درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

کفایه

1401/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الثالث عشر: المشتق/الاستدلال علی قول المختار و هو وضع المشتقّ لخصوص المتلبّس بالمبدأ فی الحال /بیان الاشکالات علی هذه الاستدلالات الثلاثة و الجواب عنها

 

متن کتاب: قلت (1)‌ مضافا إلى أن‌ مجرد الاستبعاد، غیر ضائر بالمراد (2) بعد مساعدة الوجوه المتقدمة (3) علیه (4) (5)،‌ أن ذلك‌ (5) (6) إنما یلزم‌ (7) لو لم یكن‌ استعماله (8)‌ فیما انقضى‌ بلحاظ حال‌ التلبس (9)،

    1. عبارت «قلت الخ»، پاسخ اصلی مرحوم مصنّف از اشکالی است که آن را با عبارت «ان قلت علی هذا یلزم ان یکون فی الغالب او الاغلب مجازاً و هذا بعیدٌ ربما لا یلائمه حکمة الوضع» مطرح فرمودند و مرحوم مصنّف در اینجا دو پاسخ از اشکال مذکور، بیان می نمایند.

    2. و هو وضع المشتقّ لخصوص المتلبّس بالمبدأ فی الحال.

    3. من التبادر و صحّة السلب و تضادّ المشتقّات المتقابلة.

    4. ای علی المراد.

    5. به نظر می رسد این پاسخ اوّل مرحوم مصنّف صحیح نباشد، زیرا همانطور که گذشت، مستشکل در «ان قلت علی هذا یلزم ان یکون الخ» در صدد ردّ پاسخ مذکور از اشکال اوّل و به عبارتی تثبیت اشکال اوّل بر می آیند و با تثبیت اشکال اوّل یعنی عدم احراز حاقّی بودن انسباق خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال از لفظ مشتقّ، در واقع هیچ کدام از استدلالات سه گانه مذکور، نه تبادر، نه صحّت سلب و نه تضادّ مشتقّات متقابله، صحیح نیست تا با استناد به آنها ادّعا شود التزام به قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال حتی با وجود استبعاد مذکور، ایرادی ندارد.

    6. ای غلبة استعمال المشتقّ مجازاً فیما انقضی عنه المبدأ بالنسبة الی استعمال المشتقّ فی خصوص المتلبّس بالمبدأ فی الحال.

    7. عبارت «انّ ذلک انّما یلزم الخ»، پاسخ دوّم مرحوم مصنّف به اشکال مذکور در عبارت «ان قلت علی هذا یلزم الخ» می باشد؛

حاصل این پاسخ آن است که قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال به ضمیمه علم ما به غلبه استعمال الفاظ مشتقّه در ما انقضی عنه المبدأ تنها در صورتی مستلزم غلبه مجاز بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال می باشد که در موارد استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ، حال جری و حال نسبت، پس از حال تلبّس ذات به مبدأ اشتقاق مشتقّ باشد و مثلاً در جمله «جاء زیدٌ القاتل»، حال جری، حال مجیء بوده باشد در حالی که حال تلبّس زید به قتل، حال سابق بر حال مجیء بوده باشد، در این صورت است که گفته می شود اکثر مشتقّات، در ما انقضی عنه المبدأ استعمال شده و لذا بنا بر وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال، استعمال اکثر مشتقّات مجازی خواهد بود؛

امّا این امر متعیّن نیست و این احتمال وجود دارد که در موارد استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ، حال جری و حال نسبت، همان حال تلبّس ذات به مبدأ اشتقاق مشتقّ بوده باشد، مثلاً در همین جمله «جاء زیدٌ القاتل»، حال جری و حال تلبّس، هر دو زمان مجیء بوده باشد و واضح است که در این صورت، استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ که علی الفرض، اکثر استعمالات مشتقّ را نیز تشکیل می دهد در حقیقت استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ نیست تا بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال، غلبه مجاز بر حقیقت لازم بیاید، بلکه این استعمال در واقع از قبیل استعمال مشتقّ در متلبّس بالمبدأ فی حال الجری بوده و حقیقی می باشد و اشکال غلبه مجاز رفع گردیده و گفته می شود بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال، اکثر استعمالات حقیقی می باشد و نهایتاً در میان این استعمالات حقیقی، غلبه با استعمالاتی که زمان جری و زمان تلبّس، هر دو زمان ماضی هستند، نه زمان حال یا استقبال؛

حاصل آنکه در موارد استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ، دو احتمال وجود دارد: یکی استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ به لحاظ حال جری یعنی موردی که زمان تلبّس، پیش از زمان جری می باشد که در این صورت استعمال مشتقّ بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال از قبیل استعمال مجازی خواهد بود و دیگری استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ به لحاظ حال نطق، اگرچه به لحاظ حال جری، مبدأ منقضی نشده و زمان جری، همان زمان تلبّس می باشد که در این صورت استعمال مشتقّ بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال از قبیل استعمال مجازی خواهد بود و همانطور که واضح است، اصالة الحقیقة، احتمال دوّم را ترجیح می دهد؛

همانطور که واضح است، مرحوم مصنّف در مقام پاسخ از این اشکال، احتمال دوّم را ترجیح می دهند، ولی واضح است که برای پاسخ به این اشکال، نیازی به ترجیح احتمال دوّم نبوده و همین که احتمال دوّم نیز وجود داشته و احتمال اوّل ترجیح داده نشود، اشکال پاسخ داده خواهد شد، لأنّ الاحتمال بطل الاستدلال.

    8. ای یلزم من القول بوضع المشتقّ لخصوص المتلبّس بالمبدأ فی الحال.

    9. ای استعمال المشتقّ.

    10. ای لو لم یکن استعمال المشتقّ فیما انقضی بلحاظ کون حال الجری فی تلک الاستعمالات، هو حال التلبّس؛ مثل اینکه گفته شود مراد از جمله «جاء زیدٌ القاتل» در خصوص صورتی که زید سابق بر مجیء، قاتل بوده است، همان ظاهر جمله است که حال جری در آن، حال مجیء است، نه حال تلبّس زید به قتل که قبل از مجیء بوده، در این صورت واضح است که مشتقّ یعنی لفظ «قاتل» در ما انقضی عنه المبدأ استعمال شده و این استعمال بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال، مجازی می باشد.

 

متن کتاب: مع أنه‌ (1) بمكان من الإمكان، فیراد من «جاء الضارب أو الشارب»‌ و قد انقضى عنه الضرب و الشرب،‌ «جاء الذی‌ كان ضاربا و شاربا قبل مجیئه‌ حال التلبس بالمبدإ» (2)، لا «حینه‌ بعد الانقضاء» (3) كی یكون الاستعمال (4) بلحاظ هذا الحال (5)‌ و جعله‌ (6) معنونا بهذا العنوان (7) فعلا (8) بمجرد تلبسه قبل مجیئه‌ (9)،

    1. ای استعمال المشتقّ فیما انقضی عنه المبدأ بلحاظ حال التلبّس بمکانٍ من الامکان؛ مثل اینکه گفته شود حال جری مشتقّ در جمله «جاء زیدٌ القاتل» در خصوص صورتی که زید قبل از مجیء، قاتل بوده است، حال مجیء نیست تا استعمال مشتق در زید از قبیل استعمال در ما انقضی عنه المبدأ بوده و مجاز باشد، بلکه حال جری مشتقّ در این جمله همان حال تلبّس زید به مبدأ اشتقاق این مشتقّ یعنی قبل از حال مجیء می باشد و در این صورت واضح است که استعمال مشتق در ما انقضی عنه المبدأ، در حقیقت اساساً از قبیل استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ نیست تا گفته شود بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال، استعمال مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ، استعمالی مجازی می باشد، بلکه استعمال مشتق در ما انقضی عنه المبدأ در واقع از قبیل استعمال مشتقّ در متلبّس بالمبدأ فی حال الجری است و حقیقت بوده و اشکال استلزام غالبیّت استعمال مجازی مشتقّ در ما انقضی عنه المبدأ بنا بر قول به وضع مشتقّ برای خصوص متلبّس بالمبدأ فی الحال، لازم نخواهد آمد.

    2. عبارت «قبل مجیئه» قید برای «کان» و عبارت «حال التلبّس بالمبدأ»، قید برای «ضارباً و شارباً» می باشد ای: «جاء الذی کان قبل مجیئه و هو حال تلبّسه بالمبدأ ای الضرب و الشرب، ضارباً و شارباً».

    3. ای و لا یراد من «جاء الضارب أو الشارب» و قد انقضی عنه الضرب و الشرب، «جاء الذی کان حین مجیئه، بعد انقضاء المبدأ عنه، ضارباً و شارباً».

    4. ای استعمال المشتقّ و جریه فی هذا المثال.

    5. ای بلحاظ حال المجیء و بعد الانقضاء حتّی یکون من استعمال المشتقّ فی ما انقضی عنه المبدأ فی حال الجری و یکون مجازاً.

    6. ای جعل الذات المنقضی عنه المبدأ مثل من انقضی عنه الضرب و الشرب.

    7. ای بعنوان المشتقّ مثل «الضارب» و «الشارب».

    8. ای فی حال الجری و هو حین المجیء و بعد الانقضاء.

    9. ای بمجرّد تلبّس الذات بالمبدأ و هو الضرب و الشرب قبل مجیئه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo