درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الموضوع: المقدّمة/الثامن/احوال اللفظ و تعارضها/

 

متن کتاب: الثامن‌ (1)

أنه‌ للفظ أحوال‌ خمسة (2) و هی‌ التجوز و الاشتراك (3) و التخصیص (4)

بعد از آنکه در مقدّمه هفتم یعنی علامات وضع، بحث از روش های کشف مدلول تصوّری بیان گردید، در مقدّمه هشتم راجع به روش های کشف مراد جدّی متکلّم در فرضی بحث می شود که مدلول تصوّری و موضوعٌ له لفظ، مشخّص می باشد، ولی به جهت تعارض احوال لفظ همچون حقیقت، مجاز، اشتراک، تخصیص، نقل، اضمار و امثال آنها، مراد جدّی متکلّم معلوم نیست که در اینجا بحث می شود آیا راهکاری وجود دارد که مراد جدّی متکلّم را کشف نماید یا خیر؟

شاهد بر این ادّعا که محلّ نزاع در این مقدّمه، مراد جدّی متکلّم است نه مدلول تصوّری لفظ آن است که مرحوم مصنّف در این بحث به اصالة عدم القرینة و اصالة الظهور تمسّک می نمایند که همانطور که گذشت، کاشف از مدلول تصوّری لفظ نبوده و مربوط به کشف مراد جدّی متکلّم می باشند؛

مراد از این احوال، احوال عارضیّه بر لفظ هستند، و الّا حالت اصلی لفظ، حقیقت بودن لفظ در معنای واحد می باشد که مرحوم مصنّف از آن به «حقیقت» تعبیر می نمایند؛

با این توضیح روشن می شود مراد مرحوم مصنّف از حقیقت در تمامی موارد تعارض حقیقت با این احوال، حقیقت بالمعنی الاعمّ یعنی مطلق اراده معنای موضوعٌ له نیست تا شامل اراده معنای مشترک لفظی، مشترک معنوی نیز بشود، بلکه مراد ایشان از حقیقت در مقابل اشتراک لفظی، حقیقت بالمعنی الاخصّ یعنی خصوص اراده معنایی است که لفظ برای بار اوّل برای آن وضع شده است؛ مراد ایشان از حقیقت در مقابل نقل، همانطور که خواهد آمد اساساً مجاز است، زیرا مراد از حقیقت در مقابل نقل، معنایی است که لفظ سابقاً برای آن وضع شده بوده و الآن مهجور شده و لفظ برای معنای منقول وضع شده است؛ مراد ایشان از حقیقت در مقابل اشتراک معنوی، معنای موضوعً له اخصّ است؛ مراد ایشان از حقیقت در مقابل تخصیص، معنای موضوعٌ له أعمّ است و مراد ایشان از حقیقت در مقابل مجاز یا اضمار، حقیقت بالمعنی الأعمّ یعنی مطلق موضوعٌ له لفظ می باشد.

ای الاشتراک اللفظی و هو وضع اللفظ للمعانی المتعدّدة و الاشتراک المعنوی و هو وضع اللفظ لمعنیً واحدٍ جامعٍ للمعانی المختلفة مثل وضع الامر لمطلق الطلب الشامل للوجوب و الندب.

ای تخصیص العموم و ارادة الخاصّ من العامّ.

 

متن کتاب: و النقل‌ (1) و الإضمار (2) (3) لا یكاد یصار إلى أحدها فیما إذا دار الأمر بینه (4)‌ و بین‌ المعنى الحقیقی (5) إلا بقرینة صارفة عنه (6) إلیه (7)‌ (8)

ای نقل اللفظ عن معنیٌ الی غیره بحیث یوضَع للمعنی الثانی و یُهجَر المعنی الاوّل.

ای تقدیر اللفظ مع عدم تجوّزٍ فی الاسناد و لا فی الکلمة؛ مثلاً در «و اسأل القریة»، اگر مجاز در اسناد در نظر گرفته شده و گفته شود سؤال، مجازاً به غیر من هو له یعنی به «قریه» اسناد داده شده است و یا مجاز در کلمه در نظر گرفته شود و گفته شود، لفظ «القریه» به علاقه حالّ و محلّ در «اهل القریه» استعمال شده است، لفظی در تقدیر نمی باشد؛ ولی اگر مجاز در اسناد و مجاز در کلمه در نظر گرفته نشود، باید لفظ «اهل» قبل از لفظ «القریه» تقدیر گرفته شود[1] .

البتّه لفظ، حالات دیگری نیز همچون نسخ، تقیید، کنایة، استخدام و تضمین نیز دارد که مرحوم مشکینی در حاشیه خود بر کفایه، این حالات را مفصّلاً مورد بحث قرار می دهند و تمامی این حالات را خلاف ظاهر دانسته و اصالة الظهور را مقتضی حمل لفظ بر معنای حقیقی اوّلی می دانند[2] . ان شئت فراجع.

ای بین احد هذه الاحوال الخمسة.

دوران الامر بین الحقیقة و المجاز یعنی اینکه مشخّص نباشد آیا متکلّم، معنایی را اراده کرده است که لفظ، اوّلین بار برای آن وضع شده است یا آنکه معنای مجازی را اراده کرده است؛

امّا دوران الامر بین الحقیقة و الاشتراک اللفظی یعنی اینکه مشخّص نباشد آیا متکلّم، معنایی را اراده کرده است که لفظ، اوّلین بار برای آن وضع شده است یا آنکه معنایی را اراده کرده است که لفظ به صورت مشترک لفظی برای بار دوّم برای آن وضع شده است؛

و امّا دوران الامر بین الحقیقة و الاشتراک المعنوی یعنی اینکه مشخّص نباشد آیا متکلّم، معنایی را اراده کرده است که لفظ، اوّلین بار برای آن وضع شده است یا آنکه معنای جامعی را اراده کرده است که لفظ علاوه بر وضع اوّل خود، به صورت مشترک معنوی، نیز برای آن وضع شده است[3] ؛

امّا دوران الامر بین الحقیقة و التخصیص یعنی اینکه مشخّص نباشد آیا متکلّم، معنای عامّ را اراده کرده است که لفظ، اوّلین بار برای آن وضع شده است یا آنکه مراد جدّی متکلّم از لفظی که برای عموم وضع شده است، معنای خاصّ می باشد؛

و امّا دوران الامر بین الحقیقة و الاضمار یعنی اینکه مشخّص نباشد آیا مراد جدّی متکلّم، معانی همین الفاظ مذکور در کلام است و یا آنکه الفاظ دیگری را نیز در تقدیر گرفته و معنای آنها را نیز اراده کرده است؛

و امّا دوران الامر بین الحقیقة و النقل یعنی اینکه مشخّص نباشد آیا مراد متکلّم، معنایی است که سابقاً برای آن معنی وضع شده بود و یا آنکه مراد متکلّم، معنایی است که لفظ به آن نقل پیدا کرده و بعداً برای آن وضع شده است مثل اینکه لفظی منقول از امام صادق (ع) صادر شود و معلوم نباشد آیا ایشان این لفظ را پیش از نقل بیان فرموده اند تا معنای حقیقی اوّلی آن اراده شده باشد یا آنکه پس از نقل بیان فرموده اند تا معنای حقیقی منقول آن اراده شده باشد؛ واضح است که در این فرض، یک طرف تردید، معنایی است که لفظ سابقاً برای آن وضع شده است و در حال حاضر موضوعٌ له لفظ نمی باشد، لذا تعبیر دقیق تر آن بود که این مثال، در ضمن امثله دوران الامر بین الاحوال الخمسة العارضة للّفظ و به عنوان دوران الامر بین المجاز و النقل ذکر گردد، نه از امثله دوران الامر بین الحقیقة و النقل، ولی از آنجا که لفظ «حقیقت»، مشتقّ می باشد، مرحوم مصنّف به اعتبار صدق مشتقّ بر ما انقضی عنه المبدأ، از این مجاز که سابقاً حقیقت بوده است، تعبیر به حقیقت نموده اند.

ای عن المعنی الحقیقی.

ای الی ذلک الحال من احوال الخمسة للّفظ.

گفته می شود اگرچه اراده مجاز، تخصیص، معنای منقولٌ الیه و یا تقدیر، نیازمند قرینه بوده و اصل عدم قرینه و اصالة الظهور در دوران امر بین الحقیقة و المجاز، دوران الامر بین الحقیقة و التخصیص، دوران الامر بین الحقیقة و النقل و دوران الامر بین الحقیقة و التقدیر، مقتضی حمل کلام متکلّم بر اراده معنای حقیقی است، ولی در دوران الامر بین الحقیقة و الاشتراک اللفظی و همچنین دوران الامر بین الحقیقة و الاشتراک المعنوی، لفظ برای دو معنا وضع شده است و اراده هر دو نیازمند قرینه می باشد، لذا اصل عدم قرینه و اصالة الظهور مقتضی حمل کلام متکلّم بر اراده خصوص معنای حقیقی در مقابل مشترک لفظی یعنی معنایی که لفظ برای بار اوّل برای آن وضع شده است یا معنای حقیقی در مقابل مشترک معنوی یعنی معنای اخصّ، نمی باشد، چون هر دو معنا، موضوعٌ له است و لذا اراده هر دو معنای موضوعٌ له، نیاز به قرینه داشته و لفظ بدون قرینه، ظهور در هیچیک از این معانی نخواهد داشت؛ کما اینکه در دوران الامر بین الحقیقة و النقل نیز اصل عدم قرینه و اصالة الظهور مقتضی حمل کلام بر اراده خصوص معنای حقیقی اوّلی نخواهد بود، چون اساساً معلوم نیست آیا لفظ در زمانی صادر شده است که هنوز نقل صورت نپذیرفته و ظاهر از لفظ، معنای حقیقی اوّلی می باشد تا اصالة الظهور، مقتضی اراده معنای حقیقی اوّلی لفظ بوده باشد یا آنکه لفظ، پس از نقل صادر شده که ظاهر از لفظ، معنای منقول می باشد تا اصالة الظهور، مقتضی اراده معنای منقول بوده باشد، لذا فرمایش مرحوم مصنّف مبنی بر حمل کلام متکلّم بر اراده حقیقت یعنی معنایی که لفظ برای بار اوّل برای آن وضع شده است در دوران امر بین الحقیقة و الاشتراک اللفظی، دوران الامر بین الحقیقة و الاشتراک المعنوی و همچنین دوران الامر بین الحقیقة و النقل و استدلال ایشان برای اثبات این مدّعی به اصل عدم قرینه و اصالة الظهور، صحیح نمی باشد[4] .

 

متن کتاب: و أما إذا دار الأمر بینها (1) (2)، فالأصولیون و إن ذكروا لترجیح بعضها (3) على بعض‌ وجوها (4) إلا أنها (5) استحسانیة لا اعتبار بها (5) إلا إذا كانت (5) موجبة لظهور اللفظ فی المعنى، لعدم‌ مساعدة دلیل على اعتبارها (5) بدون ذلك‌ (6) كما لا یخفى.‌

ای بین نفس تلک الاحوال الخمسة.

مثل دوران امر بین المجاز و الاشتراک اللفظی به این صورت که مخاطب یقین داشته باشد، معنای حقیقی اوّلی اراده نشده است، ولی شکّ داشته باشد آیا معنای مجازی اراده شده است و یا معنایی که لفظ، ثانیاً برای آن وضع شده است؟؛

و مثل دوران الامر بین المجاز و الاشتراک المعنوی به این صورت که مخاطب یقین داشته باشد، معنای حقیقی اوّلی اراده نشده است، ولی شکّ داشته باشد آیا معنای مجازی اراده شده است و یا معنای جامعی که لفظ، ثانیاً برای آن وضع شده است؟؛

و مثل دوران الامر بین المجاز و الاضمار به این صورت که مخاطب یقین داشته باشد در مثل «و اسأل القریة»، معنای حقیقی اوّلی الفاظ مذکور اراده نشده است، ولی شکّ داشته باشد آیا از لفظ «قریة» به علاقه حالّ و محل، معنای مجازی «اهل القریة» اراده شده است و یا آنکه لفظ «اهل»، قبل از لفظ «قریة» تقدیر گرفته شده و معنای آن توسّط متکلّم اراده شده است؟؛

و مثل دوران الامر بین المجاز و النقل به این صورت که مخاطب یقین داشته باشد، معنای حقیقی اوّلی اراده نشده است، ولی شکّ داشته باشد آیا معنای مجازی اراده شده است و یا معنای منقول؟؛

و هکذا.

ای تلک الاحوال الخمسة.

مثلاً گفته شده است مجاز بودن از اشتراك لفظى بهتر است. زیرا مجاز، اغلب و اكثر بوده و اشتراك لفظى، قليل و نادر است و الظن يلحق الشّي‌ء بالاعم الاغلب و در مقابل گفته شده است: اشتراك لفظى بهتر است، زيرا در صورت اشتراک لفظی، لفظ عند الاطلاق مجمل گرديده و بر هيچ معنايى حمل نمى‌شود و در نتيجه شنونده مصون از خطا می ماند.

با توجّه استدلال دوّم روشن می شود برخی علمائی که این بحث را مطرح کرده اند، محلّ نزاع را خلط نموده و دقّت نکرده اند که محلّ نزاع در این بحث، کشف مراد جدّی متکلّم می باشد نه کشف مدلول تصوّری لفظ و به عبارتی کشف موضوعٌ له لفظ، زیرا در استدلال دوّم، امر دائر دانسته شده بین اینکه لفظ، یک معنا داشته باشد و یا آنکه مشترکی لفظی بوده و دو معنای موضوعٌ له داشته باشد و اساساً مستدِلّ هیچ نظری به کشف مراد جدّی متکلّم ندارد، بلکه در صدد کشف مدلول تصوّری لفظ و به عبارتی کشف معنای موضوعٌ له می باشد.

ای تلک الوجوه.

ای بدون ان تکون تلک الوجوه موجباً لظهور اللفظ فی المعنی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo