درس تفسیر استاد محسن ملکی

1400/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: معاد در قرآن/آیه 259 بقره /داستان حضرت خضر

 

آیه 257 سوره بقره

﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾[1]

نکته‌ی آخر از نکات مربوط به این آیه آن است که همه‌ی ولایتهایی که ما برای غیر خدا قائل هستیم در طول ولایت خداست یعنی مصادیق و جلوه‌هایی از ولایت خداوند هستند؛ در این آیه مصدر و سرچشمه‌ی ولایت ذکر شده است و در بقیه‌ی رده‌های زندگی همچون ولایت پدر یا در باب حکومت مانند ولایت شهردار و استاندار و همینطور تا می‌رسد به امام جامعه همه‌ی اینها در صورتی مشروع است که الهی باشد و الّا شرک است؛ نفی سلطنت و پادشاهی و از جمله اثبات این انقلاب که یک فقیه با طاغوت جنگید، از همین باب است؛ سلطان در طول تاریخ بشریّت ظل الله نبوده است بلکه مستکبران و دنیاطلبان این را جعل کرده‌اند که سلطان سایه‌ی خداست؛ کسی می‌تواند ظل الله باشد که نوع حکومتش از باب ولایت باشد نه سلطنت؛ سلطنت یعنی هرچه من می‌گویم همان درست است و کسی حقّ حرف زدن ندارد حتّی حقّ تجزیه و تحلیل عقلی هم ندارد؛ ولی در باب ولایت، حقّ تحلیل عقلی و طلب توضیح داریم و حرف والی را بر مبنای عقل قبول می‌کنیم نه بر مبنای زور.

 

آیه 259 سوره بقره

﴿أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‌ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي‌ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‌ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‌ حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ﴾[2]

این آیه دوّمین داستان تربیتی در قرآن است؛ اوّلین داستان در آیه 258 درباره‌ی نمرود و بحث توحید است:

﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في‌ رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي‌ وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي‌ وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي‌ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ﴾[3]

امّا این آیه درباره‌ی معاد است؛ توحید و معاد دو حقیقتی هستند که بزرگان درباره‌ی آنها رساله‌های عمیق مبدأ و معاد نوشته‌اند؛ هرچه معنویت داریم از صدر خلقت تا الآن به این دو حقیقت برمی‌گردد.

أَوْ كَالَّذي

این آیه داستان حضرت خضر است (البتّه بعضی عزیر و بعضی هم ارمیا گفته‌اند) در آیه‌ی قبل فرمود: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في‌ رَبِّه یعنی نگاه کن به امثال نمرود؛ و در این آیه میفرماید: أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‌ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها؛ این عطف به آیهی قبل است یعنی نگاه کن به امثال خضر؛ اگر طبق بیان امام باقر علیه السلام این آیه درباره‌ی حضرت خضر باشد، در درون این آیه امامت و ولایت نهفته است؛ یعنی حقائق را از نخبگان عالم بگیرید از جمله اصول دین را؛ توحید خوب، معاد خوب و غیره را از ائمه و انبیاء باید بگیریم.

مَرَّ عَلى‌ قَرْيَةٍ

فاعل مرّ، خضر است.

قریة: بیت المقدس که بخت النصر آن را خراب کرد و ظاهراً در همان ایّام بوده است.

وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها

خاویة: أی ساقطة، منهدم شده.

عروش: جمع عرش یعنی پایه؛ شهری که روی پایههایش خراب شده است.

قالَ أَنَّى يُحْيي‌ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها

فاعل قال: خضر

أنّی: ظرف زمان یعنی چه زمانی؛ یا اسم مبهم برای بیان کیفیّت یعنی چگونه.

يُحْيي: باب افعال

هذِهِ: مفعولبه مقدّم؛ تقدیمش بخاطر اهمّیت آن است که دوباره احیاء میشود.

هذه اشاره به قریه دارد بدلالت اقتضاء؛ کنایه از اهل قریه.

اللَّهُ: فاعل

*خضر این کلام را در مقام انکار و تعجّب نگفت بلکه از باب سؤال است؛ شبیه داستان حضرت ابراهیم که به خداوند عرض کرد: ر﴿َبِّ أَرِني‌ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي﴾[4] و خداوند فرمود: مگر ایمان نداری؟ گفت چرا ولی می‌خواهد اطمینان پیدا کنم؛ در مقام رسیدن به حقّ و حقیقت است؛ سؤال و پرسیدن یکی از راههای عالم شدن است؛ السؤال مفتاح العلم.[5]

فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ

عامٍ: خدا او را 100 سال میراند.

کلمه‌ی عام و سنة هردو بمعنای سال است لکن از جهت دقّتهای عمیق واژه‌شناسی، سنة، سالی است که سخت بگذرد و عام، سالی است که به آسانی و خوشی بگذرد؛ اینجا چون 100 سال را خواب بوده می فرماید عام؛ در آیه 14 سوره عنکبوت هردو آمده است: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‌ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً﴾[6] بعضی قائلند که نوح 1000 سال عمر کرد؛ 950 سال سختی کشید لذا سنة گفته شده است و 50 سال آخر عده‌ای مؤمن شدند لذا عام گفته شده است.

ثُمَّ بَعَثَهُ

بعث بمعنای إحیاء و زنده کردن است و حرکت بعد از سکون؛ قیامت را که بعث می‌گویند از این باب است که انسان از بین نمی‌رود بلکه ساکن می‌شود؛ جسم در خاک و روح در عالم برزخ؛ مرگ، سکون است و بعث، حرکت بعد از سکون؛ لذا کلمه‌ی بعث حاکی از آن است که قبلاً موجودی بوده، ساکن شده و دوباره تحرّک می‌یابد.

قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ

لَبث: یک نوع توقّف.

لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ: مقایسهی زندگی در دنیا و برزخ با قیامت کار غلطی است و انسان به اشتباه میافتد؛ این پیامبر نمیدانست واقعیّت چیست؛ طبق احساس خودش گفت یک روز یا کمتر؛ دنیا و برزخ در نگاه خدا، کم و محدود گزارش شده است ولی قیامت، وسیع؛ طبق این آیه، صد سال دنیا و برزخ، یک روز حساب میشود؛ اگر اینطور نگاه کنیم قیامت خیلی نزدیک است ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً * وَ نَراهُ قَريباً﴾[7] اگر دنیا را ملاک سنجش قرار دهیم قیامت خیلی دور است ولی با نگاه قرآنی نزدیک است.

بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ

بل اضراب؛ نفی توهّم مخاطب است در اعتقاد به طولانی بودن دنیا و برزخ.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo