< فهرست دروس

درس تفسیر استاد محسن ملکی

99/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: معاد در قرآن/ادامه آیه 217 بقره /حبط و احباط اعمال

 

آیه 217 سوره بقره

﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾[1]

این آیه در جلسه قبل بحث شد؛ و ذیل کلمه‌ی حَبِطَتْ، به مسأله‌ی حبط و احباط اشاره‌ای شد؛ کمی بیشتری به این مطلب می‌پردازیم.

حبِط یحبَط (از باب سمِع یسمَع) 12 مرتبه بشکل ماضی و مضارع ثلاثی مجرّد و 4 مرتبه نیز بصورت ماضی و مضارع باب افعال ذکر شده است؛ تمام موارد ماضی ثلاثی مجرّد، مربوط به کفر و شرک و ارتداد و دیگر مسائل اعتقادی است که باعث نابودی اعمال نیک می‌شوند:

*کفر: ﴿مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُه﴾[2] ﴿أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُم﴾[3]

*شرک: ﴿وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُون﴾[4]

*ارتداد(کفر): ﴿مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ﴾[5]

از موارد فعل مضارع نیز یک مورد مربوط به شرک است:

*﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين﴾[6]

امّا یکی از موارد فعل مضارع ثلاثی مجرّد مربوط به تخلّف اخلاقی است: کسانی که با صدای بلند پیامبر را صدا می‌زدند: ﴿لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ﴾[7] بی‌احترامی به پیامبر و هرگونه تخلّف بزرگ نسبت به آداب انسانی موجب حبط اعمال است.

در این آیات در موارد فعل ثلاثی مجرّد، حبط بمعنای باطل شدن عمل و از بین رفتن اثر آن نسبت به زندگی است؛ فعل در همه‌ی این موارد لازم است و فاعل، خود عمل می‌باشد؛ اما ماضی باب افعال سه مورد در قرآن بکار رفته و فاعل آن خداوند است:

﴿أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُم﴾[8]

﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ﴾[9]

﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُم﴾[10]

و یک مورد نیز مضارع آمده است:

﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى‌ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ﴾[11]

در این آیات، فاعل احباط خداست لکن علّتش به فعل انسان برمی‌گردد یعنی انسان کاری انجام می‌دهد که خداوند بخاطر آن فعل، اعمال او را حبط می‌کند.

نکته

در زمینه‌ی حبط و احباط چند نظریّه وجود دارد:

نظریه اوّل: تحابط و تباطل

چون غالباً حبط به اعمال انسان نسبت داده می‌شود خصوصاً در 12 مورد فعل ثلاثی مجرّد، بعضی قائل به تحابط و تباطل شده‌اند یعنی افعال انسان یکدیگر را باطل می‌کنند؛ صاحبان نظریه می‌گویند نتیجه‌ی تحابط آن است که انسان در هر لحظه‌ای یا نیکوکار است یا گنهکار؛ یا محسن است یا مسیئ؛ در یک آن هردو باهم موجود نیست بلکه در هر لحظه یا حسنه هست یا سیئه؛ زیرا هرکدام که مؤخر باشد مورد مقدم را نابود می‌کند یا هرکدام بیشتر باشد بمقدار دیگری از آن کاسته می‌شود و در نتیجه آنکه بیشتر بوده باقی می‌ماند و بازهم در هر لحظه‌ای یکی از آندو در وجود انسان مستقرّ است؛ بتعبیر دیگر در بین قائلین به تحابط دو قول وجود دارد:

قول اوّل: هرکدام از حسنه و سیّئه که مؤخّر باشد مورد مقدّم را از بین می‌برد.

قول دوّم: مورد مؤخّر اگر کوچکتر باشد بمقدار خودش از مورد مقدّم نابود می‌کند و اگر بزرگتر باشد بمقدار نابودی مقدّم از او کاسته شده و بقیه‌اش باقی می‌ماند.

نتیجه‌ی هردو قول آن است که انسان در هر لحظه‌ای یا دارای حسنه است یا سیئه؛ نمی‌شود که انسان در یک لحظه هم دارای حسنه باشد هم سیئه؛ این دو نظریه بین علمای اهل تسنّن و برخیدیگر وجود دارد؛ لکن همانطور که مرحوم علّامه در تفسیر المیزان بیان کرده این نظریّه گرفتار دو اشکال است:

اشکال اول: با قرآن کریم هماهنگی ندارد؛ زیرا در قرآن آیاتی هست که می‌گوید انسان در یک آن هم دارای سیئه هست هم دارای حسنه:

﴿وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾[12]

خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً: یعنی حسنه و سیئه در یک آن در وجود انسان مخلوط هستند و الّا خلط و اختلاط معنا ندارد.

اشکال دوّم: با حکم عقل و عقلاء سازگار نیست؛ سنّت الهی آن است که مطابق با عقل و عقلاء عمل کند؛ عقلاء و عقل می‌گویند: هر عمل خوب و بدی مجازات و مکافات خود را دارد؛ به اندازه‌ی حسنات به انسان پاداش می‌دهند و به اندازه‌ی سیئات او راعقاب می‌کنند؛ بله ممکن است در مواردی بخاطر نبودن رابطه‌ی عبودیّت، خداوند عمل انسان را از بین ببرد لکن در غالب مواردی که انسان بین خود و خدا رابطه‌ی عبودیت دارد مطابق با حکم و سیره‌ی عقلاء عمل می‌شود؛ عقلاء هر انسانی را به اندازه‌ی خوبیهایش پاداش می‌دهند و به اندازه‌ی بدیهایش مجازات می‌کنند؛ سنّت خدا نیز که خالق عقل است و عالم را بر اساس عقل آفریده است باید همینطور باشد؛ هم تشویق هم تنبیه؛ پس حسنه و سیئه در وجود انسان هست.

نظریه دوّم:

نوع اعمال انسان باقی می ماند و هرکدام اثری دارد لکن گاهی یکی دیگری را می پوشاند گاهی حسنه سیئه را و گاهی بالعکس؛ همانطور که در قرآن می فرماید:

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ﴾[13]

﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُم﴾[14]

إِ﴿لاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات﴾[15]

﴿لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى﴾[16]

از این آیات استفاده می‌شود که حسنه و سیئه هردو در انسان وجود دارد لکن در شرائطی هرکدام بر دیگری تأثیر دارد؛ گاهی حسنه سیئه را تبدیل به حسنه می‌کند و گاهی سیئه حسنه را باطل می‌کند.

 

نکته

زمان جزاء و پاداش چه زمانی است؟ سه نظریّه مهم در اینجا وجود دارد:

1ـ هنگام عمل.

2ـ زمان مرگ و انتقال به آخرت.

3ـ قیامت و آخرت.

اگر بخواهیم این بحث را با توجّه مسائل عقلی و اعتقادی و کتاب و سنّت بررسی کنیم، باید ببینیم مبنای ما در باب اعتقادات نسبت به رابطه‌ی عمل با ثواب و عقاب، و همچنین حبط و احباط چیست؛ آیا بر پایه‌ی نتیجه‌ی اعمال است که همینطور هم هست زیرا ما ثواب و عقاب و حبط و احباط را بر پایه‌ی نتیجه‌ی عمل می‌دانیم، باید گفت انسان هرگاه کار نیکی انجام می‌دهد، حالتی در او پدید می‌آید که تا مدّتی اهل نیکی است و همچنین وقتی کار بدی انجام می‌دهد، حالی در او ایجاد می‌شود که تا مدّتی او را به سمت بدی می‌برد؛ لذا تغییر و تحوّل و جزر و مدّ در وجود انسان زیاد است؛ همانطور که در وجود مادّی دائما در تغییر و تحوّل است در مسائل روحی و اعتقادی و اخلاقی نیز حالات مختلف دارد؛ تنها با مرگ است که تغییر و تحوّل تمام می‌شود؛ آنجاست که باید محاسبه کنیم پایان‌نامه‌ی او چه شد؛ بعد از مرگ دیگر تغییر و تحوّل نیست و تنها چیزی که مطرح می‌شود مغفرت و شفاعت است امّا تا زمان مرگ، تغییر و تحوّل هست و انسان بر اساس قدرت و اختیاری که خدا به او داده است می‌تواند حالت خود را تغییر بدهد.

در این باب نیابد مسأله‌ی بناء عقلاء را نادیده گرفت زیرا استحقاق ثواب و عقاب و مدح و ذمّ با انجام افعال، تحقّق پیدا می‌کند؛ انسان در هر سنّی بعد از بلوغ وقتی کار خوبی انجام دهد مستحقّ مدح و ثواب می‌شود و اگر کار بدی انجام دهد مستحقّ ذمّ و عقاب است؛ ولی چون تا وقتی زنده است در حال تغییر و تحوّل است استحقاق مدح و ذمّ در او مستقرّ نیست؛ و بخاطر تغییرات و تحوّلات، استحقاق خیلی از ثوابها و عقابها به فعلیّت نمی‌رسد؛ در پایان زندگی است که فعلیّتها در او مشخّص می‌شود؛ با انجام حسنه و سیّئه فقط استحقاق یعنی اقتضاء ثواب و عقاب را پیدا می‌کند امّا فعلیّت عقاب و ثواب مربوط به پایان کار است زیرا در این بین تغییر حال و توبه و اینها هست.

باتوجّه به مطالب گذشته چند مطلب را بعنوان نتیجه عرض می‌کنم:

1ـ تحابط و تباطل بین اعمال معنی ندارد زیرا همانطور که گذشت با فرهنگ قرآن و سیره‌ی عقلاء سازگاری ندارد.

2ـ حبط نسبت به اعمال دنیوی و اخروی طبق آیات قرآن ثابت است؛ ساختار زندگی ما انسانها طوری است که کارهای خوب و بد ما با انجام برخی کارهای بد و خوب از بین می‌روند.

3ـ حبط و احباط با کفر و شرک و ارتداد حاصل می‌شود.

4ـ استحقاق ثواب و عقاب با صدور فعل حسن و قبیح حاصل می‌شود ولی فعلیّت آنها با مرگ است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo