درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/06/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه بیست و چهارم از کتاب تفسیر قرآن کریم مرحوم صدر المتألهین صفحه 389 در این جلسه از «بسم الله الرحمن الرحیم» سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» بحث را آغاز می‌کنند. این بحث تقریباً حدود تا صفحه 445 ادامه دارد و قریب به پنجاه صفحه در این رابطه مرحوم صدر المتألهین بحث کردند و الآن صفحه 389 هستیم تا صفحه 445 یعنی 56 صفحه مرحوم صدر المتألهین پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» مطالب عمیقی را فرمودند که هم تبعاً برای این سوره و هم سوره‌های دیگر این بسیار مفید و مؤثر خواهد بود.

سعی ما بر این است که فرمایشات جناب صدر المتألهین را که در این 56 صفحه بیان فرموده‌اند را باز کنیم تشریح کنیم تا حدی تحریر بشود و إن‌شاءالله تحقیق مطالب را بعدها در نوشتار خدا توفیق بدهد این کار را انجام خواهیم داد، ولی فعلاً براساس آنچه که در این کتاب شریف، ایشان بیان فرموده‌اند ما جلو خواهیم رفت.

مرحوم صدر المتألهین در ابتدا رویکرد و جهت‌گیری که در این کتاب دارند را بیشتر مشخص می‌کنند و می‌فرمایند که به هر حال قرآن هم مثل سایر موجودات عالم طبیعت یک مُلکی دارد و یک ملکوتی دارد مُلک قرآن همین عبارات و وجود لفظی و وجود کتبی قرآن است طبیعی است که این وجود لفظی و وجود کتبی اقتضائاتی دارد و دانش‌هایی نیاز است که فهم درستی از این وجود لفظی و وجود کتبی فراهم بشود علم لغت علم صرف علم نحو علم معانی و بیان و بدیع و امثال ذلک اینها همه و همه نقش‌آفرین هستند و مؤثر هستند در فهم ظاهر این کلمات نورانی قرآن حکیم و بخشی از جامعه علمی هم این مسئله را مورد توجه قرار دادند ادبا اهل لغت و اهل فصاحت و بلاغت تا آنجا که جا داشت واقعاً تلاش کردند تا همه زوایای ادبی و مسائلی که در الفاظ و کتابت و مباحث وجود لفظی و وجود کتبی قرآن کریم است را در بیاورند. ایشان تشبیه می‌کنند این مسئله را به انسان که همان‌طوری که انسان یک بدنی دارد و یک روحی دارد قرآن هم یک بدنی دارد و یک روحی دارد که بدن قرآن همین وجود لفظی و وجود کتبی است که با تحقیق از جایگاه علم لغت علم صرف علم نحو علم معانی و بیان و بدیع، علم فصاحت و بلاغت و نظایر آن می‌توان به این سطح از حقیقت قرآنی دست یافت و بسیاری از شخصیت‌هایی که در این رشته‌ها کارهای تخصصی کرده بودند تا عمق مطالب پیش رفتند و ایشان تفسیر کشاف را به عنوان یک نمونه برتر یاد می‌کنند که برای فهم مسائل ظاهری قرآن این کار انجام شده است.

اما آن قصد و غرضی که جناب صدر المتألهین و امثال ایشان دارند بیشتر آن است که آن مسائلی که به باطن قرآن به حقیقت قرآن برمی‌گردد آنها را فهم کنند مقاصدی که برای باطن قرآن وجود دارد آن را جستجو بکنند و آن هم برای افرادی خواهد بود که این افراد راه‌رونده باشند و رونده این راه باشند و معرفت و آگاهی نسبت به اینها داشته باشند و بعد وارد تفسیر و تبیین این‌گونه از مسائل بشوند.

بنابراین بخش اول فرمایش جناب صدر المتألهین در ابتدای بیان «بسم الله الرحمن الرحیم» این‌گونه از نکات است که إن‌شاءالله در اثنا هم به نکات دیگری که ایشان پرداخته‌اند تعرض خواهد شد.

صفحه 389 [سورة الفاتحة] قوله جل اسمه: [سورة الفاتحة (1): آية 1] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اعلموا- أيّها المعتنون بفهم معاني الكتاب» ای کسانی که اهل اعتنا و توجه و دقت نسبت به فهم معانی کتاب هستید که إن‌شاءالله خدای عالم شما را به طریق صحیح و درست هدایت بفرماید این است که این دو جهت در قرآن را توجه کنید «هداكم اللّه طريق الصواب-» که «إنّ هاهنا أبحاثا لفظية» که در ارتباط با قرآن کریم یک سلسله مباحث لفظی و کتبی مطرح است یعنی پرداختن به وجود لفظی قرآن و وجود کتبی قرآن. طبیعی است که لفظ و کتابت هر کدام برای خود محدوده‌ای دارند عددی دارند حدودی دارند و قواعد و قوانینی دارند که باید آنها مورد توجه باشد و هر چه که توجه نسبت به اینها بیشتر باشد طبیعی است که ظرفیت معنایی برای فهم معنای بیشتر فراهم‌تر است.

می‌فرمایند که «إن هاهنا أباحاثا لفظیة» یعنی در باب قرآن یک سلسله مباحث لفظی است که این مباحث لفظی یا به لغت برمی‌گردد یا به صرف برمی‌گردد یا به نحو برمی‌گردد و سایر مباحثی که اقتضائات بحث لفظی است «بعضها متعلقة بنقوش الحروف و هيئاتها الكتبيّة» اینکه چگونه این حروف در کنار هم قرار گرفتند و فعل و اسم و حرف و نظایر آن یا حرکات که کنار هم قرار می‌گیرند چه معانی را با خودشان دارند در ادبیات عرب این جهت بسیار بسیار غنی است برای حروف و حرکات معانی بسیار فراوانی است مثلاً باء چند معنا دارد یا حرکت‌ها وقتی در شکل‌های مختلفی نمودار می‌شوند معانی مختلفی را با خود همراه می‌کنند. «بعضها متعلقة بنقوش الحروف و هیئاتها الکتبیّة و صور الألفاظ و صفاتها السمعيّة» وقتی ما برخی از حروف را حرکات را کلمات را می‌شنویم اقتضای این کلمات شنیده شده معانی‌ای است مسائلی است که بار این الفاظ از این معانی انتقال دهنده این معنای، همین الفاظ هستند.

اینها هم افرادی و محققینی و دانشمندانی و عالمانی دارند که به این جهات لفظی به شدت می‌پردازند و دقائقی که در این رابطه است را کشف می‌کنند و معانی‌ا یکه متفرع بر این دقائق است را هم اظهار می‌کنند. «قد نصب اللّه لها» یعنی برای این جهت‌گیری که در قرآن وجود دارد که الفاظ و وجود لفظی و کتبی قرآن روشن می‌شود خدای عالم یک دسته از علما را عالمان و فرزانگان را «أقواما من الكتّاب و القرّاء و الحفّاظ» قرار داده تا این جهت‌گیری در قرآن مشخص شود. «و جعل غاية سعيهم» و غایت و نهایت سعی این دسته از افراد شناخت معرفت «و جعل غایة سعیهم معرفة تجويد قرائتها و تحسين كتابتها» نهایت سعی‌ای که این بزرگواران انجام می‌دهند این است که بهترین وجه قرائت اتفاق بیافتد و بهترین وجه کتابت. تجویز بر وزن تفعیل مثل تحسین، هر دو در حقیقت در یک راستا هستند تجوید از همان جودت و خوبی است و تحسین هم از همان حُسن است که بهترین نحوه خواندن می‌شود تجوید و بهترین نحوه نوشتن هم تحسین کتابت.

این یک جهت در قرآن است و جهات دیگر در قرآن می‌فرماید که «و بعضها» یعنی بعضی از ابحاث قرآنی «متعلّقة بمعرفة أحوال الأبنية و الاشتقاقات» آن الفاظی که مبنی‌اند الفاظی که مشتق‌اند الفاظی که جامد‌ند و امثال ذلک این مسائلی که به نحو برمی‌گردد به صرف برمی‌گردد اینها هم بالاخره مخصوصاً به صرف برمی‌گردد که مبنی و معرب کدام هستند؟ جامد و مشتق کدام هستند؟ اینها مسائلی است که در علم صرف دخیل است. «و بعضها متعلقة بمعرفة أحوال الأبنیة و الاشتقاقات و أحوال الإعراب و البناء» که معرب و مبنی کدام هستند؟ و اینها بیشتر در علم نحو نقش دارند «و بعضها متعلقة بمعرفة أحوال البنیة و الاشتقاقات و أحوال الإعراب و البناء للكلمات و بعضها متعلّقة بمعرفة أوائل مفهومات اللغات المفردة و المركبة» ریشه لغوی را که این لغت از کجا بوده و تطوراتش به کجا رسیده مفردش چه بود و مرکّبش چه بوده و چگونه مرتجل است منقول است و امثال ذلک، همه و همه که به دانش لغت برمی‌گردد این هم برخی از احوالی است که معرفت به آن احوال در جهت فهم معانی قرآنی بسیار نقش دارد.

اما همه اینها حداکثر معانی ظاهری را بخواهند برای ما به همراه بیاورند اما آنچه که مقصود برخی از مفسرین است که به دنبال معانی و حقائق قرآنی هستند آن مقصد دیگری است «و هذه كلها دون ما هو المقصد الأقصى و المنزل الأسنى» آنچه که تاکنون از علم لغت علم صرف علم نحو و علم معانی و بیان و نظایر آن ملاحظه شده است اینها همه ناظر به بدن و لفظ قرآن است و وجود لفظی و کتبی قرآن است اما آن مقصد أقصی و منزل أسنی این معنا و حقیقت قرآن است که باید کار دیگری انجام بشود.

«و قد بلغت في كل منها طائفة حد المنتهى و عرجت فيها غاية المدى» می‌فرمایند که در ارتباط با همین رشته‌هایی که از آنها یاد کرده‌ایم مثل علم لغت، علم صرف، علم نحو، معانی و بیان و بدیع می‌فرمایند که در ارتباط با هر کدام از اینها طوائفی هستند طایفه‌هایی هستند که به منتهای این حد رسیده‌اند و به غایت معنا و مفهومی که در این رابطه است راه یافته‌اند. «قد نصبهم اللّه لكسب هذه العلوم الجزئية المتوقّف عليها فهم حقائق القرآن ليكون درجتهم درجة الخوادم و الآلات لما هو بالحقيقة الثمرة و التمام و ما به كمال نوع الإنسان» می‌فرمایند که خدای عالم برای کسب این علوم جزئیه که فهم حقائق قرآن به اینها هم متوقف است و درجه آنها هم درجه خادمان قرآنی و ابزار و اسبابی هستند که برای رسیدن به حقیقت تمام و ثمره نهایی اینها دخیل هستند عده‌ای را قرار داده است. «قد نصبهم اللّه لكسب هذه العلوم الجزئية» که برای این علوم جزئیه که فهم حقائق قرآنی متوقف بر این علوم جزئیه است.

این افراد را خدای عالم به عنوان خادمان قرآن و کسانی که وجود آنها اسباب و علل فهم حقیقت قرآنی را فراهم می‌کند قرار دادند و نوع انسانی هم به وسیله این ابزار و این خدمات و اسباب کامل می‌شود. اما سخن این است که آیا تمام قرآن و حقیقت قرآن به همین معناست؟ در ارتباط با کلمات عادی و آنچه که در عرف جامعه می‌گذرد همین است آنها حقائق برتر معانی والاتر را ندارند و بار معنایی ساده‌ای را روی همین الفاظ و عبارات بار می‌کنند اما چون از حقیقت الهی این قرآن سر زده است بار معنایی بسیار عظیم و فاخری دارد که این الفاظ و وجود لفظی و کتبی یک درگاهی است برای ورود به یک عالم وسیع‌تر و عالم معنا و حقیقت که الآن اشاره می‌کند آن معنا مراد است.

«فاعلموا إن الكلام مشتمل» یعنی کلام قرآنی «مشتمل على عبارة و اشارة كما ان الإنسان متألّف الوجود من غيب و شهادة» آنچه را که از وجود لفظی و وجود کتبی مشاهده می‌کنید این یک فلش است یک اشاره است یک علامت است که ما را به وجود معانی و حقائق رهنمون می‌شود. می‌فرمایند که همان‌طوری که انسان مرکّب از روح و جسد است مرکّب از غیب و شهادت است نفس انسانی غیب است و بدن او شهادت است «فالعبارة لأهل الرعاية و الاشارة لأهل العناية» آنهایی که ظاهربین هستند و حدود لفظی و کتبی را رعایت می‌کنند اینها با اشارات و آن جنبه شهادتی قرآن آشنایند اما آنهایی که اهل عنایت و دقت‌اند اینها به آن جنبه غیبی قرآن و جنبه اشاره‌ای قرآن توجه دارند و به دنبال آن معنا هستند. «فالعبارة كالميّت المستتر في طيّ الأكفان و الاشارة كاللطيفة الذاكرة العارفة التي هي حقيقة الإنسان» ما اگر بخواهیم قرآن را تشبیه به وجود انسانی کنیم همان‌طوری که انسان یک ظاهری دارد که در لباسش و در کفنش در حقیقت پیچیده شده است اما باطنی دارد که از آن به نفس ناطقه و لطیفه رحمانی یاد می‌شود قرآن کریم هم همین صورت است یک سلسله الفاظ و عبارات و وجود کتبی است که در حقیقت ظاهر قرآن را تأمین می‌کند اما این حقیقت در معنا باید جستجو بشود. این نکته قابل توجه است اگر شیئی بخواهد در عالم طبیعت یافت بشود باید در قالب لفظ و در قالب ماده و صورت تحقق پیدا کند حالا اگر وجود لفظی باشد این حروف و این اسماء و امثال ذلک اینها ظرف تحقق معنا هستند ما معنا داریم که غیب است و مجرد. لفظ داریم ماده است و طبیعت است و جهان طبیعت. تحقق معنا بدون لفظ در عالم طبیعت ممکن نیست. اگر کسی بخواهد یک معنایی را به دیگری منتقل بکند باید حیث بیانی داشته باشد لفظ باشد یا کتابت باشد که این لفظ و کتابت حامل معنا هستند و معنا را منتقل می‌کنند در عالم طبیعت این‌گونه است اگر از عالم طبیعت آدم سفر کرد به عالم معنا رسید نیازی به لفظ و کتابت و نظایر آن نیست.

عالم طبیعت هم در حقیقت برای تحقق یک حقیقت غیبی ضرورتاً نیاز به ماده و صورت دارد. «و الاشارة كاللطيفة الذاكرة العارفة التي هي حقيقة الإنسان و العبارة من عالم الشهادة و الاشارة من عالم الغيب و الشهادة ظلّ الغيب كما إنّ تشخّص الإنسان ظلّ حقيقته» همه اینها ناظر به این هستند که همان‌طوری که قرآن دو بُعد دارد بُعد غیبی و بُعد شهادتی، انسان که مَثل اوست و نمونه اوست هم این دو بُعد را دارد بُعد شهادتی که بدن اوست و بُعد غیبی که نفس اوست. قرآن هم یک بُعد عبارتی دارد و یک بُعد اشارتی. می‌فرماید که «و العبارة من عالم الشهادة و الاشارة من عالم الغيب و الشهادة ظلّ الغيب» این نکته هم قابل توجه است نسبت لفظ و معنا مثل نسبت سایه و شاخص است. سایه دقیقاً خودش را با شاخص هماهنگ می‌کند هیچ وقت نیست که شاخص یک ویژگی داشته باشد و سایه آن را منتقل نکند. الفاظ و عبارات نقششان این است که معنا را منتقل کنند حتی یک نوع نسبتی را هم در ذهن ایجاد می‌کنند مثلاً می‌گویند کلمه «عسل» عین و سین و لام با اینکه یک امر لفظی است ولی به لحاظ انس و ارتباطی با معنا پیدا کرده است وقتی کسی لفظ «عسل» را بکار می‌برد این تبادر می‌کند به ذهن و حتی در ذائقه انسان هم شیرینی احساس می‌شود کما اینکه اگر لفظ «هموزت» را که ترشی است اگر کسی استعمال کند معنای هموزت هم در وجود انسان و ذائقه انسان شکل می‌گیرد.

لذا می‌فرمایند که «و الشهادة ظلّ الغيب كما إنّ تشخّص الإنسان ظلّ حقيقته كما إنّ تشخّص الإنسان ظلّ حقيقته» از کوزه برون تراود آنچه در اوست «کل یعمل علی شاکلته» و نظایر این. اینها اموری هستند که نسبت بین ظاهر و باطن و لفظ و معنا و شهادت و غیب را آشکار می‌کنند و این ویژگی در ارتباط با قرآن کریم هم هست لذا این الفاظ قرآنی حامل معانی هستند حتی این الفاظ هم به جهت اینکه معنا طاهر و پاک است الفاظ هم به گونه‌ای هستند که قابل دست زدن به آنها نیستند «لا یمسه الا المطهرون» حتی ناظر به الفاظ قرآنی است.

با توجه به این دو بُعدی که از قرآن یاد شده است عده‌ای اهل عبارت‌اند و عده‌ای اهل اشارت هستند جناب صدر المتألهین الآن دارند اهل عبارت و اهل اشارت را ذکر می‌کنند و می‌فرمایند که ما ضمن اعتنا و توجه به عبارت، اما مقصد ما و هدف ما همان معناست و همان غیب قرآنی است و آن جنبه اشارتی قرآن است «أما أهل العبارة و الكتابة فقد صرفوا أعمارهم في تحصيل الألفاظ و المباني» اهل عبارت و کتابت آنهایی که به وجود لفظی و کتابتی قرآن پرداخته‌اند عمرشان را در تحصیل الفاظ و مبانی و امثال ذلک در باب ظاهر قرآن پرداخته‌اند. «و غرقت عقولهم في إدراك البيان و المعاني» تمام فکر و همّ و غمّشان مستغرق در فهم معانی قرآن به لحاظ الفاظ و عبارات است که صرفش نحوش معانی و بیان و بدیعش لغتش و نظایر آن را خوب بیایند «و غرقت عقولهم فی إدراک البیان و المعانی» و لکن «و أما اهل القرآن و الكلام» که ناظر به اهل اشارت هستند و نه عبارت «و أما اهل القرآن و الکلام ـ» یعنی منظور از کلام یعنی کلام الهی «و هم أهل اللّه خاصّة بالمحبة الإلهية و الجذبة الربانية و القرابة النبوية- فقد يسّر اللّه لهم السبيل» یک عده‌ای هستند که اهل قرآن‌اند یعنی اهل معانی و اشارات قرآنی هستند اهل کلام الهی‌اند اینها چون تمام توجهشان به ساحت معنا و حقیقت الهی است از آنها به عنوان ل «اللّه خاصّة بالمحبة الإلهية و الجذبة الربانية و القرابة النبوية» یاد می‌کنند اینها کسانی هستند که با قرآن در این رابطه ارتباط و انس دارند و خدای عالم هم راه را برای آنها هموار کرده است همان‌طوری که برای اهل عبارت یک عده‌ای را خدای عالم منسوب کرد که اینها با دقت تمام عبارات قرآنی را از صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع و فصاحت و بلاغت و نظایر آن بیابند در باب معنای قرآن هم یک عده‌ای را خدای عالم مأمور کرده است و امر را بر آنها آسان گذاشته «فقد يسّر اللّه لهم السبيل و قبل منهم قليل العمل للرحيل» و از آنها کار کمی را که این کار، کار کوچ کردن و هجرت کردن به سوی الهی است را فراهم آورده است و خدای عالم از آنها این تلاش و کوشش ارزشمند را پذیرفته است.

چرا قبول کرده است؟ چون ملاک قبولی، خلوس است. تا انسان خالص نشود در درگاه الهی پذیرفته نمی شود. این خلوص باعث می‌شود که این تلاش و کوشش اهل الله پذیرفته شود «و ذلك لخلوص نيّتهم و صفاء سريرتهم فهم لا يحتاجون في فهم حقائق القرآن و غرائب معانيه إلى أن يخوضوا في البحث عن ظواهر ألفاظ الكلام و غرائب القرآن و ضبط هيئاته و مبانيه و بصرف العمر في معرفة الاشتقاق و الإعراب ليصيروا فرسانا في علم الإعراب مقدمين في جملة الكتاب» جناب صدر المتألهین می‌فرماید که این دسته از افراد به جهت اخلاصی که پیدا کرده‌اند به ساحت قرب الهی نزدیک می‌شوند اینها در فهم حقیقت قرآن خیلی در الفاظ دست و پا نمی‌زنند تلاشی در فهم معانی ظاهری قرآن ندارند بلکه چون در عالم معنا سیر می‌کنند طبعاً شاید نیاز هم به این‌گونه از الفاظ نباشد «فهم لا يحتاجون في فهم حقائق القرآن و غرائب معانيه إلى أن يخوضوا في البحث عن ظواهر ألفاظ الكلام» اینکه اینها خوض بکنند و تلاش و کوشش بکنند در اینکه ظاهر الفاظ قرآن را کشف بکنند که این لفظ با آن معنا آیا چگونه ربط دارد و اینکه آیا این لفظ مفرد است یا مرکب است؟ معرب است یا مبنی است؟ جامد است یا مشتق است و امثال ذلک، اینها خیلی برای این دسته از افراد کارساز نیست.

«فهم لا يحتاجون في فهم حقائق القرآن و غرائب معانيه إلى أن يخوضوا في البحث عن ظواهر ألفاظ الكلام و غرائب القرآن و ضبط هيئاته و مبانيه و بصرف العمر في معرفة الاشتقاق و الإعراب» که عمر طولانی صرف بکنند که آیا فلان کلمه مشتق است یا جامد است معرب است یا مبنی است و امثال ذلک. «ليصيروا فرسانا في علم الإعراب» تا اینکه حتماً اینها بسیار انسان‌های قوی و زیرکی بشوند در فهم مسائل لفظی و کتبی قرآنی. و ضبط هيئاته و مبانيه و بصرف العمر في معرفة الاشتقاق و الإعراب ليصيروا فرسانا» انسان‌های فارس و انسان‌های زیرک و بفهم در علم إعراب «في علم الإعراب مقدمين في جملة الكتاب» یا در فهم معانی کتاب اینها مثلاً پیشگام باشند یا مقدِم باشند و امثال ذلک.

«و يفرغوا غاية جهدهم في الأوقات و الأزمان في تحصيل ما يسمّونه علم المعاني و البيان» بسیار دارند تلاش می‌کنند که تا از طریق علم معانی و بیان به دقائق معانی قرآنی برسند ایشان می‌فرماید آن کسی که واقعاً اهل معنا شده و در مسیر معنا و حقیقت حرکت می‌کند نیازی ندارد که خودش را به آن راه برساند و اینها «یفرق» فارق هستند از غایت جهدشان در اوقات و ازمان در تحصیل «ما یسمّنونه علم المعانی و البیان و ما يجرى هذا المجرى في الرتبة و الشأن» اینها بخواهند تلاش و کوشش بکنند تا فهم درستی از این الفاظ و عبارات بخواهند داشته باشند این نمی‌شود «بل كفاهم طرف يسير من كل فنّ منها» بله، یک حداقلی لازم است که علم لغت را علم بیان و معانی و صرف و امثال ذلک را بتوانند بفهمند تا بار معنایی اولی که بر این الفاظ مترتب است را بیابند. «بل كفاهم طرف يسير من كل فنّ منها و جرعة قليلة من كل دنّ من دنّها» و یک مقدار کمی از این کاسه پُرملاتی که از طریق این فنون دارد از طریق جناب اله دارد تأمین می‌شود «بل كفاهم طرف يسير من كل فنّ منها» از هر فنّی از این فنونی که بیان شده است یعنی معانی و بیان و بدیع علم فنّ لغت فنّ صرف فنّ نحو و امثال ذلک «بل کفاهم طرف یسیر من کل فنّ منها و جرعة قليلة من كل دنّ من دنّها أخذا للزاد و تعجيلا لسفر المعاد» آنهایی که به دنبال معانی و مقاصد هستند به دنبال عود و بازگشت به ساحت الهی هستند اینها نیازمند هستند که این الفاظ و معانی را به لحاظ آن اشارت و جنبه غیب قرآنی زودتر بیابند و لذا تمام تلاششان را بدان سمت معطوف می‌کنند «تعجیلا لسفر المعاد».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo