درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الثالث عشر: المشتق /المقدّمة الاولی فی تحریر محلّ النزاع: المراد من المشتقّ

 

متن کتاب: فلا وجه‌ لما زعمه بعض الأجلة (1) من الاختصاص‌ (2) باسم الفاعل و ما بمعناه‌ من الصفات المشبهة (3) و ما یلحق بها (4) و خروج سائر الصفات (5) و لعل منشأه‌ (6) توهم (7)‌ كون ما ذكره‌ لكل منها (8) من المعنى‌ مما اتفق علیه الكل‌ و هو كما ترى‌ (9).

    1. هو صاحب الفصول رحمه الله حیث قال: «فهل المراد به ما یعم بقیة المشتقات من اسمی الفاعل و المفعول و الصفة المشبهة و ما بمعناها و أسماء الزمان و المكان و الآلة و صیغ المبالغة كما یدل علیه إطلاق عناوین كثیر منهم كالحاجبی و غیره أو یختص باسم الفاعل و ما بمعناه كما یدل علیه تمثیلهم به ... وجهان، أظهرهما الثانی»[1] .

    2. ای اختصاص النزاع فی مبحث المشتقّ.

    3. مثل «شهید» بمعنی شاهد، لا مثل «قتیل» بمعنی مقتول.

    4. ای و ما یلحق بالصفات المشبّهة مثل المنسوبات نحو «بغدادیّ» و «کوفیّ» و مثل المصادر المستعملة بمعنی اسم الفاعل[2] کقوله تعالی: «و علی الله قصد السبیل و منها جآئر ولو شاء لهداکم اجمعین»[3] که اضافه «قصد» به «سبیل» در این آیه، اضافه صفت به موصوف بوده و «قصد السبیل» در واقع به معنای «السبیل القصد» می باشد و قصد نیز در این ترکیب مصدری است که در معنای اسم فعال استعمال شده است ای «السبیل القاصد»، دلیل بر این مطلب نیز مقابله تعبیر «قصد السبیل» با «و منها جائر» می باشد ای «و من السُبُل سبیلٌ جائرٌ» که دلالت بر آن دارد که مراد از قصد نیز در تعبیر «قصد السبیل»، «قاصد السبیل» به معنای «السبیل القاصد» و راه راست معتدل و راست در مقابل «سبیل جائر» و راه کژ می باشد.

    5. و خروج سائر الصفات من اسم المفعول و الصفة المشبّهة بمعناه و اسم الزمان و اسم المکان و اسم المبالغة و اسم الآلة.

    6. ای منشأ زعم هذا البعض من الاجلّة لاختصاص النزاع فی مبحث المشتقّ بخصوص اسم الفاعل و ما بمعناه من الصفات المشبّهة و ما یلحق بها من الاسم المبالغة.

    7. مرحوم مصنّف با عبارت «مع عدم صلاحیة ما یوجب اختصاص النزاع‌ بالبعض إلا التمثیل به» به منشأ اوّل این توهّم یعنی تمثیل به اسم فاعل و صفات مشبّهی به معنای فاعل در کلام برخی اصولیّون اشاره نمودند و با عبارت «و لعلّ منشأه الخ» به بیان منشأ دوّم این توهّم می پردازند؛

توضیح مطلب آن است که مرحوم صاحب فصول برای سایر مشتقّات یعنی اسم مفعول، اسم زمان، اسم مکان، اسم مبالغه و اسم آلت، معانی را ذکر نموده اند و خیال کرده اند این معانی به لحاظ اختصاص به متلّبّس به مبدأ بالفعل و یا شمول نسبت به ما انقضی عنه المبدأ، متّفقٌ علیه بوده و از محلّ خلاف خارج می باشد، لذا نزاع در مبحث مشتقّ را به خصوص اسم فاعل، صفات مشبّهه به معنای فاعل و اسامی نسبت اختصاص داده اند، غافل از آنکه معانی سایر مشتقّات نیز همچون معانی اسم فاعل، صفات مشبّهه به معنای فاعل و اسامی نسبت، به لحاظ اختصاص به متلبّس بالمبدأ بالفعل و یا شمول نسبت به ما انقضی عنه المبدأ، مورد اختلاف اصولیّون بوده و خارج از محلّ نزاع نیست.

ایشان در فصول می فرمایند: «ثم أعلم أنهم أرادوا بالمشتق الّذی تشاجروا على دلالته فی المقام اسم الفاعل و ما بمعناه من الصفات المشبهة و ما یلحق بها على ما سنحققه و لا بأس بالتنبیه على مدلول بواقی المشتقات».

ایشان پس از بیان معنای فعل ماضی و فعل مستقبل، در مقام بیان معنای اسم مفعول می فرمایند: «إنه حقیقة فی الذات التی وقع علیها المبدأ فی الحال»؛

سپس در مقام بیان معنای اسم زمان می فرمایند: «أنه حقیقة فی الزمن الّذی وجد فیه المبدأ فی الحال و الماضی و مجاز فی غیره»؛

سپس در مقام بیان معنای اسم مکان می فرمایند: «ان اسم المكان أیضا كذلك كاسم الزمان»؛

سپس در مقام بیان معنای اسم آلت می فرمایند: «اسم الآلة إنه حقیقة فیما أعد للآلیة أو اختص بها سواء حصل به المبدأ أو لم یحصل»؛

و در پایان در مقام بیان معنای صیغ مبالغه می فرمایند: «انها حقیقة فی الذات التی كثر اتصافها بالمبدأ ... و لا یعتبر الاتصاف حال النطق»[4] .

    8. ای لکلٍّ من سائر الصفات غیر اسم الفاعل و ما بمعناه من الصفات المشبّهة و ما یلحق بها و هو اسم المفعول و اسمی الزمان و المکان و اسم الآلة و صیغ المبالغة.

    9. لأنّ معنی سائر الصفات من اسم المفعول و اسمی الزمان و المکان و اسم الآلة و صیغ المبالغة کمعنی اسم الفاعل و ما بمعناه من الصفات المشبّهة و ما یلحق بها، محلٌّ للخلاف فی انّه هل وُضِعَ لخصوص المتلبِّس بالمبدأ بالفعل او للأعمّ منه و ممّا انقضی عنه المبدأ.

 

متن کتاب: و (1) اختلاف‌ أنحاء التلبسات‌ حسب تفاوت‌ مبادی المشتقات‌ بحسب‌ الفعلية و الشأنية و الصناعة و الملكة حسب ما نشير إليه‌ (2)، لا يوجب‌ تفاوتا فی المهم‌ من محل النزاع هاهنا كما لا يخفى‌.

    1. این واو، واو استینافیّه بوده و اشاره به پاسخ از اشکال مقدّر دارد؛

حاصل اشکال آن است که ممکن است منشأ سوّمی برای توهّم صاحب فصول «رحمة الله علیه» مبنی بر اختصاص محلّ نزاع در بحث مشتقّ به خصوص اسم فاعل و ما فی معناه من الصفات المشبّهة و ما یلحق بها و عدم شمول محلّ نزاع نسبت به اسم مفعول، اسم زمان و اسم مکان، اسم آلت و صیغ مبالغه بیان شود و آن اینکه ای چه بسا منشأ توهّم اختصاص محلّ نزاع در کلام ایشان به خصوص اسم فاعل و ملحقّات آن این باشد که مبدأ اشتقاق در سائر مشتقّات، به نحو شأنیّت، صناعة و یا ملکه اخذ شده است و لذا انقضاء مبدأ در آنها متصوّر نبوده و خارج از محلّ نزاع است، به خلاف اسم فاعل و ملحقّات آن که مبدأ اشتقاق در آنها به نحو فعلیّت اخذ شده و لذا انقضاء مبدء و عدم فعلیّت آن در حال حاضر متصوّر بوده و محلّ نزاع خواهد بود.

مرحوم مصنّف در مقام پاسخ از این اشکال می فرمایند: اختلاف مبادی به لحاظ فعلیّت، شأنیّت، صناعة و یا ملکه ربطی به نزاع در ما نحن فیه ندارد، زیرا مبادی معنای موضوعٌ له لفظی هستند که مبدأ اشتقاق لفظ مشتقّ می باشد و موضوعٌ له لفظ مشتقّ، معنای نفس این مبادی نیست، بلکه اتّصاف ذات به معنای این مبادی می باشد و لذا مبدأ اشتقاق چه عنوان فعلی باشد، چه عنوان شأنی، چه صناعت و چه ملکه، در هر صورت می توان بحث نمود که آیا مشتقّ برای ذاتی وضع شده است که بالفعل متّصف به این مبدأ می باشد یا برای معنای اعمّ از متلبّس بالمبدأ بالفعل و ما انقضی عنه المبدأ وضع شده است، زیرا انقضاء مبدأ اختصاصی به مبادی فعلیّه نداشته و در جمیع مبادی متصوّر می باشد و به عبارتی تلبّس کلّ شیءٍ بحسبه، مثلاً تلبّس فعلی مبدء فعلی مثل «ضرب» به آن است که ضرب بالفعل از ذات صادر شود و انقضائش به آن است که ضرب سابقاً از ذات صادر شده و الآن منقضی شده باشد، در حالی که تلبس فعلی مبدأی که از قبیل ملکه است مثل «اجتهاد» یا «نجارة» به آن است که این ملکه، بالفعل برای ذات ثابت باشد و بالفعل، توانایی اجتهاد و توانایی نجارة داشته باشد، و لو بالفعل مشغول به اجتهاد یا نجارة نبوده و بلکه در حال کار دیگری باشد و انقضائش به آن است که سابقاً از این ملکه برخوردار بوده و الآن به جهت آلزایمر و امثال آن این ملکه را از دست داده باشد؛ کما اینکه تلبّس فعلی مبدأی که از قبیل شأنیّت می باشد مثل «إثمار» به آن است که این شأنیت برای ذات «شجره» ثابت باشد تا به آن «شجره مُثمِرة» اطلاق گردد و لو آنکه فصل میوه نبوده و بالفعل میوه نداشته باشد و انقضائش به آن است که سابقاً شأنیّت اثمار داشته و الآن به جهت عروض آفت یا سرما زدگی، دیگر شأنیّت اثمار نداشته و در هیچ فصلی میوه ندهد.

    2. ای فی الامر الرابع.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo