درس خارج اصول استاد عبدالمجید مقامی

1400/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/الإجزاء /إجزاء اتیان ماموربه از امر خودش

 

قال علیٌ علیهالسلام: ح5) عوّد لسانَك حسنَ الكلامِ تأمن الملام.[1]

زبانت را به نیکی سخن گفتن عادت بده ، وقتی زبانت به نیکو سخن گفتن عادت کرد خود بهخود از ملامت وسرزنش دیگران به دور میمانی، منتهی این مهارت میخواهد یعنی انسان باید سعی کند در جاهای مختلف نیکو سخن بگوید تا ملکه ذهنش شود، واگر چنین شد دیگر انسان را کسی ملامت نمیکند بلکه محبت دیگران نسبت به انسان بالا میرود؛ واینکه انسان نسبت به آدمهای بد زبان تا مقدور است اصلا جوابشان را ندهد که با جواب ندادن وقار ومتانت خود را حفظ خواهد کرد. اگر نسبت به انسانهای بد زبان در مقام جواب برآید فرد بد زبان همه چیز از دهان او خارج میشود ولی انسان عاقل که نمیتواند هرچه به دهانش آمد بگوید، لذا آبرو وحیثیت انسان در آن موقع از بین خواهد رفت، ودر چنین مواقعی به آیه قرآن کریم: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا[2] عمل کند.

بحث اصول در مورد إجزاء بود، اصولیون بحث إجزاء را در دو مرحله پیگیری میکنند بعد از بیان مقدمات بحث خود را در دو مرحله ادامه میدهیم:

الف) مرحله اول: إجزاء اتیان ماموربه عن امره، که سه فرض دارد:

فرض اول: اتیان ماموربه واقعی از امر واقعی

فرض دوم: اتیان ماموربه اضطراری از امر اضطراری

فرض سوم: اتیان ماموربه ظاهری از امر ظاهری

چون مثالهایش را در درسهای گذشته گفتیم دیگر آنها را در اینجا بیان نمیکنیم.

اتیان ماموربه واقعی از امر واقعی، واتیان ماموربه اضطراری از امر اضطراری وهمچنین اتیان ماموربه ظاهری از امر ظاهری، عقلا مجزی است ومجزی بودن آن بدیهی است در عین حال اصولیون مجزی بودن را منوط کردند به اینکه اتیان ماموربه علت تامه برای سقوط امر است یا علت تامه برای سقوط امر نیست، مرحوم محقق خراسانی ومرحوم آقاضیاء وجمع دیگری از أعلام اصولی مجزی بودن در مرحله اول را منوط کردند به اینکه اتیان ماموربه علت تامه برای سقوط امر است یا علت تامه نیست؟

توضیح علت تامه بودن إجزاء ماموربه برای سقوط امر

اگر چنانچه اتیان ماموربه برای حصول غرضی که داعی برای امر کردن بود علت تامه شود، به گونهای که مجالی برای اتیان ماموربه برای بار دوم وجود نداشته باشد، در این صورت اتیان بار اول ماموربه مجزی از امر خودش خواهد بود وامر ساقط میشود به دلیل اینکه وقتی غرض مولا با اتیان ماموربه با تمام اجزا و شرائط حاصل شد عقلاً نباید امری وجود داشته باشد چون صدور امر از جانب مولا به خاطر غرضی بود وآن غرض تحصیل مصلحت تامه بود، وقتی که ماموربه با تمام اجزا وشرائط اتیان شد ومصلحت ایجاد گردید وحاصل شد معقول نیست که امر وجود داشته باشد ولذا اگر مکلف بخواهد برای بار دوم ماموربه را اتیان نماید اگر آن ماموربه عبادی باشد باید به قصد امتثال امر باشد در این صورت، تشریع وبدعت میشود که حرام است، چون امری وجود ندارد واگر بخواهد آن عمل عبادی را بدون امتثال امر، اتیان نماید، لغو خواهد شد. بنابراین، وقتی اتیان ماموربه علت تامه شد برای حصول غرض در این صورت امر ساقط میشود ومعقول نیست که امر باقی بماند مانند اینکه کسی صلاة را با وضو با تمام اجزا وشرائط انجام دهد در این صورت امر به صلاة با وضو ساقط میشود ولذا اگر بخواهد برای بار دوم صلاة با وضو را انجام دهد تشریع لازم میآید چون باید قصد امتثال امر نماید در حالی که امری وجود ندارد وچون عمل، عمل عبادی است باید قصد قربت داشته باشد، قصد قربت یعنی امتثال امر مولا ودر اینجا امری وجود ندارد وبدون قصد قربت هم عمل لغو خواهد بود واگر با قصد امتثال امر بخواهد انجام دهد تشریع وحرام است وتشریع یعنی: "ادخال ما لیس فی الدین، فی الدین" وبدون قصد امتثال امر نیز عمل لغو خواهد بود. وهر دو باطل است.

سوال مقدر: مگر گفته نشده است که برای بار دوم هم میشود نماز را خواند؟

آن امر دیگری دارد وامرش امر استحبابی است و باید قصد امر استحبابی کرد ودر نماز فرادا هم میشود دوباره خواند ومستحب است، وهمچنین اگر کسی ماموربه اضطراری را به قصد امتثال امر اضطراری انجام دهد غرض مولا حاصل میشود وامر اضطراری ساقط میشود، مانند: صلاة با تیمم در فرض نبودن آب در اینجا مولا فرموده است: ﴿..فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً ..﴾[3] برای نماز اگر آب پیدا نکردید با وجه الارضی (خاک وسنگ وگیاه غیر خوراکی) که پاک باشد تیمم کنید، ومکلف هم نماز با تیمم خواند، امر اضطراری که در حال نبودن آب، تیمم را تجویز کرده است ساقط میشود، وبار دوم مکلف نمیتواند صلاة با تیمم را انجام دهد، چون مصلحت وغرض مولا با اتیان بار اول حاصل شده است وامر به بداهت عقل ساقط است واگر بخواهد صلاة با وضو را انجام دهد یا تشریع است ویا لغو خواهد بود. وهکذا اتیان ماموربه به امر اضطراری مانند وضوی استصحابی در اتیان نماز واجب در حال شک در بقاء وضو، ادله استصحاب امر به بقاء وضو میکنند که این امر، امر ظاهری است، اگر کسی وضوی استصحابی را انجام داد امر ظاهری ساقط میشود چون غرض حاصل شده است ومصلحتی که لازم بود استیفاء شده است در این صورت امری وجود نخواهد داشت؛ حال اگر مکلف بخواهد برای بار دوم صلاة با وضوی استصحابی را انجام دهد یا تشریع ویا لغو خواهد شد.

مرحوم محقق خوئی میفرمایند: اگر امر ساقط نشود یا خلف لازم میآید یا عدم امکان امتثال لازم میآید ویا مستلزم بقاء امر بدون ملاک ومصلحت و مقتضی خواهد بود وهر سه تا مُحال هستند.

(هو أنّ المكلف إذا جاء بالمأمور به وأتى به خارجاً واجداً لجميع الأجزاء والشرائط)[4] یعنی ماموربه را در خارج انجام دهد در حالی که تمام اجزا وشرائط را دارا باشد

(حصل الغرض منه ) غرض از ماموربه حاصل میشود

(لا مَحالة وسقط الأمر) وامرِ خودِ ماموربه،ساقط خواهد شد یعنی ماموربه واقعی، امرش واقعی است وماموربه اضطراری، امرش اضطراری است وماموربه ظاهری، امرش ظاهری خواهد بود

(وإلّا لزم الخلفُ أو عدم إمكان الامتثال أبداً، أو بقاء الأمر بلا ملاكٍ ومقتضٍ، والجميع مُحالٌ.) واگر امرش ساقط نشود، خلف لازم میآید یا لازم میآید عدم امکان امتثال ابدا یا لازم میآید امر بدون ملاک ومقتضی ومصلحت باقی بماند که هر سه تا مُحال هستند.

خلف فرض لازم میآید یعنی اگر ماموربه را انجام دادیم هنوز امر باقی بماند این بر مبنای تعدد مطلوب است یعنی یک ماموربه را در وقت انجام میدهیم ویکی هم اصل ماموربه، وحال آنکه فرض ما در جائی است که مطلوب وامر یکی باشد یعنی مولا صلاة داخل وقت را میخواهد که اگر صلاة داخل وقت را انجام ندادی مولا چیزی نمیخواهد، فرض ما اینجا است. پس اگر امر باقی بماند خلف فرض پیش میآید بخاطر تعدد مطلوب وحال آنکه فرض ما در وحدت مطلوب است.

(أمّا الأوّل: فلأنّ لازمَ بقاءِ الأمرِ تعددُ المطلوبِ لا وحدتُه وهو خلفٌ.) خلف پیش میآید چون لازمهاش متعدد شدن مطلوب وامر است نه وحدت امر .

(وأمّا الثاني: فلأنّ الامتثال الثاني كالامتثال الأوّل) یعنی اگر امر باقی بماند امتثال هرگز ممکن نیست، به خاطر این که امتثال دوم هم مثل امتثال اول است وفرقی نمیکند.

(فإذا لم يكن الأوّل موجباً لسقوط الأمر فالثاني مثله وهكذا.) اگر امتثال باعث سقوط امر نشد، امتثال دوم هم باعث سقوط امر نمیشود، وهمینطور امتثال سوم وچهارم و... و باعث میشود اصلا امتثال محقق نشود وتسلسل پیش میآید.

(وأمّا الثالث: فلأنّ الغرض إذا تحقق في الخارج ووُجد كيف يعقل بقاء الأمر) واما سومی (بقاءامر بدون ملاک مصلحت) مُحال است به خاطر اینکه (فاء در فلأن تعلیلیه است ) وقتی غرض در خارج پیدا شد چگونه معقول است که امر باقی باشد چون مولا موقعی که میگوید: صلّ به خاطر مصلحت است وقتی مکلف ماموربه را با تمام اجزاء وشرائط انجام داد مصلحت وغرض از امر هم حاصل شده است واگر بگوئید امر هنوز باقیست، امر، بدون مقتضی ومصلحت میشود. معقول نیست مولا امری را صادر کند بدون اینکه مصلحتی باشد.

(ضرورة استحالة بقائه بلا مقتضٍ وسبب.) چون مُحال است امر بدون مقتضی وسبب باقی بماند

(فالنتيجة: أنّ إجزاء الاتيان بالمأمور به عن أمره ضروريٌ) وقتی ماموربه انجام شد از امر خودش مجزی است ومجزی بودن امر ضروری است.

(من دون فرق في ذلك بين المأمور به الواقعي والظاهري والاضطراري أصلا.ً( با اتیان ماموربه، امر ساقط میشود، حالا امرش یا واقعی باشد یا اضطراری باشد ویا ظاهری باشد. این در صورتی است که اتیان ماموربه علت تامه برای حصول غرض ومصلحت باشد دیگر امر خودش ساقط میشود.

اما اگر اتیان ماموربه علت تامه نباشد برای جلسه بعد انشاءالله.

 


[2] فرقان آیه 63.
[3] .مائده، آیه 6.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo