درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1401/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه پنجم / جریان استصحاب در تدریجیات

در جلسه گذشته بحث در مورد تنبیه پنجم به بحث استصحاب در امور تدریجی منتهی شد و گفتیم که استصحاب در امور تدریجی طبعاً در 3 بحث محقق می‌شود:

بحث اول: استصحاب در نفس زمان

بحث دوم: استصحاب در اموری که در ذات خودشان اقتضاء تدریجیت داشتند مثل مشی، تکلم و امثالهم

بحث سوم: استصحاب در امور و افعالی از مکلف که مقید به زمان هستند مثل امساک. امساک در ذاتش اقتضاء تدرج ندارد چون مثلاً در یک آن اگر از یک عملی امساک کنیم، امساک صادق است پس بر خلاف حرکت، مشی، تکلم و امثالهم است. در عملی مثل امساک، وقوف در عرفات- در حج رکن است- و واجبش از ظهر تا مغرب است، ولی اگر کسی مجبور شد که وقوف در عرفات را ترک کند و فقط یک لحظه آن را درک کند و وقوف داشته باشد، کافیست. پس معلوم می‌شود که در ذات اعمالی از قبیل وقوف در عرفات اتصال، استمرار و امثالهم شرط نیست. یعنی در ذاتشان اقتضاء حرکت و تدرج ندارند.

در جلسه گذشته اشکال مطرح شده این بود که در اینجا از 3 حیث مبتلا به مشکل می‌شویم.

1- شرط در استصحاب بقاء موضوع است در حالیکه در امور 3گانه فوق موضوع در آن دوم غیر از موضوع در آن اول است پس موضوع باقی نیست.

2- شرط دوم در جریان استصحاب عدم تخلل عدم است. یعنی در وسط عدمی متخلل نشود در حالیکه در این امور تخلل عدم است. مثلاً جزء اول زمان وقتی محقق شد که اگر جزء دوم بخواهد بیاید و آن را در جزء دوم استصحاب کنیم، معنایش این است که جزء اول رفته، پس تخلل عدم شد و اگر جزء سوم بخواهد استصحاب شود معنایش این است که جزء دوم رفته باشد و امثالهم.

3- شرط سوم داخل در کلی قسم ثالث می‌شود. مثلاً یک فرد از کلی وجود گرفت و کلی در ضمن او هم وجود گرفت مثل آن اول. آن فرد قطعاً زائل شده و شک داریم که مثلاً آیا کلی زمان در ضمن فرد دوم محقق شده یا خیر؟ در اینجا اگر بخواهیم استصحاب کنیم، می‌شود کلی قسم ثالث که در 2 قسم از 3 قسمش استصحاب جاری نمی‌شود.

در جلسه گذشته برای مشکل جریان استصحاب از مرحوم شیخ گفتیم که مرحوم آقای آخوند از جهتی مفصل‌تر متعرض شدند و آن اینکه مدار و ملاک در بقاء و عدم بقاء موضوع، مدار و ملاک در وحدت موضوع و مدار و ملاک در وحدت قضیه یقینیه و مشکوکه عرف است و عرف در این موارد بین این موضوعات فرقی قائل نیست و می‌گوید من قائل هستم که موضوع در اینجا کماکان واحد است. پس در شرطیت بقاء موضوع و امثالهم مشکلی تولید نمی‌شود. البته پاسخ این اشکال عمدتاً در زمان و زمانیات این است که ذاتشان اقتضاء تدرج دارد اما این پاسخ در فعل مقید به زمان خیلی جا ندارد.

پاسخ دوم از مرحوم آیت الله خویی است که در ضمن این پاسخ، پاسخ مرحوم شیخ و مرحوم محقق نائینی هم روشن می‌شود. یعنی ما ابتدا عمداً پاسخ مرحوم آیت الله خویی را انتخاب کردیم و ایشان در ضمن پاسخ خودشان می‌فرمایند بنائاً علی هذا پاسخی که مرحوم شیخ و مرحوم محقق نائینی دادند، مبتلا به فلان اشکال است. ولی به نظر ما شاید اگر ابتدا پاسخ مرحوم آیت الله خویی را بگوییم، بهتر باشد.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند ما تارتاً می‌خواهیم پاسخ از جریان استصحاب در زمان را بگوییم و اخری پاسخ از جریان استصحاب در زمانیات و امور و افعال مقید به زمان. یعنی ایشان این 3 قسم را به 2 دسته تبدیل کردند و دسته اول فقط زمان است یعنی استصحاب در نفس زمان. مثلاً تا الان روز بود و شک داریم که روز به قوت خود باقیست یا خیر و می‌گوییم ان شاءالله روز باقیست و اثر شرعی این استصحاب وجوب امساک است مثل استصحاب در نفس زمان. پس مقام اول استصحاب در نفس زمان است.

ایشان در مقام اول می‌فرمایند فرض اول این است که ما زمان را متمحض در شرطیت می‌دانیم. یعنی زمان برای حکم تکلیفی یا حکم وضعی شرط قرار گرفته است. یک زمانی داریم که برای حکم تکلیفی یا حکم وضعی شرط قرار گرفته و هر دو حکم هم حکم شرعی هستند. ایشان می‌فرمایند در اینجا زمان وجود واحد است، مستمر است و قوامش به انسرام است. محل کلام در خود و اصل زمان است نه 2 قسم بعدی (زمانیات و امور مقید به زمان) و فرض اول این است که ما زمان را متمحض در شرطیت قائل هستیم و می‌گوییم زمان متمحض در شرطیت است یعنی زمان برای حکم تکلیفی یا حکم وضعی در دلیل شرعی شرط است و تارتاً می‌گوییم زمان یک موجود واحد مستمر است و قوام زمان اصلاً به انسرام در وجود است- انصرام و تصرم یعنی یک جزء باید بیاید و برود و بعد جزء بعدی بیاید- در این صورت استصحاب جاری می‌شود چون حتی به دقت عقلیه قضیه متیقنه و مشکوکه یک قضیه می‌شوند.

چرا به دقت عقلیه این دو قضیه یکی می‌شوند؟ چون فرض این است که زمان یک وجود واحد است و در عین اینکه یک وجود واحد است، تسرم در وجود دارد یعنی یک وجود است اما متسرم الوجود. یعنی مثلاً گاهی مجموعه زمان از طلوع فجر تا غروب شمس را می‌گوییم حقیقتاً یک زمان است. ولی اگر یک زمان است چطور صبح که طلوع فجر می‌آید، باید برود تا جزء بعد- غروب شمس- بیاید؟ فرض ایشان اگری است و می‌فرمایند اگر گفتیم همه این مجموعه زمان یک زمان است، نه تنها از نظر وحدت عرفیه دچار مشکل نمی‌شویم بلکه از نظر وحدت عقلیه هم دچار مشکل نمی‌شویم.

اما اگر گفتیم این زمان اجزاء و آناتی است که متصرم الوجود هستند؛ مثلاً زمان بین طلوع فجر تا غروب شمس آنات مختلفی هستند ولی این آنات و ازمنه به هم متصل هستند. در این صورت چگونه می‌توانیم پاسخ بدهیم؟ ایشان می‌فرمایند باز هم استصحاب جاری می‌شود اما وحدت در قضیه متیقنه و مشکوکه دیگر وحدت در موضوع از دیدگاه عقل نیست بلکه می‌شود از دیدگاه عرف و مدار در وحدت قضیه یقینیه و مشکوکه عرف است. عرف هم می‌گوید من اینجا وحدت می‌بینم پس مشکلی تولید نمی‌شود.

تا اینجا شبیه پاسخ مرحوم آقای آخوند است با این تفاوت که مرحوم آیت الله خویی پاسخ را فقط در خود زمان جاری می‌کنند و آن را هم دو شق کردند و بنا بر یک شق حقیقتاً وحدت قضیه یقینیه و مشکوکه می‌شود ولی شق دوم اینطور نیست. یعنی اگر مدار بر عرف باشد و عرف هم در اینجا وحدت ببیند اما عقل وحدت نمی‌بیند، این پاسخ شبیه پاسخ مرحوم آقای آخوند است.

تفاوت دیگری که فرمایش مرحوم آیت الله خویی دارد، این است که ایشان می‌فرمایند اینها در آثاری است که مترتب بر خود زمان بود. یعنی وقتی می‌گوییم زمان نهار به قوت خود باقیست و اثر شرعی آن وجوب امساک است، پس اینجا خود زمان را استصحاب کردیم تا اثر شرعی را که مترتب بر خود زمان نهار است، نتیجه بگیریم که اثر شرعی‌اش می‌شود وجوب امساک. اثر شرعی زمان لیل ماه رمضان می‌شود جواز اکل و شرب. الان زمانش روز است و اثر شرعی‌اش می‌شود وجوب اتیان به صلات ادائاً. ولی اگر روز نبود اثر شرعی‌اش می‌شود وجوب اتیان به صلات قضائاً. پس اینها در آثاری است که مترتب بر خود زمان است.

پس مرحوم آیت الله خویی الان بحث زمان را از زمانیات و افعال مقید به زمان جدا کردند و بعد گفتیم تارتاً زمان متمحض در شرطیت است که باز اینجا که زمان برای یک حکم تکلیفی یا حکم وضعی شرط است، تارتاً زمان را حقیقتاً یک جزء واحد می‌دانیم که در اینجا گفتیم وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه حتی از دیدگاه عقل ثابت است و اخری یک جزء و مجموعه واحد نیست بلکه آناتی هستند که پشت سر هم هستند و یک آن می‌آید و می‌رود و بعد آن دوم به جایش می‌آید و در اینجا هم به خاطر وحدت عرفیه استصحاب مشکل نداشت.

ایشان در ادامه می‌فرمایند اما اگر زمان به عنوان قید متعلق تکلیف باشد، اولی زمان قید خود تکلیف و قید برای حکم شرعی تکلیفی یا حکم وضعی بود، اما تارتاً اخری زمان به عنوان قید متعلق تکلیف بود. به تعبیر دیگر مثلاً زمان برای واجب (ما تعلق به الحکم الشرعی یعنی چیزی که حکم به آن تعلق گرفته و اتیانش بر مکلف لازم است مثل نماز) قید بود نه برای وجوب (حکم شرعی مثل حکم نماز که کار شرع است).

در فرض اول قید برای خود تکلیف بود که مثلاً تکلیف وجوب باشد. اما در اینجا زمان برای متعلق تکلیف قید است و متعلق تکلیف مثلاً واجب است نه وجوب. ایشان در مثال می‌فرمایند مثلاً مولا به امساک نهاری امر می‌کند. در این مثال نهار می‌شود قید برای امساک و امساک واجب است که شد مقام دوم بحث. اول خود زمان و الان فعل مقید زمان (اقسام 3گانه که قبلاً گفته شد: گاهی زمان، گاهی زمانی که در ذاتش اقتضاء انسرام است، گاهی فعل مقید به زمان).

ایشان می‌فرمایند در اینجا اگر در بقاء نهار شک کند، استصحاب جاری نمی‌شود. مثلاً شک می‌کند که آیا روز باقیست یا خیر و زمان برای واجب قید قرار گرفت- الامساک النهاری واجب. نهار می‌شود زمان، قید شد برای امساک که امساک فعل مکلف و اصطلاحاً واجب است یعنی خود امساک وجوب نیست.

ایشان می‌فرمایند در اینجا نمی‌توانید نهار را استصحاب کنید. چون اگر نهار را استصحاب کنید، معنایش این است که می‌خواهید از آن نتیجه بگیرید که امساک در نهار واقع شده است و نهار را استصحاب می‌کنید و نتیجه می‌گیرید که امساک من در نهار است (اصل مثبت). چون لازمه عقلی استصحاب نهار وقوع و امساکی فی النهار است (لازمه عقلی). چون اگر هنوز نهار باشد و من هم الان امساک دارم، ثابت می‌شود که امساک من در نهار واقع شده و این می‌شود لازمه عقلی استصحاب و سر از اصل مثبت درمی‌آورد. چون لازمه عقلی بقاء نهار می‌شود وقوع الامساک فی النهار.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند مرحوم شیخ و مرحوم محقق نائینی چون دیدند در اینجا استصحاب مبتلا به اشکال اصل مثبت است، نیامدند نهار را استصحاب کنند که بعد اثرش این است که امساک در نهار واقع شده و این هم لازمه عقلی آن است و اصل مثبت شود. مرحوم شیخ و مرحوم محقق نائینی چون اشکال را اینگونه دیدند، به جای استصحاب در زمان و مثلاً در مثال استصحاب امساک، در استصحاب خود حکم فرمایش کردند و به سراغ استصحاب حکم رفتند.

پس ما الان حکم مقید به زمان و یا فعل مقید به زمان را بحث می‌کنیم- که قسم سوم است- و در اینجا فرض این است که چون مرحوم محقق نائینی به تبع مرحوم شیخ اشکال اصل مثبت را اینجا دیدند، به سراغ استصحاب در حکم رفتند. یعنی ما الان شک داریم که روز کماکان باقیست یا خیر.

قبلاً گفتیم که بقاء نهار را استصحاب کنیم و بعد دیدیم سر از اصل مثبت درآورد. در اینجا چه کنیم؟ ایشان می‌فرمایند می‌گوییم وجوب امساک واقع در نهار- مثلاً 2 ساعت پیش- بر ذمه من بود. ولی الان چون نمی‌دانیم نهار هست یا خیر، به سراغ استصحاب خود آن حکم می‌رویم و می‌گوییم انشاءالله وجوب امساک در نهار کماکان بر ذمه من هست. پس حکم را- که وجوب امساک نهاری باشد- استصحاب می‌کنیم و استصحاب من به خود حکم تعلق گرفت.

ما به مرحوم شیخ متعرض می‌شویم که اگر اینجا اینگونه باشد، شک در مقتضی است یا شک در رافع؟ باید تفصیل بدهیم. گاهی مفهوم نهار را نمی‌دانیم که آیا تا غروب آفتاب است یا تا مغرب و بعد شک می‌کنیم. به نظر ما در اینجا شک در مقتضی است ولی گاهی می‌دانیم که روز تا اذان مغرب است ولی نمی‌دانیم مغرب شده که دیگر شب بیاید و روز را از بین ببرد یا نشده و مثلاً شک در رافع می‌شود. لذا مرحوم شیخ باید این مسئله را درست کنند که وقتی به راحتی می‌گویند استصحاب در حکم جاری می‌کنیم، می‌گوییم قبلاً که وجوب امساک نهاری بود الان هم کماکان وجوب امساک نهاری به قوت خود باقیست و به مرحوم شیخ می‌گوییم آیا اینجا شک در مقتضی است یا شک در رافع؟ چون شما در شک در مقتضی استصحاب را جاری نمی‌دانستید. لذا به نظر ما در اینجا مرحوم شیخ باید این تفصیل را می‌دادند.

پس مرحوم شیخ و مرحوم محقق نائینی به سراغ استصحاب در حکم رفتند. یعنی می‌گوییم وجوب امساک واقع در نهار قبلاً برای من بود و الان هم می‌گوییم همان وجوب به قوت خود باقیست پس باید کماکان امساک کنم. در واقع متعلق حکم امساک بود و امساک مقید به نهاریت بود و ما به سراغ استصحاب خود حکم رفتیم.

مرحوم آیت الله خویی به مرحوم شیخ و مرحوم محقق نائینی مناقشه می‌کنند و می‌فرمایند اولاً ما به این راه شما نیاز نداریم چون اگر ما بتوانیم استصحاب حکم کنیم مثل وجوب و با استصحاب حکم بگوییم پس امساک در نهار واقع شده- یعنی ما وجوب امساک نهاری را استصحاب می‌کنیم و می‌گوییم نتیجه‌اش این است که پس امساک من در نهار و روز واقع شده است- ایشان می‌فرمایند باز اگر اینگونه باشد چرا از ابتدا خود زمان را استصحاب نکنیم؟ ما می‌خواستیم وجوب امساک نهاری را استصحاب کنیم و نتیجه بگیریم که امساک ما در روز واقع شده، پس خود زمان را استصحاب کنیم. یعنی می‌خواهند بگویند اگر این قدرت را داشته باشد پس در استصحاب خود زمان هم همین گونه است.

ایشان می‌فرمایند با استصحاب زمان خود حکم مترتب می‌شود و فرض این است که ما وحدت موضوع عرفیه را هم قبول کردیم و اگر زمان را استصحاب کنیم، خودبخود وجوب می‌آید و ثابت می‌شود که امساک در نهار بوده است و سر از لازمه عقلی درنمی‌آورد. پس خود زمان را استصحاب می‌کنیم و اثر شرعی‌اش وجوب امساک است.

اشکال دوم ایشان این است که استصحاب حکمی (استصحاب وجوب) شما قابل جریان نیست. چون شک در حکم کردید و این شک در حکم می‌شود مسبب و سببش این است که شک در این است که آیا زمان باقیست یا خیر. اگر زمان روز باقی باشد پس وجوب امساک هم هست و اگر باقی نباشد پس وجوب امساک هم نیست.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند این شک در حکم مسبب از شک در بقاء نهار و عدم بقاء نهار است و با جریان استصحاب در زمان- که نهار باشد- نوبت به جریان استصحاب در حکم- که وجود باشد- نمی‌رسد.

پس تا اینجا 2 راه برای حل مشکل بیان کردیم.

راه اول وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه بود عرفاً

راه دوم راهی بود که مرحوم آیت الله خویی جلو آمدند. البته در راه دوم عمدتاً از راه اول استفاده شد ولی این تفصیل‌ها را بیان کردند و می‌شود گفت راه دوم کلی راه مرحوم شیخ و مرحوم محقق نائینی است که استصحاب را در حکم جاری کردند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo