكرَه كشفه، سواء كرهه المنقول عنه أم المنقول إليه، أم كرهه ثالث (7)، و سواء كان الكشف بالقول أم بغيره من الكتابة و الرمز و الإيماء، و سواء كان المنقول من الأعمال أم من الأقوال، و سواء كان ذلك (8) عيباً و نقصاناً على المنقول عنه أم لا، بل حقيقة النميمة إفشاء السرّ و هتك الستر عمّا يكره كشفه» انتهى موضع الحاجة.

ثم إنّه قد يباح ذلك (3) لبعض المصالح التي هي آكد من مفسدة إفشاء السرّ(9)، كما تقدم في الغيبة، بل قيل: إنها (3) قد تجب لإيقاع الفتنة بين المشركين، لكن الكلام في النميمة على المؤمنين.

_____________________________________________________________________________________________

    1. «تنّین» به معنای «ثعبان» و اژدها می باشد.

    2. ای یقطع بفمه.

    3. ای النّمیمة.

    4. مرحوم مصنّف در اینجا پس از آنکه ادلّه حرمت غیبت را شامل نمیمه می دانند، برای تأیید این مدّعای خود به بیان تعریف مرحوم شهید اوّل از نمیمه می پردازند که نمیمه را بالمعنی الاعمّ دانسته و شامل موارد کراهت و غیبت نیز می دانند.

    5. ای الشهید الاوّل فی کشف الریبة.

    6. «حدّ» در این عبارت به معنای تعریف می باشد.

    7. مثلاً فرد نمّام به زید بگوید عمرو راجع به تو گفت: دخترت طلاق گرفته است؛ چه عمرو از علنی شدن این گفته خود کراهت داشته باشد، چه زید از علنی شدن این جمله راجع به دخترش کراهت داشته باشد و چه فرد ثالثی مثل شوهر دخترش از علنی شدن این جمله راجع به همسرش کراهت داشته باشد، در هر کدام از این سه صورت، چه دو نفر دیگر از علنی شدن این گفته کراهت داشته باشند و چه کراهت نداشته باشند، نمیمة بالمعنی الاعمّ صدق می نماید.

    8. ای کشف ذلک القول او العمل.

    9. مثل نصح مستشیر و کسی که از انسان راجع به شخصی مشورت می گیرد و مثل تجنیب الناس و دور نگه داشتن مردم از صاحب بدعت.


[1] مقرَّر ارشاد الطالب فی التعلیق علی المکاسب، جلد 1، صفحه 254.
[2] ارشاد الطالب فی التعلیق علی المکاسب، جلد 1، صفحه 254.
[3] مقرَّر هدایة الطالب الی اسرار المکاسب، جلد 1، صفحه 255.
[4] سوره بقره، آیه 217.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo