درس تفسیر استاد محسن ملکی

1400/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: معاد در قرآن/آیه 254 بقره /ایمان و انفاق

 

آیه 254 بقره

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[1]

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا

خطاب موجود در آیه خطاب به مؤمنین است زیرا بعد از آن انفاق مطرح شده است و خداوند متعال طبق اعتقادات ما امر به فروع دین را برای کسی مطرح می‌کند که معتقد به مبدأ و معاد باشد و مؤمن است که معتقد می‌باشد نه کافر؛ البتّه این در علم کلام محلّ بحث است که کفار مکلّف به فروع هستند یا نه؟ بعضی قائلند که کفّار مکلّف به فروع هستند ولی اگر انجام بدهند قبول نمی‌شود؛ ظاهراً حقّ آن است که مکلّف نیستند زیرا تکلیف بدون اعتقاد لغو است و عذاب آنها بر کفر و عدم اعتقادشان کافی و کامل است.

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا

ایمان بر عمل تقدّم دارد لذا اوّل آمَنُوا آمده و سپس أَنْفِقُوا.

 

أَيُّهَا

أیّ وصلیه در اینجا منادی مفرد معرفه است؛ غالباً صله‌اش فعل ماضی است؛ در قرآن خطاب یا ایِها الذین با فعل مضارع نیامده و همیشه با فعل ماضی آمده است؛ این حاکی از آن است که ایمان، مقتضیِ سابق است برای عمل لاحق؛ اوّل باید ایمان باشد تا مقتضی شود برای عمل؛ و با عمل، ایمان کامل می شود.

روایاتی که می‌فرماید: لا یستکمل الإیمان الا بفلان عمل، اشاره به همبن دارد که اوّلین قدم برای کامل شدن ابعاد اعتقادی انسان این است که باید اوّل ایمان داشته باشد بعنوان مقتضی، سپس عمل کند تا ایمانش به فعلیّت برسد.

*در قرآن فقط یک مورد الف و لامِ موصول بر اسم فاعل داخل شده و از آن اعتقاد فعلی اراده شده است نه اقتضائی: ﴿قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ﴾[2] کافرون اسم فاعل است و اسم فاعل از فعل مضارع گرفته می‌شود لذا الکافرون یعنی الذین تکفرون؛ گرچه اسم فاعل بمعنای ماضی هم می‌تواند باشد لکن اصل آن است که مضارع باشد چون وقتی بخواهیم آن را تبدیل کنیم باید به همان چیزی تبدیل کنیم که از آن گرفته شده و اسم فاعل از فعل مضارع گرفته شده است؛ و این حاکی از آن است که کفرشان فعلی است هم در اعتقاد هم در عمل؛ و همانطور که ایمان با عمل صالح کامل می‌شود، کفر و شرک نیز با عمل غیرصالح و قبیح؛ فعلیّت خارجی ایمان با انجام عمل صالح است و فعلیّت خارجی کفر با انجام فعل قبیح.

 

أَنْفِقُوا

از نَفَق است بمعنای راه، کانال و تونل؛ انفاق یعنی تونل زدن و راه بازکردن؛ حکایت از آن دارد که انفاق و بذل مال در راه خیر، کانال و تونل باز می‌کند بسوی رستگاری؛ بذل جان نیز همینطور است لکن جان یکی است ولی مال زیاد است؛ کسی که بخواهد زنده بماند و به رستگاری برسد راهش بذل و انفاق مال است.

 

مِمَّا رَزَقْناكُمْ

من تبعیضیه و متعلّق به انفاق است؛ خداوند میفرماید از آن چیزی که به شما روزی میدهیم مقداری را انفاق کنید.

*انفاق بر دو قسم است: واجب و مستحبّ؛ واجب مثل خمس و زکات؛ مستحبّ مثل وقف.

در اینجا منظور انفاق واجب است به دو دلیل:

دلیل اوّل: ظهور صیغهی امر در وجوب.

دلیل دوّم: وعده‌ی عذاب بر ترک انفاق که بعد از آن آمده است.

 

مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ.

ظرف و متعّلق به انفاق است.

تأویل به مصدر میرود، مضاف الیه برای قبل؛ یعنی قبل از قیامت.

*انفاق قبل از موت حکایت از قیامت صغری دارد؛ «لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ» از زمان مرگ شروع میشود؛ مرگ، قیامت صغری است؛ قیامت کبری که بر رستاخیز اعظم صدق میکند با مرگ شروع میشود: مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ؛[3] قیامت صغری که همان عالم برزخ است با مرگ شروع میشود و به قیامت کبری منتهی میشود که همان رستاخیز اعظم است.

*یوم نکره است و دلالت بر ابهام و تفخیم و تعظیم دارد؛ یعنی این روز، روز با عظمتی است؛ این نکره با جملات بعد توصیف می‌شود؛ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ.

 

لا بَيْعٌ فيهِ

لای شبیه به لیس و اسم و خبر آن.

نفی ارتباط مالی: بیع یعنی تجارت و تجارت یعنی داد و ستد؛ یعنی در آن روز از جهت مالی دست انسان کوتاه است؛ مهمترین کاری که با مال انجام می‌شود تجارت است؛ بعد از مرگ، رشد مالی و استفاده از مال برای بهتر کردن اوضاع زندگی وجود ندارد.

 

وَ لا خُلَّةٌ

نفی ارتباط عاطفی: خلّة یعنی دوستی و رفاقت (خلیل یعنی دوست و رفیق) بین کفّار و همچنین گنهکاران ارتباط دوستی از بین می‌رود بلکه طبق آیات و روایات بین آنها دشمنی ایجاد می‌شود و از یکدیگر فرار می‌کنند ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ﴾[4] ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ﴾[5] ؛یا معنایش این است که انسان وضعیّتی دارد که از دیگران غافل می‌شود: لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ.[6]

 

لا شَفاعَةٌ

شفاعت یعنی کمک غیبی؛ شفاعت برای کفّار و مشرکین نیست و همچنین برای کسانی که گناهان عظیمه کرده‌اند حتّی ممکن است مبدأ و معاد را پذیرفته باشند ولی یاغی و طاغی باشند؛ در برخی از روایات آمده که ایمان بدون عمل، ایمان نیست و در حکم کفر است.

*شفاعت کمکی است که برای مؤمنین است: ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ﴾[7]

*شفاعت کار خداست : ﴿مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِه﴾[8]

 

وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ

واو حالیه است.

کفر بالاترین ظلم است به چند دلیل:

دلیل اوّل: کافر به خودش ظلم می‌کند زیرا خود را از بهشت محروم و گرفتار عذاب می‌کند.

دلیل دوّم: نتیجه ی مطالب قبل است؛ محرومیت است از بیع و خلة و شفاعت؛ بیع بمعنای داد و ستد برای بعضی هست مثلا در روایت هست که در قیامت به بهشتیان گفته می شود: اقْرَأْ وَ ارْقَ[9]

دلیل سوّم: ظالم در کفر هستند؛ یعنی بیان واقعیّت کفر است که بالاترین ظلم است.

این آیه از جمله آیاتی است که ارتباط بین زندگی دنیا و اوضاع آخرت انسان را بیان می‌کند که عمل زمینه‌ساز زندگی انسان است در قیامت صغری و کبری؛ این یکی از روشهای قرآن است که برای منظّم کردن زندگی انسان در دنیا او را به معاد توجّه می‌دهد؛ این یک کار ارتکازی بین انسانها نیز هست که انسان در مسیر حرکت به سمت قلّه‌ها وقتی مقصد را تصوّر می‌کند برای رسیدن به آن قلّه، همه‌ی زندگی خود را با او وفق می‌دهد؛ قرآن نیز قلّه‌ی صعود انسان یعنی رستگاری در قیامت را به انسان یادآور می‌شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo