درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1400/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استصحاب / بررسی ادله حجیت استصحاب / دلیل چهارم: روایات / فقه الحدیث صحیحه اولی زراره / کلام مرحوم آخوند پیرامون الغاء خصوصیت از مورد روایت

بحث ما منتهی شد به بیان وجوه 3گانه‌ای که مرحوم آقای آخوند برای اثبات الغاء خصوصیت بیان کردند. در مورد این بحث آقایان می‌گویند 3 نوع استصحاب داریم. البته ما می‌گوییم 4 نوع استصحاب داریم که نوع چهارم از دل این 3 نوع به دست می‌آید.

نوع اول استصحاب معمولی است.

نوع دوم استصحاب استقبالی است.

نوع سوم استصحاب قهقرایی است.

استصحاب معمولی یعنی متیقن سابق و مشکوک لاحق (فعلی) داریم. این متیقن سابق و مشکوک لاحق استصحابی است که همه با آن آشنا هستیم و معمولاً آن را جاری می‌کنیم و نزاع عمدتاً بر سر این نوع استصحاب است.

استصحاب استقبالی یعنی متیقن لاحق و مشکوک سابق داریم. مثلاً الان یقین داریم اما نسبت به آینده شک داریم و یا مثلاً یقین داریم به حدوث عذر در اول وقت و شک داریم در بقاء عذر تا آخر وقت. این نوع استصحاب در زندگی زیاد اتفاق می‌افتد مثلاً زنی می‌داند در اول وقت هنوز عادت ماهیانه‌اش هست اما 2 ساعت دیگر از بین می‌رود، در این شرایط روزه‌اش صحیح نیست اما شک می‌کند که آیا عادت ماهیانه‌اش از بین می‌رود که نماز برایش واجب شود یا خیر؟

همانطور که در مثال استصحاب نوع دوم گفتیم، در اول وقت عذر دارد ولی می‌داند که تا آخر وقت عذرش برطرف می‌شود. آیا در اینجا بدار جایز است یا خیر؟ حتی بعضی‌ها بحث بدار را تعمیم داده‌اند که اول وقت مسافر است ولی می‌داند تا آخر وقت حاضر است و به شهرش می‌رسد، آیا الان می‌تواند نماز را 2 رکعتی بخواند یا خیر؟ در بعضی از مثال‌ها آقایان می‌گویند بلاریب محذوری ندارد چون این را عذر در بحث نماز نمی‌دانند.

استصحاب قهقرایی یعنی متیقن لاحق و مشکوک سابق داریم. این نوع از استصحاب بیشتر در اقرارها، وصیت‌ها و امثالهم کاربرد دارد. مثلاً ما می‌دانیم الان این الفاظ هست ولی نمی‌دانیم در زمان سابق هم به همان معانی که ما الان برداشت می‌کنیم، بوده یا نبوده است. مهمترین کاربرد نوع سوم استصحاب در بحث روایات است. مثلاً ما از یک روایت استظهار نوعی می‌کنیم، آیا واقعاً این واژه‌ها در زمان صدور از معصوم (علیه السلام) به همین معنا بوده یا شاید از معنای آن زمان به زمان ما نقل پیدا کرده است. عده‌ای از آقایان استصحاب قهقرایی را حجت نمی‌دانند اما از راه اصاله عدم نقل می‌گویند اصل این است که معنای این واژه از معنای زمان صدور به معنای جدید و دیگری نقل نشده باشد.

اگر نقل شده باشد، ما الان چه کنیم؟ بعضی‌ها آن را از باب استصحاب قهقرایی می‌گیرند. در چنین مواردی استصحاب قهقرایی را به کار نمی‌بریم بلکه از سیره عقلائیه استفاده می‌کنیم.. عقلاء عالم این شیوه را در زندگی خود پیاده می‌کنند و نمی‌گویند شاید این لفظ قبلاً به معنای دیگری بوده و الان معنایش عوض شده است. بلکه در همه این موارد بنای اصلی را بر عدم نقل و انتقال (اصاله عدم نقل) لفظ می‌گذارند إلا ما خرج بالدلیل.

تمام ادیان و کتب آسمانی و پیروان آنها که می‌خواهند از مفاد این کتب پیروی کنند، فقط نسل اول یا دوم زمان پیامبرشان این یقین را دارند و در نسل‌های بعد این یقین به یک باره از بین می‌رود و قطع می‌شود. به علاوه ما چطور در علم رجال اخبار أن حسٍ وثاقت یا عدم وثاقت یک شخص را می‌دانیم؟ مثلاً می‌گوییم مرحوم نجاشی یا مرحوم شیخ طوسی گفتند فلانی ثقه هست یا نیست. در آنجا چطور این خبرها را اخبار عن حسٍ درست می‌کنیم و می‌گوییم مثلاً مرحوم نجاشی از قبلی و او از قبلی (سینه به سینه) شنیده و این مطلب را فهمیده است. چطور در بحث وثاقت و عدم وثاقت شخص که یک امر موجبه جزئیه است، اخبار عن حسٍ را قائل می‌شویم و پیاده می‌کنیم؟ به طریق اولی در بحث حجج (حجت‌ها)، یکی از حججی که قابل استفاده است، بحث اصاله عدم نقل است. اگر قرار بود یک لفظی از یک معنایی به معنای جدید نقل پیدا می‌کرد، از اینکه می‌بینیم هیچ اشتهاری بر بحث نقل نیست، اطمینان پیدا می‌کنیم که این واژه نقل از معنای زمان صدور نکرده است. لذا استصحاب قهقرایی حجت است اما نه حجتی که ادله استصحاب شاملش شود.

سؤال: اگر ادله استصحاب شاملش نمی‌شود، پس چرا اسمش را می‌گذارید استصحاب قهقرایی؟

اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید. ما می‌خواهیم به عنوان معرفی از این واژه استفاده کنیم. پس همانطور که گفتیم استصحاب قهقرایی حجت است اما حجتی که دلیل استصحاب نیست بلکه ادله دیگری بر حجیتش قائل می‌شود.

سؤال: کدام نوع از این 3 نوع استصحاب داخل در محل بحثنا هذاست؟ نوع اول (استصحاب معمولی) و نوع دوم (استصحاب استقبالی). آقایان می‌گویند استصحاب استقبالی هم در دل ادله استصحاب داخل است.

نوع چهارم استصحاب یقین اسبق و شک سابق است. یعنی زمان هر دو گذشته است. مثلاً شخصی پریروز محدث به حدث اکبر بود (یقین سابق) و شک دارد دیروز که به حمام رفت، آیا غسل جنابت را انجام داد یا خیر؟ چون یک سری کارها را می‌خواهد انجام دهد مثل نماز و نمی‌داند آیا غسل کرده بوده یا خیر. پس شک لاحقش برای زمان دیروز است و یا مثلاً جوانی پریشب و امروز محتلم شده و امروز غسل کرده و به یک باره به یاد می‌آورد که پریروز هم محتلم شده بود ولی یادش نمی‌آید که غسل کرده بود یا خیر. در این استصحاب می‌خواهیم کاری کنیم که زمان شک به زمان حال وصل نشود.

آقایان می‌گویند یقین سابق و شک لاحق که بعد شک لاحق را معمولاً در شک فعلی پیاده می‌کنند. لذا اسم این نوع استصحاب را یقین سابق و شک لاحق می‌گذاریم ولی الزاماً نه شک فعلی، یعنی نگویید یقین سابق و شک لاحق بالفعل، چون لازم نیست شک لاحق، بالفعل باشد. یقین سابق و شک لاحق که لاحقش اعم از اینکه فعلی یا گذشته باشد. درست است که زمان متیقن و مشکوک در این نوع استصحاب سابق است، اما ما الان شک داریم نسبت به چیزی که زمانش لاحق است. اگر شک نداشتیم، این حرف‌ها و تردیدها لازم نمی‌آمد. از این 4 نوع استصحاب کدام یک در بحث استصحاب داخل است؟ غیر از استصحاب قهقرایی ادله‌ای که برای استصحاب اقامه می‌کنیم، شامل 3 نوع دیگر می‌شود.

مرحوم آقای آخوند 3 وجه برای اثبات الغاء خصوصیت وضو (یعنی بگوییم فقط ناظر به وضو نیست) بیان کرده‌اند.

وجه اول این است که ظهور تعلیل در این است که یک امر ارتکازی است نه امر تعبدی. اگر ارتکازی است در ارتکاز اختصاص به موردی دون موردی ندارد و ارتکاز اعم از بحث وضو است.

پاسخی که بعضی از بزرگان به وجه اول مرحوم آقای آخوند داده‌اند این است که می‌گویند حکمی که در علت ذکر می‌شود، لازم نیست قبل از خطاب برای مخاطب معلوم باشد. گاهی حکمی در علت ذکر می‌شود که هم زمان با خود علت این حکم هم بیان می‌شود. یعنی با خود تعلیل حکم را می‌فهمیم. مثلاً حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند اکرم زید لأنه عالم. در اینجا حکم و تعلیل الان آمده است و ما نمی‌دانستیم که اکرام عالم واجب است. یعنی وجوب اکرام زید به اعتبار عالم بودن است. گاهی هم حکم را می‌دانیم اما علت اکرام زید را نمی‌دانیم چون نگفته اکرم العلما، بلکه گفته اکرم زید. این علت همراه با حکم آمده و لذا این علت اختصاص به بحث وضو دارد. مرحوم آقای آخوند در فقره فإنه علی یقین من وضوئه می‌خواهند بگویند وضو مدخلیتی ندارد.

در مقام پاسخ به مرحوم آقای آخوند می‌گوییم چه کسی گفته اختصاص به بحث وضو ندارد؟ بلکه این علت برای بحث وضو است نه بیان کننده یک سیره عقلائیه و ارتکاز عقلائی. علت‌های احکام، دائماً امور ارتکازیه نیستند بلکه بسیار اتفاق می‌افتد که علت حکم با خود حکم می‌آید خصوصاً در احکام شرع و واجبات عبادیه توقیفیه. بحث ما در جایی است که علت ذکر شده و می‌خواهیم بگوییم آنجا الزاماً علت دایره تعمیم و ارتکازیت ندارد.

لذا به مرحوم آقای آخوند جواب داده شده اینکه شما می‌گویید علت در اینجا امر تعبدی نیست بلکه امر ارتکازی است و همه عقلا اینگونه رفتار می‌کنند (مثلاً الغاء خصوصیت وضو می‌کنند)، اینطور نیست و می‌توان گفت این وجه از قسم دوم علت‌هاست و علت فقط ناظر به همین حکم است. لااقلش هم تردید پیدا می‌شود پس کلام از این حیث می‌شود مجمل و قابل استناد نیست. به قدر متیقن از علت اخذ می‌کنیم و قدر متیقن از علت هم مورد (وضو) است.

وقد انقدح بما ذكرنا ضعف احتمال اختصاص قضية : ( لا تنقض ... إلى آخره ) باليقين والشك بباب الوضوء جداً ، فإنّه ينافيه ظهور التعليل في إنّه بأمر ارتكازي لا تعبدي قطعاً ، ويؤيده تعليل الحكم بالمضي مع الشك في غير الوضوء في غير هذه الرواية بهذه القضية أو ما يرادفها ، فتأمل جيداً. هذا.[1]

ظاهر عبارت مرحوم آقای آخوند هر چیزی که باشد، وجه اول را اینگونه تصویر می‌کنیم و می‌گوییم ظهور هذا التعلیل فی أنه امر ارتکازی، نه ظهور التعلیل فی أنه ارتکازی. اگر مرحوم آقای آخوند بگویند ظهور تعلیل به ما هو تعلیل فی أنه امر ارتکازی، این مناقشه بر کلام مرحوم آقای آخوند وارد است، اما اگر بگویند ظهور تعلیلی که من (مرحوم آقای آخوند) می‌گویم، نه مطلق التعلیل بلکه التعلیل یعنی تعلیل ما نحن فیه، که در این صورت اشکال به مرحوم آقای آخوند وارد نمی‌شود. چون مرحوم آقای آخوند می‌فرمایند این نحوه از بیان و تعلیلی که در اینجا هست، ظاهر است در اینکه حضرت به امر ارتکازی احاله‌اش می‌دهند. بنابراین آن اشکال وارد نمی‌شود.

در مقام پاسخ به وجه اول مرحوم آقای آخوند می‌گوییم علت تارتاً یک شیء ارتکازی عقلائی و اخری یک شیء شرعی و تعبدی است. مثلاً گاهی می‌گوید لاتضرب الیتیم لأنه ظلم، در اینجا علت، ظلم بودن است. این ظلم علت قرار گرفته برای عدم جواز ضرب یتیم. آیا این علت از قبل برای همه روشن بوده است؟ بله. چون یک امر ارتکازی عقلائی برای عدم جواز ضرب یتیم است.

گاهی علت، تعبدی است و در ذهن مرتکز نیست. مثلاً لاتضرب زید یا لا توهن زید لأنه فقیه. در اینجا نمی‌دانستیم زید فقیه است. تعلیل ظهور در تعبدی بودن دارد. ظهور در تعلیل‌های شرعی در تعبدیت است. شاهدش این است که اکثر مواردی که استعمال شده و علل پشت سرش ذکر شده، علل تعبدی است. حیطه، حیطه حکم شرع است. ما راهی برای کشف ملاکات شرع نداریم إلا بیان خود شارع.

لذا با توجه به اینکه ملاکات شرع را نمی‌دانیم و با توجه به استقرائی که کرده‌ایم و می‌بینیم اکثر عللی که شارع آورده، عللی است که امور ارتکازیه نیست، البته با فطرت هماهنگ است، ولی تا قبل از اینکه شارع علت را بیان نکرده، ما نمی‌دانستیم که این علت برای فلان حکم است و بعد از بیان شارع فهمیدیم. پس تعلیل در احکام شارع ظهور در تعبدیت دارد. لذا اگر تعبدی شد، حرف مرحوم آقای آخوند رد می‌شود. چون ایشان گفتند امر ارتکازی است و لازم نیست علت از قبل برای مخاطب معلوم نباشد بلکه خیلی وقت‌ها علت برای مخاطب معلوم است یعنی امر ارتکازی است. ما می‌گوییم برعکس، علت‌ها معمولاً امور تعبدیه هستند پس کلام مرحوم آقای آخوند رد می‌شود.

مرحوم آقای آخوند می‌خواهند بگویند این واژه لاتنقض الیقین در موارد دیگری هم استعمال شده (غیر از بحث نقض یقین در وضو با شک در ناقض) و چون در موارد مختلف استعمال شده، پس می‌فهمیم که این یک امر تعبدی محض نیست بلکه امر ارتکازی است.

به فرض که در موارد مختلف هم استعمال شده باشد، اما چه اشکالی دارد که در همه این موارد از باب امر تعبدی باشد؟ در تعبدیات تعلیل ظهور دارد در لحاظ خود علت ولو تعبدی باشد. تعلیل در تعبدی‌ها هم ظهور دارد در ملاحظه علت، یعنی یک حکم عامی قبلاً معلوم بوده و این حکم عام قبل از ورود این مقوله خاص و جزئی، در نزد مخاطب معین و مشخص بوده و تعلیل دلالت دارد بر ثبوت حکم عام فی نفسه و تطبیق شده بر مورد خاص. در این صورت شارع یک حکم عام می‌آورد، در حالیکه اصل تعلیل از قبل معلوم است.

مثلاً شارع می‌گوید العالم یجب اکرامه، یعنی می‌گوید اکرم زید لأنه عالم. اما منظورش از لأنه عالم این نیست که فقط علت اکرام زید به تنهایی عالم بودنش است، بلکه می‌گوید شما که می‌دانید اکرام علما واجب است، من آمده‌ام که فقط تطبیق کنم. به فرض که وجه اول امر تعبدی باشد، این امر ظهور دارد در تطبیق العله علی المورد لافی اصل علیت العله.

شاید کسی بگوید از کجا این علیت را می‌فهمیم؟ از اینکه در موارد متعدد شارع استعمال کرده، معلوم می‌شود که ما را به یک امر ارتکازی سوق می‌دهد. حالا اگر شما می‌خواهید، اسم چنین علتی را تعبدی بگذارید. حرف مرحوم آقای آخوند نشد، ولی دفاع از حرف ایشان شد. اگر اسمش را ارتکازی بگذارید فرمایش مرحوم آقای آخوند درست می‌شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo