درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الثانی عشر: استعمال اللفظ فی اکثر من معنی واحد /وهمٌ و دفعٌ

 

متن کتاب: وهم و دفع‌

لعلك تتوهم‌ أن الأخبار الدالة على أن للقرآن بطونا سبعة (1) أو سبعین‌ تدل على‌ وقوع استعمال اللفظ فی أكثر من معنى واحد فضلا عن‌ جوازه (1)‌ و لكنك غفلت‌ عن أنه‌ لا دلالة لها (2) أصلا على أن إرادتها (3) كان‌ من باب إرادة المعنى من‌ اللفظ (4) فلعله‌ كان (3)‌ بإرادتها (5) فی أنفسها (5) حال الاستعمال‌ فی المعنى (6)‌، لا من‌ اللفظ كما إذا استعمل‌ فیها (7) أو كان المراد من البطون (8) لوازم معناه‌ (9) المستعمل فیه (10)‌ اللفظ و إن كان أفهامنا قاصرة عن إدراكها (11) (12) (13) (14) (15).

    1. قال رسول الله (ص): «للقرآن ظهرٌ و بطنٌ الی سبعة ابطن» و فی روایةٍ: «الی سبعین بطناً»[1] .

    2. ای فضلاً عن جواز استعمال اللفظ فی اکثر من معنیً واحد و امکانه عقلاً، لأنّه ادلّ دلیلٍ علی امکان الشیء وقوعه.

    3. ای للاخبار الدالّة علی انّ للقرآن بطوناً سبعة او سبعین.

    4. ای ارادة هذه البطون من القرآن.

    5. ای بالدلالة اللفظیّة المطابقیّة.

    6. ای البطون.

    7. ای حال استعمال اللفظ فی المعنی الواحد.

    8. ای و لا یکون ارادة هذه البطون من القرآن بارادة هذه البطون من اللفظ بالدلالة المطابقیّة کما استعمل اللفظ فی هذه البطون.

    9. عبارت «أو کان المراد من البطون الخ»، عطف بر عبارت: «کان بارادتها فی انفسها الخ» می باشد ای: «أو لعلّه کان المراد من البطون، لوازم معناه الخ».

    10. ای معنا اللفظ.

    11. ای المستعمل فی ذلک المعنی.

 

    12. ای و ان کان افهامنا قاصرةً عن ادراک هذه الملازمة، فلا یکونَ دلالة الفاظ القرآن علی بطونه لفظیّةً من باب الدلالة الالتزامیّة بالملازمة البیّنة بالمعنی الاخصّ، بل یکون عقلیّةً لکون الملازمة غیر بیّنةٍ کان افهامنا قاصرةً عن ادراکه مستقلّاً و یحتاج ادراکه الی بیان المعصوم (ع).

    13. باید توجّه داشت که عبارت «و ان کان افهامنا قاصرةً عن ادراکها» دلالت بر عموم داشته و هم شامل دلالت التزامی لفظ بر لازمه بیّن بالمعنی الاخصّ آن می شود و هم شامل دلالت عقلی لفظ بر لازم بیّن بالمعنی الاعمّ یا لازم غیر بیّن و در هیچیک از این سه صورت، استعمال لفظ قرآن در بطون، از قبیل استعمال مطابقی لفظ در اکثر از معنای واحد نخواهد بود.

    14. مرحوم مصنّف برای شبهه استعمال لفظ در اکثر از معنی بودن اراده بطون سبعه و یا سبعین از قرآن کریم، دو پاسخ بیان نموده اند:

پاسخ اوّل آن است که ممکن است این بطون از لفظ قرآن اراده نشده و اراده آنها اساساً از قبیل استعمال لفظ قرآن در این بطون نباشد، بلکه در حال استعمال لفظ قرآن در معنای واحد خود، این معانی نیز فی حدّ نفسه اراده شده باشند؛

مرحوم فیروز آبادی در عنایة الاصول می فرمایند: «به نظر می رسد این پاسخ صحیح نباشد، زیرا اوّلاً اراده بطون قرآن فی نفسه و صرف نظر از استعمال لفظ قرآن در آنها امری ممکن و معقول بود، باید فی حدّ ذاتها و قبل از استعمال لفظ قرآن در معنای واحد خود نیز اراده بطون قرآن ممکن بود، در حالی که مرحوم مصنّف در این پاسخ اقرار دارند که این امر ممکن نبود و اراده بطون قرآن در حال استعمال لفظ قرآن در معنای خود ممکن می باشد، بنا بر این معلوم می شود اراده بطون قرآن فی حدّ نفسه و صرف نظر از استعمال لفظ قرآن آنگونه که در پاسخ اوّل مطرح فرموده اند، امکان نخواهد داشت؛ و ثانیاً نفس انتساب بطون به قرآن در تعبیر «بطون القرآن» از قبیل انتساب بطون به لفظ بوده و ادّعای عدم اراده بطون از لفظ قرآن با انتساب بطون به لفظ قرآن در تعبیر «بطون القرآن» سازگار نخواهد بود»[2] .

مرحوم مشکینی در پاسخ از اشکال اوّل مرحوم فیروز آبادی در عنایة الاصول می فرمایند: «مراد از اراده بطون از قرآن در حال استعمال لفظ در معنای ظاهری آن این است که خداوند متعال درحالی که الفاظ را در معانی ظاهر استعمال نموده، آن معانی باطن را هم اراده نموده است به این صورت که لفظ را در معنای واحد یعنی معنای ظاهری استعمال نموده است ولی آن معانی بطون نیز در لحاظ شارع، وجود داشته است و گویا الفاظ را نشانه و علامت بر آن معانی بطون قرار داده بدون اینکه الفاظ را در معانی بطون استعمال و افناء نموده باشد تا اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد لازم آید»[3] .

مرحوم محقّق خویی در ردّ این پاسخ مرحوم مشکینی می فرمایند: «به نظر می رسد این پاسخ نیز صحیح نبوده و اشکال اوّل مذکور در کلام عنایة الاصول بر پاسخ اوّل مرحوم مصنّف وارد باشد، زیرا اخبار بطون دلالت بر عظمت، فضیلت و اعجاز قرآن نسبت به سایر محاورات و سائر کتب به واسطه اشتمال بر بطون دارند، در حالی که صرف استعمال لفظ در یک معنا و علامت قرار دادن آن بر معانی دیگر، موجب عظمت، فضیلت و یا اعجاز قرآن نبوده و از سایر بشر نیز استعمال یک لفظ در یک معنا و علامت قرار دادن آن بر معانی دیگر بر می آید»[4] .

پاسخ دوّم آن است که ممکن است گفته شود بطون قرآن، لوازم معنای مطابقی قرآن هستند، چه لوازم بیّن بالمعنی الاخصّ که در این صورت، دلالت الفاظ قرآن بر این بطون از قبیل دلالت لفظی التزامی خواهد بود و چه لوازم بیّن بالمعنی الاعمّ یا لوازم غیر بیّن که در این صورت اساساً دلالت الفاظ قرآن بر این بطون، از قبیل دلالت لفظی نبوده و بلکه از قبیل دلالت عقلی اراده ملزوم یعنی مدلول مطابقی بر اراده لازم خواهد بود؛

همانطور که واضح است، دو اشکالی که بر پاسخ اوّل وارد بود، بر این پاسخ وارد نمی باشد، زیرا اوّلاً بر اساس این پاسخ، بطون قرآن از لوازم دلالت لفظی قرآن بوده و اراده آنها ممکن نخواهد بود مگر در صورت استعمال لفظ قرآن در معنای مطابقی آن و ثانیاً انتساب بطون به لفظ قرآن در تعبیر «بطون القرآن» نیز انتسابی مناسب خواهد بود، زیرا حتّی در مواردی که بطون از لوازم بیّن بالمعنی الاعمّ یا لوازم غیر بیّن باشند نیز به هر حال تا ملزوم یعنی مدلول مطابقی الفاظ قرآن دلالت داده نشود، اراده بطون فی حدّ نفسه ممکن نبوده و به نحوی منسوب به لفظ قرآن خواهند بود.

بعضی روایات نیز این پاسخ دوّم را تأیید می نماید، قال ابو عبد الله (ع): «إنّ القرآن حیّ لم یمت و إنّه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر و یجری علی آخرنا کما یجری علی أوّلنا»[5] .

    15. مرحوم حکیم در حقائق الاصول، حکایتی را در راستای توجیه فرمایش مرحوم آخوند خراسانی یعنی نحوه اراده بطون متعدّد قرآن به نحوه اراده لازم غیر بیّن یا لازم بیّن بالمعنی الاعمّ که ممکن است همه عقول بشر، علم به ملازمه این بطون با معنای مطابقی آیه شریفه نداشته باشند بیان می فرمایند که مناسب است عیناً مطرح گردد.

ایشان می فرمایند: «حدّث بعض الأعاظم دام تأييده أنه حضر يوما منزل الآخوند ملا فتح علي قدس سره مع جماعة من الأعيان منهم السيد إسماعيل الصدر (ره) و الحاج النوري صاحب المستدرك (ره) و السيد حسن الصدر دام ظله، فتلا الآخوند (ره) قوله تعالى: «و اعلموا أن فيكم رَسولَ اللَّهِ، لو يُطيعكم في كثير مِن الأمر لعنتم و لكن اللَّه حبب إليكم الإيمان و زیّنه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر و الفسوق و العصیان، اولئک هم الراشدون»، ثم شرع في تفسير قوله تعالى فيها: «حبب إليكم ...» الآية و بعد بيان طويل فسرها بمعنىً لمّا سمعوه منه، استوضحوه و استغربوا من عدم انتقالهم إليه قبل بيانه لهم، فحضروا عنده في اليوم الثاني ففسرها بمعنى آخر غير الأول، فاستوضحوه أيضا و تعجبوا من عدم انتقالهم إليه قبل بيانه، ثم حضروا عنده في اليوم الثالث، فكان مثل ما

كان في اليومين الأولين و لم يزالوا على هذه الحال كلما حضروا عنده يوما ذكر لها معنى إلى ما يقرب من ثلاثين يوما، فذكر لها ما يقرب من ثلاثين معنى و كلما سمعوا منه معنى استوضحوه، و قد نقل الثقات لهذا المفسر كرامات قدس اللَّه روحه»[6] .


[1] اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، الصدر الدین محمد، القونوی، ج1، ص128.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo