درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الثالث عشر: المشتق /المقدّمة الثالثة: خروج الافعال و المصادر المزید فیها عن محلّ النزاع؛ ازاحة شبهةٍ: بیان معنی الفعل

 

متن کتاب: ثالثها (1) أنه من الواضح‌ خروج الأفعال‌ و المصادر المزید فیها (2) عن حریم النزاع (3)، لكونها (4) غیر جاریة على الذوات‌، ضرورة أن‌ المصادر المزید فیها (2) كالمجردة (5) فی‌ الدلالة على ما یتصف‌ به‌ الذوات‌ و یقوم‌ بها (6) (7) كما لا یخفى

    1. ای ثالث الامور التی ینبغی تقدیمها قبل الخوض فی مسألة المشتقّ و تفصیل الاقوال فیها و بیان الاستدلال علیها.

    2. ای المصادر المزید فی تلک المصادر.

    3. با توجّه که مرحوم مصنّف، موضوع بحث در مسأله مشتقّ را مشتقّ اصولی دانسته و رابطه آن را هم با مشتقّ صرفی و هم با جامد صرفی، عامّ و خاصّ من وجه دانستند، شایسته آن بود که همچون خروج افعال و مصادر مزیده، به خروج مصادر مجرّده نیز اشاره می نمودند، زیرا اگرچه مصادر مجرّده، مشتقّ صرفی نیستند، ولی همانطور که گذشت، موضوع بحث در مسأله مشتقّ، مشتقّ صرفی نیست تا ادّعا شود مصادر مجرّده، به جهت آنکه مشتقّ صرفی نیستند، تخصّصاً از موضوع بحث و محلّ نزاع خارج می باشند، بلکه موضوع بحث در مسأله مشتقّ، هر لفظی که مفهوم آن وصف جاری بر ذات بوده و از ذاتیّات ذات انتزاع نشده باشد و لذا وجه خروج مصادر مجرّده نیز از محلّ نزاع، همان وجهی است که برای خروج مصادر مزیده بیان شده یعنی عدم اشتمال بر معنای وصفی جاری بر ذات.

    4. ای الافعال و المصادر المزیدة.

    5. ای کالمصادر المجرّدة.

    6. ای بالذوات.

    7. و هو مبدأ اشتقاق الوصف الجاری علی الذوات، لا نفس الوصف الجاری علی الذوات.

 

متن کتاب: و أن‌ الأفعال (1)‌ إنما تدل (2)‌ على قیام المبادئ‌ (3) بها (4) قیام صدور (5) أو حلول (6)‌ أو طلب‌ فعلها (3) أو تركها (3) منها (7) على اختلافها (8).

إزاحة شبهة (9)

قد اشتهر فی ألسنة النحاة دلالة الفعل‌ على الزمان‌ حتى‌ أخذوا (10) الاقتران‌ بها (11) فی تعریفه‌ (12) (13) و هو اشتباه،‌ ضرورة (14) عدم‌ دلالة الأمر و لا النهی‌ علیه‌ (15)،

    1. عبارت «و أنّ الافعال الخ» عطف بر عبارت «أنّ المصادر المزید فیها الخ» می باشد ای: «و ضرورةَ انّ الافعال الخ».

    2. ای الافعال.

    3. ای مبادئ اشتقاق الافعال و هی المصادر الدالّ علی الحدث.

    4. ای بالذوات.

    5. مثل «ضرب».

    6. مثل «علم».

    7. ای من الذوات.

    8. ای علی اختلاف المبادی فی الصدور او الحلول.

    9. مرحوم مصنّف به مناسبت اینکه بحث در مسأله مشتقّ به فعل می رسد، بحثی استطرادی را در مورد معنا و موضوعٌ له اقسام کلمه اعمّ از فعل، اسم و حرف تحت عنوان «ازاحة شبهةٍ» مطرح می نمایند که ارتباطی به بحث ما نحن فیه یعنی بحث مشتقّ ندارد.

    10. ای النحاة.

    11. ای بالدلالة علی الزمان.

    12. ای تعریف الفعل.

    13. ای و قالوا: «الفعل ما دلّ علی معنی فی نفسه مقترنٍ بأحد الازمنة الثلاثة».

    14. با توجّه به استدلال مرحوم مصنّف که آن را با عبارت «ضرورة عدم دلالة الامر الخ» بیان نموده اند روشن می شود مراد ایشان در این بخش از عبارت، ردّ عموم ادّعای اخذ زمان در افعال توسّط نحاة و شمول آن نسبت به فعل امر و نهی می باشد، نه ردّ اصل این ادّعا در همه افعال حتّی در افعال اخباری مثل فعل ماضی، مضارع و مستقبل[1] .

    15. ای الزمان.

 

متن کتاب: بل‌ على إنشاء طلب‌ الفعل‌ أو الترك‌ (1)، غایة الأمر نفس الإنشاء فی‌ الحال‌ كما هو الحال‌ فی الإخبار بالماضی‌ أو المستقبل‌ أو بغیرهما (2) كما لا یخفى (3)، بل‌ یمكن (4)‌ منع‌ دلالة غیرهما (5) من‌ الأفعال (6) على الزمان‌ إلا بالإطلاق و (7) الإسناد إلى الزمانیات (8) (9)

    1. ممکن است بر این فرمایش مرحوم مصنّف چنین اشکال شود که بزرگان علم نحو، امر و نهی را دالّ بر مستقبل می دانند؛

پاسخ آن است که اوّلاً فعل امر و نهی دلالت بر خصوص مستقبل ندارد، بلکه دالّ بر زمانی اعمّ از حال و استقبال می باشد؛ زیرا نهایتاً دلالت بر طلب فعل یا ترک از زمان حال تا استقبال دارد، نه بر خصوص طلب فعل یا ترک در زمان استقبال؛

و ثانیاً از آنچه مرحوم مصنّف در ادامه در افعال خبریّه ماضی و مضارع اشاره می نمایند روشن می شود دلالت فعل امر و نهی نیز بر زمان حال یا استقبال، دلالت تضمّنی نبوده و بلکه دلالت التزامی و حاصل تعلّق امر و نهی به امور زمانیّه و حادث می باشد؛ امّا دلالت فعل امر و نهی بر زمان حال یا استقبال، دلالت تضمّنی نیست، زیرا اگر این دلالت تضمّنی باشد لازم می آید فعل امر و نهی مشترک معنوی بوده و برای جامع میان زمان حال و استقبال وضع شده باشد، در حالی که چنین جامعی میان خصوص زمان حال و استقبال وجود ندارد؛ امّا دلالت فعل امر و نهی بر زمان حال یا استقبال، دلالت التزامی است، زیرا خصوصیّت تعلّق طلب به امر حادث و زمانی عقلاً ملازمه بیّن بالمعنی الاخصّ با آن دارد که این طلب قطعاً نسبت به زمان ماضی نبوده و مختصّ به زمان حال یا استقبال است، زیرا تعلّق طلب به تحقّق امری حادث در زمان ماضی، تکلیف به ما لا یطاق بوده و صدور آن از شخص حکیم محال می باشد.

    2. ای غیر الماضی او المستقبل کالاخبار بالحال و الاخبار بالجملة الاسمیّة.

    3. زیرا در اخبار به ماضی، مستقبل، حال و جمله اسمیّه نیز نفس إخبار و انشاء خبر در زمان حال اتّفاق می افتد؛ بنا بر این، وجه شبه در «کما هو الحال فی الإخبار الخ»، صرفاً وقوع اخبار و انشاء هر دو در زمان حال است، نه عدم اقتران فعل به زمان، یعنی مرحوم مصنّف با این تشبیه در واقع می فرمایند اخبار موجود در فعل مضارع، ماضی و مستقبل نیز همچون انشاء موجود در فعل امر و نهی، در زمان حال اتّفاق می افتد، نه اینکه بخواهند بفرمایند فعل مضارع، ماضی و مستقبل نیز همچون فعل امر و نهی، دلالتی بر زمان وقوع حدث ندارند.

    4. مرحوم مصنّف در این بخش از عبارت به خلاف عبارت قبل در صدد ردّ اصل ادّعای نحاة مبنی بر اخذ زمان در معنای افعال نسبت به همه افعال اعمّ از امر، نهی، ماضی، مضارع و مستقبل هستند.

    5. ای غیر الامر و النهی.

    6. و هو الماضی و المضارع و المستقبل.

    7. این واو، واو تفسیریّه بوده و «الاسناد» تفسیر برای «الاطلاق» می باشد.

    8. مراد از زمانیّات اموری هستند که در ظرف زمان واقع می شوند مثل زید در «جائنی زیدٌ».

    9. زیرا در مثل «جائنی زیدٌ»، از آنجا که مثل «زید» امری زمانی بوده و نمی تواند خارج از ظرف زمان واقع شود، اسناد فعل به این امر زمانی دلالت التزامی خواهد داشت بر اینکه این اسناد، در یکی از ازمنه ثلاثه واقع شده است؛

با توجّه به این توضیح روشن می شود مراد مرحوم مصنّف در این عبارت از دلالت فعل بر زمان در صورت اطلاق بر زمانیّات، دلالت التزامی فعل بر زمان در خصوص صورتی است که به زمانیّات نسبت داده شود، نه دلالت تضمّنی آنگونه که نحویّون ادّعا می نمودند و زمان را جزء موضوعٌ له فعل به حساب می آوردند[2] .

 

متن کتاب: و إلا (1) لزم‌ القول‌ بالمجاز و التجرید (2) عند الإسناد (3) إلى غیرها (4) من‌ نفس الزمان (5) و المجردات‌ (6) (7) (8).

    1. ای و ان لم یکن دلالة غیر الامر و النهی من الافعال علی الزمان، دلالةً التزامیّةً بالاطلاق و الاسناد الی الزمانیّات، بل کان بالوضع کما یقول به النحاة.

    2. ای تجرید ما وُضِعَ له غیر الامر و النهی من الافعال عن الزمان.

    3. ای اسناد غیر الامر و نهی من الافعال.

    4. ای غیر الزمانیّات.

    5. مثل «مضی الیوم» که فعل «مضی» به نفس زمان نسبت داده شده است.

    6. مثل «علم الله» که فعل «علم» به «الله» نسبت داده شده که از مجرّدات است و امری زمانی نیست تا لازمه اسناد فعل به آن، وقوع این فعل در یکی از ازمنه ثلاثه باشد.

    7. در حالی که بالوجدان، عرف در استعمال فعل ماضی و مضارع منسوب به زمان یا مجرّدات، هیچ عنایت و مجازی ندیده و آن را استعمالی حقیقی می شمارد.

    8. به نظر می رسد این فرمایش مرحوم مصنّف نسبت به فعل ماضی یا مضارع منسوب به زمان و مجرّدات، صحیح نباشد؛

امّا نسبت به فعل ماضی یا مضارع منسوب به زمان صحیح نیست، زیرا دلالت فعل منسوب به زمان بر زمان قابل مناقشه نیست، مثلا ًدر اسمّ دالّ بر زمانی مثل «الیوم»، «مضی الیوم» به معنای «روز گذشته به پایان رسید»، «یمضی الیوم» به معنای «امروز به پایان می رسد» و «سیمضی الیوم» به معنای «روز آینده به پایان خواهد رسید» بوده و هر کدام دلالت بر یکی از ازمنه ثلاثه خواهد داشت؛

و امّا نسبت به فعل ماضی یا مضارع منسوب به مجرّدات صحیح نیست، زیرا اگرچه در مثل «علم الله»، ذات الله و همچنین صفات ذات الله مثل «علم»، مجرّد از زمان بوده و از ازل تا ابد برای ذات الهی ثابت می باشند، ولی مقام واقع با مقام اخبار از واقع متفاوت است و ممکن است متکلّم در صدد بیان بخشی از واقع بوده باشد؛ بنا بر این اگر متکلّم بخواهد به تحقّق و ثبوت علم الهی از ازل تا حال اشاره نماید، از فعل ماضی استفاده نموده و می گوید: «علم الله»، اگر بخواهد به تحقّق و ثبوت علم الهی در حال اشاره نماید، از فعل مضارع حالیّه استفاده نموده و می گوید: «لیعلم الله» و اگر بخواهد به تحقّق و ثبوت علم الهی در آینده اشاره نماید، از فعل مستقبل استفاده نموده و می گوید: «سیعلم الله»؛ علاوه بر اینکه از آنجا که مخاطب، ما انسانها هستیم که ذواتی زمانی بوده و عموم ما درکی از امور مجرّده از زمان نداریم و حتّی امور مجرّده را نیز در قالب زمان تصوّر می کنیم، خداوند متعال نیز در تکلّم با این مخاطب زمانی ناچار به استفاده از افعال دالّ بر زمان و نسبت آنها به ذات مجرّد خود می باشد تا در حدّ تصوّر عوام بشر با او سخن گفته باشد، اگرچه آنها که عقل هایشان کامل شده می دانند که این صفات، ملازم با ذات الهی و همچون ذات الهی، واجب الوجود بوده و اینطور نیست که در زمانی دون زمان دیگر حادث شده و مسبوق به عدم باشند.

متن کتاب: نعم‌ (1) لا یبعد أن یكون لكل من‌ الماضی‌ و المضارع‌ بحسب المعنى‌ خصوصیة أخرى‌ موجبة للدلالة على وقوع النسبة فی الزمان الماضی فی‌ الماضی‌ (2) و فی‌ الحال أو الاستقبال فی‌ المضارع (3)‌ فیما كان الفاعل من الزمانیات (4)

    1. راجع به عبارت «نعم لا یبعد الخ»، دو مطلب باید مورد توجّه قرار گیرد:

اوّل آنکه مرحوم مصنّف تا اینجا ادّعا نمودند که زمان در موضوعٌ له افعال اخذ نشده است؛ در اینجا یک سؤال پیش می آید و آن اینکه اگر زمان در موضوعٌ له افعال وضع نشده است، پس دلالت افعالی همچون «ضرب» و «یضرب» بر زمان ماضی و حال یا استقبال از کجا حاصل می شود؟ مرحوم مصنّف عبارت «نعم لا یبعد الخ» را برای پاسخ به این اشکال بیان می نمایند؛

و دوّم آنکه مرحوم مصنّف سابقاً با عبارت «بل‌ یمكن‌ منع‌ دلالة غیرهما من‌ الأفعال على الزمان‌ إلا بالإطلاق و الإسناد إلى الزمانیات»، وجه دلالت التزامی فعل ماضی و مضارع بر اصل وقوع در زمان را بیان نمودند و با عبارت «نعم لا یبعد الخ» در صدد بیان وجه دلالت فعل ماضی بر خصوص زمان گذشته و وجه دلالت فعل مضارع بر زمان اعمّ از حال و آینده بر می آیند.

    2. ای فی الفعل الماضی.

    3. ای فی الفعل المضارع.

    4. این خصوصیّت در فعل ماضی، تحقّق وقوع است که با زمان گذشته ملازمه دارد و در فعل مضارع، ترقّب وقوع است که با زمان حال یا آینده ملازمه دارد و وجود این دو خصوصیّت در معنای این دو فعل موجب می شود فعل ماضی، دلالت التزامی بر خصوص زمان گذشته و فعل مضارع، دلالت التزامی بر زمان اعمّ از حال و آینده داشته باشد[3] .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo