< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

99/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: روش‌شناسی تفسیر قرآن کریم / بررسی انواع روایات تفسیری / روایات ناهیه از تفسیر به رأی (قصور عقل از درک آیات)

سخن ما در مورد مباحثی است که توجه به آنها برای فهم روش‌های تفسیری قرآن نقش تعیین کننده‌ای دارد و اینکه انسان با توجه به این مقدمات و مباحث لازم بتواند بفهمد که بهترین روش برای تفسیر قرآن کدام روش است. در این زمینه نکاتی وجود دارد که یکی از نکات این است که قرآن مشتمل بر محکم و متشابه است.

نکته دیگر این است که چرا در کتاب قرآن کریم محکمات و متشابهات وجود دارد؟ چون از یک طرف انسان می‌گوید قرآن کتابی است که برای دستورالعمل تحقق سعادت دنیا و آخرت بشر آمده، برای همه تبیان است و زمینه‌ساز هدایت می‌باشد. اگر اینگونه است پس چرا در قرآن متشابهات وجود دارد؟ اموری که ذو وجوه هستند و ممکن است معانی مختلفی بر آنها حمل شود، در حالیکه آن معنایی که اراده شده، یک معنای خاص است، پس چرا متشابهات وجود دارد؟

صاحب وسائل در جلد 27 ، در کتاب القضا ابواب صفات القاضی و ما یجوز عن یقضی به (آنچه که جایز است به آن و بر اساس آن قضاوت شود)، باب سیزدهمی منعقد می‌کند و عنوان باب را بر اساس مجموعه روایاتی که در این باب می‌آورد، یک عنوان خاص می‌دهد. ایشان در اینجا حدود 82 روایت می‌آورد. عنوان باب استنباط احکام نظریه است. یعنی احکامی که از ظواهر قرآن نیازمند استدلال است و ایشان از این روایات این برداشت را کرده است. آیا اگر احکام استدلالی بخواهد از ظواهر قرآن برداشت شود، برای تفسیر آیات باید ابتدا از روایات استفاده شود یا خیر؟ آنچه که در اینجا مهم است، توجه به چهل و چهارمین روایت است.

[ ٣٣٥٧٥ ] ٤٤ ـ وعن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) في احتجاجه على زنديق ، سأله عن آيات متشابهة من القرآن ، فأجابه ـ إلى أن قال ( عليه السلام ) : ـ وقد جعل الله للعلم أهلاً وفرض على العباد طاعتهم ، بقوله : ﴿أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُم﴾ وبقوله : ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ وبقوله : ﴿اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾ وبقوله : ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾ وبقوله: ﴿وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا﴾ والبيوت هي بيوت العلم الّتي استودعها الأنبياء ، وأبوابها : أوصياؤهم ، فكلّ عمل من أعمال الخير يجري على غير أيدي الأوصياء ، وعهودهم ، وحدودهم ، وشرائعهم ، وسننهم ، ومعالم دينهم مردود غير مقبول ، وأهله بمحلِّ كفر ، وإن شملهم صفة الإِيمان ، ثمَّ إنَّ الله قسّم كلامه ثلاثة أقسام : فجعل قسماً منه يعرفه العالم والجاهل ، وقسماً لا يعرفه إلاّ من صفا ذهنه ، ولطف حسّه ، وصحّ تمييزه ، ممّن شرح الله صدره للإسلام ، وقسماً لا يعلمه إلاّ الله وملائكته والراسخون في العلم. وإنّما فعل ذلك لئلاّ يدَّعي أهل الباطل المستولين على ميراث رسول الله (صلّى الله عليه وآله) من علم الكتاب ، ما لم يجعله الله لهم ، وليقودهم الاضطرار إلى الائتمام بمن ولي أمرهم ، فاستكبروا عن طاعته. الحديث.[1]

ایشان این روایت را از حضرت علی (علیه السلام) در احتجاجی که در مقابل شخص زندیق و کافری داشتند، نقل می‌کند. از آیات متشابه قرآن سؤال کرد. حضرت پاسخ دادند سرّ اینکه چرا خدای متعال در قرآن آیات متشابه آورده، این است که خدای متعال برای علم اهلی را قرار داده و بر بندگان اطاعت و پذیرش از این اهل علم را واجب کرده است. اهل علم چه کسانی هستند؟ کسانی که می‌دانند و با صادقین باشید و از درب‌های خانه‌ها وارد شوید. حضرت علی به چند آیه اشاره می‌کند و بعد می‌فرماید آن خانه‌هایی را که خدای متعال می‌فرماید بیوت و خانه‌های علم است، نزد پیغمبران به ودیعه گذاشته و درب‌های این خانه‌ها وصی‌های پیغمبرانند. اگر هر عملی از اعمال خیر که بر غیر دست اوصیا و عهد آنها و حدی که بیان می‌کنند و شرایع و سنن آنها و معالم دین آنها باشد، مردود است و مقبول نیست. اگر کسانی را غیر از مسیر اوصیاء الهی در فهم مقوله‌های عهود، حدود، شرایع، سنن و معالم دین طی کنند، اینها در واقع به محل کفر هستند ولو به حسب ظاهر صفت ایمان هم شامل آنها شود. خدای متعال قرآن را به 3 قسم تقسیم کرده است. یک قسم را همه می‌فهمند. مثلاً آیا در خدای متعال شک است؟ اوئی که خالق آسمانها و زمین است. این، امری است که اگر هر کسی در این آیه تأمل کند و این آیه بر او خوانده شود، آن را می‌فهمد و با عمق جان و فطرتش درک می‌کند. نکته اینجاست که خدای متعال چرا این کار را کرده است؟ اهل باطل چیزی را که خدای متعال برایشان قرار نداده، نتوانند ادعا کنند و مضطر شوند و به درب خانه کسانی بروند که خدای متعال ولایت آنها و امر عالم را به آنها (اهل بیت) سپرده است. ولی اینها از اطاعت خدای متعال استکبار ورزیدند. پس حضرت در این روایت بیان می‌فرمایند که سرّ اینکه خدای متعال این کار را کرده، این بوده است.

[ ٣٣٥٦٩ ] ٣٨ ـ أحمد بن محمّد بن خالد البرقيُّ في ( المحاسن ) عن الحسن بن عليِّ بن فضّال ، عن ثعلبة بن ميمون ، عمّن حدّثه ، عن المعلّى ابن خنيس ، قال : قال أبو عبد الله ( عليه السلام ) في رسالة : فأمّا ما سألت عن القرآن ، فذلك أيضاً من خطراتك المتفاوتة المختلفة ، لأنَّ القرآن ليس على ما ذكرت ، وكلّ ما سمعت فمعناه (على) غير ما ذهبت إليه ، وإنّما القرآن أمثال لقوم يعلمون دون غيرهم ، ولقوم يتلونه حقّ تلاوته ، وهم الّذين يؤمنون به ويعرفونه ، وأمّا غيرهم فما أشدّ إشكاله عليهم ، وأبعده من مذاهب قلوبهم ، ولذلك قال رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) : ( إنّه ) ليس شيء أبعد من قلوب الرجال من تفسير القرآن ، وفي ذلك تحير الخلائق أجمعون إلاّ من شاء الله ، وإنّما أراد الله بتعميته في ذلك أن ينتهوا إلى بابه وصراطه ، وأن يعبدوه ، وينتهوا في قوله إلى طاعة القوّام بكتابه ، والناطقين عن أمره ، وأن يستنبطوا ما احتاجوا إليه من ذلك عنهم ، لا عن أنفسهم ، ثمَّ قال : ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ فأمّا عن غيرهم فليس يعلم ذلك أبداً ، ولا يوجد ، وقد علمت أنّه لا يستقيم أن يكون الخلق كلّهم ولاة الأمر ، لأنّهم لا يجدون من يأتمرون عليه ، ومن يبلغونه أمر الله ونهيه ، فجعل الله الولاة خواصّ ليقتدى بهم ، فافهم ذلك إن شاء الله ، وإيّاك وإيّاك وتلاوة القرآن برأيك ، فإنَّ الناس غير مشتركين في علمه ، كاشتراكهم فيما سواه من الاُمور ، ولا قادرين على تأويله ، إلاّ من حدِّه وبابه الذي جعله الله له فافهم إن شاء الله ، واطلب الأمر من مكانه تجده إن شاء الله.[2]

در روایت دیگر که صاحب وسائل در صفحه 190 از امام صادق نقل می‌کند، این است که دلیل اینکه خدای متعال زمینه وصول به فهم معنای قرآن را برای همه فراهم نکرده و بر آنها پوشانده، این است که اینها به سراغ باب و صراط او بیایند، خدای متعال را عبادت کنند و در نهایت به اینجا برسند که آنهایی که قائمان به کتاب الله هستند، آنچه را که نیاز دارند از قرآن و آیات از ناحیه اهل بیت استنباط کنند، نه از طرف خودشان. قرآن مثال‌هایی است برای کسانی که می‌دانند نه غیر آنها. گروهی که به معنای واقعی و حق تلاوت قرآن، آن را تلاوت می‌کنند، هم به قرآن و هم به معرفت به قرآن ایمان دارند و به خاطر این، پیغمبر اکرم فرمود چیزی بعیدتر از قلوب مردها از تفسیر قرآن نیست. در تفسیر قرآن تمام خلائق متحیر مانده‌اند، مگر کسانی که خدای متعال اراده کرده باشد و خواسته باشد. حضرت در این روایت 2 بار از کلمه بپرهیز استفاده می‌کند و می‌فرماید بپرهیز بپرهیز از اینکه قرآن را با رأی خودتان تلاوت کنید. تلاوت در اینجا به معنای قرائتی که ما می‌گوییم و می‌خوانیم، نیست. بلکه یعنی تلاوت کنی و بخوانی که با رأی خودت بفهمی.

یکی دیگر از مطالبی که در بحث روش‌های تفسیری قرآن برای ورود در بحثمان نیازمند به آن هستیم، این است که ما یک سری روایات و ادله‌ای داریم که از تفسیر قرآن بدون علم نهی کرده‌اند و یک سری روایاتی داریم که از تفسیر قرآن به رأی نهی کرده‌اند. در این زمینه چند عنوان زیرمجموعه‌ای داریم. یکی از عناوین این است که خدای متعال اصلاً ظواهر بعضی از آیات را قصد نکرده است. مثلاً خود مفسرین هم متحیر هستند. بعضی‌ها این احتمال و بعضی‌ها احتمال دیگری می‌دهند.

مثلاً روایتی از امام صادق داریم که مرحوم علامه مجلسی در بحار جلد 90 بیان می‌کند و امام صادق از وجود حضرت علی نقل می‌فرماید که ایشان وقتی داشت آیات قرآن را تقسیم می‌کرد، می‌فرمود بعضی از الفاظ قرآن اراده معنای خاص و بعضی‌ها اراده معنای عام شده، لفظ بعضی‌ها واحد است اما معنای جمع از آن اراده شده و گاهی لفظش جمع است اما معنای واحد از آن اراده شده است. مثلاً اینکه می‌فرماید ولیّ شما خدا و رسول خداست، این لفظ به ظاهر جمع است اما معنای واحد از آن اراده شده است. لذا اگر تا قیامت انسان‌ها در حال رکوع انگشتر خود را به عنوان زکات به دیگران بدهند، اینها از طرف خدا ولی بر مردم نیستند.

لفظ بعضی‌ها به ظاهر ماضی است اما معنایش آینده است. مثلاً همان که در ادبیات گاهی می‌گویند امر متحقق الوقوع به منزله ماضی است. مثل آنچه که خدای متعال از آینده خبر می‌دهد ولی با لفظ ماضی می‌آورد، بر خلاف معنایی که به ظاهر به دست می‌آید. یعنی گاهی یک موردی است که نازل شده اما معنای دیگری در آن آیه اراده شده ولو به حسب ظاهر در فلان فضای فکری یا فلان مکان نازل شده است. یعنی تأویلش در تنزیل آن است. یا نصف یک آیه نسخ شده و نصف دیگر آیه به حال خود باقی است. الفاظ مختلف است اما معانی متحد است. آیاتی است که الفاظش یکی است اما معانی آنها مختلف است. ظاهرش این است که خطاب به گروهی است اما اراده معنا نسبت به گروه دیگر شده است. مثل ضرب‌المثلی که در فارسی داریم که به درب می‌گوییم که دیوار بشنود. به ظاهر خطاب به پیغمبر اکرم است اما در واقع معنا متوجه امت پیغمبر اکرم است. لفظ بعضی از آیات عموم و خصوص است، لفظ بعضی‌ها خاص است ولی معنایش عام است و یا گاهی لفظ عام است و اراده معنای عام هم شده است.

برای هر کدام از این انحاء هم مثال‌های قرآنی از حضرت علی نقل شده است. مثلاً وقتی می‌فرماید اگر شرک بورزی، عملت زائل می‌شود و حتماً از خاسرین خواهی بود. شاید انسان بگوید از بس مسئله شرک مهم است و اهمیت دارد که خدای متعال حتی به پیغمبرش می‌فرماید اگر شرک بورزی چنین و چنان می‌کنیم. تصور اینکه پیغمبری که خدای متعال امر هدایت هستی را از طریق قلب ایشان قرار داده، چنین سخنی خطاب به او باشد، اشتباه است. یا اگر نبود که ما شما را ثابت قدم قرار دادیم، ممکن بود شما به کفار و مشرکین اعتماد کنید. یعنی آیا ممکن بود پیغمبر اکرم تمایلی پیدا کند و خدای متعال جلوی پیغمبر را گرفته و ایشان را حفظ کرده است؟ امر هدایت همه هستی به خدای متعال است اما واقعاً در اینجا نمی‌خواهد بگوید که حضرت می‌خواهد بلغزد.

روایت دیگر تفسیر عیاشی و بحار است که امام صادق می‌فرماید اینکه خدای متعال به ظاهر پیغمبر اکرم را عتاب کرده، یعنی با این تعبیر غیر از پیغمبر اکرم را قصد کرده است. همین برداشت را بزرگان ما هم داشته‌اند. مثل مرحوم علی بن ابراهیم قمی که در کتاب تفسیرش می‌فرماید آیاتی که خطاب به پیغمبر اکرم است ولی معنا و مقصود امت پیغمبر اکرم است. این خطاب به پیغمبر اکرم است ولی معنا امت پیغمبر اکرم است.

بحثی در علم اصول داریم که نهی برای زجر و منع است که انسان از آن منهی کفّ نفس داشته باشد. نهی در جایی معنا دارد که انسان زمینه ارتکاب و احتمال ارتکاب بر او باشد و ناهی، منهی را از منهی عنه، نهی می‌کند. آیا پیغمبر اکرم زمینه اینکه از کافرین و منافقین اطاعت کند، داشته است؟ همین روایات برای مرحوم سید مرتضی زمینه‌ساز این برداشت شده که ابوالعلاء معرّی که با ایشان ملاقات داشت، از او سؤال کردند سید مرتضی را چگونه دیدی؟ پاسخ داد اگر به سراغ او بروی، همه روزگار را در یک ساعت و زمان می‌بینی، همه انسان‌ها را در یک فرد می‌بینی و در واقع همه مکان‌ها را در یک جا می‌بینی. به تعبیر دیگر همه و همه در او خلاصه شده است. مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء می‌فرماید پیغمبر اکرمی که شرک در ناحیه او راه ندارد و به دلیل عقل و نقل معصوم است.

یک عنوان دیگر که از زیرمجموعه‌های بحث ماست، این است که عقل‌ها از درک آیات قرآن و تفسیر آن قاصر است. مثلاً روایتی داریم که این روایت را هم کافی و هم تهذیب می‌آورد. مرحوم کلینی، مرحوم شیخ طوسی و محاسن مرحوم برقی هم این روایت را نقل می‌کنند. امام صادق می‌فرماید هیچ مطلبی نیست که دو نفر در مورد آن اختلاف نظر داشته باشند، یک اصل و ریشه و پایه‌ای در قرآن برای آن مطلب هست. یعنی هر مطلب نظری اختلافی بین دو نفر اصل و ریشه‌اش در قرآن هست. ولی عقول انسان‌ها به آن نمی‌رسد.

امام صادق (علیه السلام) روایتی دارد که این روایت را صاحب وسائل نقل می‌کند. کلام خدای متعال شبیه کلام بنده و خلق نیست و احدی به کُنه حقیقت تفسیر کتاب خدای متعال نمی‌رسد، إلا پیغمبر اکرم و اوصیاء ایشان. اصطلاحاً می‌گوییم نکره در سیاق نفی افاده عموم می‌کند. جابربن یزید جعفی می‌فرماید از امام باقر(علیه السلام) در مورد تفسیر یک آیه سؤال کردم و آقا یک پاسخ داد و روز بعد، از تفسیر همان آیه سؤال کردم و ایشان پاسخ دیگری داد.

عنوان دیگر زیرمجموعه نهی از قول در مورد قرآن به غیر علم است که در این زمینه روایات فراوانی داریم. مثلاً پیغمبر اکرم می‌فرماید عهده‌دار امر قرآن می‌شود و آن را بر غیر موضع خودش قرار می‌دهد. در مورد این عنوان از امام صادق، از امام باقر و از امام سجاد (علیهم السلام) نقل شده و مرحوم شیخ صدوق در توحیدشان و صاحب وسائل هم در وسائل جلد 27 آن را آورده‌اند.

یک عنوان زیرمجموعه دیگر نهی از ضرب بعضی از آیات به بعضی دیگر است. یعنی بعضی از آیات را با بعضی دیگر با هم بزنیم و کنایه از این است که کنار هم بگذاریم. مرحوم شیخ صدوق از استادش مرحوم شیخ ابن ولید می‌پرسد یعنی ضرب بعضی از آیات قرآن به بعضی دیگر؟ ایشان پاسخ داد که وقتی تفسیر یک آیه را از شما می‌پرسند، با تفسیر آیه دیگری، آن آیه را برایشان بیان کنید. این امر حساسی می‌شود. یعنی آیا ما می‌توانیم قرآن را با قرآن تفسیر کنیم یا خیر؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo