< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

99/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره بقره /تفسیر آیه 25 سوره بقره/ چگونگی انجام همه کارهای شایسته

 

تفسیر آیه ۲۵ سوره بقره

﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾[1]

﴿وَبَشِّرْ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ بْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[2]

در ذیل آیه بیست و چهارم از سوره مبارکه بقره وقتی که کسانی را که از برهان و معجزه و رسالت پیامبر و حجت پیامبر روی برتافتند و تهدید به عقاب الهی می کند، آن عقاب را با این وصف بیان می کند، ﴿اُعِدَّت للکافرین﴾[3] ، این عقاب و عذاب برای کافران آماده شده است.

گاهی خیال می شود این عذاب هایی که قرآن می فرماید ﴿اُعدَّت للکافرین﴾[4] ، برای اهل ایمان خداوند عذابی را مهیا نکرده است، مؤمن را داخل در جهنم نمی کند، نه، مؤمن هم داخل در جهنم می شود اگر گناهان او استمرار داشته باشد، اگرچه زمان بقاء در جهنم، مراتب جهنم برای مؤمن قطعا فرق دارد با کافر اما نفس وجود جهنم برای مؤمن با خود آیات قرآن سازگار نیست.

قرآن البته بخاطر حریم ایمان و حفظ حریم مؤمن صراحتاً جایی نمی گوید که من مؤمن را به جهنم می برم اما آیاتی که شامل حال مؤمن گناهکاری که توبه نکند از گناهان خودش آیات زیادی وجود دارد. بعضی از آیات بطور عمومات هستند که هم شامل مؤمن می شود و هم شامل غیر مؤمن می شود، مانند آیه 14 سوره مبارکه نساء، بطور عام بیان می کند، ﴿و مَن یَعصِ اللهَ و رسولَه و یَتَعَدَّ حدودَهُ یُدخِلهُ ناراً خالِداً فیها و لَهُ عذابٌ مهین﴾[5] ، خب این بطور عام می فرماید هر کسی که از امر خدا و پیامبر سرپیچی کند خدای متعال او را در آتش وارد می کند، آتشی که جاودانه است و عذابی که خفت بار است. این هم شامل مؤمن می شود و هم شامل منافق می شود و هم شامل کافر می شود، ﴿مَن یَعصِ اللهَ و رسولَه و یَتَعَدَّ حدودَهُ﴾[6] .

اما بعضی از آیات را داریم که بطور منسجم و فرهنگ قرآنی مؤمن را شامل می شود، مانند دو تا از آیاتی که من انتخاب کردم، یکی در سوره مبارکه احزاب که مخاطب آن مؤمن است، ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمْ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[7] ، این ذیل هم مربوط به همین صدری است که خطاب آن مؤمن است، می فرماید هیچ مؤمنی را و هیچ مؤمنه ای را سزاوار نیست که وقتی خدا و رسول خدا امری را کردند، حکمی را صادر کردند بخواهد عصیان و طغیان کند، ﴿و من یَعصِ اللهَ و رسولَه﴾[8] ،، هرکس از مؤمنان که بخواهد از خدا و پیامبر خدا عصیان کند، ﴿فقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً﴾[9] ، او به یک گمراهی آشکاری کشیده شده است، اینجا بنابراین مؤمن عاصی از اوامر خدا و پیامبر خدا، با این که ایمان دارد به قیامت و غیب و کتاب و رسول خدا، مؤمن است ولی عصیان از اوامر پیغمبر و خدا می کند، او را به عنوان کسی که به گمراهی آشکار افتاده است متهم می کند.

حالا حکم کسی که به گمراهی افتاده است چیست؟ اینجا می فرماید این مؤمن است ولی عصیان او، او را به ضلالت آشکار می کشد.

در سوره مبارکه مریم آیه 75 به عنوان نمونه، از این دست آیات است، به عنوان نمونه این را من انتخاب کردم، حکم کسی که به گمراهی است چیست؟ اگرچه این آیه را بعضی ها شأن نزول این آیه از سوره مبارکه مریم را در جنگ بدر خواندند، حالا ممکن است همانجا نازل شده است یا حضرت آنجا این آیه را قرائت کرده است ولی آیه عام است و آیه به صورت یک قانون الهی تبیین می شود، ﴿قُل من کانَ فی الضلالة فَلیَمدُد لَهُ الرَّحمن مَدّاً﴾[10] ، هر کسی که در گمراهی است خدای متعال باید به او یک زمانی را مشخص کند، یک مهلتی را برای او معین کند، ﴿حتی إذا رَأووا ما یوعَدون﴾[11] ، تا این که آنها آن چیزی که وعده داده شدند را ببینند، وعده اینها یکی از این دو چیز است، ﴿إما العذابَ و إما الساعةَ﴾[12] ، یا عذاب را در دنیا ببینند به قرینه ساعت که برای قیامت است، ﴿إما العذاب و إما الساعة﴾[13] ، یا ساعت، منتها ساعت شدیدتر از عذاب دنیوی است، ﴿فَسَیَعلَمونَ مَن هُوَ شَرٌ مکاناً و أضعَفُ جُنداً﴾[14] ، به زودی کسانی که حساب آنها با خدای متعال و خدا چنین مهلتی داده است، به زودی خواهند دانست که چه کسی از جهت جایگاه و از جهت جند و سپاهیان ضعیف تر و ناتوان تر است.

بنابراین هم عمومات قرآنی از این دست داریم، ﴿و مَن یَعصِ اللهَ و رسولَه و یتعدَّ حدودَه﴾[15] ، و هم آیاتی داریم که اصلا مخاطب آن مؤمن است مثل ﴿و ما کانَ لمؤمن و لامؤمنة إذا قَضَی الله و رسوله أمراً أن یکونَ لهم الخیرةُ من أمرهم﴾[16] ، پس این عذابی که می فرماید ﴿اُعدّت للکافرین﴾[17] ، مفهوم آن این نیست که مؤمن عذاب ندارد و به جهنم نمی رود، پس مؤمن هم اگر از گناهان و تعدی و تجاوز خودش توبه نکند برای او جهنم مهیا است و به خدای متعال پناه می بریم از این که ما را از گناهان خودمان بدون توبه و انابه و پشیمانی از این دنیا ببرد.

استاد (9:03) از دایره ایمان خارج شود، در آیه نساء می فرماید ﴿ناراً خالداً فیها﴾[18] ؟؟.

خلود هم معانی گوناگونی دارد، خالداً فیها را فقط نباید بگویید این مؤمن به آن وارد می شود و از عذاب درنمی آید بیرون، معنای خود خلود همه جا به معنای ابدیت نیست، گاهی خلود کنایه از شدت عذاب است، گوئی ابدی است.

﴿وَبَشِّرْ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ بْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[19]

بعد از این که خدای متعال وعید خودش را و تهدید خودش را به عذاب نسبت به کافران، نسبت به کسانی که از حجت الهی و معجزه خداوند و وحی الهی و پیغمبر خدای متعال را نادیده گرفتند، تهدید خودش را به آنها اظهار می کند، آن هم به غایت هدایت و اصلاح گری، بشارت خودشان و تشویق خودشان را نسبت به کسانی اظهار می کند که آنها ایمان آوردند به پیغمبر. معجزه را قبول کردند و به اطاعت پیامبر مشغول شدند و چون ایمان یک درختی را می ماند که میوه آن شجره عبارت است از عمل صالح، عمل صالح را در پشت ایمان می آورد، ﴿و بشّر الذین آمنوا و عملوا الصالحات﴾[20] ، به اینها بشارت بده که ایمان آوردند و پشت ایمان عمل صالح انجام دادند.

بشارت خبری را می گویند که موجب سرور است، موجب سرور در وجه و قلب است، به این می گویند بشارت. اگر در قرآن کریم بشارت به خبر حزن آلود هم اطلاق شده است، ﴿بشّرهم بعذابٍ ألیم﴾[21] ، این از باب تحقیر است، از باب تحقیر به آنها هم می گوید به آنها بشارت بده به یک عذاب ألیم، در حالی که این بشارت نیست و موجب سرور نیست و ما این را از باب تحقیر این سخن و مژده را که به مؤمنان داده است مثل این می ماند که کسی به کارگری بگوید تو مزد خودت را امروز گرفتی، اما کسی که کاری نکرده است و می خواهد زمین بخورد به او هم بگویند تو هم مزد خودت را گرفتی که این درواقع از باب تحقیر است نسبت به او این کلمه را ابراز می کنند. کلمه بشارت برای بیان خبری می آید که در آن ایجاد یک سرور است.

چرا در این اخباری که پیغمبر به مردم می دهد سرور است؟ چون رسول خدا می خواهد به اهل ایمان خبر بدهد، اهل ایمان به سخن پیغمبر یقین دارند، آنچه که پیغمبر به آنها از بهشت و نعمت های بهشتی می خواهد نعمت بدهد چون یقین دارند این یقین باعث سرور آنها می شود، کأنّ الان نقد برای آنها عمل صالح و ایمان آنها نتیجه آن حاصل است.

چگونگی انجام همه کارهای شایسته

اینجا مطلبی وجود دارد که روی آن کمی لازم است بحث کنیم. در قرآن کریم این کلمه ﴿آمَنوا و عَمِلوا الصّالحات﴾[22] زیاد تکرار شده است، ﴿إنَّ الانسانَ لَفی خُسرٍ﴾[23] ﴿إلّا الذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالحات﴾[24] ، همه انسان ها در مسیر زیان، همه در مسیر خسران هستند مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند.

الف و لامی که بر سر صالحات آمده است الف و لام جنس است، صالحات خودش جمع است، الف و لام جنس وقتی بر سر مفرد می آید هم شامل یک فرد می شود، چون طبیعت را شامل می شود و هم شامل جمع می شود، وقتی الف و لام جنس بر سر مفرد بیاید هم شامل یک فرد و هم شامل جمع می شود. اما الف و لام جنس وقتی بر سر جمع آمد هم شامل همه افراد می شود و هم شامل یک حصّه ای از افراد می شود اما شامل مفرد نمی شود، یک فرد را شامل نمی شود، اینجا البته مراد او جمع است، چون بیان و لحن، لحنِ تشویق مؤمن و ترغیب مؤمن به اتیان اعمال است، همه اعمال صالح را بیاورد، خب یک فرد چگونه می تواند همه اعمال صالح را بیاورد؟ عمل صالح که تمامی ندارد، عمل صالح اولا چیست؟ عمل صالح فقط این نیست که شریعت مشخص کرده است، هر عمل معقول، لازم، دارای اولویتی که شرع بگوید صالح می شود، شرع نگفت، اگر عقل آن را حکم کند این عمل صالح است، عقلاء به آن عمل صالح حکم کنند به لزوم آن در صورتی که شریعت ردعی به آن نزده باشد عمل صالح می شود، اجمال بر صلاحیت یک عملی داشته باشیم عمل صالح می شود. عمل صالح یک ملاک خاص معدود محدود ندارد. خب با این بیان مصادیق عمل صالح خیلی زیاد است، یک فرد چه رقم می تواند همه اعمال صالح را بیاورد تا دچار خسرانی که می فرماید ﴿إنّ الانسان لفی خسر﴾[25] نشود؟ قطعا ما نمی توانیم همه اعمال صالح را مرتکب شویم، پس چگونه می گوید ﴿إنّ الانسانَ لَفی خُسرٍ﴾[26] ﴿إلّا الّذین آمَنوا و عَمِلوا الصّالحات﴾[27] ، ﴿بَشِّرِ الّذین آمَنوا و عَمِلوا الصّالحات أنَّ لَهُم جَناتٍ تَجری من تَحتِها الأنهار﴾[28] .

دو تا جواب مفسرین به این دادند. یک جوابی که فرمودند و در ادبیات دینی ما این جواب قابل دفاع است، این است که انسان اگرچه همه اعمال صالح را نمی تواند انجام بدهد و دیگران انجام می دهند، من نمی توانم انجام بدهم دیگران که این را انجام می دهند، مؤمنان دیگر که انجام می دهند، الراضی بفعلِ قومٍ کالداخل فیه[29] ، هر کس راضی به اعمال یک ملتی باشد گوئی این از همان ها است، آنها انجام می دهند کار خوب را، آنها جهاد می کنند، آنها هزینه می کنند، آنها جانبازی می کنند، آنها عبادت می کنند، ما نمی توانیم، اما الراضی بفعل قومٍ کالداخل فیه معهم[30] ، کلام امیرالمؤمنین در نهج البلاغه حکمت 54، مثل داخل در همان عمل است با همان قوم، انگار این انجام می دهد آن عمل را.

جالب است که یک نکته لطیفی در ذیل این حدیث وجود دارد، می فرماید: الراضی بفعلِ قومٍ کالداخل فیه معهم و علی کلِّ داخل فی باطلٍ إثمان إثمُ العمل به و إثمُ الرضا به[31] ، اما آن کسی که داخل در عمل باطل باشد، این دو تا گناه دارد، یکی گناه خود عمل است که انجام می دهد در خارج، یکی گناه رضایت قلبی است که به این عمل دارد، داخل در عمل دو تا گناه دارد، راضی به این عمل یک ثواب دارد اگر عمل صالح باشد، مثل آنها است، راضی به باطل یک گناه دارد، بخاطر این که به باطل راضی شده است. اما کسی که گرفتار خود باطل است فرمود إثمان، دو تا گناه دارد، إثم العمل به و إثم الرضا به[32] ،، عمل به عمل و رضایت به عمل.

آنوقت اینجا ممکن است سؤالی کنید بگویید در علم اصول ما در باب تجری که یک بحث کلامی است در اصول هم مطرح می شود، ما آنجا می خوانیم تجری عقاب ندارد، تجری که بدتر از رضایت به گناه دیگران است، تجری این است که شما یقین داری این عمل عملِ معصیت است و با یقین این عمل را مرتکب می شوی یعنی یقین دارد که این شراب است، می خورد معلوم می شود آب بوده است، خب مرحوم شیخ آنجا چقدر بحث کرده است و اثبات می کند با ادله خودش که تجری عقاب ندارد که اینجا هم راضی بوده است به گناه و هم عملی را انجام داده است ولو حالا جهل مرکب بوده است و آب بوده است، همه اکثراً فرمودند تجری عقاب ندارد برخلاف مرحوم آخوند که می گویند خود تجری هم دارای عقاب است، چون نفس این که انسان جرأت پیدا می کند نسبت به خدا، این برافراشتن علم طغیان برای خدای متعال است.

جواب او این است، این که تجری گناه نداشته باشد چون گفتند نیت گناه عملی است معفو و بخشیده شده، این ناسازگار با این حدیث نیست که می فرماید راضی به عمل یک قوم، چه آن عمل گناه باشد و چه عمل صالح کالداخل فیه معهم[33] ، این منافات با این ندارد، بخاطر این که در تجری ما نیت یک گناهی را می کنیم که این گناه در خارج و در نهایت محقق نمی شود، و الا اگر گناه شود که عصیان می شود، بخلاف کسی که راضی به عمل گناه یا عمل صالح بیرونی است، در آنجا آن گناه محقق می شود و من به آن گناه راضی هستم، این آثار جامعه شناختی و روانشناختی فراوانی دارد، یکی از آن آثار این است که وقتی من راضی شدم به فعل و گناه یک قومی و در دل خودم خوشحال شدم هیچگاه درصدد امر به معروف برنمی آیم، درصدد نهی از منکر برنمی آیم، درصدد بازداشتن آنها از این گناه برنخواهم آمد و این گناه ترویج پیدا خواهد کرد. مثلا یک کسی کشتی را سوراخ می کند دیگری هم می خندد، خب این دیگر باز نمی دارد او را، این سوراخ کند همه غرق می شوند، بنابراین این راضی بفعل قومٍ[34] قابل مقایسه با مسئله تجری نیست.

بنابراین یکی این است که از این طریق مسئله را ما حل کنیم، این با ادبیات قرآنی ما هم سازگار است. در ذیل آیه 183 سوره مبارکه آل عمران، به پیامبر یک عده می گفتند قبلا هم پیامبرانی آمدند و ادعای پیامبرانی کردند ما از آنها معجزه خواستیم، به آنها گفتیم شما قربانیانی را بیاور که آتشی بیاید آنها را ببلعد، ما از همه معجزه خواستیم، پیامبر در جواب آنها این گونه قرآن امر می کند که ﴿قُل قَد جاءَکُم رُسُلٌ من قَبلی بِالبیِّنات﴾[35] ، بگو قبل از من هم پیامبرانی با نشانه های پیامبری آمدند، ﴿و بالذی قلتم﴾[36] ، و با همین معجزات درخواستی شما آمدند، ﴿فَلِمَ قَتَلتُموهم إن کُنتُم صادقین﴾[37] ، اگر راست می گویید با معجزه اینچنینی ایمان می آورید چرا آنها را کشتید؟ ﴿فَلِمَ قَتَلتُموهم إن کُنتُم صادقین﴾[38] .

امام صادق علیه السلام در ذیل تفسیر این آیه، مکتب اهل بیت چقدر مطالب آن دل انگیز است، چقدر مطالب آن روح انگیز است، چقدر مطالب آن جانفزا و هدایت گرانه است، حضرت صادق در ذیل این آیه فرمود: و قد عَلِمَ أنّ هولاء لم تقتلوا[39] و[40] ، با این که پیامبر می دانست این افراد پیامبران پیشین را نکشتند چون اینها نبودند آن زمان، با این حال حضرت قتل را به اینها نسبت می دهد، می گوید ﴿لِمَ قَتَلتُموهُم﴾[41] ، کأنّ حضرت اینها را به نوعی قاتل می خواند، چرا این گونه است؟ حضرت فرمود: فسمّاهم الله قاتلین[42] ، خدا اینهایی که زمان پیامبر هستند، اینها را قاتلان پیامبران پیشین می خواند، لمُتابِعَةِ هَواهم و رَضاهُم بذلکَ الفِعل[43] ، بخاطر این که اینها رضایت به آن قتل داشتند، اینها شادمان بودند از آن قتل هایی که اتفاق افتاده است، خدای متعال به همین خاطر برای اینها هم این قتل ها را نوشته است، در جلد 9 بحار الانوار صفحه 192 مرحوم مجلسی این روایت را آورده است.

در عداد این روایت فراوان داریم که یکی از آنها روایتی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در جریان صفین حضرت بیان فرمود در خطبه دوازدهم نهج البلاغه[44] که بعد از این که صفین تمام شد، در حین مراجعت یکی از اصحاب حضرت با یک حسرتی عرض کرد که یا علی ای کاش برادرم هم با ما بود و این فیض در رکاب تو بودن را او هم مستفیض می شد، حضرت فرمودند برادر تو وقتی تو می آمدی دل او با ما بود یا نه؟ رضایت به جنگ ما داشت یا نه؟ یا به دلائل دیگری ماند؟ گفت یا علی دل او با ما بود، رضایت داشت، آرزو داشت ولی نتوانست بیاید، حضرت فرمود برادر تو که با ما بود، بلکه آنهائی که در رحم های مادران هستند و در اصلاب پدران هستند در آینده به فعل ما راضی خواهند بود، آنها هم در صفین با ما شریک هستند و با ما هستند و در عاقبت دین و ایمان به وسیله آنها تکمیل خواهد شد، این بیان امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر الراضی بفعل قومٍ کالداخل فیهم[45] .

انسان گاهی عمل صالحی را نمی تواند انجام بدهد اما وقتی می بیند یک کسی یک عمل صالحی را انجام می دهد باید تشویق کند، نه این که مقابله کند، نه این که حسادت کند. گاهی این حسادت نسبت به اعمال صالحه خیلی بد است، شما که مفسّران قرآن می شوید ان شاء الله در آینده، شما که مربیان قرآن خواهید شد ان شاء الله در آینده، به همین نیت در این جلسات شرکت می کنید، هرگز نخواهید که تمام خیر از دامن شما جاری شود، هرگز نخواهید که تمام اعمال صالح از دامن شما جاری شود، بگذارید دیگران هم عمل صالح انجام بدهند، خود این که انسان این گونه تربیت شود که مگر همه اعمال صالح را من باید انجام بدهم، البته انسان باید ف﴿َاِستَبِقوا الخَیرات﴾[46] ، انسان باید سعی کند، ﴿سارِعوا إلی مَغفِرَةٍ من رَبِّکُم﴾[47] ، در عمل صالح از دیگران پیشی بگیرد، اما اگر خبر رسید که فلان عالم، فلان پزشک، فلان کارخانه دار این عمل صالح را انجام می دهد سریعاً باید به تشویق او بپردازیم، سریعاً باید به تحسین او بپردازیم، نه این که خدای ناکرده حسادت و زوال عمل صالح و نعمت از دیگران را داشته باشیم که متأسفانه گاهی در بین طلاب هم این رذیله و گاهی حسادت پیدا می شود که خیلی باید مواظب باشید، الحسد یأکل الإیمان[48] ، آتش چطور چوب را می سوزاند، حسد هم ایمان و اعمال صالح انسان را اینطور از بین می برد.

این یک وجهی که بیان شد، فرمودند که از باب رضایت به اعمال صالح دیگران آن اندازه که آوردیم باقی را راضی بودیم گوئی ﴿عملوا الصالحات﴾[49] همه اعمال صالح را آوردیم.

وجه دوم این است که بله تمام اعمال صالح را انسان بیاورد ولی قرآن یک قواعدی دارد که قواعد قرآن با اوامر و نواهی قرآن همه هماهنگ است. یکی از قواعد قرآنی بحث تکلیف به اندازه توان است، ﴿لایُکَلِّفُ اللهُ نَفساً إلا وُسعَها﴾[50] ، خدای متعال هیچکس را جز به توان او مکلّف نمی کند، ﴿لایُکَلِّفُ اللهُ نَفساً إلا ما آتاها﴾[51] ، ﴿آتاها﴾[52] أی أقدَرَها، أی بَیَّنَها، خدای متعال هیچکس و هیچ نفسی را تکلیف نمی کند مگر بیان به او بدهد، مگر توان به او بدهد، خداوند تکلیف بمالایطاق نمی کند. بنابراین آن نمازی را که خدای متعال از معصومین خواسته است، از امام زمان سلام الله علیه خواسته است، این نماز را هرگز خداوند از ابوذر نخواسته است، آن نمازی را که خداوند از ابوذر خواسته است هرگز از آیت الله بروجردی نخواسته است، آن نمازی را که خدا از آیت الله بروجردی خواسته است قطعا از بنده نخواسته است، نمازی که از بنده و شما خواسته است شاید از آن کسی که در فلان روستا مثلا عربی هم بلد نیست، با هزار مشکل حمد و سوره را یاد گرفته است، خدا از او این نماز با قرائت و با مد و با کذا و کذا که از من شما خواسته است از او نخواسته است، ﴿لایُکَلِّفُ اللهُ نَفساً إلا وُسعَها﴾[53] ، عمل صالح انفاق را از یک کارخانه دار به توان خودش، از یک کسی که یک درخت نخل دارد از او هم به اندازه خودش، حضرت فرمود مردم را راضی کنید، مردم را راضی کنید به توان خودتان ولو به اندازه هسته خرمائی باشد و یا ولو به اندازه یک تبسّمی باشد، این که دیگر هزینه ندارد برای انسان، به اندازه یک تبسم، شما همین که می خندید در یک جمع انرژی می دهید، همین که تبسم دارید، چون اخم که می کنید اطرافیان شما ناراحت هستند، خدایا برای این چه اتفاقی افتاده است، چه کاری از دست من برمی آید، هیچ کاری از دست من برنمی آید، ناراحتی در یک جمعی خودش باعث ناراحت می شود، المؤمن حزنُه فی قلبه و بُشره فی وجهه[54] ، همیشه خنده مؤمن در لب و صورت است ولی حزنی اگر دارد حزن او در قلب او است.

این هم یک راه حلی است که باز هم با ادبیات قرآنی و ادبیات دینی ما هماهنگ است و هیچ اشکالی ندارد هر دو جواب را بدهیم که انسان تا آن جائی که می تواند در توان عمل را بیاورد و در مواردی که نمی تواند اعمال صالح دیگران را حمایت کند، خیلی از اعمال صالح هستند متأسفانه حمایت نمی شوند می میرند، آبیاری می شوند این درخت خشک می شود و دیگر به میوه دهی نمی رسد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo