درس خارج فقه آیت الله جوادی
90/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خیارات
بعد از بيان مسقطات خيار عيب، به اين نتيجه رسيدند كه خيار عيب به يكي از اين امور چهارگانه ساقط ميشود. چهارمين مسقط اين بود كه اگر كالاي معيبي را فروخت و خريدار خيار عيب داشت و در هنگام عقد بايع تبرّي كرد خود را تبرئه كرد و مشتري قبول كرد، مشتري نه حق رد دارد نه حق أرش تا اينجا روشن است. اما خيار احكام فراواني دارد يكي رد است يكي أرش است يكي اينكه تلف در زمن خيار به من لا خيار له استو اين قاعده مصطاد از نصوص كه «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» اگر كالاي معيبي را بايع فروخت و مشتري خيار دارد و بايع با تبرّي و تبرئه نفس مشتري با پذيرش اين تبرّي اين كالا را خريده است ديگر مشتري حق الرد ندارد حق الأرش ندارد اما اگر اين كالا تلف شد اصلاً خيار نيست يا حق الرد و حق الأرش نيست؟ تاكنون در بحث مسقطات روشن شد كه مشتري حق أرش ندارد حق رد ندارد. اما اگر همين كالا به استناد عيب سابق تلف شد اصلاً خياري در كار نيست تا «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» شاملش شود يا خيار هست برخي از احكام خيار هست لكن حق الرد حق الأرش با تبرّي ثابت ميشود؟ فيه وجهان والقولان مرحوم شهيد(رضوان الله عليه) در دروس يك فتوايي داده است آن فتوا تصريح به اين مطلب شد لذا فقهاي بعدي هم روي آن تلاش و كوشش ميكنند و چون مسئله چند صورت دارد تا صورت مسائل روشن نشود احكام چندگانه اين صور روشن نميشود اول بايد صورت مسئله را روشن كرد حتي احكام روشن بشود محور اصلي آن است كه آيا تبرّي بايع تبرئه بايع و پذيرش مشتري خيار را از بين ميبرد يا حق الأرش و حق الرد را از بين ميبرد؟ جميع آثار خيار منتفي ميشود يا حق الأرش و الرد منتفي ميشود؟ اگر جميع آثار خيار منتفي شد ديگر آن قاعدهاي كه ميفرمايد «كل مبيعٍ تلف قبضه فهو من مال بايعه» شامل نميشود و اگر جميع آثار خيار منتفي نشد حق الأرش و الرد منتفي شد آن همچنان سرجايش محفوظ است.
صور مسئله كه متعدد است عبارت از اين است گاهي اين كالا كه تلف ميشود به عيب قديم است گاهي به عيب جديد تبرّي هم از عيب قديم است و از عيب جديد ظرف تلف هم گاهي في زمن الخيار است گاهي بعد انقضاي خيار. همين كالاي معيبي كه بايع تبرّي كرد و مشتري پذيرفت اين كالا بعد از گذشت زمان خيار تلف شد اينجا ديگر في عهدة البايع نيست خب همه اين صور كه يك حكم ندارد يعني تلف گاهي بالعيب القديم است گاهي بالعيب الجديد گاهي في زمن الخيار است گاهي در زمن انقضاي خيار و ادله تأثير تبرّي گاهي مطلق است گاهي مطلق نيست آن دليل تبرّي كه ميگويد خيار ساقط است يعني جميع احكام خيار منتفي است يا حق الأرش و الرد منتفي است؟ لذا اين مسئلهاي كه چندين صورت دارد هر كدام از اينها زيرمجموعه متعددي دارند بايد جداگانه بحث بشود. گرچه حكم برخي از اين صور روشن است بعضي از اين صور مثلاً به وسيله آن صورت قبلي روشن ميشود لكن حكم بعضي از اينها تيره است.
اما صورت اوليٰ كه تا حدودي روشن است اين است كه كالاي معيبي خريده شد كه وقع العقد علي المعيب و بايع هم تبرّي كرد مشتري هم پذيرفت و اين كالا به وسيله همين عيب قديم تلف شد نه به وسيله حوادث ديگر و ظرف تلف هم في زمن الخيار است حالا يا خيار عيب ظرفي ندارد اما خيار مجلس ظرف دارد خيار شرط ظرف دارد خيار حيوان ظرف دارد اينها ظروف مشخص دارند خيار حيوان گوسفندي را خريد كه معيب بود و فروشنده تبرّي كرد خريدار هم قبول كرد ولي در ظرف خيار حيوان كه سه روز است همين گوسفند با عيب قبلي كه داشت مرد اين چون خيار حيوان دارد خيار حيوان ميگويد شما ميتواني پس بدهي اما مرده را كه نميشود پس داد كه پس با خيار حيوان مشكل او حل نميشود. بخواهد با خيار عيب رد كند، بايع تبرّي كرد اين گوسفندي بود كه معيب بود و فروشنده اعلام تبرّي كرد و خريدار خريد در ظرف سه روز اين گوسفند مرد بر آن عيب قبلي آيا خريدار ميتواند خسارت بگيرد يا نه روي خيار حيوان كه نميتواند براي اينكه خيار حيوان اين است در ظرف اين سه روز ميتواند اين كالا را رد كند اين كه مرده است بخواهد غرامت بگيرد اينكه تبرّي كرده اين را قبول كرده آيا تبرّي جميع آثار را برميدارد يا نه فقط حق الرد و أرش را برميدارد بقيه سرجايش محفوظ است. اين سؤال را ما بايد از نصوص تبرّي بكنيم يك و نصوص قاعدهاي كه ميگويد «كل مبيعٍ تلف قبل قبضه» بكنيم دو اگر ما از تبرّي اينچنين درآورديم كه فروشنده به خريدار گفته بود كه اين گوسفند اين عيب را دارد بميرد براي شما است زنده بماند براي شما است. من بالقول المطلق خودم را تبرئه كردم مشتري هم عالم به اضلاع قضيه گفت پذيرفتم كه يك صورت دارد كه بعداً ميآيد. يك صورت اين است كه نه تبرّي در فقط فضاي سقوط حد الرد و الأرش است همين. اصلاً در ذهن مشتري خطور نكرده اين مطلب كه حالا در اثناي خيار ثلاثه اگر اين حيوان مرد چه ميشود، در ذهن او نيامده كه اگر با عيب قبلي مرد من ميتوانم خسارت بگيرم يا نه. پس حوزه تبرّي محدود شد يعني اصلاً در ذهن مشتري اين نيست كه اگر اين بميرد من چه بكنم. حوزه تبرّي سقوط حق الرد و حق الأرش است. پس حوزه اين صورت اين است كه حوزه تبرّي محفوظ است از آن طرف بايد مراجعه بكنيم به دليل اينكه «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» اگر او اطلاق داشت كما هو الحق خسارت اين كالا را بايع بايد بدهد چرا؟ براي اينكه آن دليلي كه ميگويد «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» مطلق است يعني چه فروشنده تبرّي بكند چه فروشنده تبرّي نكند غرامت را بايد بپردازد اگر كالا به عيب قبلي بود اين گوسفند به عيب قبلي مرد خسارتاش را فروشنده بايد بدهد. اگر دليل قاعده تلف اطلاق داشت حتي صورت تبرّي را گرفت يك، و حوزه تبرّي هم محدود بود ولي فروشنده و خريدار فقط در فضاي سقوط حق الأرش و الرد تبرّي كردند و پذيرفتند دو، نتيجه اين است كه بايع ضامن است همان طور كه از دروس مرحوم شهيد برميآيد چرا؟ براي اينكه دليل زمان بايع مطلق است تبرّي هم حوزهاش محدود است اگر اينچنين شد كه حوزه تبرّي محدود شد به سقوط الأرش و الرد دليل زمان بايع مطلق است يعني اگر اين كالا در ظرف خيار تلف بشود فروشنده ضامن است چه تبرّي حاصل بشود چه تبرّي حاصل نشود اينجا حق با دروس يا امثال دروس است كه فرمودند بايع ضامن است. اين اگر را با مراجعه به نصوص «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» بايد به دست بياوريم وگرنه با اگر كه فتوا حاصل نميشود چند تا روايت است كه به اين مضمون است حالا بعضي از اينها را كه بخوانيم شايد بقيه هم حل بشود اين برخي از اين روايات در مباحث قبلي به آن اشاره شده وسائل طبع مؤسسه آل البيت(عليهم السلام) جلد هجده صفحه 14 باب 5 از ابواب خيار چند تا روايت است كه برخي از آنها گوياي اين مطلب است.
روايت دوم اين باب اين است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) «عدة من أصحابنا عن سهلبنزياد» در جريان سهل گاهي برخي از نظرات منفي راه دارد لكن مرحوم كليني اين را تنها از سهلبنزياد نقل نميكند از احمدبنمحمد هم نقل ميكند «و عن عدة من أصحابنا عن سهلبنزياد و أحمدبنمحمد جميعاً عن ابن محبوب عن ابن سنان» اينكه ملاحظه فرموديد ميگويند صحيحه ابن سنان محمدبنسنان نيست عبداللهبنسنان است. اينكه ملاحظه فرموديد ميگويند صحيحه ابن سنان براي اينكه منظور از اين ابن سنان عبداللهبنسنان است يك، در كنار سهلبنزياد هم احمدبنمحمد است دو اينها نقل كردند مرحوم صاحب وسائل تصريح ميكند ميفرمايد عن ابن سنان يعني عبدالله يعني عبداللهبنسنان نه محمدبنسنان گرچه محمدبنسنان هم عندالتحقيق ضعيف نيست خدا غريق رحمت كند مرحوم علامه بحرالعلوم را ايشان در فوايدالرجاليه اشاره ميكنند و مايلند كه محمدبنسنان را تقويت كنند بگويند جرم محمدبنسنان اين است كه روايات فضائل و مناقب اهل بيت را نقل ميكند و اين را نقل ميكردند به غلو آن روز روشن نبود كه انسان كامل به كجا ميرسد درباره ابن جنيد هم كه برخيها نظر دارند كه او مشكل دارد چون درباره عصمت يك مقداري تحمل دارد مامقاني و امثال ايشان(رضوان الله عليهم) فرمودند كه درست است كه الآن براي شما جريان عصمت ائمه(عليهم السلام) بيّن الرشد شد اما قبل از هزار سال خيلي از اين مسائل نظري بود هزار سال روي آن كار شده كم كم بديهي شده. اين طور نيست كه همه مسائلي كه الآن براي شما شفاف و روشن است قبل از هزار سال هم اين طور شفاف بوده كه اگر كسي قبل از هزار سال يك نظر ديگري داشت حالا شما اين را رمي كنيد به ضعف اين طور نيست در جريان مقامات اهل بيت(عليهم السلام) هم همين طور است براي بعضيها قبلاً مشكلي بود اما الآن در اثر بحثهاي فراوان عقلي و اهل معرفت بازگو كردند كه انسان كامل ميتواند خليفة الله باشد مسئله زيارت جامعه و امثال جامعه براي خواص كاملاً قابل حل است خب فرمود كه عبداللهبنسنان ميگويد «سألت أبا عبد الله(عليه السلام) عن الرجل يشتري الدابة أو العبد» چون هر دو خيار حيوان در آنها هست «و يشترط إلي يوم أو يومين» اين گذشته از اينكه خيار حيوان دارد خيار شرط هم دارد ميگويد اين را ميخرم تا يك روز يا دو روز يا شايد آگاه نبود كه در اشتراي عبد يا مثلاً آن حيوان خيار حيوان هم هست «فيموت العبد و الدابة أو يحدث فيه حدث» سؤال مطلق است كه آيا در ظرف اين يكي دو روز حادثه مرگ پيش آمد يا بعد از انقضا سؤال كرد كه كالايي را ميخرد به يك روز يا روز خيار داشته باشد آن كالا هم حيوان است و عبد «علي من ضمان ذلك» چه كسي ضامن است؟ «فقال(عليه السلام) علي البائع» بايع ضامن است «حتي ينقضي الشرط ثلاثة أيام و يصير المبيع للمشتري» اين صحيحه برخي از صور آينده را هم روشن ميكند كه به خواست خدا به ذيل همين صحيحه بايد استشهاد كرد. حضرت فرمود كه چون كالا حيوان است خيار حيوان دارند و خيار حيوان هم سه روز است شرط هم كه ضمناً شده است تا اين سه روز منقضي نشد هر حادثهاي كه روي اين كالا رخ بدهد فروشنده ضامن است اگر اين كالا اگر اين حيوان در ظرف اين سه روز مرد ضمانش به عهده فروشنده است خب اين صحيحه اطلاق دارد چه صورت تبرّي چه صورت عدم تبرّي هر دو را ميگيرد چه صورت علم مشتري چه صورت عدم علم هر دو را ميگيرد.
بنابراين اگر تبرّي شد تبرّي حق الرد و الأرش را ساقط ميكند نه جميع آثار خيار را از بين ببرد. اين شخص ضامن است قدر متيقن اين جايي است كه حوزه تبرّي محدود باشد يعني بايع ميگويد من از نظر اينكه شما بخواهيد رد كنيد يا أرش بگيريد خودم را تبرئه كردم من نه أرش ميدهم نه معامله را قبول ميكنم پس بگيرم نه پس ميگيرم نه أرش ميدهم رد براي همين جهت است اين در صورتي است كه مشتري اصلاً از جريان موت و امثال موت غافل باشد. اما اگر عالماً عامداً حوزه تبرّي وسيع شد يعني بايع ميگويد من خودم را تبرئه كردم نه أرش ميدهم نه پس ميگيرم نه اگر مرده است خسارت ميدهم يك چنين صورت شفاف و روشني بين بايع و مشتري منعقد شد آنگاه بعيد است كه صحيحه عبداللهبنسنان اين صورت را بگيرد فعلاً ما در صورت اوليٰ هستيم فرع اوليم فرع اول اين بود كه مشتري از اينكه كالا بميرد اين تلف بشود در زمن خيار غافل است فقط حوزه تبرّي و پذيرش تبرّي حوزه سقوط أرش و سقوط رد است در چنين صورتي اين صحيحه عبداللهبنسنان اطلاق دارد و اگر اين كالا تلف شد فروشنده ضامن است بايد بپردازد.
پرسش: ...
پاسخ: مسئله اطلاق اصالت الظهور است ديگر جزء اصول لفظيه است با شايد اين اصول برطرف ميشود ما يك وقت است ميخواهيم اطلاق بگيريم يك وقتي از ظهور لفظ ميگيريم يك وقتي از فعل ميخواهيم اطلاق بگيريم يا از سكوت مولا ميخواهيم اطلاق بگيريم يك وقت است از اصالت الظهور اين اطلاق لفظ جزء اصول لفظيه است وقتي لفظ روي طبيعت بود و جميع افراد را در برگرفت اصالت الظهور اصالت الاطلاق محكّم است ديگر نظير اصالة العموم كه اينها جزء اصول لفظيه است چون اصول لفظيه است همين كه شامل شد مادامي كه ما دليل بر خلاف نداشته باشيم اين اصول حجت است اين جزء اصول لفظي است طبيعت هم همه را فراگير است و مطلق است چه تبرّي بكنند چه نكنند در هر دو حال اين قاعده صادق است چون اصل اين قاعده بر خلاف قاعده اصل اين قاعده بر خلاف اصول اوليه است حالا در صورتي كه تبرّي بكنند و توجه داشته باشند كه فرع بعدي است آن ممكن است كه انسان بگويد كه قدر متيقن اينگونه از موارد جايي است كه تبرّي نشده باشد چون اصل اين حكم بر خلاف قاعده است ديگر براي اينكه كالايي را كه مشتري خريده مالك است وجهي ندارد كه ملك زيد تلف بشود عمرو ضامن باشد كه اگر آن نظري كه به مرحوم شيخ طوسي در بعضي از موارد اسناد داده شد آن تام باشد كه در زمان خيار ملكيت نميآيد انقضاي زمان خيار متمم حدوث ملكيت است اين طبق قاعده است چرا؟ براي اينكه در زمان خيار اين مبيع ملك فروشنده است خب فروشنده ضامن است بايد خسارت را بدهد ديگر اما اين حرف پذيرفته نشد.
پرسش: ...
پاسخ: نه ديگر چون شرط كردند ديگر
پرسش: ...
پاسخ: حتي ينقضي، وقتي كه منقضي شد «حتي ينقضي الشرط ثلاث ايام و يسير المبيع للمشتري» يعني ملك تامش بشود ملك مستقلاش بشود در اختيار او قرار بگيرد اين ملك متزلزل بشود ملك لازم الآن كه زمان خيار است مِلك مشتري هست منتها ملكاً متزلزلا اين تزلزل ملكي با انقضاي زمان خيار رخت برميبندد اين ميشود مستقل يا مستقَل.
بنابراين اگر ما آن فرمايش شيخ طوسي را كه خود ايشان هم روي آن استقلال ندارند در بعضي از موارد هم برگشتند آن را پذيرفتيم كه در زمان خيار كالا ملك مشتري نميشود اين قاعده «كل مبيعٍ تلف في زمن الخيار فهو ممن لا خيار له» به عهده بايع است اين علي القاعده است چرا؟ براي اينكه ملك حاصل نشده اما اگر چنانچه آن را نپذيرفتيم چه اينكه نميشود پذيرفت چون بيع ايجاب و قبول تمام السبباند براي تمليك و تملك زمان خيار به معناي متمم ملكيت نيست زمان خيار باعث تزلزل ملكيت است نه باعث زوال ملكيت يا عدم حصول ملكيت پس اين قاعده بر خلاف قاعده اين مفاد اين قاعده بر خلاف قواعد اصول اوليه است و اگر تبرّي توسعه داشت قدر متيقناش اين است كه آن جايي را اين ادله ضمان شامل ميشود كه تبرّي توسعه نداشته باشد آنجا كه تبرّي شروع نشد نخير بايع ضامن نيست حالا صور ديگر و فروع ديگر ميماند كه انشاءالله روز شنبه.
چون چهارشنبه است يك چند جملهاي هم مربوط به مسائلي كه مناسب اين ايام هست و در بعد از دهه عاشورا قرار داريم و مربوط به عزاي سالار شهيدان حسينبنعلي(صلوات الله و سلامه عليه) است عرض كنيم.
دو مطلب هست كه مربوط به همين است عزاي سالار شهيدان(سلام الله عليه) است يكي اينكه البته بحث فني است كه حوزهها بايد او را مطرح كنند و آن اينكه آيا علم غيب سند فقهي هست يا نه؟ اگر اصول اين رسالتاش را توجه ميكرد و در اين زمينه بحث ميكرد خيلي از شبهات رايج بين مردم يا بين خود علما حل ميشد و آن اين است كه آيا امام(سلام الله عليه) ميداند كه مثلاً در اين كوزه سمّ هست يا نميداند؟ در اين ظرفي كه وجود مبارك امام مجتبي آب مينوشد آيا ميداند سم است يا نه؟ اگر نميداند كه خب ـ معاذ الله ـ يك نقصي است اگر ميداند چرا اقدام كرده؟ در جريان حضرت امير(سلام الله عليه) همين طور كه آيا در شب نوزده ميداند آن حادثه پيش ميآيد يا نه؟ اگر نميداند كه نقص است اگر ميداند چرا اقدام كرد و هكذا جريان سيد الشهداء(سلام الله عليهم اجمعين) اين را از آن بيان لطيف مرحوم كاشف الغطاء(رضوان الله عليه) در نوبتهاي قبل شايد چندين بار مطرح شد كه از مطالب عميق مرحوم كاشف الغطاء(رضوان الله عليه) در كتاب شريف كشفالغطاء اين مطلبي است كه عصارهاش اين است و آن اين است كه ادراكاتي كه انسان دارد معارفي كه انسان دارد از قبيل ظن و احتمال و طمأنينه و علم اينها سه قمست اند بعضيها دون الحجتاند ارزش احتجاج ندارند مثل قياس، ظن غيرمعتبر و مانند آن يك قسمت هم حجت شرعياند مثل يقين، طمأنينه، علم و علمي، علم، ظن معتبر اينها حجت شرعي ندارند يك قسمت فوق الحجت اند يعني آنها را نميشود در بازار فقه خرج كرد آن علم غيب است. علم غيب براي او معارف تكويني و معجزه و عصمت و ولايت و خلافت و امامت و نبوت است نه براي اين فقه آن ارزشاش چيز ديگر است اين حرف از حرفهاي كم نظير مرحوم كاشف الغطاء است آن وقت انسان راحت ميشود كه بله امام مجتبي(سلام الله عليه) يقين دارد ولي آن يقين براي فقه نيست حيف آن يقين كه در فقه كاربرد داشته باشد حيف عرش كه در مسائل فرشي فقه با همين ادله اعتباري حل ميشود آن يك چيز ديگر است. بنابراين اين گرچه يك سطر است اما يك كتاب است ديگر كه چگونه ولي الله به غيب عالم است و اين به سقف عرش ميخورد نه به كف فقه اين براي اين نيست كه با او عمل بكند آن وقت آن غائلههايي كه در جريان علم وجود مبارك سيد الشهداء پيش آمد روي اين جهت بود ديگر اگر حوزه كار خودش را انجام ميداد و مشخص ميكرد كه امام علي بينة من ربه بود عالم بود قاطع بود براي او به سرّ روشن بود بيست سال قبل از جريان كربلا وجود مبارك حضرت امير همين سرزمين صفين پياده شد با دستان مباركشان اشاره كرد فرمود «ههنا ههنا» يك مشت خاك گرفت بود كرد گريه كرد پياده شد دو ركعت نماز خواند بيست سال قبل از جريان كربلا يعني از صفين كه حضرت ميگذشتند فرمودند همين جا است همين جا است بعد از بيست سال كه وجود مبارك سيد الشهداء وارد همين سرزمين شد ايشان هم با همين دست اشاره كردند فرمودند «هاهنا هاهنا هاهنا ... ركابنا هاهنا مذبح اطفالنا هاهنا مقتل رجالنا» الله خب آن علم حيف است كه براي فقه بكار برده شود آن مسئله علم غيب امام و شهيد جاويد و شهيد آگاه و اينها در همين نبود طرح نشدن اين مسائل است در حوزهها.
مطلب دوم آن است كه ما در اين عرض ادبها به پيشگاه سالار شهيدان(سلام الله عليه) عرض ميكنيم كه «السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح اللتي حلت بفنائك عليك مني سلام الله ابدا» اين «عليك مني سلام الله ابدا» يعني چه يعني من آمدهام سلام خدا را به شما ابلاغ كنم آن جمله اول معنايش روشن است «السلام عليك يا ابا عبدالله» خب وظيفه ما است عرض ادب ميكنيم اما اين جمله دوم يعني چه؟ «عليك مني سلام الله ابدا» هم من ابدي هستم هم شما ابدي هستيد هم اين سلام ابدي است هم اين تسليم ابدي است نه ما از بين ميرويد نه شما از بين رفتيد نه اين تسليم از بين ميرود «عليك مني سلام الله» چرا؟ براي اينكه چون سلام الله است ديگر «عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار» خب ما سلام خدا را به او ميرسانيم يعني ما واسط هستيم يا رابطيم يا نه اين تسليم ما نظير آن تصليه است ما در صلوات چكار ميكنيم ما در صلوات به خدا عرض ميكنيم «اللهم صلّ علي محمد و آل محمد» اين يعني چه؟ اين تصليه ما درخواست دعاي صلوات است به روح مطهر حضرت رسول خدا و اهل بيت(عليهم السلام) بازگشت آن تصليه به دعا است ديگر به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) اين«اللهم صلّ علي محمد و آل محمد» يك دعاي عمومي است ما داريم به امت اسلامي دعا ميكنيم چرا؟ براي اينكه اينها در اوج قرار دارند يك، رحمت الهي بر آنها نازل ميشود دو، آنها كه آن بالا نگه نميدارند تا به دامن و دامنه ميريزد سه همه ما بهره ميبريم چهار. اين يك دعاي عمومي است نسبت به امت اسلامي يا وسيعتر وقتي رحمت خاصه به آنها بيايد نظير نزول رحمتهاي آسماني كه روي قله دماوند و امثال دماوند ميآيد اين ديگر تا دامن و دامنهاش ميريزد ديگر اين طور نيست كه اين باران و برف همانجا بماند كه اين دعا است در حقيقت خب اين سلام هم يك تسليم است يعني «اللهم سلم علي الحسينبنعليبنابيطالب» نه اينكه ما واسط باشيم ـ معاذ الله ـ بين الله و بين الحسين(سلام الله عليه) كه ما اين وسط قرار بگيريم پيام خدا را به حضرت سيد الشهداء برسانيم اين طور نيست ما داريم دامن را دامنه قرار داريم يك، دعا ميكنيم دو، از ذات اقدس الهي سلام خاص را براي آن ذوات قدسي طلب ميكنيم سه، از آنها هم ريزش ميكند چهار، به ما هم ميرسد پنج. اين معناي «عليك مني سلام الله ابدا» است خب با اين تسليم ما آيا چيزي بر حضرت اضافه ميشود و افزوده ميشود يا نه اينجا هم دو مطلب است يكي اينكه يقيناً چيزي بر حضرت افزوده ميشود مثل در صلوات همين طور است يقيناً چيزي بر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) افزوده ميشود اما ما هيچ هيچ يعني هيچ هيچ سهمي در افزايش آن مقام نداريم كه ما بين الله و بين الانسان كامل قرار بگيريم به وسيله ما فيضي به اينها برسد بلكه اينها در قوس صعود نه در قوس نزول در قوس صعود لحظه به لحظه در تكامل اند ديگر اين «ربّ زذني علماً» همين طور است لحظه به لحظه در تكامل اند يك، مكمل اينها هم غير ذات اقدس الهي نيست اين دو، بين اينها و ذات اقدس الهي هم واسطه و رابطي نيست سه، اينها هم مربوط به قوس صعود است نه در قوس نزول چهار چون در قوس نزول اول ما صدراند اول ما خلق الله نوري اند نوري يا نور نبياي كه در روايات آمد بنابراين بايد بين قوس نزول و قوس صعود فرق گذاشت يك، و اينكه تنها در قوس صعود تكاملي دارند كه فرمود: ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقامًا مَحْمُودًا﴾ دو بين اينها و ذات اقدس الهي رابط و واسطي نيست سه، ولي ما كه عرض ميكنيم اللهم صلّ درباره رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا اللهم سلم درباره وجود مبارك سيد الشهداء(سلام الله عليه) اين يك تأدبي است براي خود ما، ما كامل ميشويم و فيض ميگيريم اين هم مثالهايي است كه بارها از بزرگان شنيديد اگر يك باغي باشد، يك باغباني باشد، يك صاحب باغي باشد، باغ براي آن مالك است اين باغبان هم به وسيله آن صاحب باغ تأمين ميشود اجرتش را هم از همان آن صاحب باغ ميگيرد خود درختها عرصه و اعيان براي آن مالك است اگر رو عيد شد يك طبق ميوه يا يك دست گلي اين باغبان از باغ صاحب باغ بچيند و به پيشگاه مالك ببرد براي مالك يك افزايش و افزودهاي حاصل نميشود. لكن يك تأدبي است براي خود باغبان ما همين طور هستيم اين صلواتهاي ما يا و رفع درجته كه در نماز در تشهدها ميگوييم يا اين زيارتها و سلامهايي كه داريم يك تأدبي است براي خود ما و يك ثوابي است براي خود ما و يك تكاملي است براي خود ما نه اينكه ما واسط باشيم رابط باشيم كمال را از خدا بگيريم ـ معاذ الله ـ به اينها برسانيم بنابراين «عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار» شبيه «اللهم صلّ علي محمد و آل محمد» خواهد بود.
«والحمد لله رب العالمين»