درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/اطلاق اللفظ و ارادة نوعه او صنفه او مثله او شخصه /اطلاق اللفظ و ارادة شخصه

متن کتاب: و أما إطلاقه و إرادة شخصه (1)‌ كما إذا قیل: «زید لفظ» و أرید منه‌ شخص نفسه (2) (3)،‌ ففی صحته (1)‌ بدون‌ تأویلٍ (4) نظر، لاستلزامه (5)‌ اتحاد الدال‌ و المدلول‌ أو تركب القضیة من جزءین‌ كما فی الفصول؛ بیان‌ ذلك أنه‌ إن اعتبر دلالته على نفسه‌ (6) حینئذ لزم‌ الاتحاد (7) و إلا (8) لزم‌ تركبها (9) من جزءین (10)،‌ لأن القضیة اللفظیة (11) على هذا (12) إنما تكون حاكیة عن المحمول و النسبة، لا الموضوع (13)، فتكون القضیة المحكیة بها (14) مركبة من جزءین (15) مع امتناع التركب (16) إلا من‌ الثلاثة (17)، ضرورة استحالة ثبوت النسبة (18) بدون المنتسبین‌ (19).

قلت (20) یمكن‌ أن‌ یقال‌ إنه‌ یكفی تعدّد الدال‌ و المدلول (21)‌ اعتبارا و إن اتحدا ذاتا،

    1. ای اطلاق اللفظ و ارادة شخص اللفظ الذی یخرج من فم اللافظ.

    2. ای شخص نفس لفظ زیدٍ الذی یصدر من اللافظ فی قضیّة «زیدٌ لفظً».

    3. همانطور که واضح است، در اینجا «زید» که برای مطلق الفاظ زید وضع شده است، در خصوص لفظ زیدی استعمال شده که در قضیّه «زیدٌ لفظً» وجود دارد.

    4. مراد از تأویل، تقدیر می باشد مثل اینکه در «زیدٌ لفظٌ» گفته شود در تقدیر «زیدٌ الذی اتکلم به، لفظٌ» می باشد.ای اللفظ[1] .

    5. ای لاستلزام صحّة اطلاق اللفظ و ارادة شخصه بدون تأویلٍ.

    6. ای دلالة اللفظ علی نفسه من دون تأویلٍ.

    7. ای اتّحادّ الدالّ و المدلول و هو محالٌ.

    8. ای ان لم یعتبر دلالة اللفظ علی نفسه.

    9. ای ترکّب قضیّة «زیدٌ لفظً».

    10. و هو المحمول ای «لفظ» و النسبة الحکمیّة بلا موضوعٍ.

    11. از آنجا که وجود بر چهار قسم یعنی خارجی، ذهنی، لفظی و کتبی می باشد، قضیّه نیز از چهار وجود برخوردار است:

قسم اوّل: وجود لفظی قضیّه مثل همان الفاظ «زیدٌ لفظٌ» که لافظ به زبان می آورد؛ این قسم، قضیّه لفظیّه و یا ملفوظ نامیده می شود.

قسم دوّم: وجود کتبی قضیّه مثل اشکال و حروف «زیدٌ لفظً» که کاتب آن را می نگارد؛ این قسم، قضیّه کتبیّه نامیده می شود.

قسم سوّم: وجود خارجی قضیّه که همان رابطه ای است که در عالم واقع و خارج، میان زید و لفظ برقرار می باشد؛ این قسم، قضیّه خارجیّه نام دارد.

و قسم چهارم: وجود ذهنی قضیّه یعنی تعقّل و تصوّر زید و لفظ در ذهن و تصدیق به وجود رابطه میان آن دو؛ این قسم، قضیّه معقوله یا محکیّه نام دارد.

همانطور که واضح است، در تمامی این اقسام، قضیّه باید دارای سه جزء یعنی موضوع، محمول و نسبت حکمیّه باشد و قضیه دو جزئی و یا یک جزئی وجود ندارد.

    12. ای علی عدم اعتبار دلالة اللفظ علی نفسه.

    13. زیرا فرض آن است که در قضیّه ملفوظه یعنی «زیدٌ لفظٌ»، موضوع یعنی لفظ «زید» دلالت بر هیچ مدلولی ندارد و لذا از هیچ معنایی در ذهن حکایت نمی کند، در نتیجه این قضیّه صرفاً نسبت به محمول و نسبت، دلالت و حکایت دارد.

    14. ای القضیّة المحکیّة بالقضیّة اللفظیّة و هو ما یتصوّر من القضیّة اللفظیّة فی الذهن.

    15. ای المحمول و النسبة.

    16. ای ترکّب القضیّة المحکیّة بالقضیّة اللفظیّة.

    17. ای ثلاثة اجزاء.

    18. ای فی الواقع و نفس الامر فی القضیّة الخارجیّة.

    19. ای ضرورة انّ احد اجزاء القضیّة المحکیّة هی النسبة و النسبة یستحیل ثبوتها بدون المنتسبین.

    20. حاصل پاسخ اوّل مرحوم مصنّف به اشکال مرحوم صاحب فصول آن است که ما ملتزم به شقّ اوّل فرمایش شما یعنی دلالت لفظ «زید» در قضیّه ملفوظه بر شخص این لفظ می شویم بدون اینکه اشکال اتّحاد دالّ و مدلولی که شما در این شقّ بیان فرمودید لازم بیاید، زیرا برای تغایر دالّ و مدلول، تغایر اعتباری کفایت می نماید و لو ذاتاً متّحد بوده باشند؛ مثل علم به نفس که در آن عالم و معلوم، ذاتاً واحد بوده و هر دو، نفس شخص هستند، به اعتبار اینکه شخص فرد، مُدرِک است، عالِم بوده و به اعتبار اینکه همین شخص، مُدرَک می باشد، معلوم خواهد بود؛ در ما نحن فیه نیز اگرچه تغایر میان دالّ و مدلول لازم می باشد، ولی ضرورتی ندارد که این تغایر همواره تغایر حقیقی و ذاتی باشد کما اینکه میان لفظ و معنی چنین تغایری وجود دارد، بلکه کافی است این تغایر، تغایر اعتباری باشد مثل لفظ «زید» در قضیّه «زیدٌ لفظٌ» که به اعتبار آنکه لفظی است که از متکلّمی صادر شده است، دالّ بوده و به این اعتبار که خود همین لفظ، فی نفسه و بشخصه مراد متکلّم می باشد، مدلول خواهد بود.

    21. ای تغایرهما.

 

متن کتاب: فمن حیث إنه (1) لفظ صادر عن لافظه كان (1) دالا و من حیث‌ إن نفسه‌ و شخصه مراده (2)،‌ كان (1) مدلولا مع أن‌ حدیث تركب القضیة (3) من جزءین‌ لو لا اعتبار الدلالة فی البین (4)، إنما یلزم إذا لم یكن‌ الموضوع‌ نفس شخصه (5)،‌

    1. ای لفظ زید فی قضیّة «زیدٌ لفظٌ».

    2. ای نفس هذه اللفظ الصادر عن اللافظ و شخصه یکون مراداً للّافظ.

    3. عبارت «مع انّ حدیث ترکّب القضیّة الخ» در مقام بیان پاسخ دوّم مرحوم مصنّف به اشکال مرحوم صاحب فصول می باشد؛

حاصل این پاسخ آن است که می توان به شقّ دوّم فرمایش شما یعنی عدم دلالت لفظ «زید» در قضیّه ملفوظه بر شخص این لفظ ملتزم شد بدون اینکه اشکال ترکّب قضیّه محکیّه از دو جزء لازم بیاید؛

توضیح مطلب آن است که برای دلالت بر تمامی اجزای سه گانه قضایای محکیّه یعنی، موضوع، محمول و نسبت، لزوماً از لفظ استفاده نمی شود، بلکه بالوجدان می بینیم که گاه مثلاً برای موضوع، نفس وجود خارجی موضوع احضار می گردد، مثلاً کسی که تعداد گوسفندان گلّه را شمرده و می گوید: «واحد، اثنان، ثلاثة، اربعة ... »، وجود خارجی گوسفندان را در خارج، موضوع قرار داده و از طریق آن، صورت ذهنیّه گوسفندان را به ذهن می آورد و سپس الفاظ «واحد، اثنان، ثلاثة، اربعة» و امثال آنها را محمول قرار داده و از طریق آنها معنای آنها را به ذهن می آورد و از این طریق، اجزای قضیّه ذهنیّه خود یعنی تصوّر موضوع، تصوّر محمول و تصوّر نسبت را تمام می نماید.

با توجّه به این مقدّمه گفته می شود استفاده از لفظ دالّ بر موضوع قضیّه محکیّه در قضایای لفظیّه به جهت عدم امکان احضار وجود خارجی موضوع و همچنین عدم امکان احضار وجود ذهنی موضوع یعنی معنای موضوع در قضیّه لفظیّه می باشد، لذا لفظ، به عنوان حاکی از معنا در قضیّه لفظیّه به عنوان موضوع قرار داده می شود؛ مثلاً در قضیّه «زیدٌ قائمٌ»، موضوع حقیقی قیام، لفظ زید نیست، بلکه وجود خارجی زید می باشد ولی از آنجا که امکان احضار وجود خارجی زید و همچنین، مفهوم و وجود ذهنی زید در قضیّه لفظیّه وجود ندارد، لذا متکلّم لفظ «زید» را به عنوان حاکی از معنای زید در قضیّه لفظیّه به عنوان موضوع قرار می دهد؛ امّا اگر این مانع برطرف گردد و نفس وجود خارجی موضوع بتواند در قضیّه لفظیّه به عنوان موضوع قرار داده شود، نیازی به ذکر لفظ به عنوان حاکی از معنی نخواهد بود و در ما نحن فیه امر از این قبیل می باشد، زیرا در قضیّه «زیدٌ لفظً»، نفس وجود خارجی لفظ «زید»، خود از قبیل لفظ بوده و می تواند فی نفسه، به عنوان موضوع قضیّه لفظیّه قرار بگیرد و لذا اساساً نیازی به ذکر لفظ زید به عنوان حاکی از شخص همین لفظ نخواهد بود؛ بلکه شخص لفظ «زید» در قضیّه لفظیّه، موضوع قرار داده شده است تا از طریق این لفظ، صورت ذهنیّه این لفظ در ذهن آمده و در قضیّه محکیّه، موضوع قرار داده می شود و لذا قضیّه محکیّه نیز همچون قضیّه لفظیّه، مشتمل بر سه جزء کامل یعنی موضوع، محمول و نسبت خواهد بود[2] .

    4. ای لو قلنا بعدم اعتبار دلالة لفظ «زید» فی قضیّة «زیدٌ لفظٌ» علی شخص لفظ «زید» الموجود فی هذه القضیّة.

    5. ای نفس شخص اللفظ.

متن کتاب: و إلا (1) كان أجزاؤها (2) الثلاثة تامة و كان المحمول‌ فیها (2) منتسبا إلى شخص اللفظ و نفسه (3)، غایة الأمر أنه‌ (3) نفس الموضوع‌، لا الحاكی عنه (4)،‌ فافهم‌. فإنه لا یخلو عن دقة.

    1. ای ان کان الموضوع، نفس شخص اللفظ.

    2. ای القضیّة المحکیّة و هو القضیّة المعقولة الذهنیّة.

    3. ای شخص اللفظ.

    4. ای عن الموضوع.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo