< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

99/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: سوره بقره /آیه ۲۴ سوره بقره/ چرایی اعجاز قرآن - عناصر اعجاز قرآن

 

آیه ۲۴ سوره بقره

بحث ما در آیات تحدی در سوره مبارکه بقره بود. در آیه شریفه بیست و سوم مخاطبین خودش را قرآن کریم و شکاکان و منکران را به مبارزه بسیار بلند و بزرگ تاریخی دعوت می کند، ﴿إن کُنتُم فی رَیبٍ ممّا نَزَّلنا علی عَبدِنا فَأتوا بِسورةٍ من مِثلِه و اُدعوا شُهَدائَکُم من دونِ اللهِ إن کُنتُم صادقین﴾[1] .

در آیه بیست و چهارم از سوره مبارکه بقره هم خبری قطعی از عدم توان بشر از آوردن مانند قرآن می دهد که خودش از اخبار غیبی قرآن است، هم به وسیله این کلام مجدد مخاطب خودش را تحریک می کند برای تلاش و برای ساختن و آوردن همانند آیات قرآن. ﴿فإن لَم تَفعَلوا و لَن تَفعَلوا﴾[2] ، لم آمد بر سر مضارع، معنای آن را به ماضی منقلب می کند، ﴿إن لَم تَفعَلوا﴾[3] یعنی اگر نتوانستید ﴿و لن تَفعَلوا﴾[4] ، لن هم آمد بر سر مضارع، معنای آن را به مستقبل تبدیل می کند یعنی در آینده هم نخواهید توانست، ﴿فإن لم تَفعَلوا و لَن تَفعَلوا فَإتَّقوا النّارَ الّتی وقودُها النّاس و الحِجارَة اُعِدَّت لِلکافرین﴾[5] ، خودتان را و نفس خودتان را از آتشی که هیزم آن آتش مردم، انسان ها و سنگ هایی هستند، خودتان را از آن صیانت و حفظ کنید.

برتری اعجاز قرآن بر سایر معجزات

اولا عرض کنم که قرآن کریم از جهت اعجاز به تمام معجزه های آسمانی که خدای متعال فرستاده است تفوّق و برتری دارد، چرا؟ بخاطر این که تمام معجزات انبیاء الهی از بین رفته اند، اگر هم چیزی باقی مانده است مطالبی مُحرَّف باقی مانده است و مُنزَل من عند الله نیست حتی به اعتراف خود صاحبان این کتب.

تنها کتابی که اعجاز آن تا ابد باقی است و این هماورد طلبی آن هم تا ابد باقی است و همیشه این معجزه طراوت دارد قرآن است. قرآن همیشه خودش را می شناساند، همیشه این تحدی وجود دارد، همیشه این حقیقت و اعجاز قابل آزمایش است، در تمام زمان ها و در تمام دوران ها، تنها کتابی هم است که تمام کلمات آن ادعا دارد وحی است، ﴿و ما یَنطِقُ عَن الهَوی﴾[6] ﴿إن هو إلّا وَحیٌ یوحی﴾[7] ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ القَوی﴾[8] ، تنها کتاب در روی زمین که مدعی است تمام کلمات و حروف و سوره ها و آیات من وحی است. این امتیاز بزرگ این معجزه خالده رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

ناتوانی بشر از آوردن همانند قرآن

اما این که در آیه 24 می فرماید: ﴿فإن لَم تَفعَلوا و لَن تَفعَلوا﴾[9] ، هم نفی ابد می کند که شما در آیند هم هرگز نمونه این را نخواهید آورد حتی در حد چند آیه.

چرایی ناتوانی بشر

اینجا بحث بسیار لطیفی وجود دارد که چرا بشر عاجز است از آوردن همانند قرآن کریم؟ درواقع دلیل اعجاز قرآن کریم، این که قرآن معجزه است و از طرف خدای متعال است و نمونه این را بشر نمی تواند بیاورد، آیا اعجاز ذاتی قرآن کریم است یا یک امری بیرون از قرآن کریم وجود دارد که باید آن را دلیل بر اعجاز و معجزه بودن قرآن بشماریم؟ آیا دلیل و سبب اعجاز درونی است یا سبب اعجاز ذاتی نیست بلکه امری است بیرونی؟ ولو در هر دو صورت قرآن کریم معجزه است.

کسانی وجود داشتند از سران معتزله از جهت کلامی در اوائل قرن سوم هجری که یک تفکری بوجود آمد از نظّام معتزلی به بعد به نام اعتقاد به صرفه که توضیح آن را اجمالا خواهم داد و رد آن را هم عرض خواهم کرد که بعد از او دانشمندانی از اهل سنت به آن گرایش پیدا کردند و دانشمندانی از متقدمین شیعه نیز مانند مرحوم سید مرتضی و شیخ مفید نیز این عقیده را در باب اعجاز قرآن پذیرفتند، اما متأخرین شیعه و سنی این قول و عقیده به صرفه را رد می کنند. مشهور مسلمین معتقد هستند که عناصر اعجاز قرآن در ذات خود قرآن است، یعنی خود قرآن کریم بگونه ای است و از یک عناصری تشکیل شده است که جز خدای متعال نمی تواند نمونه های آن را بیاورد و این عناصر فراوان است.

عناصر اعجاز قرآن

بعضی از دانشمندان کتاب مستقل نوشتند در عناصر اعجاز قرآن کریم، ما هم یک مقاله ای راجع به این مسئله نوشتیم. فخر رازی سی و پنج عنصر از عناصر اعجاز قرآن را ذکر کرده است. بعضی از دانشمندان مثل سیوطی در الاتقان سی و چهار پنج عنصر از عناصر اعجاز قرآن کریم را ذکر کرده است. مرحوم علامه طباطبائی از عناصر اعجاز قرآن را در ذیل آیات تحدی بیش از دوازده مورد از عناصر اعجاز قرآن را مورد بحث قرار داده است.

اینجا نمی خواهم خیلی مفصل راجع به این مسئله بحث کنم. سه عنصر از عناصر مهم اعجاز قرآن کریم را اینجا مورد بحث قرار می دهم که این سه عنصر در ذات قرآن نهفته است، نه این که با عقیده صرفه قائل به اعجاز قرآن شویم.

نظریه صرفه

صرفه یعنی ذات قرآن بگونه ای نیست که بشر نتواند مثل آن را بیاورد، بالاخره الفاظ است و معانی، این الفاظ و معانی به وسیله بشر هم ممکن است به یک سطحی برسد که نمونه آن را دیگر نشود آورد. منتها خدای متعال چون اراده هدایت بشر با این کتاب را دارد، قدرت هماورد آوری را از بشر می گیرد، به این می گویند عقیده صرفه، هرکس بخواهد معارضه کند با قرآن، نظیر آن را بیاورد خداوند آن انسان را منصرف می کند از آوردن مثل آن که بیان های مختلفی دارد صرفه.

یک بیان آن این است که خداوند انگیزه معارضه با قرآن را می گیرد، اراده معارضه با قرآن کریم را می گیرد، نمی گذارد کسی انگیزه آوردن همانند قرآن داشته باشد.

بیان دیگر صرفه این است که گفتند انگیزه را نمی گیرد، انگیزه است ولی قدرت را می گیرد، قدرت آوردن را می گیرد، با این که افرادی اراده می کنند مثل آن را بیاورند، خداوند قدرت آوردن را، قدرت را از زبان می گیرد که بگوید، قدرت را از دست می گیرد که بنویسد.

بیان سوم آنها این است که گفتند خدای متعال مقدمات رسیدن به همانند قرآن را از انسان گرفته است، بالاخره نمونه این قرآن در یک سطح بالائی از دانش ادبی نیاز دارد، در سطح بالائی از دانش های دیگر را نیاز دارد تا بتواند یک سوره مانند قرآن را بیاورد، خدا این سطح از دانش را از بشر گرفته است، نگذاشته است بشر آنقدر بتواند از دانش های ادبی و علمی و غیره تحصیل کند تا نمونه قرآن را بیاورد و الا اگر قرآن نبود به عنوان معجزه، بشر بطور طبیعی با آموزش به آن دانش ها رسیده بود تاحالا.

نقد نظریه صرفه

این سه تا بیان است تحت عنوان عقیده به صرفه. هم مرحوم علامه طباطبائی در المیزان، هم فخر رازی در تفسیر خودشان و دیگران این را آوردند و مورد بررسی و نقد درست و دقیق قرار دادند.

نقد این خیلی آسان است، مسئله خیلی پیچیده ای نیست. اولا هیچ اثری از این عقیده ما در خود قرآن نمی بینیم، ردپای چنین عقیده ای که خدای متعال بشر را عاجز کند از دست یافتن، درحالی که عکس این است، قرآن دعوت می کند بشر را، ﴿إن کُنتُم فی رَیبٍ ممّا نَزَّلنا علی عبدِنا فَأتوا بِسورةٍ من مثله﴾[10] ، نمی شود که قدرت را بگیرد بعد بگوید بروید جمع شوید باهم بیاورید مثل آن را، این یک امر خنده دار و لغوی است. خدائی که به بشر می گوید بیاور، جلوی او را نگرفته است، انگیزه او را نگرفته است، قدرت او را نگرفته است، بشر تمام توانائی خودش را هم جمع کند ذات قرآن بگونه ای است که بشر نمی تواند مانند آن را بیاورد، بنابراین خود آیات امر به آوردن می کند، بسیار بعید است که ابتدا قدرت آن را سلب کرده باشد، انگیزه آن را سلب کرده باشد، در عمل هم می بینیم، می بینیم انگیزه آوردن مانند قرآن فراوان بوده است، تا جائی که ادعا کردند آنچه که آوردند مانند قرآن هم بوده است، این یک مطلب.

مطلب دیگر این که این عقیده از شأن قرآن می کاهد، این که بگوییم ذات قرآن دارای معجزه نیست، بشر کلام فصیح و بلیغ می تواند بیاورد، مثل این قرآن عاجز نیست بیاورد، شأن قرآن که از خدای متعال صادر شده است، درست است عبارت ها از لفظ و از معنا درست شدند و لفظ و معنا را انسان و ذهن است که به استخدام می گیرد اما این که کدام معنا را با کدام لفظ ارتباط دادن و انسجام آن را با قوانین دیگر ایجاد کردن، این هرچه مهارت بالاتر باشد کلام بلیغ تر می شود، خب کسی به اندازه خدا که مهارت ندارد در استخدام الفاظ و معانی و آگاهی به کاربرد آنها.

جواب دیگر این که مگر قرآن فقط الفاظ و معانی از قبیل کلام فصیح و بلیغ است، قرآن کریم پر است از خبرهای غیبی، پر است از آموزه های بلند اخلاقی، اعتقادی، توحیدی، فقط که بحث فصاحت و بلاغت نیست.

بنابراین عقیده به صرفه یک عقیده نادرستی است، آیات قرآن عظمت قرآن را همواره به خود قرآن نسبت می دهند. ﴿أفلایَتَدَبَّرونَ القُرآنَ ولو کانَ من عِندِ غیرِ الله لَوَجَدوا فیه إختلافاً کَثیراً﴾[11] ، این که در قرآن تناقض و اختلاف نیست، این یک عنصر اعجاز قرآن است که با ذات قرآن ارتباط دارد و سایر فضیلت هایی که برای قرآن ذکر می شود.

آیه بیست و چهار بقره که می فرماید ﴿فإن لَم تَفعَلوا و لَن تَفعَلوا﴾[12] ، این الان چه چیزی را می خواهد بگوید؟

همین، این ﴿إن لَم تَفعَلوا و لَن تَفعَلوا﴾[13] ، می خواهد بگوید این کتاب وحی است، آسمانی است، از طرف خدای متعال نازل شده است، واژه ها را، معانی را و سایر عناصر را بگونه ای خداوند چیده است که بشر قادر نیست مثل خدای متعال بیاورد، چون بشر می خواهد با هنر بیاورد، با دانش بیاورد، با مهارت بیاورد، خب مهارت خالق بالاتر است یا مخلوق بالاتر است؟ ﴿فإن لَم تَفعَلوا و لَن تَفعَلوا﴾، حالا چرا؟ باید عناصر ذاتی قرآن را بررسی کنیم، چه عناصری از اعجاز را دارد که بشر نمی تواند مثل این را بیاورد. عناصر زیاد است، عرض کردم تا سی و پنج تا، چهل تا آقایان مفسرین شمردند اما من سه مورد از موارد عنصر ذاتی قرآن را عرض می کنم.

خبرهای غیبی قرآن

اولین و مهم ترین عنصر اعجاز قرآن کریم خبرهای غیبی قرآن است. غیب یک چیزی نیست که با آموزش کسی غیب بگوید، ﴿قل لایَعلَمُ من فی السَّماوات و الأرض الغیبَ إلّا الله﴾[14] ، هیچکس و هیچ چیزی که در زمین و آسمان وجود دارد غیب نمی داند، غیب را فقط خدای متعال می داند، پس غیب در محضر خداست فقط. کتابی که غیب گوئی کند و غیب ها و گفته های او و پیشگوئی های او همه طابق النعل بالنعل صحیح از آب دربیاید این کتاب فقط برای خداست، نمی تواند از غیر خدا باشد چون ﴿لایَعلَمُ من فی السَّماوات و الأرض الغیبَ إلّا الله﴾[15] .

موارد غیب در قرآن فراوان است، من چند تا اشاره می کنم، جالب اینجاست که آنچه که قرآن پیشگوئی می کند رخ خواهد داد، همه بر خلاف قواعد سیاسی و روانشناسی و جامعه شناسی و اجتماعی است، یعنی قواعد پیشگوئی خلاف آن را پیشگوئی می کند و قرآن چیز دیگری پیشگوئی می کند. آیات آغازین سوره مبارکه روم، ﴿غُلِبَت الرّوم﴾[16] ، رومیان شکست خوردند در مقابل امپراطوری بزرگ ایران، ﴿غُلِبَت الرّوم فی أدنَی الأرض و هم من بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبون﴾[17] ، رومیان شکست خوردند اما بعد از هشت سال، ﴿فی بِضعِ سنین﴾[18] ، این ب﴿ِضعِ سنین﴾[19] ، بضع به هست سال می گویند، آنچه که مضبوط است در لغت، بین شش تا هشت سال.

در رابطه با حضرت یوسف هم که ﴿فأنساهُ الشیطانُ ذِکرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجنِ بِضعَ سنین﴾[20] ، این را هم نوشتند که هشت سال دیگر در زندان جناب یوسف ماند بر اثر آن فراموشی خدمتکار.

هشت سال دیگر رومیان پیروز خواهند شد، حالا دقت کنید به این نوع گفتار، امپراطوری پیروز ابرقدرت آن روز دنیا رومیان شکست خورده، هشت سال دیگر در یک مواجهه ای پیروز می شوند، ﴿و یَومَئِذٍ یَفرَحُ المؤمنون﴾[21] ،، آن روز پیروزی رومیان مؤمنان خوشحال خواهند شد، چرا مؤمنان خوشحال می شوند؟ حالا بعضی ها گفتند چون که رومیان اهل کتاب بودند، بالاخره توحیدی زندگی می کردند، به خدا نزدیک تر بودند، به مسلمین نزدیک تر از ایرانی ها بودند بهرحال آتش پرستی و امثال اینها داشتند، از این جهت مؤمنین پیروز می شوند، ولی در بعضی از روایات ما شواهد تاریخی نشان می دهد مساوی شد پیروزی رومیان با پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، این یکی از غیب گوئی های قرآن است، آنوقت عبارت را ببینید، در آیه ششم می فرماید: ﴿وَعدَ الله، لایُخلِفُ اللهُ وَعدَهُ﴾[22] ، این وعده ای است که خدا می دهد و وعده خدا تخلف نخواهد شد. این یک نمونه.

دقیقا ببینید این نکته مهم است، پیشگوئی که طبیعتاً اگر کسی بخواهد با قواعد و قوانین پیشگوئی کند باید خلاف این را یپشگوئی کند، این یک مورد.

پیروزی پیغمبر و دین اسلام بر تمام دین هایی که وجود دارد در اطراف پیغمبر، با این که رسول خدا دست خالی است، نیرو و ابزار و ادوات ندارد، همه دشمن او هستند، دین او هم بر علیه آئینی است که در جزیره حاکم است. این آیاتی که در سوره مبارکه صف نازل شده است، خیلی واقعا برای انسان محیّر العقول است، آیه هشت و نه از سوره مبارکه صف، ﴿یریدون لِیُطفِؤوا نورَ اللهِ بأفواهِهِم، واللهُ مُتِمُّ نورِهِ ولو کَرِهَ الکافرون﴾[23] ، ﴿هو الّذی أرسَلَ رَسولَه بالحقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الّدین کُلِّهِ ولو کَرِهَ المُشرکون﴾[24] ، خدای متعال رسول خودش را فرستاده است تا دین او را و او را بر تمام دین ها، ﴿لِیُظهِرَهُ عَلَی الّدینِ کُلِّه ولو کَرِهَ المُشرکون﴾[25] ، ولو اینها مبارزه می کنند، اکراه دارند، دوست نمی دارند ولی این دین را خدای متعال پیغمبر خودش را فرستاده است که پیروز شوند.

این خلاف قواعد است. پیشگوئی در خصوص جنگ بدر و جنگ احزاب که در سوره مبارکه انفال و آل عمران آمده است و بخشی از آن در سوره احزاب می آید، با این که عدد مسلمین هم در جنگ بدر و هم در جنگ احزاب خیلی کمتر از عدد آنها بود، ادواتی که در اختیار مسلمین بود هم همینطور، اصلا در جنگ احزاب خیلی از مسلمان هایی که ایمان آنها ضعیف بود آمدند عِدّه و عُدّه را دیدند، حالا واقع آنها منافق بود درواقع، ﴿و یَقولُ المُنافقونَ ما وَعَدَنا اللهُ و رسولُهُ إلّا غُروراً﴾[26] ، مارا فریب داد پیغمبر، ما را گول زد، ما چه زمانی پیروز می شویم، اما مؤمنانی که ایمان آنها قوی بود و وعده الهی را باور داشتند ﴿و لَمّا رَأی المؤمنونَ الأحزاب قالوا هذا ما وَعَدَنا اللهُ و رسولُهُ و صَدَقَ اللهُ و رَسولُهُ و ما زادَهُم إلا ایماناً و تسلیماً﴾[27] ، مؤمنان گفتند نترسید، اتفاقا وعده خدا همین است، ولو عِدّه و عُدّه آنها زیاد است، احزاب هستند، اما وعده خدا همین است، وعده داده است به پیروزی ما پیروز خواهیم شد، ﴿صَدَقَ اللهُ و رَسولُهُ و ما زادَهُم إلا ایماناً و تسلیماً﴾[28] ، مؤمنان اتفاقا این صحنه را دیدند چون وعده الهی بر پیروزی بود، ایمان اینها زیاد هم شد، اما منافقون نه، ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا﴾[29] ، ما را فریب داد پیغمبر و خدا گفت پیروز می شوید. این خلاف پیشگوئی ها و اصول جنگ و قواعد طبیعی پیش می رود.

بشارتی که خداوند در خصوص فتح مکه می دهد ولو اختلاف است در خصوص زمان نزول سوره مبارکه نصر ولی مشهور مفسّران و روایات معتبر می گوید این در سال هشتم نازل شده است و بشارت است، ﴿إذا جاءَ نَصرُ الله وَ الفَتح﴾[30] ، ﴿و رَأیتَ النّاسَ یدَخُلُونَ فی دینِ الله أفواجاً﴾[31] ، هم خبر از پیروزی داده است و هم خبر از ایمان اهالی مکه می دهد، ﴿فَسَبِّح بحمدِ رَبِّکَ و إستَغفِرهُ إنَّهُ کانَ تَوّاباً﴾[32] .

مواردی از این دسته از اخبار غیری در قرآن کریم فراوان است. این یک. اینها نمونه بود.

هماهنگی و انسجام و عدم اختلاف

مسئله دوم عبارت است از این که این قرآن یک ناهمگونی در قرآن وجود ندارد، این خیلی مهم است، کتابی است که آیات آن برخی برای شب است، برخی برای روز است، برخی برای آسمان است، برخی برای زمین است، برخی احکام شرعی است برای مردان است، برخی برای زنان است، برخی برای کودکان است، برخی برای جنگ است، برخی برای صلح است، بعضی برای طهارت است، بعضی از این احکام احکامِ حکومتی است، بعضی از آنها احکام فردی است، موضوعات متفاوت، بعضی از آموزه ها اخلاق است، بعضی از آموزه ها اعتقادات است، این همه تنوع در این کتاب. در سوره مبارکه نساء آیه 82 می فرماید: ﴿أفلایَتَدَبَّرونَ القرآنَ ولو کانَ من عند غیرِ الله لَوَجَدوا فیهِ إختلافاً کَثیراً[33] ، تدبر کنند در قرآن، اگر تدبر کنند می بینند این قرآن با این تنوعی که در آن وجود دارد، اگر از غیر خدا بود تناقض و اختلاف در درون او فراوان بود.

ما در دنیا کتابی پیدا نمی کنیم این همه تنوع موضوع در آن باشد، این همه انسجام در آن وجود داشته باشد، یک کتاب اصولی شما ببینید، یک کتاب فقهی شما ببینید، اهل دقت در یک کتاب اصولی نگاه کنند صد تا تناقض از دل آن درمی آید، یک کتاب فتوا را شما ببینید، مبانی فتاوای هر فقیهی را انسان بررسی کند می بیند در مبانی، در خود فتاوا شاید فهمیده نشود، اما در خود مبانی کلی می بینید تضاد و تناقض پیدا می شود با این که هفتاد هشتاد سال انس داشته است با این روایات و این گونه استنباط و اینها، اما در قرآن از هیچکس برنمی آید جز اهل بیت علیهم السلام.

شما در خاندان طهارت دویست و پنجاه سال دوازده نسل امام پس از امام آمده است، آیا در تاریخ انسان یک نفر شما پدر و پسر پیدا می کنید که بین پدر و پسر در کل عمر خودشان اختلاف عقیده نباشد؟ اختلاف در گفتار و رفتار و رأی نداشته باشند؟ چنین چیزی پیدا می شود؟ دوازده نسل یکی پس از دیگری یک تناقص در این دویست و پنجاه سال بین دوازده نسل وجود ندارد، این خودش دلیل بر حقانیت اهل بیت علیهم السلام است و این که اینها عِدل قرآن هستند و این خاندان شایستگی دارد که پیغمبر آن را عدل قرآن قرار بدهد و بفرماید إنّی تارکٌ فیکم الثقلین[34] .

شبهاتی در تناقض به قرآن وارد شده است که بزرگان ما، علمای ما، علما طباطبائی، مرحوم آیت الله خوئی، دیگران به آن جواب دادند و به آن برنمی گردم. یک کتابی هم اخیراً این آقای دکتر صُحی در تناقض قرآن نوشته است، اینها جدید نیستند اصلا، هیچی از این برای خود این آقا نیست، تمام این شبهات و تناقضاتی که ایراد کرده است، همه اینها از هزار سال قبل بوده است، جواب آن را دادند، ده ها جواب بعضی از این شبهات دارد، البته من هم می خواستم برای این جواب مستقل بنویسم ولی شنیدم از بزرگان مخصوصا حضرت آیت الله سبحانی استاد ما حفظه الله برای این یک جواب مستقل نوشتند من دیگر روی این فعالیتی را انجام ندادم.

فصاحت و بلاغت

سومین عنصر مهم اعجاز قرآن کریم فصاحت و بلاغت است، یادمان باشد فصاحت و بلاغت اولین معیار در اعجاز قرآن نیست، اخبار غیبی از همه مهم تر هستند، فصاحت و بلاغت را در یک ترازی بالاخره رتبه بندی است، رتبه های متوسط و پایین تر آن را افراد معمولی هم می توانند بیاورند، بله تراز بالای آن فقط دست خدای متعال است اما ﴿قُل لایَعلَمُ من فی السَّماوات و الأرض الغیبَ إلّا الله﴾[35] ، هیچ غیب رتبه بندی ندارد، علم است، امره دائرٌ بین الوجود و العدم است، غیب اینطور نیست که یک کسی بخشی از آن را بگوید و بخشی از آن را نتواند بگوید، فقط در محضر خدای سبحان است، اعجاز به فصاحت و بلاغت یکی از مراتب پائین اعجاز قرآن کریم است، اما همین مرتبه غوغایی است، خود اعجاز به فصاحت و بلاغت، خودش دارای عناصر ادبی و بیانی و بلاغی است. فقط به عنوان نمونه یکی دو تا آیه عرض می کنم که عرض خودم را جمع کنم.

آیه 44 سوره مبارکه هود. می دانید معلّقات سبع برای هفت تا از شاعران بزرگ عرب است که در زمان پیغمبر هم اینها را نصب کرده بودند به کعبه، به مسجد الحرام تا به عنوان مفاخر ادبی و هنری تاریخ عرب هر تازه واردی اینها را ببیند، هر قصیده دارای هفتاد هشتاد بیت بوده است، اینها خیلی قصائد بالا و شناخته شده ای هستند اما وقتی این آیه نازل شد این قصائد را پایین آوردند، گفتند دیگر دوران فصاحت و بلاغت این قصائد تمام شد، ﴿وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ [36] ، خیلی حرف است، آنوقت در اینجا مفسران گفتند 33 صنعت ادبی در یک آیه بکار رفته است که هر کدام بار معنائی علمی و دقیق خاص خودش را دارد، در ضمن این همه بکارگیری صنایع عربی، داستان حضرت نوح و کشتی او و این که چه علتی باعث شد این اتفاق افتاد و عبرت هایی که باید از آن گرفت در همین آیه گنجانده شده است، فرصت نیست دانه دانه این موارد را خدمت شما عرض کنم.

آیه 17 سوره مبارکه رعد، بعضی از مفسّرین گفتند بیش از صد هزار احتمال در این آیه وجود دارد، این کلام بشر است؟

آیه 102 سوره مبارکه بقره، ﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا﴾[37] ، ذیل همین آیه علامه طباطبائی رضوان الله علیه می نویسد یک میلیون و دویست و شصت هزار معنا در این آیه محتمل است، راه آن را هم گفته است که چطور شده است این همه معنا در این آیه محتمل است، با ارجاع ضمائر و ضریب آنها با احتمالاتی که در معنا وجود دارد یک نتیجه این چنینی درمی آید، این کار بشر است؟ فصاحت و بلاغت آیات قرآن کریم.

این سه عنصر از عناصر اصلی اعجاز قرآن کریم است، اینها برای ذات قرآن کریم است، بشر از آوردن خود این قرآن که اعجاز آن به ذات آن برمی گردد عاجز است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo