درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: المقدّمة/السابع: علامات الحقیقة و المجاز /التبادر

 

متن کتاب: لا یخفى‌ أن تبادر المعنى‌ من اللفظ و (1) انسباقه (2)‌ إلى الذهن من نفسه‌ (3) و (4) بلا قرینة (5)، علامة كونه (3) حقیقة فیه (2) (6)‌،

این واو، واو تفسیریّه بوده و «تبادر» را تفسیر می نماید.

ای المعنی.

ای اللفظ.

این واو، واو تفسیریّه بوده و تعبیر «من نفسه» را تفسیر می نماید.

و لو اینکه آن قرینه، مقدّمات حکمت بوده باشد (بنا بر این تبادر معنای وجوب نفسی عینی تعیینی از امر، دلیل بر وضع امر برای خصوص وجوب نفسی عینی تعینیی نیست، زیرا به مقتضای اطلاق و مقدّمات حکمت می باشد نه به مقتضای نفس لفظ)[1] ، و یا آنکه آن قرینه، غلبه استعمال، غلبه وجود و یا اکملیّت فرد باشد که موجب انصراف لفظ به معنایی می شود، در نتیجه انصراف لفظ مطلق به بعض افراد خود از قبیل تبادر معنای آن فرد از نفس لفظ نبوده و دلیل بر وضع لفظ مطلق برای خصوص آن فرد نخواهد بود[2] .

راجع به معنای تبادر یعنی انسباق معنی به ذهن دو تفسیر در میان اصولیّون مطرح شده است:

برخی آن را به این معنا دانسته اند که با اطلاق لفظ بلا قرینه، از میان معانی که لفظ در آنها استعمال می شود، یک معنا زودتر به ذهن بیاید و برخی آن را به این معنا دانسته اند که با اطلاق لفظ، معنا سریعاً به ذهن آمده و در ذهن حاضر شود.

به نظر می رسد تفسیر دوّم در ما نحن فیه صحیح باشد، زیرا بنا بر تفسیر اوّل در معنای تبادر یعنی اینکه از میان معانی، یک معنا نسبت به سایر معانی دیگر سبقت جسته و زودتر به ذهن برسد، بحث تبادر شامل لفظ مشترک یعنی لفظی که دارای چند معنای موضوعٌ له بوده و برای همه آن معانی وضع شده است نگردیده و این تفسیر از تبادر، علامت وضع لفظ مشترک برای معانی متعدّد خود نخواهد بود، چون در صورت اطلاق لفظ مشترک و عدم نصب قرینه معیّنه، اینطور نیست که از میان آنها صرفاً یکی از این معانی نسبت به معانی دیگر سبقت جسته و زودتر به ذهن برسد، بلکه همه این معانی در عرض یکدیگر به ذهن می آیند؛ در حالی که بنا بر تفسیر دوّم در معنای تبادر یعنی صرف به ذهن آمدن معنا به واسطه اطلاق لفظ، بحث تبادر شامل لفظ مشترک نیز شده و این تفسیر از تبادر، علامت وضع لفظ مشترک برای معانی متعدّد خود نیز خواهد گردید، چون در صورت اطلاق لفظ مشترک و عدم نصب قرینه معیّنه، تمامی معانی در عرض یکدیگر سریعاً به ذهن می آید و صرف سریع به ذهن به ذهن آمدن هر معنی تبادر به حساب آمده و علامت وضع لفظ مشترک برای هر یک از این معانی خواهد گردید.

کما اینکه[3] مراد از انسباق معنای به ذهن، دلالت تصوّری لفظ بر معنی می باشد، نه دلالت تصدیقی.

 

متن کتاب: بداهة أنه‌ لو لا وضعه (1) له (2)‌، لما تبادر (3) (4)؛

و لا یقال‌ كیف‌ یكون (5) علامةً (6) مع توقفه (5) على العلم‌ بأنه (1)‌ موضوع له (2)‌ كما هو واضح (7)، فلو كان العلم به (8)‌ موقوفا علیه (9)‌ لدار (10)،

ای اللفظ.

ای المعنی.

ای لما تبادر المعنی من نفس اللفظ.

حاصل استدلال مرحوم مصنّف آن است که تبادر معنی از لفظ از سه حال خارج نیست: یا ذاتی بوده و از قبیل دلالت علّت بر معلول و یا دلالت معلول بر علّت می باشد (مبنای غیر مشهور)، یا وضعی بوده و تابع وضع واضع می باشد (مبنای مشهور) و یا در اثر قرینه است؛

امّا دلالت لفظ بر معنی ذاتی نیست، زیرا واضح است که لفظ و معنی از قبیل علّت و معلول نیستند تا وجود لفظ ذاتاً دلالت بر معنی نماید؛

و امّا در اثر قرینه نیست، زیرا فرض آن است که تبادر، بلا قرینه واقع شده است؛

در نتیجه تنها احتمالی که باقی می ماند آن است که تبادر معنی از نفس لفظ و بلا قرینه، ناشی از وضع بوده باشد.

با توجّه به این مطلب گفته می شود مرحوم مصنّف می فرمایند: تبادر بلا قرینه علامت وضع است، زیرا فرض آن است که دلالت لفظ بر معنی ذاتی نیست و قرینه ای نیز در کار نیست، در نتیجه اگر وضعی نیز در کار نبود، اساساً هیچ منشأ و علّتی برای دلالت لفظ و معنی باقی نمانده و نباید معنی از لفظ تبادر می نمود.

ای تبادر المعنی من نفس اللفظ و بلا قرینةٍ.

ای علامةً لکون اللفظ حقیقةً فی تلک المعنی.

زیرا واضح است که اگر سامع، علم به وضع لفظ نداشته باشد، لفظ برای او تبادر به معنایی ننموده و هیچ معنایی به ذهن او منسبق نمی شود؛ مثلاً اگر شخص فارسی زبانی که علم به وضع الفاظ انگلیسی ندارد، لفظی انگلیسی را بشنود، اساساً هیچ معنایی به ذهن او تبادر نمی نماید.

ای بالوضع.

ای علی التبادر.

لأنّ العلم بالوضع متوقّفٌ علی التبادر و التبادر متوقّفٌ علی العلم بالوضع، فیکون العلم بالوضع متوقّفاً علی نفسه، فیلزم تقدّم الشیء علی نفسه و هو دورٌ محال.

 

متن کتاب: فإنه‌ یقال‌ الموقوف علیه‌ (1) غیر الموقوف علیه‌ (2) (3)، فإن العلم التفصیلی‌ بكونه‌ (4) موضوعا له (5) موقوف على التبادر (6) و هو (6) موقوف على‌ العلم الإجمالی الارتكازی‌ به (7) (8) لا التفصیلی،‌ فلا دور،

ای الذی یکون موقوفاً علی التبادر.

ای غیر ما یکون التبادر موقوفاً علیه.

فلا یتوقّف الشیء علی نفسه و لا یکون دوراً.

ای اللفظ.

ای المعنی.

ای تبادر المعنی من نفس اللفظ و بلا قرینةٍ.

ای بکون اللفظ موضوعاً للمعنی.

مراد از علم اجمالی ارتکازی به معنای لفظ، علم به معنای لفظ است بدون التفات به اینکه آیا این معنا، موضوعٌ له لفظ می باشد یا خیر و علم تفصیلی به اینکه این معنی، موضوعٌ له لفظ می باشد از طریق تبادر منسوب به نفس لفظ حاصل شده و علم تفصیلی به اینکه این معنی، موضوعٌ له لفظ نمی باشد از طریق تبادر منسوب به قرینه حاصل می گردد[4] ؛

به عبارت دیگر، آنچه تبادر متوقّف بر آن است، علم به استعمال لفظ در معنی می باشد ولی آنچه متوقّف بر تبادر است، علم به وضع لفظ برای معنای مستعملٌ فیه می باشد؛ یعنی شخص ابتدائاً علم به استعمال لفظی خاصّ در معنایی خاصّ پیدا می کند، ولی توجّهی به منشأ این استعمال و اینکه آیا منشأ آن، وضع است یا تناسب با موضوعٌ له ندارد، بلکه تمام توجّه و التفات او به استعمال الفاظ در معانی به غرض تفهیم و تفهّم است بدون اینکه توجّهی به وضع الفاظ برای این معانی داشته باشد؛ در مرحله بعدی وقتی شخص به معنای موضوعٌ له لفظ و اینکه لفظ برای کدام معنی وضع شده است توجّه و التفات تفصیلی پیدا می کند، تبادری که در اثر علم ارتکازی پیشین او به استعمال لفظ در معنی بدون ضمیمه شدن قرینه حاصل می شود موجب حصول علم تفصیلی او به وضع لفظ برای معنی خواهد گردید.

 

متن کتاب: هذا إذا كان المراد به‌ (1)، التبادر عند المُستَعلِم (2) و أما إذا كان المراد به (1)‌ التبادر عند أهل المحاورة، فالتغایر (3) أوضح‌ من أن یخفى‌ (4) (5).

ای تبادر المعنی من نفس اللفظ و بلا قرینةٍ.

ای من یطلب العلم التفصیلی بوضع اللفظ.

ای تغایر ما یقف التبادر علیه و ما یقف علیه التبادر.

زیرا در این صورت علم مُستَعلِم به وضع، متوقّف بر تبادر معنی از لفظ نزد اهل محاوره است ولی تبادر معنی از لفظ نزد اهل محاوره متوقّف بر علم مُستَعلِم به وضع نیست، بلکه متوقّف بر علم اهل محاوره به وضع می باشد.

اصولیّون در مورد علامیّت تبادر، اشکالات متعدّدی را مطرح نموده اند که مرحوم مصنّف یکی از مهمترین این اشکالات یعنی اشکال دور را ذکر نموده و از آن پاسخ دادند؛

یکی دیگر از اشکالاتی که در این زمینه مطرح شده آن است که تبادر، نهایتاً می تواند دلیل بر وضع در خصوص زمان تبادر باشد، لذا تبادر لفظ صلاة در زمان ما به معنایی خاصّ، دلیل بر آن نخواهد بود که در زمان پیامبر اکرم (ص) و ائمّه (ع) نیز برای همین معنا وضع شده بوده، بلکه ممکن است سابقاً برای معنای دیگری وضع شده و سپس در زمان ما به معنایی جدید نقل پیدا نموده باشد؛

اصولیّون در مقام پاسخ از این اشکال، به اموری همچون استصحاب عدم نقل و اصل تشابه ازمنه استناد نموده اند که به جهات مختلف قابل مناقشه می باشند و تنها پاسخی که قابل مناقشه نمی باشد، استصحاب قهقری است؛

توضیح مطلب آن است که استصحاب قهقری، اساساً از قبیل استصحاب تعبّدی شرعی نیست (زیرا در استصحاب تعبّدی شرعی، متیقّن سابق و مشکوک لاحق می باشد، در حالی که در استصحاب قهقری، متیقّن لاحق و مشکوک سابق می باشد)، بلکه اصلی عقلائی بوده و حاصل آن این است که در باب ظهورات، هر گاه دلیل مستقلّی بر نقل وجود نداشته باشد، عقلاء همین معنای فعلی را ظاهر از لفظ در زمان های گذشته نیز قرار می دهند و لذا تبادر معنی از لفظ در زمان حال به ضمیمه این اصل عقلائی استصحاب قهقری، دلیل بر وضع لفظ برای این معنا هم در زمان حال و هم در زمان های گذشته خواهد بود[5] .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo