درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

کفایه

1402/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الثالث عشر: المشتق/التنبیهات/التنبیه الاوّل: بساطة المشتقّ أو ترکّبه

 

متن کتاب: ثم‌ إنه (1) لو جعل التالی‌ فی الشرطیة الثانیة (2) لزوم أخذ النوع فی الفصل، ضرورة أن مصداق‌ الشی‌ء الذی له النطق، هو الإنسان،‌ كان (3)‌ ألیق بالشرطیة الأولى‌، بل كان‌ أولى (4) (5)، لفساده مطلقا (6) و لو لم یكن مثل «الناطق» بفصل حقیقی،‌ ضرورة بطلان أخذ الشی‌ء (7) فی لازمه‌ و خاصته (8)‌ فتأمل جیدا.

ثم إنه (9)‌ یمكن‌ أن یستدل‌ على البساطة بضرورة (10) عدم تكرار الموصوف‌ فی‌ مثل «زیدٌ الكاتب» (11) و لزومه‌ من التركب و أخذ الشی‌ء مصداقا أو مفهوما فی مفهومه‌ (12).

    1. گذشت که مشهور قائل به ترکّب مشتق بوده و مرحوم محقّق شریف، مرحوم صاحب فصول و مرحوم مصنّف هر سه با مشهور مخالفت نموده و قائل به بساطت مفهوم مشتقّ شده اند، اگرچه هر کدام در دو شقّ عدم اخد مفهوم شیء در مفهوم مشتقّ و عدم اخذ مصداق شیء در مفهوم مشتقّ، استدلال مخصوص به خود را ذکر نموده اند:

محقّق شریف در مقام استدلال بر مدّعای خود فرمودند: اگر مفهوم شى‌ء دخيل باشد، در مثال «الانسان ناطقٌ» يلزم دخول عرضى در ذاتى و هو محال. و اگر مصداق شیء دخيل باشد، در مثال «الانسان ضاحکٌ» يلزم انقلاب ممكنه به ضروريّه و هو محال‌؛

مرحوم صاحب فصول در مقام استدلال بر مدّعای خود فرمودند: در هر دو شقّ، یک اشکال وارد است، یعنی چه مفهوم شیء داخل در مفهوم مشتقّ باشد و چه مصداق شیء، در مثال «الانسان ضاحکٌ» انقلاب ممکنه به ضروریّه لازم می آید و هو محالٌ؛

حال مرحوم آخوند در مقام استدلال بر مدّعای خود می فرمایند: اگرچه ما هر دو شقّ استدلال محقّق شریف را ردّ نمودیم، ولی اگر بنا باشد استدلال در هر دو شقّ همسان باشد، اینکه مرحوم صاحب فصول اشکال وارد بر شقّ دوّم را در شقّ اوّل نیز جاری دانسته و اشکال مشترک وارد بر هر دو شقّ را انقلاب ممکنه به ضروریّه می دانند را صحیح ندانسته و معتقد هستیم بنا بر اینکه قرار بر همسان سازی استدلال در هر دو شقّ باشد، بهتر آن است که استدلال شقّ اوّل در شقّ دوّم جاری گردد، به این بیان که همانطور که در شقّ اوّل گفته می شود دخول مفهوم شیء در مفهوم مشتقّ، در مثل «ناطق» مستلزم دخول عرض عامّ در فصل است و این امر، اجتماع نقیضین بوده و محال می باشد، دخول مصداق شیء در مفهوم مشتقّ نیز در مثل «ناطقٌ» مستلزم دخول نوع یعنی «انسان» در فصل است و این امر، اجتماع نقیضین بوده و محال می باشد، زیرا مصداق شیء در «ناطق»، «انسان» است و «انسان»، نوع بوده و نوع نمی تواند جزئی از مفهوم فصل یعنی «ناطق» باشد، بلکه بالعکس، این فصل یعنی «ناطق» است که جزئی از مفهوم «انسان» می باشد؛

    2. مراد از شرطیّه ثانیه، قضیّه شرطیّه دوّم در استدلال مرحوم محقّق شریف بود که فرمودند: «و لو اعتبر فيه‌ ما صدق عليه الشیء، انقلبت مادة الإمكان‌ الخاص‌ ضرورةً» و تالی این قضیّه شرطیّه، «إنقلبت مادّة الامکان الخاصّ ضرورةً» می باشد؛ مرحوم مصنّف می فرمایند اگر در استدلال مرحوم محقّق شریف در شقّ دوّم، به جای تالی، قضیّه «لزم أخذ النوع فی الفصل» قرار داده شده و گفته شود: «و لو اعتبر فیه ما صدق علیه المشتقّ، لزم أخذ النوع فی الفصل»، استدلال شقّ دوّم مناسبت بیشتری با استدلال شقّ اوّل یعنی لزوم اخذ عرض عامّ در فصل خواهد داشت.

    3. ای جعل التالی‌ فی الشرطیة الثانیة، لزوم أخذ النوع فی الفصل.

    4. ای بل کان جعل التالی‌ فی الشرطیة الثانیة، لزوم أخذ النوع فی الفصل، أولی من جعل التالی فی الشرطیّة الثانیة، انقلاب مادّة الامکان الخاصّ الی الضرورة.

    5. وجه اولویّت استدلال به لزوم دخول اخذ نوع در فصل از استدلال به انقلاب مادّه امکان خاصّ به ضرورت در شقّ دوّم یعنی فرض أخذ مصداق شیء در مفهوم مشتقّ آن است که همانطور که گذشت، استدلال به انقلاب مادّه امکان خاصّ به ضرورت در شقّ دوّم صرفاً در مشتقّاتی مثل «ضاحک» جاری می شود که عرضی هستند، در حالی که استدلال به لزوم دخول نوع در فصل در شقّ دوّم هم در مشتقّاتی مثل «ناطق» جاری می شود که ذاتی و فصل هستند، هم در مشتقّاتی مثل «ضاحک» که عرضی هستند، چرا که در مثل ضاحک نیز دخول مصداق شیء در مفهوم مشتقّ مستلزم دخول نوع یعنی «انسان» در عرضی خاصّ مثل «ضاحک» خواهد گردید و لذا حتّی اگر گفته شود، امثال «ناطق»، فصل حقیقی نیستند نیز این اشکال جاری می شود، زیرا در این صورت نهایتاً «ناطق» همچون «ضاحک»، عرضی خاصّ بوده و اخذ مصداق شیء در مفهوم این مشتقّ مستلزم دخول نوع یعنی «انسان» در عرضی خاصّی مثل «ناطق» خواهد گردید.

    6. ای لفساد أخذ النوع فی مثل «الناطق» مطلقاً، سواءٌ کان «الناطق» فصلاً حقیقیّاً ام کان من اظهر خواصّ الانسان و کان عرضاً خاصّاً.

    7. مثل «الانسان».

    8. مثل «الناطق» بناءً علی عدم کونه فصلاً حقیقیّاً، بل عرضاً خاصّاً.

    9. همانطور که گذشت، مرحوم مصنّف هیچ کدام از استدلالات مرحوم محقّق شریف و مرحوم صاحب فصول بر بساطت مشتقّ را قبول ندارند، لذا در این بخش از عبارت در صدد بیان استدلال خود بر بساطت مشتقّ بر می آیند.

    10. ای بداهة.

 

    11. «زیدٌ الکاتب»، مرکّب ناقص وصفی می باشد یعنی زیدی که چنین صفت دارد، کاتب است.

    12. ای و الحال انّه یلزم من ترکّب المشتقّ و أخذ الشیء مصداقاً أو مفهوماً فی مفهوم المشتقّ، تکرار الموصوف فی مثل «زیدٌ الکاتب»، لأنّه علی ترکّب المشتقّ و دخول مفهوم الشیء فی مفهوم المشتقّ یکون «زیدٌ الکاتب» بمعنی «زیدٌ الشیء الذی له الکتابة» و علی ترکّب المشتقّ و دخول مصداق الشیء فی مفهوم المشتقّ یکون «زیدٌ الکاتب» بمعنی «زیدٌ زیدٌ له الکتابة»، فیلزم تکرار الموصوف علی ترکّب المشتقّ سواءٌ قلنا بدخول مصداق الشیء فی مفهوم المشتقّ أو قلنا بدخول مفهوم الشیء فی مفهوم المشتقّ.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo