درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1400/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب / بررسی ادله حجیت استصحاب / دلیل چهارم: روایات / مکاتبه علی بن محمد القاسانی / بررسی کلام شیخ انصاری پیرامون کیفیت دلالت مکاتبه بر استصحاب

روایت ششم مکاتبه علی بن محمد قاسانی (کاشانی) بود.

13 وباسناده عن محمد بن الحسن الصفار، عن علي بن محمد القاساني قال: كتبت إليه وأنا بالمدينة أسأله عن اليوم الذي يشك فيه من رمضان هل يصام أم لا؟ فكتب: اليقين لا يدخل فيه الشك، صم للرؤية، أفطر للرؤية.[1]

مرحوم شیخ انصاری فرمودند این روایت برای حجیت استصحاب در مسئله ما نحن فیه اظهر از روایات دیگر است و سند روایت هم مشکلی نداشت. در بحث دلالت این مکاتبه راوی می‌گوید در حالیکه در مدینه بودم برای حضرت (علیه السلام) در مورد یوم الشک نوشتم که آیا باید روزه گرفت یا خیر؟ حضرت (علیه السلام) فرمودند الیقین لایدخل فیه الشک صم للرؤیه و افطر للرؤیه. سند این روایت محذوری ندارد. یوم الشک طبعاً 2 مصداق دارد.

1- انتهای ماه شعبان و ابتدای ماه رمضان

2- انتهای ماه رمضان و ابتدای ماه شوال

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند این روایت با استصحاب سازگار است. مرحوم آیت الله خویی هم می‌فرمایند مراد از یقین در این حدیث فإن الیقین لایدخل فیه الشک است، یعنی این شک یقین را فاسد نمی‌کند. پس نتیجه این است که شک و یقین هست اما شک نمی‌تواند کاری با یقین داشته باشد. در حالیکه در قاعده یقین وقتی شک آمد یقینی وجود ندارد و در آنجا نسبت به مفاد این روایت می‌شود سالبه به انتفاء موضوع. چون روایت می‌گوید فإن الیقین لایدخل فیه الشک، شک در یقین داخل نمی‌شود. ولی در قاعده یقین، یقین کلاً از بین رفته چون شک جای یقین را گرفته و دخول و عدم دخول معنا ندارد.

پس وقتی می‌فرمایند فإن الیقین لایدخل فی الشک یعنی یک یقینی داریم و شک هم عارض شده و یقین هم مقدم بر این شک بوده، چون چیزی که بخواهد داخل در چیز دیگر باشد، ابتدا باید مدخولی معنا پیدا کند تا بعد داخلی باشد. مدخول ما در اینجا یقین است و حضرت (علیه السلام) می‌فرمایند این شک داخل در یقین نمی‌شود.

احتمال دوم از مرحوم آخوند، مرحوم محقق نائینی و از معاصرین از جمله آیت الله سیستانی است. احتمال دوم این است که در مقام عمل انسان باید بر اساس یقین عمل کند و به توهمات و امثالهم اعتنا نکند.

برای احتمال مرحوم شیخ انصاری که استصحاب باشد، 3 منشأ بیان می‌کنیم. این 3 منشأ را با بیانی که ما می‌گوییم، آیت الله سیستانی هم فرموده‌اند. ایشان می‌فرمایند منشأ احتمالی که از مرحوم شیخ انصاری (استصحاب) است یکی از 3 امر یا منشأ زیر است.

منشأ اول قاعده استصحاب است. در روایت آمده الیقین لایدخله الشک و یا لایدخل فیه الشک. رسائل، مصباح الاصول، حتی درر الفوائد از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) و بعضی دیگر از آقایان می‌گویند دخول در اینجا به معنی فساد است. پس الیقین لایدخل فیه الشک یعنی یقین قبلی را شک بعدی فاسد نمی‌کند. پس اولین منشأ استظهار از کلمه الیقین لایدخل فیه الشک و یا لایدخله الشک این است که دخول به معنی فساد است. چون کار شک این است که یقین را فاسد و بی اثر کند، در حالیکه یقین سابق را شک لاحق فاسد نمی‌کند.

آیت الله سیستانی می‌فرمایند این سخن درست نیست. چون در همه کتب احادیث، تعبیر روایت این است که الیقین لایدخل فیه الشک نه لایدخله الشک. فرضاً اگر هم لایدخله الشک باشد، ایشان می‌فرمایند باز هم به درد استصحاب نمی‌خورد. چون دخل به معنای فساد استعمال می‌شود اما فقط لازم. در حالیکه در اینجا به معنای متعدی استعمال شده، مثل لایدخله و دخل به معنای فساد به کار نمی‌رود.

مرحوم آیت الله خویی در مصباح الاصول می‌فرمایند مرحوم محقق نائینی فرمودند اینگونه که در این روایت آمده، غریب است که باب استصحاب باشد، یعنی این نحوه از استعمال به درد استصحاب نمی‌خورد (غرابت استعمال). مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند 3 نکته در فرمایش مرحوم محقق نائینی داریم.

و أما ما ذكره المحقق النائيني (ره) من غرابة هذا الاستعمال، فيدفعه وقوع هذا الاستعمال بعينه في الصحيحة الثالثة المتقدمة في قوله عليه السلام: «و لا يدخل الشك في اليقين و لا يخلط أحدهما بالآخر» و وقع هذا الاستعمال في كلمات العلماء أيضا في قولهم دليله مدخول أي منقوض، و اللغة أيضا تساعده، فان دخول شي‌ء في شي‌ء يوجب التفكيك بين أجزائه المتصلة، فيكون موجباً لنقضه و قطع هيئته الاتصالية.[2]

1- اتفاقاً عین این استعمال در صحیحه سوم جناب زراره هم بود: و لایدخل الشک فی الیقین و ادخال کار شخص است. الیقین لایدخله الشک یعنی شک داخل یقین نمی‌شود. در این صحیحه فرمودند و لایخلط احدهما بالآخر. وقتی شما در آن صحیحه پذیرفتید که به درد استصحاب می‌خورد، پس در اینجا هم از نظر استعمالی شبیه آن است.

2- اتفاقاً این استعمال در کلمات علما هم شایع است (اگر ثلاثی مجرد بگیریم). وقتی می‌گویند دلیل مدخول، یعنی دلیلی که منقوض است و الان پا بر جا نیست و می‌تواند به معنای فاسد باشد یعنی چیزی که نباید به آن اعتنا کرد.

3- لغت هم مساعد است. ایشان می‌فرمایند اگر بگویید اصطلاحاً چیزی داخل در چیز دیگری شده، اجزاء منضم به هم را از آن جدا می‌کند و به تعبیر ایشان هیئت اتصالیه را از بین می‌برد.

در نتیجه می‌گوییم این روایت کاملاً به درد استصحاب می‌خورد. اگر قرار بود به شک اعتنا کنیم، یعنی شک به یقین سرایت می‌کرد و یقین را از بین می‌برد. یعنی باید به یقین اعتنا نمی‌کردیم و استمرار بناگذاری بر یقین نقض می‌شد، اما حالا یقین را نقض نمی‌کنیم و کماکان به قوت خود باقیست. پس وقتی یقین باشد و نقض در آن صورت نگیرد، معنایش می‌شود استصحاب.

پس اولین منشأ برای کلام مرحوم شیخ انصاری این است که دخول در اینجا به معنای فساد است و پاسخ داده شد، ولی پاسخ مورد قبول قرار نگرفت.

آیت الله سیستانی می‌فرمایند در صحیحه جناب زراره گفته شده و لایدخل الشک فی الیقین. یعنی در این صحیحه مراد فساد نبود بلکه مراد این بود که رکعت مشکوکه داخل در رکعات متیقنه نمی‌شود. ما هم قبول داریم و در کلمات علما هم مدخول استعمال می‌شود اما لازم است، و این کار، استحصان در لغت است. یعنی الیقین در اینجا لایَدخُلُه نیست بلکه لایُدخِلُه است و فعل، متعدی است. پس اینکه شما (مرحوم شیخ انصاری) به مدخول استناد کردید و گفتید در کلمات علما به معنای فساد و بی اثر کردن می‌آید، نقض هیئت اتصالیه خلاف است.

منشأ دوم این است که آیت الله سیستانی می‌فرمایند استظهار مرحوم شیخ انصاری مبتنی بر این است که دخول شیء فی شیء سبب شود که بین اجزاء متصله آن شیء فاصله بیفتد. مثلاً شما یک قمقمه آب دارید و وقتی مقداری آبلیمو در آن بریزید، اجزاء اتصالیه آب از هم جدا می‌شوند، چون آبلیمو هم داخل در آب می‌شود.

وقد قال السيد الخوئي - على ما في مصباح الأصول - ردا على المحقق النائيني الذي قال بغرابة هذا الاستعمال: (فيدفعه وقوع هذا الاستعمال بعينه في الصحيحة الثالثة المتقدمة في قوله قال : ولا يدخل الشك في اليقين ولا يخلط أحدهما بالآخر»، ووقع هذا الاستعمال في كليات العلماء أيضا في قولهم دليله مدخول أي منقوض، واللغة أيضا تساعده، فإن دخول شيء في شيء يوجب التفكيك بين أجزائه المتصلة، فيكون موجب لنقضه و قطع هيئته الاتصالية).[3]

ایشان می‌فرمایند فیکون موجباً لنقضه، یعنی سبب می‌شود که آن شیء نقض شود. و قلنا إن هذا من استنباط اللغه بالاستحصان و اشباعه، این منشأ هم یک استحصان صرف بیش نیست. چرا استحصان صرف باشد؟ بالاخره وقتی می‌گوییم دخول شئ لشئی یا فی شیئی، معنایش این است که هئیت اتصالیه از هم گسسته می‌شود. چرا می‌گوییم استحصانی بیش نیست؟ چون معنای لغت و تجزیه و تحلیل استعمالی لغت است. ولی ما در این مورد با ایشان همراهی نداریم.

منشأ سوم که برای کلام مرحوم شیخ انصاری منشأ شده، عدم صحت تفریع است. حضرت (علیه السلام) می‌فرمایند صم للرؤیه و افطر للرؤیه، با رؤیت روزه بگیر در آخر ماه شعبان و با رؤیت افطار کن در آخر ماه رمضان. آیت الله سیستانی می‌فرمایند سومین امری که منشأ کلام مرحوم شیخ انصاری شده، این است که افطر للرؤیه با معنایی غیر از معنای استصحاب مناسبت ندارد، یعنی فقط باید با معنای استصحاب مناسب باشد. چون اگر آن را غیر استصحاب بگیریم، اینگونه باید بگوییم که آن روزی که شک می‌کند رمضان است یا شوال، نباید روزه بگیرد چون مشکوک‌فیه است و نمی‌داند ماه رمضان هست یا نیست، در حالیکه فرائض خدای متعال با شک و گمان قابل اتیان نیستند. ایشان می‌گویند اگر ما بخواهیم استصحاب بگیریم، حسنش این است که با تفریع جور در می‌آید ولی این تفریع با غیر استصحاب جور در نمی‌آید.

چگونه با استصحاب جور در می‌آید؟ قبلاً ماه شعبان بوده و شک داریم که الان ماه رمضان هست یا خیر. صم للرؤیه، هنوز رؤیت نشده پس روزه واجب نیست. آیت الله سیستانی می‌فرمایند سومین منشأ کلام مرحوم شیخ انصاری این است که معنای تفریع (صم للرؤیه و افطر للرؤیه) کاملاً ظهور دارد در تفریع بر سخن قبل و تفریع زمانی جور در می‌آید که این دلیل را حمل بر استصحاب کنیم. صم للرؤیه یعنی تا وقتی که رؤیت نشده، روزه واجب نیست. وجوب روزه با رؤیت است، پس یعنی هنوز کماکان ماه شعبان باقی است. افطر للرؤیه یعنی وقتی هلال رؤیت شد باید افطار کنی و حق روزه گرفتن نداری، اما اگر هلال رؤیت نشد باید کماکان روزه بگیری. یعنی یقین به دخول ماه رمضان داشتی و شک داری که ماه رمضان رفته یا خیر، پس روزه می‌گیری.

آیت الله سیستانی پاسخ می‌دهند و می‌فرمایند در این روایت حداکثر چیزی که استفاده می‌کنیم این است که استصحاب خصوص بقاء ماه رمضان قائم‌مقام، قطع موضوعی می‌شود، یعنی در روزه ماه رمضان یقین لازم است. یعنی شارع می‌خواهد بگوید اگر می‌خواهی روزه ماه رمضان بگیری آنچه که بر ذمه شما واجب است، فقط روزه نیست، بلکه روزه به علاوه یقین به ماه رمضان است (شبیه قطع موضوعی، ولی در اینجا یقین موضوعی است، یعنی باید یقین داشته باشی که ماه رمضان است).

ایشان می‌فرمایند چه ربطی به استصحاب دارد؟ حداکثر یقین موضوعی را درست کرده است. ولی از این روایت دلالت بر استصحاب استفاده نمی‌شود. در روزه ماه رمضان یقین معتبر است و در روز آخر شک داریم که ماه رمضان است یا ماه شوال. شارع ما را تعبداً متیقن فرض کرده است. من شک دارم، ولی تو تا وقتی که یقین به خلاف پیدا نکردی، باید به این یقین اخذ کنی. ولی معنای اینکه شارع ما را تعبداً متیقن فرض کرده، این نیست که الیقین لایدخل فیه الشک مفید استصحاب باشد و کاری به حالت سابقه و غیر سابقه ندارد، بلکه می‌گوید اعمالت باید بر اساس یقین باشد.

آیا در آخر ماه یقین داری که روز عید فطر است؟ خیر. پس کار قبلی خود را انجام بده که یقین داشتی ماه رمضان است. آیا این، خودش بازگشت به استصحاب ندارد؟ اسمش را عوض می‌کنیم ولی واقعیت و ماهیتش همان است. ایشان می‌فرمایند شارع گفته باید با یقین عمل کنید، یعنی یقین مثل قطع موضوعی شده است. وجوب روزه، روزه به علاوه یقین است که حکم وجوب بر آن بار شده است.

شارع متعبد کرده به اینکه تو متیقن هستی. به چه اعتبار شارع ما را در آخر ماه متیقن فرض کرده است، ولو تعبداً؟ به اعتبار اینکه قبلاً یقین داشتیم و الان شک داریم. شارع می‌گوید تو از نظر من الان کماکان متعبد هستی و این کلام ایشان در اینجا شاید تصحیح استصحاب باشد و کار استصحاب هم همین است. استصحاب می‌گوید در یقین سابق و شک لاحق، ما به شک لاحق اعتنا نمی‌کنیم و کماکان می‌گوییم انشاءالله یقین سابق شامل ما نحن فیه هم می‌شود. البته وجداناً در استصحاب شامل ما نحن فیه نمی‌شود، چون الان بقائاً شک داریم، اما شارع می‌گوید تو الان شاکّی، ولی من، تو را متیقن فرض می‌کنم. لذا تعابیری که مرحوم شیخ انصاری به کار بردند، شاید مبیّن و مؤید استصحاب است نه مخالف استصحاب.

مرحوم باقر زنجانی در تحریرالاصول می‌فرمایند فرمایش مرحوم آخوند در اینجا با مسلک مرحوم آخوند متفاوت است. مرحوم آخوند در اینجا قائل به احتمال دوم شدند، یعنی آنچه که در آن یقین معتبر است، باید به صورت جزمی بیاید و آوردنش به صورت مشکوک معنا ندارد. مرحوم آخوند می‌فرمایند امارات قائم‌مقام قطع موضوعی نمی‌شود و اگر القطع بأنه من شهر رمضان به نحو موضوعی باشد، معنایش این است که بینه قائم‌مقامش نمی‌شود، چون بینه از امارات است و اینجا چون موضوع است، کار، کار بینه است.

اماره در بحث موضوعات به نام بینه و در بحث احکام به نام اماره به کار می‌رود. مرحوم باقر زنجانی می‌فرمایند شما (مرحوم آخوند) گفته‌اید امارات قائم‌مقام قطع موضوعی نمی‌شوند یعنی اگر قطع به علاوه ماه رمضان در موضوع دلیل لحاظ شد، این دو هر زمان آمدند، پس روزه واجب است. ایشان می‌فرمایند لایمکن إلا مع قیام الدلیل، امکان ندارد مگر اینکه دلیلی بر این مطلب قائم شود. چون بی دلیل نمی‌شود قطع را داخل در موضوع لحاظ کنیم.

ایشان می‌فرمایند اتفاقاً دلیل در ما نحن فیه، این را می‌فهماند. دلیل گفته بابی است در وسائل به نام یثبت الهلال بشهادت رجلین عدلین. نتیجه این است که ما در اینجا می‌گوییم قطع، قطع موضوعی و یقین، یقین موضوعی است و دلیل هم داریم. دلیل ما یثبت الهلال بشهادت رجلین عدلین است. یعنی می‌خواهد بگوید هلال ولو به حسب ظاهر رؤیت نشده و به آن یقین نداریم، اما اگر دو عادل شهادت دادند، بگو که هلال آمده است. پس آیت الله سیستانی از قول مرحوم آخوند دفاع می‌کنند و می‌فرمایند در اینجا قطع و یقین موضوعی است و دلیلش هم دلیل بینه است و بی دلیل و بی حساب نیست.


[3] . استصحاب (تقریرات مباحث آیت الله سیستانی)، صفحه 133.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo