درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/السابع: علامات الحقیقة و المجاز /عدم صحّة السلب

 

متن کتاب: ثم (1) إنه کذلک (2) عدم‌ صحة سلب اللفظ بمعناه‌ المعلوم‌ المرتكز فی الذهن‌ إجمالا، عن معنى (3)،‌ تكون علامة كونه‌ (4) حقیقة فیه (5)،

                1. مراد اصولیون از علامت بودن عدم صحّت سلب برای وضع و علامت بودن صحّت سلب برای عدم وضع آن است که هرگاه در ذهن شما یک معنای اجمالی ارتکازی راجع به یک لفظ مانند «اسد» وجود داشته باشد و بخواهید بدانید آیا آن لفظ برای فلان معنا مثل «حیوان مفترس» وضع شده است و استعمال آن لفظ در آن معنا بصورت حقیقی می باشد یا آنکه برای آن معنا وضع نشده و استعمال آن لفظ برای آن معنا بصورت مجازی می باشد؛ در این صورت باید یک قضیه حملیّه سالبه تشکیل دهید به این صورت که لفظ مورد نظر را به همان معنای اجمالی ارتکازی که دارد از معنای مورد استعلام سلب نموده و مثلاً بگویید: «الحیوان المفترس لیس بأسد» یا «الرجل الشجاع لیس بأسد»، سپس دقت کنیم که آیا این قضیّه حملیّه سالبه صادق است یا کاذب؟

در صورتی که کاذب باشد کشف می شود این لفظ برای این معنا وضع شده است مثل قضیّه «الحیوان المفترس لیس باسدٌ» که کاذب بوده و کاشف از وضع لفظ «اسد» برای معنای «حیوان مفترس» می باشد؛ امّا اگر صادق باشد کشف می شود این لفظ برای این معنا وضع نشده است مثل قضیّه «الرجل الشجاع لیس بأسدٍ» که صادق بوده و کاشف از عدم وضع لفظ «أسد» برای معنای «رجل شجاع» خواهد بود.

بنا بر این عدم صحّت سلب، علامت وضع بوده و صحّت سلب، علامت عدم وضع می باشد.

                2. ای کالتبادر.

                3. عبارت «عن معنی»، جار و مجرور و متعلّق به «سلب» می باشد.

                4. ای اللفظ.

                5. ای فی تلک المعنی الذی لا یصحّ سلب تلک اللفظ بمعناه المرتکز اجمالاً عنه.

 

متن کتاب: كما أن صحة سلبه‌ (1) عنه (2) علامة كونه (1) مجازا (3) فی الجملة (4) (5) (6).

و التفصیل (7) (8) أن عدم صحة السلب عنه‌ (9) و صحة الحمل علیه (10) (11) بالحمل الأولی الذاتی‌ الذی كان‌ ملاكه (12)‌ الاتحاد (13) مفهوما (14)، علامة كونه‌ (15) نفس المعنى (16)

                1. ای اللفظ.

                2. ای عن معنیً.

                3. ای فی ذلک المعنی.

                4. ای فی بعض الموارد.

                5. عبارت «فی الجملة» هم قید برای علامیّت عدم صحّت سلب برای حقیقة و وضع است و هم قید برای علامیّت صحّت سلب برای مجاز و عدم وضع، زیرا همانطور که مرحوم مصنّف در عبارت «و التفصیل» بیان خواهند نمود، خصوص عدم صحّت سلب به حمل اوّلی علامت حقیقت بوده و خصوص صحّت سلب به حمل اوّلی علامت مجاز می باشد، نه عدم صحّت سلب و صحّت سلب به حمل شایع صناعی[1] .

                6. ای کما انّ صحّة سلب اللفظ عن معنیً و عدم صحّة حمل اللفظ علی ذلک المعنی بالحمل الاوّلی الذاتی، علامة کون استعمال تلک اللفظ مجازاً فی ذلک المعنی و بعبارةٍ اخری علامة کون ذلک المعنی، غیر المعنی الموضوع له ذلک اللفظ.

                7. فهم تفصیلی که مرحوم مصنّف در اینجا ذکر می نمایند نیازمند ذکر یک مقدّمه می باشد و آن اینکه حمل، همواره نیازمند دو عنصر می باشد: یکی اتّحاد موضوع و محمول از جهتی و دیگری تغایر آن دو از جهتی دیگر، زیرا در صورتی که موضوع و محمول از همه جهات، متغایر باشند، متباینین بوده و حمل آنها بر یکدیگر معقول نیست، کما اینکه در صورتی که موضوع و محمول از همه جهات، واحد بوده باشند، حمل الشیء علی نفسه لازم آمده و معقول نخواهد بود، زیرا حمل و اخبار باید فائده داشته باشد در حالی که حمل الشیء علی نفسه هیچ فائده ای ندارد؛

گفته می شود در صورتی که اتّحاد موضوع و محمول، اتّحاد ماهوی و به تبع آن مصداقی بوده و تغایر آنها تغایر اعتباری بوده باشد مثل تغایر مفهومی به اجمال و تفصیل در مثل «الحیوان الناطق انسانٌ» و یا تغایر لفظی در مثل «البشر انسانٌ» هم به لحاظ ماهوی و هم به لحاظ اجمال و تفصیل مفهومی یکسان هستند، به این حمل، حمل اوّلی ذاتی گفته می شود، امّا در صورتی که اتّحاد موضوع و محمول، اتّحاد مصداقی بوده و تغایر آنها ماهوی بوده باشد مثل «زیدٌ انسانٌ» و یا «الضاحک انسانٌ»، به این حمل، حمل شایع صناعی گفته می شود.

با توجّه به این مقدّمه ضمناً روشن می شود اینکه مرحوم مصنّف در آینده ملاک حمل اوّلی ذاتی را اتّحاد مفهومی می دانند، مشتمل بر مسامحه می باشد، زیرا همانطور که بیان گردید، ملاک حمل اوّلی ذاتی، اتّحاد ماهوی است، اگرچه موضوع و محمول به لحاظ مفهوم، مجمل و مفصّل بوده و با یکدیگر مغایرت داشته باشند مثل «الحیوان الناطق انسانٌ».

 

                8. مرحوم مصنّف در این عبارت، به چهار قضیّه کلّیّه در باب علامات وضع اشاره می نمایند:

اوّل آنکه عدم صحّت سلب به حمل اوّلی ذاتی و صحّت حمل اوّلی ذاتی، علامت وضع می باشد، زیرا حمل اوّلی ذاتی دلالت بر اتّحاد مفهومی می نماید؛

دوّم آنکه صحّت سلب به حمل اوّلی ذاتی، علامت عدم وضع می باشد، زیرا سلب حمل اوّلی ذاتی دلالت بر عدم اتّحاد مفهومی می نماید.؛

سوّم آنکه عدم صحّت سلب به حمل شایع صناعی و صحّت حمل شایع صناعی، علامت وضع نیست، زیرا حمل شایع صناعی نهایتاً دلالت بر اتّحاد وجودی و مصداقی می نماید و اتّحاد وجودی و مصداقی اعمّ از اتّحاد مفهومی است، چرا که گاه دو مفهوم متغایر، به لحاظ مصادیق و در وجود خارجی، مساوی می باشند مثل «انسان» و «ضاحک»؛

و چهارم آنکه صحّت سلب به حمل شایع صناعی، علامت عدم وضع می باشد، زیرا سلب حمل شایع صناعی دلالت بر عدم اتّحاد وجودی و مصداقی نموده و کاشف از آن است که لفظ و معنایی که لفظ از آن به حمل شایع صناعی سلب شده است، به لحاظ مفهومی نیز اتّحاد ندارند، زیرا اتّحاد مفهومی مستلزم اتّحاد وجودی و تساوی به لحاظ مصادیق خارجی است در حالی که فرض در صحّت سلب به حمل شایع صناعی آن است که این سلب، دلالت بر عدم اتّحاد مصداقی دارد.

                9. ای عن معنیً.

                10. ای علی معنیً.

                11. مرحوم مصنّف با این عبارت اجمالاً به این مطلب اشاره می فرمایند که عدم صحّت سلب و صحّت حمل، متلازمین بوده و از یکدیگر تفکیک نمی شوند[2] .

                12. ای ملاک الحمل الاوّلی الذاتی.

                13. ای اتّحاد الموضوع و المحمول.

                14. مثلاً در «الانسان حیوانٌ ناطق»، موضوع و محمول به لحاظ مفهوم، متّحد بوده و به لحاظ اجمال و تفصیل، مغایر می باشند، کما اینکه در «الانسان البشر»، موضوع و محمول به لحاظ مفهوم، متّحد بوده و به لحاظ لفظ، مغایر می باشند که در هر دو مورد، حمل از قبیل حمل اوّلی ذاتی می باشد.

                15. ای کون ذلک المعنی.

                16. ای نفس المعنی الموضوع له اللفظ.

متن کتاب: و بالحمل‌ الشائع (1) الصناعی‌ الذی‌ ملاكه (2) الاتحاد (3) وجودا بنحو من أنحاء الاتحاد (4)، علامة كونه‌ (5) من مصادیقه‌ و أفراده‌ الحقیقیة (6) (7) (8) (9)، كما أن صحة سلبه (10)‌ كذلك‌ (11) علامة أنه (5)‌ لیس منهما (12) (13)و إن لم نقل‌ بأن إطلاقه (14)‌ علیه (15)‌ من باب المجاز فی الكلمة (16) بل‌ من باب الحقیقة (17) و أن التصرف فیه (18) فی أمر عقلی (19) (20) كما صار إلیه السكاكی (21).

    1. عبارت «و بالحمل الشایع الخ»، عطف بر عبارت «بالحمل الاوّلی الذاتی الخ» می باشد ای: «و عدم صحّة سلب اللفظ عن معنیً و صحّة الحمل علیه بالحمل الشایع الخ»

    2. ای ملاک الحمل الشایع الصناعی.

    3. ای اتّحاد الموضوع و المحمول.

    4. اتّحاد موضوع و محمول به دو نحو می باشد:

یا به تساوی موضوع و محمول به لحاظ مصادیق خارجی است مثل «الضاحک انسانٌ» که اگرچه موضوع و محمول آن به لحاظ مفهوم، مغایر هستند، ولی به لحاظ مصداق، متّحد و مساوی بوده و همه مصادیق آنها واحد می باشد؛

و یا به آنکه موضوع، اخصّ مطلق از محمول باشد مثل: «الضاحک حیوانٌ» که اگرچه موضوع و محمول آن به لحاظ مفهوم، مغایر هستند، ولی به لحاظ مصداق، تمامی مصادیق موضوع یعنی «ضاحک» از مصادیق محمول یعنی «حیوان» می باشند.

    5. ای ذلک المعنی.

    6. ای عدم صحّة سلب اللفظ علی المعنی و صحّة حمل اللفظ علی المعنی بالحمل الشایع الصناعی، علامة کون ذلک المعنی من مصادیق المعنی الموضوع له اللفظ، و لا یکون صحّة حمل اللفظ علی المعنی بالحمل الشایع الصناعی علامة کون ذلک المعنی هو المعنی الموضوع له اللفظ.

    7. همانطور که در حاشیه قبل گذشت، مفاد این عبارت مرحوم مصنّف آن است که حمل شایع صناعی دلالت بر آن ندارد که معنایی که لفظ بر آن حمل شایع صناعی شده است، موضوعٌ له لفظ می باشد؛

امّا به نظر می رسد حمل شایع صناعی در بعضی موارد برای تعیین موضوع له لفظ کاربرد داشته باشد و آن در جائی است که موضوع له لفظی، مردّد بین دو معنا باشد مثلا مردّد باشیم آیا لفظ «صعید» برای خصوص «تراب» وضع شده است یا برای «مطلق وجه الأرض»؛ در این صورت اگر حمل لفظ «صعید» بر «مطلق وجه الأرض» صحیح باشد، کشف می شود لفظ «صعید» برای معنای اعمّ یعنی «مطلق وجه الارض» وضع شده است، زیرا اگر برای خصوص «تراب» وضع شده بود، به لحاظ مصداقی با «مطلق وجه الارض» مساوی نبوده و حمل شایع صناعی آن بر «مطلق وجه الارض» صحیح نبود، در حالی که فرض آن است که حمل شایع صناعی لفظ «صعید» بر «مطلق وجه الارض» صحیح می باشد، لذا معلوم می شود که لفظ «صعید» برای «تراب» وضع نشده و بلکه برای «مطلق وجه الارض» وضع شده است.

    8. فرد حقیقی در مقابل فرد ادّعایی است که در مجاز ادّعائی سکّاکی مطرح می گردد.

 

    9. مرحوم مصنّف در این قسمت خود حاشیه ای زده اند مبنی بر اینکه ادّعای دلالت حمل شایع صناعی بر اینکه معنایی که لفظ بر آن حمل شده است، فردی از افراد معنای موضوعٌ له لفظ می باشد در صورتی است که لفظ در حمل شایع صناعی بر جزئی خارجی حمل گردد مثل «زیدٌ انسانٌ»، امّا در صورتی که لفظ بر معنایی کلّی حمل گردد مثل «الضاحک انسانٌ»، در این صورت واضح است که حمل شایع صناعی دلالت بر آن نخواهد داشت که این معنای کلّی، فردی از افراد خارجی معنای موضوعٌ له لفظ می باشد، زیرا روشن است که موطن کلّی بما هو کلّی در ذهن است نه در خارج، بلکه دلالت بر آن خواهد داشت که افراد این معنای کلّی، فرد برای معنای موضوعٌ له لفظ نیز می باشند[3] .

    10. ای صحّة سلب اللفظ عن المعنی.

    11. ای بالحمل الشایع الصناعی.

    12. ای من مصادیق المعنی الموضع له اللفظ و افراده الحقیقیّة.

    13. در نتیجه صحّة سلب لفظ به حمل شایع صناعی از یک معنی علامت آن خواهد بود که لفظ برای آن معنی وضع نشده است، زیرا اگر لفظ برای آن معنی وضع شده بود، باید به لحاظ افراد متّحد می بودند در حالی که فرض آن است که لفظ به حمل شایع صناعی از معنی سلب شده و این دلالت بر آن دارد که هیچ مصداق مشترکی ندارند.

    14. ای اللفظ.

    15. ای علی المعنی الذی یصحّ سلب اللفظ عنه بالحمل الشایع الصناعی.

    16. ای من باب استعمال اللفظ فی غیر الموضوع له کما هو المشهور بین البلاغیّون.

    17. ای استعمال اللفظ فی الموضوع له.

    18. ای فی المجاز.

    19. و هو تطبیق المعنی الموضوع له علی افراده.

    20. زیرا در مجاز ادّعائی سکّاکی، مُستَعمِل، لفظ را در معنای موضوعٌ له خود استعمال می نماید، ولی ادّعاء می کند معنای موضوعٌ له لفظ بر فردی که حقیقةً از مصادیق آن معنی نیست صادق می باشد، مثلاً در «زیدٌ اسدٌ»، متکلّم لفظ اسد را در معنای حقیقی خود یعنی شیر جنگل استعمال می نماید و از این لحاظ، مجاز در کلمه نبوده و حقیقت می باشد، ولی در اسناد و تطبیق این معنی تصرّف نموده و ادّعا می کند زید، یکی از افراد شیر جنگل می باشد.

    21. وجه اینکه مرحوم مصنّف ادّعا می نمایند حتّی بنا بر مبنای سکّاکی در مجاز که استعمال لفظ را در مجاز، استعمال حقیقی دانسته و صرفاً ادّعای تطبیق معنای حقیقی بر غیر افراد حقیقی خود را دارد، صحّت سلب لفظ از یک معنی به حمل شایع صناعی، علامت آن است که فردی که لفظ به حمل شایع صناعی از او سلب شده است، از افراد حقیقی معنای موضوعٌ له لفظ نمی باشد آن است که سکّاکی نیز قبول دارد اطلاق لفظ بر معنایی که از آن به حمل شایع صناعی سلب شده است، اطلاق لفظ بر فرد حقیقی معنای موضوعٌ له لفظ نبوده و بلکه اطلاق لفظ بر فرد ادّعایی معنای موضوعٌ له لفظ می باشد.

 

متن کتاب: و استعلام‌ حال اللفظ و أنه حقیقة أو مجاز فی هذا المعنى‌ بهما (1) لیس‌ على وجه دائر (2)، لما عرفت‌ (3) فی‌ التبادر من التغایر بین الموقوف‌ (4) و الموقوف علیه (5) بالإجمال و التفصیل (6)‌ أو الإضافة إلى المستعلِم‌ و العالِم (7) (8)‌ فتأمل جیدا (9).

                22. ای استعلام حال اللفظ و انّه حقیقة فی هذا المعنی بعدم صحّة سلب هذا اللفظ عن هذا المعنی و استعلام حال اللفظ و انّه مجازٌ فی هذا المعنی بصحّة سلب اللفظ عن هذا المعنی.

                23. این عبارت در مقام بیان اشکال دور در علامت بودن عدم صحّت سلب برای وضع و علامت بودن صحّت سلب برای عدم وضع می باشد.

حاصل اشکال آن است که معنای علامیّت عدم صحّت سلب یا صحّت آن برای وضع یا عدم وضع آن است که علم به وضع یا عدم وضع متوقّف بر عدم صحّت سلب یا صحّت آن می باشد، در حالی که عدم صحّت سلب یا صحّت آن متوقّف بر علم به وضع یا عدم وضع می باشد و هذا دورٌ و مستلزمٌ لتوقّف الشیء علی نفسه.

                24. این عبارت در صدد بیان پاسخ از اشکال دور می باشد.

حاصل پاسخ مرحوم مصنّف آن است که اگر مراد از عدم صحّت سلب و صحّت آن، عدم صحّت سلب و صحّت آن نزد مُستَعلِم بوده باشد گفته می شود آنچه متوقّف بر عدم صحّت سلب و یا صحّت آن است، علم تفصیلی مُستَعلِم به وضع یا عدم وضع می باشد در حالی که آنچه عدم صحّت سلب و یا صحّت سلب متوقّف بر آن می باشد، علم اجمالی ارتکازی مُستَعلِم به وضع یا عدم وضع می باشد و لذا توقّف الشیء علی نفسه و دور لازم نمی آید؛

و امّا اگر مراد از عدم صحّت سلب و صحّت آن، عدم صحّت سلب و صحّت آن نزد اهل لسان بوده باشد، ردّ اشکال دور واضح تر خواهد بود، زیرا آنچه متوقّف بر عدم صحّت سلب و یا صحّت آن نزد اهل لسان است، علم مُستَعلِم به وضع یا عدم وضع می باشد در حالی که آنچه عدم صحّت سلب و یا صحّت سلب نزد اهل لسان متوقّف بر آن می باشد، علم اهل لسان به وضع یا عدم وضع می باشد، نه علم مُستَعلِم و لذا توقّف الشیء علی نفسه و دور لازم نخواهد آمد.

                25. ای الموقوف علی عدم صحّة السلب او صحّته و هو العلم التفصیلی بالوضع او عدم الوضع.

                26. ای ما یتوقّف عدم صحّة السلب او صحّته علیه و هو العلم الاجمالی الارتکازی بالوضع او عدم الوضع.

                27. اگر مراد از عدم صحّت سلب و صحّت آن، عدم صحّت سلب و صحّت آن نزد مُستَعلِم بوده باشد.

                28. ای اهل اللسان.

                29. اگر مراد از عدم صحّت سلب و صحّت آن، عدم صحّت سلب و صحّت آن نزد اهل لسان بوده باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo