درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1400/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه خانواده / مسأله ازدواج مسلمان با غیر مسلمان / کفائت در ازدواج / ازدواج زن مسلمان با مرد مخالف / بررسی کلام مرحوم صاحب جواهر / بررسی کلام مرحوم آیت الله خویی پیرامون فرق اسلام و کفر

بررسی کفویت از سایر جهات

مرحوم آیت الله خویی در التنقیح می‌فرمایند بقی الکلام فی ما هو الفارق بین الکفر و الاسلام[1] . با توجه به اینکه ازدواج با کافر جایز نیست اما با مسلمان جایز است، فارق بین کفر و اسلام چیست؟ و به چه کسی می‌گوییم کافر و یا مسلمان؟ به تعبیر ایشان آیا مدار و ملاک در حکم به اسلام یک شخص:

اعتقاد قلبی باطنی است؟

یا اظهار شهادتین است؟

یا هر دو است؟ و اثرش کجا ظاهر می‌شود؟

گاهی شخص اعتقاد باطنی دارد ولی هیچ وقت شهادتین را نمی‌گوید بلکه فقط می‌گوید مسلمان هستم، چون معتقد به اهل بیت (علیهم السلام) هستم. آیا این شخص، مسلمان حساب می‌شود؟

گاهی هم شهادتین را می‌گوید اما یقین داریم که حقیقتاً اسلام ندارد مثل اسلام ابوسفیان که به ظاهر شهادتین را گفت تا خونش محفوظ شود اما و ما یدخل الایمان فی قلبه.

شاید هم بگوییم هر دو (اعتقاد قلبی باطنی و اظهار شهادتین) برای تحقق اسلام به نحو عام مجموعی لازم است. لذا اگر هر دو مفقود و یا یکی مفقود شد، طبعاً مسلمان نیست و احکام اسلام بر او بار نمی‌شود.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند در اینجا صحیح این است که یک تفصیل بدهیم.

1- حکم اسلام بر بعضی‌ها از ابتدای تولد بار می‌شود. یعنی کسی که پدر و مادر یا یکی از آنها در لحظه انعقاد نطفه نه در لحظه تولد این شخص، مسلمان باشند. مثلاً پدر مسلمان و مادر کتابیه باشد و یا هر دو مسلمان باشند. البته مرحوم آیت الله خویی کلمه تولد را آورده‌اند ولی ظاهرش این است که مختلف و متفاوت است. ایشان می‌فرمایند الصحيح ان يفصل بين من حكم بإسلامه من الابتداء لتولده من مسلمين أو من مسلم و كافر و بين من حكم بكفره من الابتداء و أراد ان يدخل في الإسلام بعد ذلك. [2]

یا کسی است که از ابتدا حکم به کفرش شده است. یعنی در لحظه انعقاد نطفه شخص، پدر و مادر مسلمان نبودند و حالا او بالغ شده و می‌خواهد مسلمان شود. چون تا الان احکام اسلام بر او بار نمی‌شد. یعنی می‌خواهد از سابقه کفر به لاحقه اسلام در بیاید.

أما الأول فالتحقيق عدم اعتبار شيء من الأمرين المتقدمين في إسلامه و انما هو محكوم بالطهارة و بالإسلام ما دام لم يظهر الكفر و يدل على ذلك- مضافا الى السيرة القطعية المتصلة بزمانهم(ع) حيث انه لم يسمع إلزامهم أحدا من المسلمين بالإقرار بالشهادتين حين بلوغه نعم إذا جحد و أنكر شيئا من الأحكام الإسلامية مع العلم بثبوته يحكمون بكفره و ارتداده كما أسلفناه في البحث عن حصول الكفر بإنكار الضروري- جملة من الروايات الواردة في المقام بمضامين مختلفة.[3]

ایشان می‌فرمایند کسی که از ابتدا حکم اسلام بر او بار شد، هیچ کدام از این دو (اعتقاد قلبی باطنی و اظهار شهادتین) به نظرِ تحقیق لازم نیست بلکه او محکوم به اسلام و طاهر است ولو در 30 سالگی باشد، مگر اینکه چیزی که مظهر کفر باشد، از او سر بزند مثل انکار ضروری دین و امثالهم که در این صورت به او می‌گوییم کافر. در غیر این صورت اگر او بالغ هم بشود ولو از او شهادتین را نشنویم و اعتقاد باطنی او را ندانیم، اما پدر و مادرش یا یکی از آنها مسلمان باشند، پس او هم کماکان محکوم به اسلام و طهارت است و حکم اسلام در حق او هم جاری است.

سؤال: دلیل شما (مرحوم آیت الله خویی) برای این مطلب چیست؟

اولاً سیره قطعیه متصله به زمان معصومین (علیهم السلام). زیرا ما هیچ بازه زمانی را نشنیدیم که اهل بیت (علیهم السلام) یکی از مسلمانان را الزام کنند که حالا که بالغ شدی، شهادتین را بگو. اگر اظهار شهادتین واجب بود، مطلب خیلی مهم است و امر دائر بین کفر و اسلام است و اگر لازم بود، حتماً به ما هم می‌رسید و از اینکه چنین چیزی روشن نشده و نیامده، پس معلوم می‌شود که لازم نبوده است. اگر بعضی از احکام اسلام را انکار کرد در حالیکه می‌داند در اسلام این احکام ثابت هستند، سر از ارتداد در می‌آورد و مرتد فطری است. چون یکی از عمودین او در لحظه انعقاد نطفه مسلمان بودند.

ثانیاً روایات.

1- روایت جناب زراره 8 است که امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند [٤٧] ٨ ـ وعن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن سنان ، عن ابن بكير ، عن زرارة ، عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال : لو أن العباد إذا جهلوا وقفوا ولم يجحدوا لم يكفروا.[4]

وقتی بندگان نسبت به چیزی جهل دارند اگر توقف کنند و انکار نکنند اینها کافر نیستند. پس معلوم می‌شود برای بندگانی که عبد و مسلمان بودند و این عنوان به آنها اطلاق می‌شده، زمینه کفر زمانی فراهم می‌شود (و اطلاق این لفظ بر آنها صادق است) که جحد و انکار کنند و می‌شوند کافر. پس مادامی که از آنها انکاری صادر نشود، کافر نیستند. و ما نحن فیه من هذا القبیل. حکم اسلام بر آنها بار شد و لحظه بلوغ به بعد هم از آنها جحد و انکاری صادر نشد. پس باید بگوییم اینها مسلمان هستند ولو در عالم واقع شخص، مسلمان نباشد. این روایت به قرینه عباد فقط در ناحیه مسلمان‌ها است. پس مسلمان تا زمانی که هیچ کدام از احکام اسلام و یا عقاید لازمه را انکار نکرده، حکم اسلام بر او بار می‌شود و گفتن شهادتین و فهمیدن معتقدات باطنی او شرط نیست.

2- روایت دوم [ ٣٤٨٥٩ ] ٥٦ ـ وعن عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن أبيه ، عن خلف بن حماد ، عن أبي أيوب ، عن محمد بن مسلم ، قال : كنت عند أبي عبدالله عليه‌السلام جالسا عن يساره ، وزرارة عن يمينه ، فدخل عليه أبو بصير ، فقال : يا أبا عبدالله ما تقول فيمن شك في الله؟ فقال : كافر يا أبا محمد ، قال : فشك في رسول الله؟ فقال : كافر ، ثم التفت إلى زرارة فقال : إنما يكفر إذا جحد.[5]

از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم اگر کسی در مورد خدای متعال شک کند نظر شما چیست؟ فقال کافر یا ابا محمد، کافر خواهد بود. ، اگر در صدق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شک کند؟ فرمودند باز هم کافر است. ثم التفت إلی زراره، حضرت (علیه السلام) به زراره نگاه کردند. فقال إنما یکفر إذا جحد، ظاهراً این قید، قید کلام جناب زراره است چون حضرت (علیه السلام) التفات به جناب زراره کردند و اگر جناب زراره گفت إنما یکفر إذا جحد، باز تقریر حضرت (علیه السلام) مثبت مطلب است و اگر حضرت (علیه السلام) به جناب زراره نگاه کردند و فقط این جمله را گفتند، باز کلام خود حضرت (علیه السلام) است.

به نظر می‌آید که حضرت (علیه السلام) به جناب زراره نگاه کردند که یعنی جناب زراره قید مطلب را بگو. یعنی او را امتحان کردند و جناب زراره هم گفت إنما یکفر إذا جحد و حضرت (علیه السلام) هم تقریرش کردند، وإلا وجه دیگری برای نگاه به جناب زراره نیست، چون جناب زراره جاحد نبوده است. إنما یکفر إذا جحد به درد بحثنا هذا می‌خورد.

و منها غیر ذلک من الاخبار التی تدل بر عدم اعتبار هیچ کدام از دو مورد (یکی اظهار و ذکر شهادتین و دیگری اعتقاد قلبی). هیچ کدام از این دو مورد برای حکم به اسلام لازم نیست البته برای کسی که از ابتدا بر او حکم اسلام بار شده است.

کسی که از ابتدا حکم کفر بر او بار شده، طبعاً کسی است که پدر و مادرش کافر بودند. فالحکم بطهارته، ایشان می‌فرمایند شرط اینکه حکم کنیم به اینکه او طاهر و مسلمان است و ارث و امثالهم، باید حتماً شهادتین را اظهار کند ولو اقرار و اظهارش، اظهار صوری باشد. یعنی همین که شهادتین را گفت ولو حقیقتاً و قلباً معتقد نباشد، احکام اسلام بر او بار می‌شود.

سؤال: دلیل شما (مرحوم آیت الله خویی) چیست؟

دلیل اول: سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. یعنی افراد تا شهادتین را می‌گفتند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حکم اسلام را بر آنها بار می‌کرد ولی نمی‌گفتند در باطنش چیست.

دلیل دوم: بعضی از اینها منافقینی بودند که مسلمان واقعی نبودند اما به صرف گفتن شهادتین حکم اسلام بر آنها بار می‌شد.

دلیل سوم: اولین و دومین مدعی خلافت که در بعضی از تعابیر می‌فرمایند به قدر پلک بر هم زدنی هم ایمان و اسلام به خدای متعال نداشتند.

ما سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را می‌بینیم که عده زیادی از اینها منافقین بودند اما یقیناً حکم اسلام بر آنها بار می‌شد. به علاوه خدای متعال می‌فرماید ﴿و الله یشهد أن المنافقین لکاذبون﴾ و یا ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا﴾[6] ، بین ایمان و اسلام فرق است. شرط اسلام برای کسانی که سابقه کفر داشته‌اند، اظهار شهادتین است بدون نیاز به فهم اعتقاد باطنی آنها. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم معامله طهارت و هم معامله اسلام می‌کردند.

مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند ان بعض الصحابة لم يؤمنوا باللّه طرفة عين و انما كانوا يظهرون الشهادتين باللسان و هو(ص) مع علمه بحالهم لم يحكم بنجاستهم و لا يكفرهم[7] ، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ولو علم به حال اینها داشتند اما به حسب ظاهر با اینها معامله کفر نمی‌کردند. به علاوه دلیل خاص داریم که بعضی از اخبار مثل وسائل جلد اول صفحه 15 ابواب مقدمه العبادات باب اول حدیث 4 و 9 و 17 گفتند اسلام جز اقرار به شهادتین نیست.

حتی سنی‌ها هم این مطلب را دارند. مثلاً صحیح بخاری جلد اول صفحه 13 که فرزند مدعی دوم خلافت می‌گوید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند بعض ما ورد من غير طرقنا ففي صحيح البخاري عن النبي(ص) اني أقاتل الناس حتى يقولوا: لا إله إلا اللّٰه و ان محمدا رسول اللّٰه كي يصون بذلك دماءهم و أموالهم منى[8] ، دماء و اموالشان محفوظ است. پس معلوم می‌شود این، فقط مترتب بر اظهار شهادتین است.

اگر حکم مؤمن بر آنها بار شود و احکام خاص مؤمن بر آنها اطلاق شود، باید اعتقاد باطنی آنها به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) را هم شرط بدانیم. ما می‌گوییم بعید نیست به همان ملاکی که اسلامشان به صرف شهادتین باشد ایمانشان هم به صرف شهادت ثالثه باشد. ولو مرحوم آیت الله خویی می‌فرمایند مؤمن بودن نیاز به فهم حال باطنی آنها دارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo