درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان / مبحث صداق و مهریه / بررسی لزوم تعیین مهریه در ضمن عقد
مهر یا صداق
مهریه از حیث قلت صرف مالیت شیء کافیست و از حیث کثرت به نظر میرسد که با توجه به ادله فراوان زائد بر مهر السنه (500 درهم و در عرف زمان صدور احادیث 50 دینار) اشکالی ندارد. در این زمینه روایتهای متعدد بیان شد که اثبات کرد مقدار مهر میتواند از مهر السنه بیشتر باشد. دو روایت در نقطه مقابل این روایات بود که در یکی مناقشه سندی کردیم و در دیگری بعضی از بزرگان مناقشه دلالی کردند. ما مناقشه دلالی را نپذیرفتیم، پس علی الظاهر روایت دوم برای اینکه مهر نباید از مهر السنه بیشتر باشد، مشکلی ندارد. ولی یک روایت در مقابل دهها روایتی که از آنها به صراحت یا به ظهور مازاد بر مهر السنه بودن استفاده میشود، اشکالی در مازاد وجود ندارد.
آیا مهر در عقد شرط است یا خیر؟ یعنی اصلاً تعیین مهر لازم است یا خیر؟ آقایان چون فرض را بر این گذاشته بودند که تعیین مهر لازم و شرط است، آن را مفروغ عنه انگاشته بودند و ما میگوییم ابتدا باید آن را اثبات میکردند و بعد دعوا میکردند که مهر از حیث مقدار چقدر است.
مرحوم محقق کرکی در کتاب جامع المقاصد میفرمایند (المقصد الثاني: في المهر وفيه فصول: الأول: في الصحيح: وهو كل مملوك يصح نقله عينا كان أو منفعة وإن كانت منفعة حر كتعليم صنعة أو سورة أو عمل محلل أو إجارة الزوج مدة معينة على رأي، سواء كانت معينة أو مضمونة).[1]
مهر رکن عقد نیست. یعنی آیا در عقد میشود مهر لحاظ نشده باشد؟ خیر. باید مهر لحاظ شود اما در عقد صراحت و تصریح به آن لازم نیست. یعنی لازم نیست بگوید زوجتک نفسی فی المدت معلومه علی المهر کذایی. و لهذا خالی قرار دادن عقد از مهر جایز است. بلکه عدم مهر را شرط کند. از این استفاده میشود که نه تنها در عقد لازم نیست بلکه حتی اگر شرط عدم مهر هم بکند و زن بپذیرد، اشکال ندارد.
از بعضی از عباراتشان استفاده میشود که اصل لزوم مهر در عقد نکاح، اول کلام است اما در عین حال اجماع داریم که عقد نکاح بدون مهر درست نیست.
هبه النفس من ناحیه المرئه چه میشود؟ مگر نمیگویند اگر زن خودش را به مرد هبه کرد، این هبه النفس است؟ آقایان میفرمایند این بالاجماع باطل است. شاید کسی بگوید در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه است؟ فقط از خصائص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که زنی خودش را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هبه کند.
﴿وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۗ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[2] این فقط از اختصاصات شما (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) است. واضح است که مراد این نیست که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مالک این زن شوند و او امه باشد، بلکه مراد این است که اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج با او را اراده کنند، اشکال ندارد که زنی بگوید خودم را بخشیدم و در مقابلش معاوضهای نباشد مثل عقد بضع. آیه هم جلوی بقیه را میگیرد. یعنی:
اولاً میفرماید ﴿إن اراد أن یستنکحها﴾ که امه نیست.
ثانیاً ﴿خالصة لک﴾ است و فقط به شما (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) اختصاص دارد.
شاید کسی بگوید بین ما و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرقی نیست. خیر. وقتی آیه میفرماید ﴿من دون المؤمنین﴾ راه هر گونه بهانهجویی را میبندد.
پس علما اجماع دارند که عدم مهر در واقع (نه در ضمن عقد) اشکال دارد ولی برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشکالی ندارد و برای ایشان استثنا شده است.
اسامی مهر
مهر اسامی متعدد دارد. در بحث مهر 5 آیه وجود دارد که در هر کدام اسامی مهر آمده است. مرحوم محقق ثانی چند اسم آورده و میفرمایند:
1- صدقه. ولها أسماء منها الصدقة، قال الله تعالى: ﴿وآتوا النساء صدقاتهن نحلة﴾
2- و منها الاجر. ﴿فآتوهن اجورهن﴾
3- و منها العلیقه. روي أنه صلى الله عليه وآله قال: " أدوا العلائق " قيل: وما العلائق؟ قال: " ما تراضى عليه الاهلون
و منها العقر
و منها النحله
و الحیاء
و الفریضه
8- و الصداق. یقال: أصدقتها ومهرتها، ويقال: أمهرتها أيضا[3] (ثلاثی مجرد و باب افعالش به یک معنا است). ایشان در اینجا حرف قبلی خود را تصریح میکنند و میفرمایند درست است که گفتن مهر در ضمن عقد لازم نیست ولی تعیین مهر بما هو لازم است. و المهر و إن لم یکن رکناً فی النکاح إلا أن الواجب تسمیته مهرا، به عنوان مهر باید بین دو خانواده صحبت شود. تا شبیه نکاح زنی که خودش را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیده، نشود. اگر قرار باشد که در بقیه هم اصل تعیین مهر لازم نباشد، خالصه لک معنا ندارد. زمانی خالصه لک و اختصاصی بودن برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معنا پیدا میکند که برای بقیه اصل لزوم و تعیین مهر مفروغ عنه باشد. لیکون ادفع للخصومه و المنازعه، تا زمانی که مهر باشد کار راحت است اما اگر مهر تعیین نشود مشکل پیدا میشود و باید به دنبال تعیین مهر المثل بروند. و لیس للصداق مقدر بل کل ما یتمول یجوز جعلها صداقا، باید مالیت داشته باشد تا از حیث اقلیت مشکلی پیدا نشود.
وجه تسمیه اسامی مهر
در آیه ﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً ۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلْمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلْمُقْتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعًۢا بِٱلْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى ٱلْمُحْسِنِينَ﴾[4] ، چرا میگویند فریضه؟ فریضه دو نوع وجه تسمیه دارد:
چون پرداخت مهر را بر خود واجب کرده است. البته در قرآن استعمال مهر نداریم بلکه مهور داریم. آیت الله شبیری زنجانی میفرمایند منظور از مهر، مهارتی در کار ا ست و هر کدام به سبب مهارت در عمل خود ماهر هستند.
چون از ناحیه خدای متعال فرض شده که مبلغی پرداخت شود.
وجه تسمیه صدَقه یا صدُقه یا صدقه یا صداق این است که سبب صداقت بین زوجین میشود، یعنی با دادن مهر و خواندن صیغه عقد سبب میشود که بینشان صداقت ایجاد شود.
وجه تسمیه نحله (بخشش مقرری) در واقع یک جور عطیه و پرداخت از ناحیه مرد به زن است ولو بخشش در اینجا اصطلاحاً به معنای هدیه نیست بلکه بخشش خاص است.
آیات
از بین آیات برای اینکه مقدار مهر میتواند از مهر السنه بیشتر باشد، به 5 آیه تمسک شده است.
آیه اول: ﴿وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا ۚ أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا﴾[5] ، اگر تصمیم گرفتید به جای همسرتان زن دیگری اختیار کنید و به یکی از این دو زن به عنوان مهر قنطار داده باشید از او چیزی را پس نگیرید. چون مهر بوده و پرداخت کردید و فرض این است که دخول هم صورت گرفته است.
شاهد مطلب، گرفتن و نگرفتن قنطار نیست، بلکه خود کلمه قنطار است. قنطار فعل رباعی مجرد قنطر یقنطر قنطر است. به کسی که از بادیه و بیابان مهاجرت کند و در شهر یا روستا سکنی گزیند، میگویند قنطر. یکی دیگر از معانی قنطار این است که کسی اموال زیادی به دست بیاورد که اصطلاحاً وزنش را با قنطار میسنجیدند. یقیناً در استعمال لغت عرب قنطار از مهر السنه بیشتر (اصطلاحاً خیلی زیاد) است.
آیه دوم: ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾ [6] ، (ناظر به عقد موقت)، پس آن مقدار اجوری را که نسبت به زنها استمطاع میکنید به عنوان یک فریضه به آنها پرداخت کنید. بعضیها از آتوهن اجورهن فریضه، استظهار کردند که مرد میتواند خدمت به زن را به عنوان مهر قرار دهد. مثلاً بگوید خادم منزل تو (زن)- چه مدتدار و چه تا آخر عمر- میشوم و علما میگویند اگر خودش را خادم قرار بدهد، اشکال ندارد. اما به اطلاق آیه تمسک کرده و میگویند آیه گفته فآتوهن اجورهن فریضه، ولی مقدارش را نگفته است. ما میگوییم آیه انصافاً از این حیث در مقام بیان نیست و فقط در مقام بیان این است که باید فریضه اجورهن را به عنوان یک عمل لازم پرداخت کند و شبیه آیه ﴿فکلوا مما امسکن﴾[7] باشد، یعنی صیدی که سگ شکاری برای شما گرفت حلال میشود و در اینجا انسان بگوید پس با اینکه دهان سگ به آن شکار خورده ولی آیه نگفته صید را بشویید پس سگ پاک است.
اطلاق و اخذ به اطلاق زمانی است که مولا از آن حیث در مقام بیان باشد و قیدی نیاورد (اطلاق مقامی)، اما در اطلاق لفظی، لفظ قابلیت داشته باشد. ولی در آیه ﴿فکلوا مما امسکن﴾ هیچ کدام از این دو اطلاق نیست. در لفظ هم وقتی یقین کنیم که دلالتش از آن حیث در مقام اطلاق نبوده مشکل میشود.
آیه سوم: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ﴾ [8] ، در آنچه که به آن تراضی داشته باشید مشکلی ندارد. ممکن است تراضی از مهر السنه هم بیشتر باشد (کیفیت استدلال).
آیت الله شبیری زنجانی میفرمایند ذیل آیه میگوید من بعد الفریضه، یعنی اگر در ابتدا چیزی به عنوان مهر تعیین کردید، بعداً با رضایت طرفین میتوانید با هم توافق کنید که چیز دیگری به عنوان مهر پرداخت شود و یا آن را کم و زیاد کنید. پس آیه از این حیث در مقام بیان است که بعد از تعیین مهر با توافق طرفین آن را کم و زیاد کنند.
پاسخ این است که آیه در مقام بیان مقدار نیست، بلکه در مقام بیان این است که میتوانند آن را کم و زیاد کنند. آیا آیه گفت چقدر زیاد کنید یا خیر؟ انصافاً در مقام بیان اطلاق مقامی بوده چون من بعد الفریضه یعنی اصل مهر، ولی بعد میفرماید فیما تراضیتم به، مگر قرآن قید نمیزند؟ بله. ولی شاید این آیه هم مشکلی نداشته باشد.
تنها اشکال آیه این است که فیما تراضیتم به، بعداً آمده یعنی وقتی کم یا زیاد میشود یک معاوضه یا مصالحه جدید انجام میشود در حالیکه محل کلام مهر، عقد است. پس اگر بخواهیم به این آیه استدلال کنیم، باید به من بعد الفریضه استدلال کنیم و آیا گفته چقدر؟ خیر. پس، از این حیث در مقام بیان نیست.
آیت الله شبیری زنجانی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکنند که ایشان خیال کرده بر خلاف مبانی مسلم فقهی استقرار مهر در عقد موقت مثل عقد دائم مشروط به دخول است. تلقی مرحوم علامه طباطبایی در آیه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾ [9] این بوده که زمانی در عقد موقت و عقد دائم باید مهر را کامل پرداخت کرد که دخول صورت گرفته باشد. لذا ایشان میفرمایند ابتدای این آیه مربوط به عقد موقت است (فماستمطعتم) و بعد میفرمایند پس پرداخت مهر در عقد موقت هم مثل عقد دائم مشروط به دخول و آمیزش است چون گفته استمطعتم و استمطاع یعنی عمل آمیزشی، پس در عقد موقت زمانی باید همه مهر را داد که عمل آمیزشی صورت گرفته باشد. ایشان میفرمایند مراد از فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ عمل دخول نیست بلکه مراد عقد موقت است و شرطی برای استمطاع به آن معنای خاص نیست و استمطاع اعم است و خصوصیات مختلفی دارد.
البته سنیها گفتهاند مراد عمل آمیزشی و مباشرت است. به علاوه وحدت سیاق اقتضا دارد که هر دو جا به یک معنا باشد. آیا در آیه ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ﴾ [10] گفته عمل آمیزشی صورت گرفته باشد؟ خیر. در ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾ [11] هم همینطور است یعنی در عقد موقت گفته فریضه و در عقد دائم هم میگوید من بعد الفریضه.
آیه چهارم: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾[12] ، صدقات نساء را پرداخت کنید. اگر صداق مهر المسما باشد، استدلال تمام است ولی اگر مهر را تعیین نکند میشود مهر المثل و مهر السنه و استدلال تمام نیست. آیه میفرماید مهری را که عوض است، باید بپردازد، اما تعیین نکرده که عوض چقدر است. این، دائرمدار این است که آیا آیه از این حیث در مقام بیان بوده یا خیر؟ از یک حیث در مقام بیان بوده و آن اینکه باید صدقات را پرداخت کرد اما اینکه چقدر است، اول کلام است.
آیه پنجم: ﴿وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُم﴾[13] ، اگر خواستید قبل از انجام دخول از زنی جدا شوید و مقدار مهر را قرار ندادید، میشود مهر المثل، یعنی نصف مهر، ولی حالا که مهر قرار دادید نصف مهر را پرداخت کنید. استدلال این است که آیه اطلاق دارد، چون نگفته مهر چقدر باشد، بلکه گفته هر چقدر بود پرداخت نصفش بر ذمه شما واجب است. ممکن است در اینجا قائلی بگوید آیه از این حیث در مقام بیان نیست بلکه میخواهد بگوید بیشتر از نصف لازم نیست اما از حیث اینکه اصلش چقدر (به اندازه مهر السنه یا بیشتر) میتوانسته باشد، در مقام بیان نیست.
لذا آیت الله شبیری زنجانی میفرمایند انصافاً دلالت آیه اول (آیه قنطار) واضح است و از بین این 5 آیه فقط دلالت آیه اول را میپذیرند که میتواند مهر از مهر السنه بیشتر باشد.