< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش2

99/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النوع الرابع: ما یحرم الاکتساب به لکونه عملاً محرّما فی نفسه/المسألة التاسعة عشرة: الکهانة؛ العشرون: اللهو /ادلّه حرمت کهانت؛ دامنه حرمت کهانت؛ بیان عبارات الفقهاء فی حرمة اللهو و بیان ادلّة حرمته

 

و كيف كان (1)، فلا خلاف في حرمة الكهانة.

و (2) في المرويِّ عن الخصال: «من تَكَهَّن أو تُكُهِّن له، فقد بري‌ء من دين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم».

و قد تقدم رواية: «أنّ الكاهن كالساحر» (3)، و «أنّ تعلّم النجوم يدعو إلى الكهانة»(4).

و روى في مستطرفات السرائر عن كتاب المشيخة للحسن بن محبوب، عن الهيثم قال: «قلت لأبي عبد اللّه عليه السلام: إنّ عندنا بالجزيرة رجلًا ربما أخبر من يأتيه يسأله عن الشي‌ء بسرق، أو شبه ذلك، فنسأله؟ فقال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم: من مشى إلى ساحر أو كاهن أو كذّاب يصدّقه فيما يقول، فقد كفر بما أنزل اللّه من كتاب» الخبر (5).

و ظاهر هذه الصحيحة أنّ الإخبار عن الغائبات على سبيل الجزم (6) محرّم مطلقاً، سواء كان بالكهانة أو بغيرها؛

_____________________________________________________________________________________________

    1. أي سواء أ كانت عبارة «مع قذف فی قلبه» قيدا للأخير ای «فطنة الروح» ام لجمیع الوجوه المذکورة.

    2. مرحوم مصنّف از این قسمت از عبارت در صدد بیان ادلّه حرمت کهانت بر می آیند.

    3. وجه دلالت این روایت بر حرمت کهانت آن است که کهانت در این روایت در حکم سحر قرار داده شده و از آنجا که سحر حرام می باشد، لذا کهانت نیز حرام خواهد بود.

    4. وجه دلالت این روایت بر حرمت کهانت آن است که حضرت در این روایت، وجه نهی از تعلّم نجوم را زمینه سازی تعلّم نجوم برای کهانت می دانند در حالی که اگر کهانت حرام نبود، زمینه سازی برای آن به واسطه تعلّم نجوم نیز حرام قرار داده نمی شد.

    5. وجه دلالت این روایت بر حرمت کهانت آن است که حضرت در این روایت سؤال از کاهن را حرام دانسته اند و حرمت سؤال از کاهن، بالملازمه دلالت بر حرمت نفس کهانت خواهد داشت.

    6. وجه اینکه مرحوم مصنّف، این روایت را دلیل بر حرمت اخبار علی سبیل الجزم می دانند، نه حرمت اخبار و لو علی سبیل الجزم نباشد آن است که در این روایت، اوّلاً پرسش راوی ظهور در خصوص سؤال برای دریافت پاسخ جزمی دارد و ثانیاً قرار دادن کذب به عنوان یکی از اقسام إخبار عن الغائبات در کنار سحر و کهانت، دلالت بر جزمیّت اخبار دارد، زیرا کذب بر خبر مردّد صدق نمی نماید[1] .

لأنّه عليه السلام جعل المخبر بالشي‌ء الغائب بين الساحر و الكاهن و الكذّاب، و جعل الكلّ حراماً (1) (2).

و يؤيده (3) النهي في النبوي المرويِّ في الفقيه في حديث المناهي أنّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم نهى عن إتيان العرّاف و قال: «من أتاه و صدّقه، فقد بري‌ء ممّا أنزل اللّه على محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم» (4).

و قد عرفت من النهاية أنّ المخبر عن الغائبات في المستقبل كاهنٌ و يخصّ باسم العرّاف (5).

_____________________________________________________________________________________________

    1. به نظر می رسد این فرمایش مرحوم مصنّف تنها راجع به پیش بینی هایی است که از طرق غیر عادّی صورت می پذیرد، نه پیش بینی هایی که از طرق علمی و عادی صورت می پذیرد مثل هواشناسی، لرزه شناسی و امثال آن.

    2. ممکن است گفته شود اگرچه این روایت دلالت بر حرمت خصوص سحر، کهانت و کذب دارد، ولی دلالت بر حرمت مطلق اخبار عن الغائبات علی سبیل الجزم نخواهد داشت چه از این سه راه حاصل شوند و چه از غیر آنها، زیرا اگرچه سؤال راوی از مطلق اخبار عن الغائبات بوده و اختصاصی به این سه طریق ندارد، ولی اینکه امام (ع) جواب را مطلق ذکر ننموده و به فرمایش پیامبر اکرم (ص) یعنی «من مشى إلى ساحر أو كاهن أو كذّاب يصدّقه فيما يقول، فقد كفر بما أنزل اللّه من كتاب» استناد نموده اند که در خصوص ساحر، کاهن و کذّاب می باشد، اگر نشان از تقیید حرمت در نظر امام (ع) به همین سه مورد نداشته باشد، حدّ اقل مانع از ظهور کلام حضرت در اطلاق نیز خواهد گردید.

بنا بر این اینکه مرحوم مصنّف با عبارت «لأنّه عليه السلام جعل المخبر بالشي‌ء الغائب بين الساحر و الكاهن و الكذّاب، و جعل الكلّ حراماً»، حصر مخبر بالغیب بین این سه مورد را دلیل بر حرمت مطلق اخبار عن الغیب قرار می دهند نه تنها صحیح نمی باشد، بلکه این امر همانطور که گذشت، دلیل بر انحصار حرمت اخبار عن الغیب به این سه مورد خواهد بود[2] .

    3. ای و یؤیّد ثبوت الحرمة لمطلق الاخبار عن الغائبات علی سبیل الجزم.

    4. وجه آنکه مرحوم مصنّف، این روایت را صرفاً مؤیّد ادّعای ثبوت حرمت برای مطلق اخبار از غائبات علی سبیل الجزم می دانند نه دلیل، آن است که عرّاف همانطور که در نهایه ذکر شد، از آینده خبر می دهد در حالی ادّعای مرحوم مصنّف، ثبوت حرمت برای مطلق اخبار از غائبات علی سبیل الجزم بود، چه اخبار از مستقبل، چه از حال و چه از گذشته؛ بر این اساس، این روایت اخصّ از مدّعا بوده و دلالت آن بر مدّعا تمام نخواهد بود.

    5. وجه اینکه مرحوم مصنّف کلام صاحب نهایة را در تفسیر عرّاف ذکر می نمایند آن است که اثبات کنند عرّاف مذکور در این روایت، فردی از افراد کاهن بوده و لذا این روایت، مربوط به محلّ نزاع می باشد.

و يؤيّد ذلك (1) ما تقدم في رواية الاحتجاج من قوله عليه السلام: «لئلّا يقع في الأرض سبب يشاكل الوحي .. إلخ»؛ فإنّ ظاهره كون ذلك (2) مبغوضاً للشارع من أيّ سبب كان (3)، فتبيّن من ذلك أنّ الإخبار عن الغائبات بمجرّد السؤال عنها من غير النظر في بعض ما صحّ اعتباره كبعض الجفر (4) و الرمل (5) (6)، محرّمٌ.

_____________________________________________________________________________________________

    1. ای و یؤیّد ثبوت الحرمة لمطلق الاخبار عن الغائبات علی سبیل الجزم.

    2. ای وقوع سبب یشاکل الوحی فی الارض.

    3. وجه آنکه مرحوم مصنّف، این روایت را صرفاً مؤیّد ادّعای ثبوت حرمت برای مطلق اخبار از غائبات علی سبیل الجزم می دانند نه دلیل، آن است که در این روایت، صرفاً اخبار شیاطین از اخبار سماء مبغوض شارع دانسته شده، نه اخبار از اخبار ارض، لذاست که خداوند شیاطین را از اخبار سماء منع نموده است ولی از اخبار ارض منع ننموده است در حالی که ادّعای مرحوم مصنّف، ثبوت حرمت برای مطلق اخبار از غائبات علی سبیل الجزم بود، چه إخبار از أخبار سماء باشد و چه إخبار از أخبار ارض.

    4. جَفر، علمی است که از طریق حروف شمسی و قمری با قواعد خاصّی به کشف مجهولات می پردازد؛ علمای جفر در این زمینه طلسم های سه ضلعی، چهار ضلعی و پنج ضلعی و غیر آنها دارند و همچنین برای هر حرف، عدد خاصّی را قائلند که با بسط کلمات مختلف به اعداد مربوط به حروف آنها، طبق جداول مختلف و پیچیده ای که دارند، به عدد خاصّی می رسند که در این جداول، معنای خاصّی دارد، مثلاً عدد 19 در جفر، عدد جنگ، خونریزی و مرگ می باشد؛

در روایت وارد شده که: «أملى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله على أمير المؤمنين عليه السلام، الجفر و الجامعة». و این دو علم یعنی جَفر و جامعه در روایات تفسیر شده اند به پوست بز و پوست گوسفندی که مشتمل بر کتبی هستند که تمامی علوم در آنها نگاشته شده است حتّی دیه خراش.

همچنین از برخی علماء نقل شده که جفر و جامعه، دو کتاب بوده اند که به علی (ع) تعلّق داشته اند.

    5. رمل، علمی است که از طریق خطوط و نقاط به کشف مجهولات می پردازد و از آنجا که حضرت سلیمان (ع) این علم را از کشیدن بال جبرئیل بر رمل، آموخت، به آن علم رمل گویند.

    6. وجه تقیید حرمت اخبار از غائبات به قید «من غیر النظر فی بعض ما صحّ اعتباره کبعض الجفر و الرمل» آن است که طبق این روایت، خصوص آن اخباری حرام قرار داده شده که مشابه با وحی بوده و از طریق تعلّم عادّی صورت نگرفته باشد، در حالی که اخبار از غائبات از طریق نظر در برخی علوم صحیحه مثل بعض جفر، رمل، پیش بینی های سیاسی از طریق مطالعات در رشته علوم سیاسی، پیش بینی های پزشکی از طریق مطالعه طبّ و امثال آنها، اخبار از طریق تعلّم بوده و مشابهتی با وحی ندارد تا حرام قرار داده شود.

و لعلّه لذا (1) عدّ صاحب المفاتيح من المحرّمات المنصوصة، الإخبار عن الغائبات على سبيل الجزم لغير نبيّ أو وصيّ نبيّ، سواء كان بالتنجيم أو الكهانة أو القيافة أو غير ذلك.

العشرون (2) اللّهو حرام‌، على ما يظهر من المبسوط و السرائر و المعتبر و القواعد و الذكرى و الجعفرية و غيرها؛ حيث علّلوا لزوم الإتمام (3) في سفر الصيد (4) بكونه (5) محرّماً من حيث اللّهو.

قال في المبسوط: «السفر على أربعة أقسام» و ذكر الواجب و الندب، و المباح، ثمّ قال: «الرابع سفر المعصية» و عدّ من أمثلتها مَن طلب الصيد للّهو و البطر (6)؛ و نحوه بعينه عبارة السرائر و قال في المعتبر: «قال علماؤنا: اللاهي بسفره كالمتنزّه بصيده بطراً (7)، لا يترخّص (8)، لنا أنّ اللهو حرام، فالسفر له (9) معصية» انتهى.

و قال في القواعد: «الخامس من شروط القصر: إباحة السفر، فلا يرخّص (10) العاصي بسفره كتابع الجائر (11) (12) و المتصيّد لهواً» انتهى.

و قال في المختلف في كتاب المتاجر: «حرّم الحلبي الرمی عن قوس الجلاهق (13)»، قال (14): «و هذا الإطلاق (15) ليس بجيد، بل ينبغي تقييده (16) باللّهو و البطر».

_________________________________________________________________________________________________

    1. ای لما ذکرناه من الروایات التّی تبیّن حرمة الاخبار عن الغائبات.

    2. ای المسألة العشرون ممّا یحرم الاکتساب به لحرمته فی نفسه.

    3. یعنی قصر نکردن و تمام خواندن نماز.

    4. یعنی خصوص سفر صیدی که برای تأمین قوت نبوده و بلکه تفریحی باشد.

    5. ای سفر الصید.

    6. «بطر» به معنای نشاط و فرح شدیدی است که موجب بی مبالاتی به امور و فراموش کردن مشکلات می شود.

    7. ای المبتعد عن البلد و همومه بصیده بطراً.

    8. ای لا یترخّص فی قصر صلاته او افطار صومه.

    9. ای للهو.

    10. ای لا یرخّص فی قصر صلاته.

    11. مراد، کسی است که در اقامت از جائر تبعیّت نموده و به همراه او سفر می کند.

    12. ای کتابع الجائر اذا کانت متابعته اختیاراً و کانت تأییداً للجائر.

    13. «جَلاهِق»، جمع «جَلهَق» به معنای گلوله هایی است که از گل درست می شود و گاه مجازاً و به علاقه حالّ و محلّ، به کمانی که این گلوله ها به واسطه آن پرتاب می شود نیز جَلهَق می گویند.

    14. ای قال العلّامة فی المختلف.

    15. ای قول الحلبیّ بتحریم الرمی عن قوس الجلاهق مطلقاً.

    16. ای تقیید تحریم الرمی عن قوس الجلاهق.

و قد صرح الحلّي (1) فی مسألة اللعب بالحمام (2) بغير رهان (3)، بحرمته (4) و قال: «إنّ اللعب بجميع الأشياء قبيح»؛ و ردّه بعض بمنع حرمة مطلق اللعب» (5)؛ و انتصر في الرياض للحلّي بأنّ ما دلّ على قبح اللعب و ورد بذمّه (6) من الآيات و الروايات، أظهر من أن يخفى (7)، فإذا ثبت القبح، ثبت النهي (8)، ثم قال: «و لو لا شذوذه (9) بحيث كاد أن يكون مخالفاً للإجماع (10)، لكان المصير إلى قوله (11) ليس بذلك البعيد» انتهى.

و لا يبعد أن يكون القول بجواز خصوص هذا اللعب (12)، و شذوذ القول بحرمته (13) مع دعوى كثرة الروايات بل الآيات على حرمة مطلق اللهو؛

_____________________________________________________________________________________________

    1. ای ابن ادریس الحلّی.

    2. مراد از حمام در اینجا اسب می باشد، زیرا همانطور که خواهد آمد، در عرف مردم مکّه و مدینه، حمام به اسب اطلاق می شده است.

    3. یعنی بدون اینکه چیزی را گرو گذاشته و بر سر آن چیز مسابقه دهند تا برنده آن را بر دارد.

    4. ای بحرمة اللعب بالحمام بغیر رهان.

    5. در واقع این بعض، قائل به حرمت خصوص لعبی هستند که لهوی بوده باشد.

    6. ای بذمّ اللعب.

    7. مثل قوله تعالی: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمٰا كُنّٰا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ﴾[3] و قوله تعالی: ﴿فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتّٰى يُلٰاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ﴾[4] ، البتّه برخی آیات نیز صراحتاً دلالت بر عدم حرمت لعب دارند مثل آیه شریفه: ﴿أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ﴾[5] در سوره یوسف.

    8. لأنّ ما حکم به العقل، حکم به الشرع.

    9. ای شذوذ القول بحرمة مطلق اللعب.

    10. ای بحیث کاد القول بحرمة مطلق اللعب، ان یکون مخالفاً للاجماع.

    11. ای قول الحلّی بحرمة مطلق اللعب و لو لم یکن للهو.

    12. ای اللعب بالحمام.

    13. ای و شذوذ القول بحرمة اللعب بالحمام.

 

لأجل النصّ على الجواز فيه (1) في قوله عليه السلام: «لا بأس بشهادة من يلعب بالحمام»(2).

و استدلّ في الرياض أيضاً تبعاً للمهذّب على حرمة المسابقة بغير المنصوص على جوازه (3) بغير عوض، بما دلّ على تحريم اللهو و اللعب، قال: لكونها منه (4) بلا تأمّل» انتهى.

_____________________________________________________________________________________________

    1. ای فی خصوص اللعب بالحمام.

    2. مرحوم شیخ حرّ عاملی ابتدا این روایت را نقل کرده و می فرمایند: «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‌ لَا بَأْسَ بِشَهَادَةِ الَّذِي يَلْعَبُ‌ بِالْحَمَامِ‌ وَ لَا بَأْسَ بِشَهَادَةِ الْمُرَاهِنِ عَلَيْهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ أَجْرَى الْخَيْلَ وَ سَابَقَ وَ كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ تَحْضُرُ الرِّهَانَ فِي الْخُفِّ وَ الْحَافِرِ وَ الرِّيشِ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَهُوَ قِمَارٌ حَرَامٌ» و سپس در مقام تفسیر «حمام» مذکور در این روایت می فرمایند: بعض فضلاء شیعه گفته است حمام در عرف مکّه و مدینه به اسب اطلاق می شده؛ با توجّه به این فرمایش به نظر می رسد حمام در این روایت نیز به معنای اسب بوده باشد، زیرا حضرت برای استدلال بر عدم حرمت لعب به حمام به حدیث جواز لعب به خیل استدلال نموده اند[6] .

    3. ای بغیر اللعب بالحمام.

    4. ای لکون المسابقة بغیر المنصوص علی جوازه بغیر عوضٍ، من اللهو و اللعب.


[1] مقرّر هدایة الطالب الی اسرار المکاسب، جلد 1، صفحه 105 با دخل و تصرّف.
[2] هدایة الطالب الی اسرار المکاسب، جلد 1، صفحه 105.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo