درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1400/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / اقسام سه‌گانه استصحاب کلی قسم سوم

قسم سوم از استصحاب کلی

برای قسم سوم 3 قسم بیان شده است:

قسم اول: یقین داریم که یک فرد از کلی وجود پیدا کرده و طبعاً کلی در ضمن آن فرد هم محقق شده و بعد آن فرد زائل شده پس طبعاً کلی در ضمن آن فرد هم زائل شده است، اما احتمال می‌دهیم که در ضمن و در زمان زوال فرد اول فرد دیگری وجود پیدا کرده باشد و طبعاً کلی هم وجود پیدا کرده است. پس ما انگار دو کلی داریم.

1- کلی در ضمن یک فرد (فرد اول)

2- کلی در ضمن فرد دیگر (فرد دوم)

فرد اول قطعاً زائل شده پس کلی در ضمن او هم زائل شده و اگر فرد دوم محقق شده باشد، کلی در ضمن او هم محقق شده و تحققش در زمان زوال فرد اول مشکوک است. در واقع شک ما در حدوث فرد و حدوث کلی است چون فرد جدید محل کلام است و به تعبیر دیگر در حدوث فردی و حدوث کلی شک داریم.

قسم دوم: مثل قسم اول است با این تفاوت که در قسم اول حین زوال فرد اول و در نتیجه کلی در ضمن او را احتمال می‌دادیم، اما در قسم دوم حین وجود فرد اول، کلی در ضمن او را احتمال می‌دهیم. یعنی مثلاً یقین داریم که زید وارد اتاق شده و ساعت 9 از اتاق خارج شده ولی احتمال می‌دهیم که بکر ساعت هشت و نیم وارد اتاق شده باشد. در واقع برای تقارن این دو کلی در ضمن دو فرد یک زمانی را احتمال می‌دهیم. اما در قسم اول فقط بقاء معاً نداشتند بلکه لحظه زوال فرد اول احتمال حدوث فرد دوم را می‌دهیم.

قسم سوم: کلی مشکک (دارای درجات) است. یعنی یقین داریم که مرتبه عالیه از کلی مشکک تحقق پیدا کرده و آن مرتبه عالیه زائل شده اما احتمال می‌دهیم و شک داریم که شاید آن کلی در مرتبه عالیه- که قطعاً زائل شده- به مرتبه دانیه متبدل شده باشد. مثلاً می‌دانیم که شخصی مرتبه شدیده کثیرالشک را دارا بوده و شک زیادی می‌کرده و این مرتبه (شدیده) یقیناً از این فرد زائل شده اما احتمال می‌دهیم که شاید هنوز مرتبه‌ای از مراتب کثیرالشکی در او باقی مانده باشد و اگر فرضاً در هر نمازی 10 تا شک می‌کرد، حالا 10 تا شک ندارد اما احتمال می‌دهیم که هنوز باز هم شک می‌کند و عنوان کثیرالشک در مراحل پایین‌تر برایش منطبق است یا اصلاً کثیرالشک نیست بلکه شاک عادی است.

آقایان در قسم سوم نوعاً قائل شدند که استصحاب هم در کلی و هم در فرد جاری می‌شود.

جریان استصحاب در کلی: چون ارکان استصحاب در اینجا تمام است یعنی قبلاً کلی بوده و مراتبی که وجود دارد از حالات همان کلی است و الان هم بقاء کلی را احتمال می‌دهیم و آن را استصحاب می‌کنیم. شاید کسی بگوید آن در ضمن مرتبه عالیه بود و این در ضمن مرتبه دانیه است. در پاسخ می‌گویند إن المراتب من الحالات، مراتب هم از حالات همان شیء محسوب می‌شود. پس در واقع احتمال می‌دهیم که از حالی به حال دیگر تغییر کرده باشد. لذا محققین می‌گویند استصحاب هم در کلی و هم در فرد جاری است. در ما نحن فیه وقتی مثلاً کثیرالشکی درجه شدید رفته ولی احتمال می‌دهیم کثیرالشکی درجه ضعیف باقی باشد، می‌گوییم این همان است و انشاءالله کثیرالشکی به قوت خود باقیست. شاید کسی بگوید کثیرالشکی درجه ضعیف بالدقه با کثیرالشکی درجه قوی فرق می‌کند.

در پاسخ می‌گویند در استصحاب ملاک و مدار در بقاء موضوع، بر دقت عقلی نیست بلکه ملاک و مدار بر دقت عرفی است و عرف هم بین مرتبه شدیده کثیرالشکی و مرتبه ضعیفه کثیرالشکی فرقی قائل نیست و هر دو را کثیرالشک می‌داند. پس استصحاب هم در کلی و هم در فرد جاری است.

اما در قسم اول احتمال می‌دهیم که مقارن با زوال فرد اول، فرد دوم از کلی محقق شده باشد و در قسم دوم در لحظه‌ای که فرد اول بوده فرد دوم هم محقق شده و بعداً فرد اول رفته اما فرد دوم باقی مانده است. در اینجا تقریباً 3 قول داریم:

قول اول: استصحاب کلی در هر دو فرد (اول و دوم) جاری می‌شود.

قول دوم: استصحاب کلی در هیچ کدام از دو فرد جاری نمی‌شود.

قول سوم: تفصیل است یعنی جایی که احتمال می‌دهیم در لحظه زوال فرد اول، فرد دوم وجود پیدا کرده باشد، استصحاب جاری نشود اما جایی که احتمال می‌دهیم از قبل فرد دوم وجود پیدا کرده باشد، استصحاب جاری شود.

اما واضح است که استصحاب فرد جاری نمی‌شود چون فرد اول را به زوال فرد اول یقین داریم و در حدوث فرد دوم شک داریم پس ارکان استصحاب فرد تمام نیست و جاری نمی‌شود.

مرحوم شیخ انصاری قائل به قول سوم (تفصیل) هستند. یعنی در قسم اول (فرد مقارن زوال با فرد دوم) استصحاب کلی جاری نشود و در قسم دوم (فرد دوم حین وجود فرد اول وجود گرفته باشد) استصحاب کلی جاری شود. ایشان می‌فرمایند وقتی فرد اول زائل شده، ما احتمال می‌دهیم و در بقاء کلی شک داریم چون اگر وجود فرد دوم حین وجود فرد اول بوده، پس وجودش در وجود کلی هیچ وقت حالت منقطعه ایجاد نشده است.

یعنی احتمال می‌دهیم که وجود کلی قطع شده باشد و احتمال می‌دهیم که قطع نشده باشد یعنی با احتمال دادن زوال فرد اول، احتمال می‌دهیم که فرد دوم در آن ضمن وجود پیدا کرده باشد. به تعبیر دیگر ابتدا فرد اول وجود پیدا کرده و در ضمن فرد اول، کلی هم وجود پیدا کرده و احتمال می‌دهیم که در ظرف حدوث فرد اول، فرد دوم هم وجود پیدا کرده باشد، پس وقتی فرد زائل شد هنوز احتمال می‌دهیم که کلی به قوت خود باقی باشد. لذا در اینجا بقاء کلی را استصحاب می‌کنیم و یقین به حدوث فرد اول را به احتمال حدوث فرد دوم متصل می‌کنیم، پس یقین به کلی داریم و شک در بقاء یا زوال آن کلی هم داریم و می‌گوییم انشاءالله آن کلی به قوت خود باقیست.

به تعبیر دیگر وقتی به هر کدام از آن دو جداگانه نگاه کنیم، یکی مقطوع الزوال و دیگری مشکوک الحدوث است اما وقتی یقین را با این احتمال ضمیمه کنیم و نگاهمان را به سمت کلی ببریم، می‌گوییم کلی قبلاً بوده و الان شک داریم که هست یا خیر و انشاءالله کلی به قوت خود باقیست و در حین حدوث استصحاب کلی جاری شود اما هنگام زوالی استصحاب کلی جاری نشود.

اشکال نقضی بر تفصیل مرحوم شیخ انصاری

فرض می‌کنیم شخصی در خواب جنب شده و وقتی از خواب بیدار شد باید غسل کند. لازمه سخن شما (مرحوم شیخ انصاری) که می‌گویید اگر احتمال می‌دهد حین حدوث فرد اول، فرد دوم هم حادث شده، این است که می‌شود استصحاب کلی را جاری کرد. اما وضو برای این شخص کافی نیست چون اگر وضو بگیرد، باز هم بقاء کلی را احتمال می‌دهد. پس چه زمانی می‌تواند از این حالت رها شود؟ زمانی که حتماً غسل کند. چون اگر فقط وضو بگیرد شاید کلی به قوت خود باقی باشد.

درست است که فرد اول و دوم، دو سنخ هستند و یکی با وضو و دیگری با غسل برطرف می‌شود اما باید فرض را در جایی بگذاریم که بعد از خواب وضو هم گرفته اما چون احتمال می‌دهد کلی حدث باقی باشد، زمانی از کلی حدث خلاص می‌شود که غسل کند در حالیکه این کار خلاف ضرورت فقه است. قرآن می‌فرماید ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَٰكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[1] . در این آیه هم وضو، هم غسل و هم تیمم بیان شده است.

وظیفه محدث به حدث اصغر، وضو و وظیفه محدث به حدث اکبر غسل است. التقسیم قاطع للشرکه، تقسیم جلوی اشتراک را می‌گیرد. وقتی می‌گویید یکی اصغر و دیگری اکبر است، بنابراین موضوع وضو به حدث اصغر مربوط می‌شود و این شخص حدث اصغر را با وضو گرفتن زائل کرده یعنی الان محدث به حدث اصغر نیست، اما شک دارد که آیا حدث اکبر از او سر زده یا خیر. در واقع این، یک موضوع جدید است و در این موضوع جدید چه زمانی بوده که یقین داریم که وجود گرفته باشد تا کلی حدث اکبر را در نظر گرفته باشیم؟ به تعبیر دیگر مستشکل می‌خواهد به اشکال نقضی مرحوم شیخ انصاری بگوید در اینجا دو کلی مستقل از یکدیگر هستند نه یک کلی که یک فرد زائل شده و احتمال می‌دهیم که فرد دیگر حین وجود فرد اول وجود پیدا کرده باشد.

اشکالی که بر کلام مرحوم شیخ انصاری وارد می‌شود، این است که یکی از شرایط جریان استصحاب این است که قضیه متیقنه و مشکوکه وحدت داشته باشند و قوام استصحاب به این وحدت بود. در اینجا یقین به حدوث و شک در بقاء باید به یک شیء واحد تعلق بگیرند اما یکی کلی در ضمن حدث اصغر و کلی دیگر در ضمن حدث اکبر است و اینها یقیناً دو فرد هستند و شاهد مطلب این است که آثار و احکامشان با هم متفاوت است.

درست است که آثار مشترک دارند اما آن آثار مشترک، کلی مشترک بین هر دو نیست بلکه آن آثار برای کلی در ضمن هر فردی است و اتفاقاً بعضی از آثارشان با هم یکی شده است. شاهد مطلب این است که اگر آن کلی در ضمن فرد دیگر نبود، باز این آثار برای فرد اول بود و برعکس. پس در اینجا انصافاً قضیه متیقنه (وجود کلی در ضمن فرد اول) با قضیه مشکوکه (وجود کلی در ضمن فرد دوم) متحد نیستند. شاهد مطلب این است که اگر یک اثر متفاوت هم با هم داشته باشند، معلوم می‌شود که این کلی‌ها یک کلی نیستند و آثار یکی با وضو و آثار دیگری با غسل یا تیمم بدل از غسل از بین می‌رود.

پس در اینجا وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه مبتلا به اشکال شد و حقیقتاً کلی در ضمن فرد اول با کلی در ضمن فرد دوم متفاوت است. در این صورت فرقی نمی‌کند که بگوییم قبل از زوال فرد اول احتمال می‌دهیم که فرد وجود پیدا کرده باشد و یا لحظه زوال فرد اول را احتمال بدهیم یعنی هر دو بالاخره احتمال است و چه فرقی کرد که شما (مرحوم شیخ انصاری) می‌گویید در جایی که احتمال می‌دهید وقتی فرد اول بوده و هنوز زائل نشده، بگوییم عمر آمده یا نیامده است. پس:

اولاً این اشکال نقضی را به کلام مرحوم شیخ انصاری وارد نکنید چون در این اشکال از آثار متفاوت کلی‌ها می‌فهمیم که آنها کاملاً با هم متفاوت هستند.

ثانیاً شما (مرحوم شیخ انصاری) گفتید چون هنوز ارکان استصحاب تمام است پس در یکی از این دو قسم استصحاب جاری می‌شود. ما می‌گوییم شرط جریان استصحاب (اتحاد قضیه متیقنه و مشکوکه) اصلاً وجود ندارد.

با زوال فرد اول کلی در ضمن این فرد هم زائل شده و شک داریم که فرد دوم محقق شده یا خیر و می‌گوییم انشاءالله فرد دوم محقق نشده است. رتبه فرد بر رتبه کلی مقدم است چون اگر قرار باشد کلی محقق شده باشد، علی القاعده باید در ضمن فرد محقق شده باشد ولی فرد اول زائل شده است. لذا در این دو قسم اصلاً استصحاب جاری نمی‌شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo