درس خارج فقه استاد سید محسن حسینیفقیه
1400/10/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / کفائت در ازدواج / حکم ازدواج با غلات / بررسی معانی غلو
مرحوم سید در عروه میفرمایند لااشکال فی نجاست الغلات و الخوارج و النواصب، هر سه گروه نجس هستند. تقریباً همه محشین عروه این مطلب را پذیرفتند، ولی امام خمینی میفرمایند اگر غلو مستلزم انکار الوهیت یا توحید و نبوت باشد، نجس هستند. سایر آقایان که این قید را نزدند، مرادشان علی القاعده همین است.
معنای لغوی غلو
در ما نحن فیه غلو در لغت یعنی تجاوز از حد و اندازه (در هر محدودهای به تناسب خودش). مثلاً میگویند شیر غلیان کرد یعنی از حدی که برایش متصور بود، بالاتر زد و از ظرف بیرون ریخت، یا گاهی گرانی بیش از حد قیمت را میگویند غلاء، یا زیادهروی در توصیف دیگران را میگویند غلو، یا نهایت برد و شعاع تیر را میگویند غلوه و یا حیوان فوقالعاده سرکش را میگویند غلوء.
معنای اصطلاحی غلو
در اصطلاح چند معنا برای غلو مطرح شده است:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امام را در حد خدای تعالی بالا ببریم.
2- برای امام مقام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را قائل باشیم. البته ما قائل هستیم که مقام امامت از مقام نبوت برتر است اما ائمه (علیهم السلام) مسئولیت نبوت را نداشتند ولو اینکه مقامشان از انبیاء الهی بالاتر است. شاهد این مطلب این است که میفرمایند ﴿وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[1] ، بعد از همه امتحانات و مقامات، امامت را به حضرت ابراهیم (علیه السلام) دادند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) بنا بر آنچه که از روایات استفاده میشود، امامت جزئیه را داشتند، در حالیکه اهل بیت (علیهم السلام) امامت کلیه مطلقه را دارند.
شاید کسی بگوید پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه میشوند؟ بنا بر معتقدات ما، ایشان علاوه بر اینکه مقام پیامبری را داشتند، مقام امامت را به معنای خاص داشتند. یعنی وصی خود نبودند ولی مقام امامت را داشتند. و کل شیء احصیناه فی امام مبین، علم به هر چیزی را در نزد امام مبین احصاء کردیم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند امام مبین، امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند.
3- پیامبر و امام بدون وحی و الهام الهی، عالم به غیب هستند ولی باید با عنایت خدای متعال باشد. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا، إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا﴾[2] خدای متعال عالم غیب است اظهار غیب به کسی نمیکند إلا من ارتضی من رسول.
معرفت و علاقه به اهل بیت (علیهم السلام). چون محبت و معرفت اینها را داریم لذا از هر عبادتی مستغنی هستیم و هیچ تکلیفی بر ذمه ما واجب یا حرام نیست.
ما قائل هستیم که پیامبر و امام بشر هستند اما بشر معمولی نیستند. یکی از خواص بشری ایشان این است که میتوانند الگو باشند وإلا اگر جنبه بشری نداشتند، الگو نبودند. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[3] ، یعنی جنبه بشری دارند. ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا﴾[4] ، وقتی هدایت به سوی آنها آمد چیزی که مانع ایمان آوردن آنها شد، این بود که گفتند آیا خدای متعال یک بشر را به عنوان رسول میفرستد؟ یعنی ارتکاز آنها هم این بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشر هستند. ﴿وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ ۙ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا﴾[5] ، ﴿قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا﴾[6] ، اگر ملائکه روی زمین بودند، یک ملک را به عنوان رسول برای آنها میفرستادیم چون اینها هم فرشته بودند، اما حالا که در زمین انسانها هستند ما هم برای اینها بشر را میفرستیم. ﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾[7] .
سؤال: آیا اهل بیت (علیهم السلام) از هر جهت مثل ما (بشر) هستند؟ خیر. شاید مثلیت از یک جهت تماثل باشد ولی از 10 جهت تماثل نباشد. همچنانکه ﴿قل إنما أنا بشر مثلکم﴾. ولی فرق اساسی داریم. ﴿یوحی إلیّ﴾ را باید بشکافیم تا ببینیم چیست. ﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ﴾[8] . نه عینکم و نه سنخکم من جمیع الجهات. ﴿َو لَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾[9] . ما معتقد هستیم که 3 قول وجود دارد در اینکه اصالت با چیست:
بعضیها قائل به اصالت ماده هستند (ماتریالیسم، دیالکتیک).
بعضیها قائل به اصالت هیئت (صورت) هستند. طبق این مبنا 2 برادر دو قلو که از هر جهت مثل هم هستند، باید ارزششان هم مثل هم باشد، در صورتی که ممکن است یکی جنایتکار و دیگری بهترین انسان شود.
مکتب وحی است. اصل و اصالت برای روح است. در ابتدای کتاب کافی بابی در بحث روح منعقد شده که میفرمایند انسانهای معمولی 3 روح دارند:
روح القوه یعنی توان و انرژی.
روح الشهوه یعنی امیال و خواستهها، مثل شهوت مال، مقام و امثالهم.
روح المدرج یعنی اراده که بر اساس آن اراده کار انجام میدهند.
روایات متعددی داریم که میفرمایند مؤمن روح چهارمی دارد به نام روح الایمان.
انبیاء الهی روح پنجمی دارند به نام روح القدس یا روح اقدس نبوتی.
اهل بیت (علیهم السلام) روح ششمی دارند به نام روح من الامر. إنا انزلنا إلیک روح من امرنا
همانطور که شناخت خدای متعال به وسیله خود اوست، معرفت به خدای متعال را خودش در فطرت ما قرار داده است. پس نمیتوانیم اهل بیت (علیهم السلام) را هم بدون معرفی خودشان بشناسیم، البته اهل بیت (علیهم السلام) میفرمایند شما اصلاً نمیتوانید ما را بشناسید. چون اسرار و ملکاتی دارند که قلب ما ظرفیت فهم آنها را ندارد.
اینکه امام (علیه السلام)، 14 معصوم (علیهم السلام) و حتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) (که به ظاهر امامت ندارند) عالم به ما کان، ما یکون و ما هو کائن إلی یوم القیامه هستند، این اوصاف را خودشان باید شرح کنند. یعنی ظرف دنیا محدود است و مردم دنیا هم محدود هستند، لذا آنچنان که باید تجلی مقام معصوم (علیه السلام) نشده است.
بنابراین اهل بیت (علیهم السلام) بشر هستند اما مثل سایرین نیستند. وقتی خودشان میفرمایند لا تقولوا فينا ربا وقولوا ما شئتم ولن تبلغوا[10] ، در مورد ما رب بودن را نگویید، هر چه دلتان میخواهد بگویید و هر چه بگویید شما نمیتوانید برسید. چون قلب شما ظرفیت مقام معصوم (علیه السلام) را ندارد.
لذا با توجه به این خصوصیات مرحوم محقق نائینی در کتاب مکاسب، کتاب البیع وقتی به مناصب فقیه و امام (علیه السلام) میرسند، میفرمایند إعلم أن لولایتهم مرتبتین احداهما الولایة التکوینیه التی هی عبارت أن تسخیر المکونات بحوله و قوته و هذا من مقتضیات ذواتهم النوریه و انفاسهم القدسیه التی لایبلغ دون المرتبتها مبلغ. شاهد مطلب این است که ما نمیتوانیم مقام اهل بیت (علیهم السلام) را بفهمیم. پس هر چیزی که در مورد مقاماتشان بگوییم، کم گفتیم، ولی نباید پا را از حدود مقاماتشان فراتر بگذاریم.
امام خمینی میفرمایند آیا ما درباره شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ آیا امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک بشر ملکی و دنیوی است که ملکیان از او سخن بگویند و یا یک موجود ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازهگیری کنند؟ اهل عرفان درباره ایشان جز با سطح عرفانی خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدود خود، با چه ابزاری میخواهند به معرفی ایشان بنشینند؟! تا چه حد او را شناختهاند تا مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان، اهل فضیلت، عارفان و اهل فلسفه با همه فضائل و دانش خود آنچه که از آن جلوه تام حق دریافت کردهاند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است (معنای و لم تبلغوا).
پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم امیرالمؤمنین (علیه السلام) فقط بنده خدای متعال بود و این، بزرگترین شاخصه ایشان است که میتوان از آن یاد گرفت و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و این، از بزرگترین افتخارات اوست.