درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1401/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خاتمة فیما یعتبر فی العمل بالاصل/ما یعتبر فی الاحتیاط /

 

متن کتاب: أما المقدمة

ففی بیان أمور (1).

الأول‌ أن موضوع كل علم‌ و هو (2) الذی یبحث (3)‌ فیه (4) عن عوارضه الذاتیة أی‌ بلا بواسطة فی العروض (5) (6) (7)،

    1. روش مصنّفین بر آن تعلّق گرفته که پیش از پرداختن به مسائل اصلی یک علم، اموری را که ذکر نمایند که اگرچه خارج از مسائل علم هستند، ولی فهم آنها مقدّمه فهم مسائل علم بوده و فهم مسائل علم، مترتّب بر فهم این امور مقدّماتی می باشد.

    2. علماء از این امور تعبیر به مبادی علم نموده و در دو مرحله به بیان آن می پردازند: یکی مبادی تصوّریّه یعنی فهم و تصوّر مفرداتی مثل موضوع علم، غرض از علم و میزان در تمایز علوم و دیگری مبادی تصدیقیّه یعنی تأیید و تصدیق قضایایی که مقدّمه فهم مسائل علم می باشند مثل مسأله کلامی جبر و اختیار و یا مسأله منطقی تبعیّت دلالت از اراده یا علم به وضع که از مبادی تصدیقیّه مسائل اصولی می باشد.

    3. مرحوم مصنّف نیز در اینجا در صدد بیان یکی از مبادی تصوّریّه علم اصول فقه یعنی موضوع علم اصول بر می آیند و چون موضوع علم اصول، یکی از افراد مطلق موضوع علم می باشد، پیش از بیان موضوع علم اصول فقه مقدّمتاً با عبارت «موضوع کلّ علمٍ» به تعریف مطلق موضوع علم می پردازند[1] .

    4. ای موضوع کلّ علمٍ.

    5. عبارت «و هو الذی یبحث فیه الخ»، تعریف مشهور از موضوع علم می باشد.

    6. ای فی ذلک العلم.

    7. ای عن عوارضه التی تکون بلا واسطةٍ فی العروض.

    8. راجع به عرضی دو اصطلاح وجود دارد: یکی اصطلاح منطقیّون و دیگری اصطلاح فلاسفه؛

عرضی در اصطلاح علم منطق در باب کلّیّات خمس عبارت است از مطلق چیزی که اگرچه مفهوماً مغایر با شیء و خارج از ذات و ماهیّت شیء می باشد، ولی به اعتبار اتّحاد وجودی که با آن شیء در خارج دارد بر آن شیء حمل گردد اعمّ از عرض عامّ مثل متحرّک نسبت به انسان و عرض خاصّ مثل ضاحک نسبت به انسان. عرضی به این معنا در مقابل ذاتی یعنی چیزی است که مربوط به ذات و ماهیّت شیء می باشد مثل جنس، فصل و نوع؛

و امّا عرضی در اصطلاح فلاسفه در مقابل جوهر بوده و عبارت است از چیزی که مستقلّاً نتواند در خارج به وجود بیاید و برای تحقّق و وجود در خارج نیازمند شیء دیگری باشد؛

از آنجا که تعریف مرحوم مصنّف از موضوع علم همان تعریف علمای علم منطق می باشد، طبعاً مراد از عرضی در این تعریف نیز همان عرضی در اصطلاح علم منطق خواهد بود.

با توجّه به این مقدّمه ممکن است اشکال شود اتّصاف «عوارضه» در عبارت مرحوم مصنّف به «الذاتیّة» از قبیل اتّصاف شیء به ضدّ خود بوده و صحیح نیست؛

مرحوم مصنّف برای دفع این اشکال، با عبارت «ای بلا واسطةٍ فی العروض» در مقام تفسیر وصف «الذاتیّة» بر آمده و می فرمایند مراد از این لفظ در اینجا، واسه در عروض است، نه ذاتی در مقابل عرضی در باب کلّیّات خمس[2] .

    9. برای فهم معنای اصطلاح «واسطه در عروض» باید معنای دو اصطلاح «واسطه در ثبوت» و «واسطه در اثبات» که به لحاظ لفظی مشابه این اصطلاح هستند بیان گردد تا تمایز این سه معلوم شده و خلط مبحث لازم نیاید.

واسطه در ثبوت عبارت است از علّتی که معلول را به وجود می آورد؛ بنا بر این، علّت واسطه در ثبوت و وجود معلول در خارج می باشد مثل احتراق سوخت در موتور کشتی که واسطه در ثبوت حرکت برای سرنشینان کشتی بوده و علّت تحقّق حرکت آنها می باشد؛

واسطه در اثبات یک شیء عبارت است از چیزی که موجب علم به تحقّق آن شیء و به عبارتی اثبات تحقّق آن شیء می شود مثل کف کردن آب پشت کشتی و قایق که سبب علم به حرکت می گردد؛

و امّا واسطه در عروض عبارت است از آنچه واسطه می شود وصفی که بلا واسطه بر آن عارض شده است، بر شیء دیگری نیز عارض شود مثل کشتی که واسطه در عروض حرکت برای سرنشینان خود می باشد، زیرا حرکت اوّلاً و بالذات و بلا واسطه بر کشتی عارض شده و ثانیاً و بالعرض و به واسطه کشتی بر سرنشینان کشتی عارض می شود.

با این توضیحات دو نکته در عبارت مرحوم مصنّف روشن می شود: اوّل آنکه وجه تسمیه عروض مستقیم و بلا واسطه در عبارت ایشان به ذاتی، آن است که در عروض مستقیم، عرض بر شیء اوّلاً و بالذات عارض می شود و دوّم آنکه مرحوم مصنّف در مقام تعریف موضوع علم، موضوع علم را آن چیزی می دانند که در آن علم از عوارض مستقیم و بلا واسطه آن بحث می شود، نه مطلق عوارض آن.

متن کتاب: هو نفس‌ موضوعات (1) مسائله‌ (2) عینا و ما (3) یتحد معها (4) خارجا و إن كان‌ یغایرها (4) مفهوما تغایر الكلی‌ و مصادیقه و الطبیعی‌ و أفراده (5) و المسائل (6)‌ عبارة (7) عن جملة من قضایا متشتتة جمعها (8) اشتراكها (8) فی‌ الدخل فی الغرض‌ الذی لأجله (9) دون هذا العلم (10)،‌ فلذا (11) قد یتداخل‌ بعض العلوم‌ فی بعض المسائل‌ مما كان‌ له (12) دخل‌ فی‌ مهمّین‌ لأجل‌ كل منهما (13) دُوِّن علم على حدة، فیصیر من مسائل العلمین‌.

    1. «هو» ضمیر فصل بوده و «نفس موضوعات مسائله الخ» خبر برای «أنّ» در ابتدای عبارت می باشد ای: «الاوّل انّ موضوع کلّ علمٍ هو نفس موضوعات مسائله الخ».

    2. ای مسائل ذلک العلم.

    3. واو در عبارت «و ما یتّحد معها خارجا» واو تفسیریّه بوده و در صدد تفسیر معطوفٌ علیه یعنی «نفس موضوعات مسائله عیناً» می باشد.

    4. ای موضوعات مسائل ذلک العلم.

    5. واو در عبارت «و الطبیعی و افراده» واو تفسیری بوده و در مقام تفسیر معطوفٌ علیه یعنی «الکلّی و مصادیقه» می باشد.

    6. ای مسائل العلم.

    7. مرحوم مصنّف با عبارت «و المسائل عبارة الخ» در مقام بیان این نکته هستند که وجه تمایز علوم، اغراض آنهاست، نه موضوعاتشان.

    8. ای تلک القضایا.

    9. ای لأجل ذلک الغرض.

    10. فمسائل النحو مثلا هی المسائل التی يجمعها صون اللسان عن الخطاء في المقال و مسائل المنطق هی المسائل التی يجمعها صون الإنسان عن الخطاء فی الفكر و هكذا الی غیرهما[3] .

    11. ای و لما ذکرنا من انّ المائز بین العلوم، هو الاغراض لا الموضوعات قد یتداخل بعض العلوم فی بعض المسائل و الحال انّه ان کان المائز بین العلوم، هو موضوعات مسائله، لم یتداخل العلوم بحسب المسائل اصلاً.

    12. ای لتلک المسائل.

    13. ای من ذلک المهمّین.

 

متن کتاب: لا یقال‌ علی هذا (1) یمكن تداخل‌ علمین‌ فی تمام مسائلهما فی ما كان هناك‌ مهمّان‌ متلازمان‌ فی الترتب‌ على جملة من القضایا لا یكاد انفكاكهما (2)؛ فإنه‌ یقال‌ مضافا إلى بعد ذلك (3) بل‌ امتناعه‌ (3) عادة لا یكاد یصح لذلك (3) تدوین علمین‌ و تسمیتهما باسمین، بل‌ تدوین‌ علم واحد (4) یبحث فیه تارة لكلا المهمین (5)‌ و أخرى‌ لأحدهما (6) (7) و هذا بخلاف‌ التداخل فی بعض المسائل،‌ فإن حسن تدوین علمین‌ كانا مشتركین فی مسألة أو أزید فی جملة مسائلهما المختلفة، لأجل‌ مهمین (8) مما لا یخفى.

    1. علی ما تقول ایّها المصنّف من انّ الجامع بین مسائل العلوم هو اتّحاد الغرض من تدوین تلک العلوم و المائز بین العلوم هو اختلاف الغرض من تدوینهم.

    2. ای انفکاک تلک المهمّین.

    3. ای اتّحاد جمیع مسائل علمین مختلفین بالغرض المهمّ فی کلٍّ منهما.

    4. ای بل ینبغی تدوین علم واحد الخ.

    5. و ذلک حیث کان کلا الغرضین مهمّین للمدوّن.

    6. ای احد المهمّین.

    7. و ذلک حیث کان احد الغرضین مهمّاً للمدوّن فقط.

    8. «لأجل مهمّین» جار و مجرور و متعلّق به «تدوین علمین» می باشد نه متعلّق به «المختلفة».

 

«و آخر دعوانا ان الحمد لله ربّ العالمین»


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo