درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

الموضوع: المقدمة/الثاني عشر/استعمال اللفظ فی اکثر من معنی واحد

 

متن کتاب: و بیانه‌ (1) أن (2) حقیقة الاستعمال‌ لیس‌ مجرد جعل اللفظ علامة لإرادة المعنى، بل‌ جعله‌ (3) وجها و عنوانا له (4)‌ بل‌ بوجهٍ (5) نفسُه‌ (4) كأنه‌ (4) الملقى‌ (6)

ای بیان القول بعدم جواز استعمال اللفظ الواحد فی اکثر من معنی علی سبیل الانفراد و الاستقلال.

حاصل استدلال مرحوم مصنّف بر امتناع عقلی استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد آن است که حقیقت استعمال لفظ در معنی، لحاظ لفظ به منزله عنوان و وجه برای معنی و فناء لفظ در معنی می باشد و واضح است که در صورت لحاظ لفظ به منزله عنوان و وجه برای یک معنی، لفظ در آن معنی فانی شده و لفظی باقی نمی ماند تا برای بار دوّم به منزله عنوان و وجه برای معنای دیگری لحاظ شده و در آن فانی گردد[1] .

ای اللفظ.

ای المعنی.

ای بل حقیقة الاستعمال جعل اللفظ وجهاً و عنواناً للمعنی بوجهٍ کأنّ نفس المعنی هو الملقی الی المخاطب، لا اللفظ.

تفاوت تفسیری که مرحوم مصنّف راجع به حقیقت استعمال مطرح می نمایند با علامیّت لفظ برای معنی آن است که در علامت و ذو العلامة، علامت فانی نبوده و دیده می شود، مثلاً درست است که چراغ قرمز دلالت بر ممنوعیّت حرکت دارد، ولی اینطور نیست که خود علامت دیده نشود، بلکه چراغ قرمز نیز دیده می شود، لذا امکان علامیّت یک شیء از چند چیز وجود دارد مثل اینکه چراغ قرمز هم علامت است برای لزوم توقّف کسانی که پشت چراغ قرمز هستند، هم علامت است برای وجود خطر و هم علامت است برای جواز حرکت کسانی که پشت چراغ قرمز نیستند؛ به خلاف تصویر در آینه که فانی در صاحب تصویر بوده و ناظر به آن به هیچ وجه نسبت به آن نظر استقلالی ندارد، بلکه آن را فانی در صاحب تصویر دیده و گویی به نفس صاحب تصویر نظر می نماید، لذا تصویر در آینه نمی تواند دو صاحب داشته و فانی در دو صاحب باشد.

 

متن کتاب: و لذا یسری إلیه‌ (1) قبحه‌ (2) و حسنه (2)‌ كما لا یخفى‌ و لا یكاد یمكن جعل اللفظ كذلک (3) إلا لمعنى واحد، ضرورة أن لحاظه‌ (1) هكذا (4) فی إرادة معنى‌ ینافی‌ لحاظه (1)‌ كذلك‌ (4) فی إرادة الآخر (5) حیث إن لحاظه‌ (1) كذلك (3)‌ لا یكاد یكون‌ إلا بتبع لحاظ المعنى‌ فانیا فیه (6)، فناء الوجه فی ذی الوجه‌ و العنوان فی المعنون‌ و معه (7)‌ كیف یمكن‌ إرادة معنى آخر معه‌ (8) كذلك (9)‌ فی‌ استعمال واحد مع‌ استلزامه (10)‌ للحاظ آخر (11) غیر لحاظه‌ كذلك (12) فی هذا الحال‌ (13).

و بالجملة لا یكاد یمكن‌ فی حال استعمال واحد، لحاظه‌ (1) وجها لمعنیین‌ و فانیا فی الاثنین‌ إلا أن‌ یكون اللاحظ أحول العینین‌ (14).

ای اللفظ.

ای المعنی.

ای وجهاً و عنواناً للمعنی کأنّه الملقی.

ای وجهاً و عنواناً.

ای المعنی الآخر.

عبارت «فانیاً فیه»، حال برای «لحاظ المعنی» می باشد ای: «لحاظ المعنی و الحال انّ اللفظ فانیٌ فی المعنی».

ای مع عدم امکان لحاظ اللفظ وجهاً و عنواناً فی ارادة المعنی الّا بتبع لحاظ اللفظ فانیاً فی المعنی فناء الوجه فی ذی الوجه و العنوان فی المعنون.

ای مع المعنی الاوّل.

ای بحیث یکون اللفظ وجهاً و عنواناً لارادة هذه المعنی الآخر ایضاً و فانیاً فی هذا المعنی الآخر ایضاً فناء الوجه فی ذی الوجه و العنوان فی المعنون.

ای مع استلزام ارادة معنی آخر مع المعنی الاوّل.

ای للحاظٍ آخر للّفظ وجهاً و عنواناً لارادة المعنی الآخر و فانیاً فیه.

ای غیر لحاظ اللفظ وجهاً و عنواناً لارادة المعنی الاوّل و فانیاً فیه.

ای فی حال استعمالٍ واحد.

فیری اللفظ الواحد لفظین و یجعل کلّ واحد منهما فانیاً فی معنیً واحداً غیر الآخر[2] .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo