< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش2

99/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النوع الرابع: ما یحرم الاکتساب به لکونه عملاً محرّماً فی نفسه /المسألة الثامنة عشر: الکذب /هل التوریة صدقٌ او کذب؟

 

]توریة [

_____________________________________________________________________________________________

    1. مثل اینکه شخصی به دوست خود بگوید: «چرا به دیدار من نمی آیی در حالی که همه مردم به دیدار من می آیند» و مراد او از همه مردم، جماعة کثیره باشد، ولی در بیان آن مبالغه نموده و از لفظ «همه مردم» استفاده نماید؛

یا آنکه از باب مبالغه بگوید: «همه مردم برای استقبال فلان عالم» آمده بودند در حالی که در واقع جمع کثیری از مردم برای استقبال آمده اند نه همه آنها.

    2. ای و ربما یدخل المبالغة فی الادّعاء فی الکذب.

    3. ای اذا کانت فی غیر محلّ المبالغة؛

توضیح مطلب آن است که گاه متکلّم، اکثر شهر را میهمان کرده و در مقام مبالغه می گوید: کلّ شهر را میهمان کردم»، در اینجا چنین مبالغه ای عرفاً جا داشته و کذب به حساب نخواهد آمد؛ امّا گاه متکلّم، صرفاً سه نفر را مهمان کرده ولی برای مبالغه می گوید: «کلّ شهر را مهمان کردم» که طبیعتاً چنین مبالغه ای عرفاً شایسته نیست و جا نداشته و کذب به حساب خواهد آمد؛

از قبیل مثال دوّم است صورتی که متکلّم در مقام مدح فردی بخیل، مبالغه نموده و بگوید: «انّه کحاتم الطائی» یا در مقام مدح فردی ترسو بگوید: «انّه کمالک الاشتر».

    4. مثل داستان لیلی و مجنون که وقتی به مجنون گفتند، اینهمه دختر زیبا، چرا عاشق لیلی شدی که سیاه چهره و زشت است؟ در پاسخ گفت: «اگر در دیده مجنون نشینی، به غیر از نیکی لیلی نبینی»؛

و مثل فرزند که هر چه زشت باشد، در نظر پدر و مادر از همه زیبا تر است.

و أما التورية، و هي: أن يريد بلفظٍ معنىً مطابقاً للواقع و قصد من إلقائه أن يفهم المخاطب منه خلاف ذلك مما هو ظاهر فيه عند مطلق المخاطب أو المخاطب الخاص (1) (2) كما لو قلت في مقام إنكار ما قُلتَهُ في حقّ أحد: «عَلِمَ اللّه ما قُلتُه»، و أردتَ بكلمة «ما» الموصولة، و فَهِم المخاطب النافية، و كما لو استأذن رجل بالباب فقال الخادم له: «ما هو ها هنا» و أشار إلى موضع خالٍ في البيت (1)، و كما لو قلت: «اليوم ما أكلت الخبز» تعني بذلك حالة النوم أو حالة الصلاة (2)، إلى غير ذلك، فلا ينبغي الإشكال في عدم كونها من الكذب.

و لذا (3) صرّح الأصحاب فيما سيأتي من وجوب التورية عند الضرورة (4)، بأنّه (5) (6) يورّي بما يخرجه من الكذب، بل اعترض جامع المقاصد على قول العلّامة في القواعد في مسألة الوديعة إذا طالبها ظالم، بأنّه (7) «يجوز الحلف كاذباً، و تجب التورية على العارف بها»، بأنّ (8):‌ «العبارة لا تخلو من مناقشة، حيث تقتضي ثبوت الكذب مع التورية، و معلوم أن لا كذب معها» (9) انتهى.

_____________________________________________________________________________________________

    1. توریه به این معنا، زمانی امکان پذیر است که یک لفظ، دو معنا داشته باشد که یکی قریب به اذهان مخاطبین یا مخاطب خاصّ باشد و دیگری بعید به اذهان آنها باشد و متکلّم، لفظ را در معنای بعید استعمال نماید، ولی مخاطبین معنای قریب را از آن لفظ برداشت نمایند.

    2. توریه با لفظی که تنها مخاطب خاصّ، خلاف مراد متکلّم را از آن برداشت می نماید مثل اینکه فرد امامی به فردی سنّی بگوید: الخلفاء اربعة اربعة اربعة» و از این معنا قصد کرده باشد که خلفاء واقعی رسول، 12 نفر هستند، در حالی که خصوص آن فرد سنّی برداشتش از این کلام او آن است که خلفاء رسول، چهار نفر هستند و خیال می کند «اربعة» دوّم و سوّم، تأکید برای «اربعة» اوّل می باشد، ولی شیعیان از این کلام، همان مقصود و مراد متکلّم را برداشت می نمایند یعنی 12 نفر بودن خلفاء.

    3. در حالی که مخاطب از «ههنا» خصوص آن موضع مشارٌ الیه را برداشت نمی کند، بلکه کلّ خانه و دار را برداشت می نماید.

    4. در حالی که مخاطب عدم اکل در کلّ روز را برداشت می نماید.

    5. ای و لأجل انّ التوریة لیست من الکذب.

    6. ای الضرورة الی الکذب.

    7. ای المضطرّ الی الکذب.

    8. «بأنّه»، جار و مجرور و متعلّق به «صرّح» می باشد.

    9. «بأنّه»، جار و مجرور و متعلّق به «قول العلّامه» بوده و مقول قول علّامه «رحمة الله علیه» را بیان می نماید.

    10. «بأنّ العبارة الخ»، جار و مجرور و متعلّق به «اعترض جامع المقاصد» بوده و مفاد اعتراض جامع المقاصد به فرمایش مرحوم علّامه را بیان می نماید.

    11. ای مع التوریة.

 

و وجه ذلك (1) أنّ الخبر (2) باعتبار معناه و هو المستعمل فيه كلامه (3) ليس مخالفاً للواقع، و إنّما فهم المخاطب من كلامه أمراً مخالفاً للواقع لم يقصده المتكلم من اللفظ، نعم، لو ترتّب عليها (4) مفسدة (5)، حرمت من تلك الجهة، اللّهم إلّا أن يدّعى (1) أنّ مفسدة الكذب و هي الإغراء (2) موجودة فيها (3)، و هو (4) ممنوع؛ لأنّ الكذب محرّم، لا لمجرّد الإغراء (5).

_____________________________________________________________________________________________

    1. ای وجه انّه لا کذب مع التوریة.

    2. ای الخبر فی التوریة.

    3. ای کلام المتکلّم.

    4. ای علی التوریة.

    5. مثل اینکه بگوید زید دزدی کرده و مرادش آن باشد که منصب و مقام او را دزدیده در حالی که برداشت قاضی از این کلام او این باشد که دزدی ماشین سرقتی کار زید بوده و لذا با این شهادت او حکم حدّ یا تعزیر بر زید جاری نماید.

    6. عبارت «اللّهمّ الّا» برای بیان توجیهات ضعیفی است که بر خلاف مدّعا وجود دارد و متکلّم در واقع با این عبارت از خدا می خواهد که مخاطب به ضعف توجیه او پی نبرد؛ مرحوم مصنّف نیز با این عبارت، در صدد بیان توجیهی هر چند ضعیف برای حرام بودن مطلق توریه می باشند، چه مفسده ای مترتّب بر آن باشد و چه نباشد.

    7. ای الاغراء بالجهل.

    8. ای فی التوریة.

    9. ای الحکم بحرمة التوریة بسبب وجود مفسدة الاغراء فیها کالکذب.

    10. در نتیجه اغراء، جزء العلّة برای حرمت کذب می باشد و کذب به خاطر جمع شدن دو چیز حرام شده است: عدم مطابقت با واقع و اغراء به جهل، در حالی که توریه مطابق با واقع بوده و تنها مشتمل بر جزء العلّة یعنی اغراء به جهل می باشد و صرف وجود جزء العلّة نمی تواند معلول یعنی حرمت را برای توریه ثابت نماید[1] .

 

و ذكر بعض الأفاضل(1) (2): «انّ المعتبر فی اتصاف الخبر بالصدق و الكذب، هو ما یفهم من ظاهر الكلام، لا ما هو المراد منه، فلو قال: «رأیت حماراً» و أراد منه «البلید» من دون نصب قرینة، فهو متّصف بالكذب و إن لم یكن المراد مخالفاً للواقع»، انتهى موضع الحاجة.

فإن أراد (3) اتصاف الخبر (4) فی الواقع (5)، فقد تقدّم أنّه (4) دائر مدار موافقة مراد المُخبِر و مخالفته للواقع؛ لأنّه (6) معنى الخبر و المقصود منه (7)، دون ظاهره (8) الذی لم یُقصَد؛

و إن أراد (3) اتصافه (4) عند الواصف (9)، فهو حقّ مع فرض جهله (10) بإرادة (11) خلافَ الظاهر، لكن توصیفه (12) حینئذٍ (13) باعتقاد أنّ هذا (14) هو مراد المُخبِر و مقصوده، فیرجع الأمر إلى إناطة الاتصاف (15) بمراد المتكلم و إن كان الطریق إلیه (16) اعتقاد المخاطب.

_____________________________________________________________________________________________

    1. مراد از بعض الافاضل، مرحوم محقّق قمّی «رحمة الله علیه» در قوانین می باشد.

    2. مرحوم مصنّف پس از آنکه توریه را کذب و مخالف با واقع نمی دانند، به فرمایش محقّق قمّی «رحمة الله علیه» اشاره می نمایند که توریه را کذب می داند و سپس با عبارت «فإن اراد اتّصاف الخبر الخ»، به نقد این فرمایش می پردازند.

    3. ای ان اراد بعض الافاضل.

    4. ای اتّصاف الخبر بالصدق و الکذب.

    5. یعنی مراد متکلّم از اتّصاف خبر به صدق و کذب، اتّصاف ظاهر خبر به صدق و کذب در واقع و صرف نظر از مراد مخبِر می باشد.

    6. ای مراد المُخبِر.

    7. ای من الخبر.

    8. ای ظاهر الخبر المفهوم عند المخاطب.

    9. ای السامع الواصف لکلام المتکلّم بالصدق و الکذب.

    10. ای جهل السامع الواصف.

    11. ای بارادة المتکلّم.

    12. ای توصیف السامع الواصف کلام المتکلّم بالکذب.

    13. ای حین جهله بارادة المتکلّم خلافَ الظاهر من کلامه.

    14. ای هذا الظاهر من کلامه.

    15. ای الاتّصاف بالصدق او الکذب.

    16. ای الی مراد المتکلّم.

و مما یدلّ على سلب الكذب عن التوریة ما روی فی الاحتجاج: «أنّه سئل الصادق علیه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ فی قصّة إبراهیم على نبینا و آله و علیه السلام: بَلْ فَعَلَهُ كَبِیرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كٰانُوا ینْطِقُونَ، قال: ما فعله كبیرهم و ما كذب إبراهیم، قیل: و كیف ذلك؟ فقال: إنّما قال إبراهیم إِنْ كٰانُوا ینْطِقُونَ، أی: إن نطقوا فكبیرهم فعل، و إن لم ینطقوا فلم یفعل كبیرهم شیئاً؛ فما نطقوا و ما كذب إبراهیم (1).

و سُئل علیه السلام عن قوله تعالى: أَیتُهَا الْعِیرُ (2) إِنَّكُمْ لَسٰارِقُونَ. قال: إنّهم سرقوا یوسف من أبیه (3)، أ لا ترى أنّهم قالوا: نَفْقِدُ صُوٰاعَ (4) الْمَلِكِ و لِمَ یقولوا: سرقتم صواع الملك؟

_________________________________________________________________________________________________

    1. در این روایت، امام (ع) علاوه بر اینکه توریه ابراهیم (ع) را کذب نمی شمارند، به نحوه توریه ایشان نیز اشاره می نمایند؛ توضیح مطلب آن است که امام (ع) در واقع می فرمایند: مراد حضرت ابراهیم (ع) این بوده که «ان کانوا ینطقون، فعله کبیرهم هذا»، ولی شرط یعنی «ان کانوا ینطقون» را از جزاء یعنی «فعله کبیرهم هذا» مؤخّر کرده و به واسطه «فاسئلوهم» میان این دو فاصله انداخته تا مخاطب خیال کند «ان کانوا ینطقون»، شرط برای «فاسألوهم» بوده و جمله «فعله کبیرهم هذا» در کلام ابراهیم (ع) مطلق می باشد؛

برخی بر این توجیه حضرت چنین اشکال کرده اند که بر فرض مراد حضرت ابراهیم (ع)، «ان کانوا ینطقون، فعله کبیرهم هذا» باشد نیز این کلام کذب خواهد بود، زیرا فعل و بت شکنی بت کبیر، ملازمه ای با توانایی نطق و سخن گفتن بت ها ندارد، بلکه چه بت ها بتوانند سخن بگویند و چه نتوانند، بت شکنی کار حضرت ابراهیم (ع) بوده، نه بت بزرگ؛

پاسخ آن است که حضرت این جمله را در مقام جدل می گویند و خود اعتقادی به مطابقت مضمون آن با واقع ندارند تا گفته شود این کلام ایشان نیز مخالف با واقع بوده و کذب می باشد، بلکه می خواهند به کفّار بگویند اگر شما به چنین امر واضح البطلان و محالی معتقدید و می گویید این بت ها می توانند سخن می گویند، پس لابد بزرگترین آنها نیز می تواند این بت شکنی را انجام داده باشد و قضایای جدلیّه، کذب به حساب نمی آیند، زیرا متکلّم اعتقادی به مطابقت آنها با واقع نداشته و خبر از مطابقت آنها با واقع نمی دهد، بلکه خبر از این می دهد که خصم، اعتقاد به مطابقت این قضایا با واقع دارد که به این معنا، قطعاً صادق و مطابق با واقع می باشد.

    2. «عیر» در اصل لغة، به کاروان حمیر یعنی کاروانی که از الاغ تشکیل می شده گفته می شده است، ولی بعداً به علاقه عامّ و خاصّ، اسم خاصّ بر عامّ اطلاق شده و مراد از آن، مطلق کاروان می باشد، چه از الاغ تشکیل شده باشد، چه از شتر و چه از غیر آن دو.

    3. بنا برا ین مراد یوسف (ع) از «لسارقون»، سرقت یوسف است در حالی که برداشت برادرانش از این لفظ، سرقت صواع ملک می باشد.

    4. «صواع» به ضمّ و کسر صاد، به معنای جام و ظرفی است که در آن نوشیدنی می نوشیده اند.

و سُئل عن قول اللّه عز و جل حكایة عن إبراهیم علیه السلام: إِنِّی سَقِیمٌ (1)، قال: ما كان إبراهیم سقیماً و ما كذب، إنّما عنى سقیماً فی دینه (2)، أی: مرتاداً» (3).

و فی مستطرفات السرائر من كتاب ابن بكیر، قال: «قلت لأبی عبد اللّه علیه السلام: الرجل یُستأذَنُ علیه، فیقول للجاریة: قولی: لیس هو ها هنا، فقال: لا بأس، لیس بكذب» ؛ فإنَّ سلب الكذب مبنی على أن المشار إلیه بقوله: «ها هنا» موضع خالٍ من الدار؛ إذ لا وجه له سوى ذلك.

و روى فی باب الحِیل من كتاب الطلاق للمبسوط: «أنّ واحداً من الصحابة صحب واحداً آخر، فاعترضهما فی الطریق أعداء المصحوب، فأنكر الصاحب أنّه هو (4)، فأحلفوه، فحلف لهم أنّه أخوه، فلمّا أتى النبی صلّى اللّه علیه و آله و سلم قال له: «صدقت، المسلم أخو المسلم».

إلى غیر ذلك مما یظهر منه ذلك (5).

_____________________________________________________________________________________________

    1. وقتی قوم حضرت ابراهیم (ع) او را برای خروج از شهر برای مراسم عید اصنام و بت هایشان فرا خواندند، حضرت در پاسخ فرمودند من سقیم و بیمار هستم و اینگونه بهانه آوردند و در شهر ماندند.

    2. مراد سقیم و بیمار در دینی است که قوم او می خواستند به او تحمیل کنند یعنی دین بت پرستی.

    3. ای طالباً للحقّ.

    4. ای انّ المصحوب هو الذی یریده الاعداء.

    5. ای ممّا یظهر منه عدم کون التوریة کذباً.


[1] - مقرَّر هدایة الطالب الی اسرار المکاسب، جلد 1، صفحه 101.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo