< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

99/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

     ادامه تفسیر آیه ۲۳ سوره بقره

         اعجاز و اثبات نبوت پیامبر

             معنای واژه «سوره» در قرآن

             اهانت به قرآن به اسم آزادی

             معنای تثلیث

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره بقره /ادامه تفسیر آیه ۲۳/ اعجاز و اثبات نبوت پیامبر

 

1- ادامه تفسیر آیه ۲۳ سوره بقره

بحث ما در آیه بیست و سوم از سوره مبارکه بقره است.

﴿وَإِنْ كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾[1]

بعد از مسئله توحید خدای متعال مسئله رسالت خودش را مطرح می کند و آن چیزی که رسالت نبی خاتم را اثبات می کند معجزه است. با اعجاز است که بشر می تواند پی ببرد یک شخصی آیا پیامبر است یا شخص عادی است. اعجاز رسول خدا فراوان است، ولی آنچه که معجزه اصلی و خالده پیغمبر است قرآن کریم است.

در خصوص معجزه و شرائط معجزه ان شاء الله سخن به میان خواهم آورد. ولی فعلا مطالبی را پیرامون آیه بحث می کنیم تا ان شاء الله به مباحث دیگر برسیم.

1.1- اعجاز و اثبات نبوت پیامبر

رسالت پیغمبر که با معجزه اثبات می شود، مورد تردید بعضی از اشخاص بود که این اشخاص طوائف و گروه هایی بودند، بعضی از اینها افرادی بودند که با تحقیق و تفحص و با تدبّر و تعقل به این حقیقت که او پیامبر است راه پیدا می کردند و مسلمان هم می شدند، اما یک عده انسان های مریض و لجوج و کینه توز هم بودند، با این که علم هم پیدا می کردند به نبوت پیغمبر و حقانیت او و اعجاز قرآن کریم باز هم خضوع نشان نمی دادند، علی أی حال به همه اینها قرآن خطاب می کند ﴿و إن کُنتُم فی رَیبٍ ممّا نَزَّلنا علی عَبدِنا﴾[2] ، اگر شما شک دارید در آن چیزی که ما بر عبد خودمان نازل کردیم، ﴿فأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ﴾[3] ، اگر خیال می کنید این از طرف خدا نیست، کار غیر خداست، کار غیر خدا را همه شما اگر جمع شوید که می توانید شبیه این را بیاورید، عین این را، شبیه این را بیاورید، مثل این را بیاورید، شما جمع شوید آن هم نه انسان های معمولی، این کار از ان جنسی است که شما خدایان فصاحت و بلاغت هستید، استادان شعر هستید، استادان تکلم و خطابه هستید، شما که خودتان همه فن حریف هستید در این جریان ها، ﴿فأتوا بسورةٍ من مثله﴾[4] ، یک سوره، تنوین این تنوین وحدت است، یک سوره از مثل این قرآن را بیاورید.

1.1.1- معنای واژه «سوره» در قرآن

کلمه سوره در قرآن کریم در دو معنا استعمال شده است، گاهی در معنای همین بین دو ﴿بسم الله﴾ استعمال شده است سوره، بین دو ﴿بسم الله﴾، آنچه که آمده است و معنای مشهور سوره هم همین است، اما همیشه به این معنا نیست قرآن کریم.

نمونه ای که به معنای سوره آمده است در آیه اول سوره مبارکه نور اینچنین می خوانیم که ﴿سورةٌ أنزَلناها و فَرَضناها و أنزَلنا فیها آیاتٍ بیِّناتٍ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون﴾[5] ، که این ﴿سورةٌ أنزلناها﴾[6] منظور سوره مبارکه نور است، هذه ﴿سورةٌ أنزلناها﴾[7] ، این سوره ای است که نازل کردیم و ﴿فَرَضناها و أنزَلنا فیها آیاتٍ بینات﴾[8] ، و در این سوره آیات بینات را ما نازل کردیم، ﴿لَعَلَّکُم تَذَکَّرون﴾[9] ، این سوره همان سوره مصطلح مشهور بین دو بسم الله است.

اما گاهی به کمتر از این سوره اطلاق می شود، سوره البته به آیه اطلاق نمی شود، چون آیه آیه است و به همین اسم آیه آمده است، در قرآن کریم کلمه آیه فراوان تکرار شده است، منتها سوره به بیش از یک آیه، به دو سه آیه، دو آیه، سه آیه، نصف سوره هم اطلاق می شود. شاهد آن آیه 64 سوره مبارکه توبه است، ﴿یَحذَرُ المُنافقون أن تُنَزِّلَ عَلَیهم سورةٌ تُنَبِّئُهُم بما فی قلوبِهِم﴾[10] ، منافقین می ترسند که سوره ای نازل شود بر علیه آنها و آنچه که از نفاق و نقشه های شوم در دل آنها است، این از آن خبر بدهد، خب منافقون که منتظر نبودند یک سوره ای مثل سوره بقره یا توبه نازل شود، آنها منتظر بودند یک اخباری ولو در ضمن دو تا سه تا آیه اخباری نازل شود ما فی صدور آنها را برملا کند، خود این شاهد بر این است که سوره الزاماً به معنای سوره بین دو بسم الله نیست، به دو سه آیه ای که همخوان هستند با همدیگر، همدیگر را تکمیل می کنند هم سوره می گویند، کما این که معنای لغوی سوره هم شبیه همین معنا است یعنی با هر دو معنا می سازد، سوره در لغت چند تا معنا دارد، یک معنای آن یک تکه و یک قطعه ای از ساختمان را می گویند سوره، خب اینجا هم همین است، یک قطعه ای از قرآن که چند تا آیه باشد می شود سوره، خود سوره هم باز یک قطعه ای از قرآن کریم است.

در این آیه که می فرماید: ﴿فأتوا بسورةٍ من مثله﴾[11] ، منظور او در سوره بقره آمده است این نیست که سوره بقره را بیاورید، منظور او این است که همین اندازه، تا همین آیه که ما از سوره بقره خواندیم، تا همین آیه، مثلا 23 تا آیه بیاورید، کمتر، شما 10 تا آیه بیاورید، باز هم سوره است، بنابراین تحدی قرآن کریم اختصاص به سوره تمام ندارد، ﴿فأتوا بسورة﴾[12] ، اگرچه سوره تمام کوچکی مثل کوثر و نصر را هم شامل می شود اما چند آیه از سوره های دیگر را هم شامل می شود که شما مثل آنها را هم بیاورید که از جهات محتوا و ظاهر و پیوستگی مانند آن باشد.

پس تحدی قرآن کریم به چند آیه هم وجود دارد، منتها تحدی در قرآن به یک آیه نداریم. تحدی به کل قرآن داریم، به ده سوره داریم و بسورةٍ که شامل یک سوره و کمتر از یک سوره منتها چند آیه، چرا می گوییم چند آیه؟ چون بسورة شامل آیه نمی شود، چون در قرآن آیه مصطلح فقط با عنوان آیه آمده است و عنوان دیگری را ندارد.

اما ﴿من مثله﴾[13] یعنی چه؟ ﴿فأتوا بسورةٍ من مثله﴾[14] ، از مثل این قرآن را بیاورید، آیا این ضمیر ﴿مثله﴾[15] به قرآن برمی گردد که در ذیل مای موصوله است، ﴿إن کُنتُم فی رَیبٍ ممّا نَزَّلنا علی عَبدِنا﴾[16] ،، آیا ضمیر ﴿مثله﴾[17] به ﴿ما نزّلنا﴾[18] ، به این ما برمی گردد که قرآن مراد است؟ یا به ﴿عبدنا﴾[19] برمی گردد؟ این دو تا معنای گوناگون می دهد، چون بعضی ها فرمودند و اصرار دارند مثل فخر رازی، زمخشری، از مفسران خودمان مثل مرحوم علامه طباطبائی، می فرمایند برمی گردد به ﴿ما نزّلنا علی عبدنا﴾[20] یعنی به قرآن برمی گردد. بعضی ها می فرمایند به ﴿عبدنا﴾[21] برمی گردد. بعضی هم خواستند به نحوی بگویند که به هر دو برمی گردد، بنده هم اینجا عرضی دارم.

فرق این چیست؟ اگر به ﴿ما نزّلنا﴾[22] برگردد با ﴿عبدنا﴾[23] چه فرقی دارد؟ فرقی که گفتند این است، می فرمایند اگر به ﴿ما نزّلنا﴾[24] برگردد اعجاز برای ذات قرآن است، اعجاز درونی است یعنی خود آیات قرآن از فصاحت و بلاغت و اخبار غیبی و مسائل فرهنگی و اخلاقی و عناصر اعجازی که در قرآن کریم دارد می گویند این اعجاز برای خود قرآن است، می گوید شما مثل قرآن را بیاورید، ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[25] ، که این ﴿من﴾[26] درواقع من زائده می شود، یعنی کأنّ می خواست بگوید ﴿فأتوا بسورة﴾[27] مماثلٍ له، «من» [در] ﴿من مثله﴾[28] زائده می تواند شود، اگر اینطور باشد.

اما اگر بگوییم به ﴿عبدنا﴾[29] برمی گردد، ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[30] یعنی من مثل عبدنا، سوره ای بیاورید از مثل عبد ما که به پیغمبر برمی گردد، چون ﴿عبدنا﴾[31] مشعر به این است که عبد ما چه خصوصیاتی دارد، ﴿بَعَثَ فی الاُمّیین رَسولاً منهم﴾[32] ، او نه می خواند و نه می نویسد، شما یک سوره ای را بیاورید از مثل او، یعنی از کسی سوره بیاورید در فصاحت و بلاغت و اینها که او امی باشد، نه خواندن داشته باشد، نه نوشتن داشته باشد. اگر به ﴿عبدنا﴾[33] برگردد این دسته ای که اصرار داردند به ﴿ما نزّلنا﴾[34] برگردد، می گویند اگر به ﴿عبدنا﴾[35] برگردد اعجاز دیگر ذاتی قرآن نیست، خود قرآن نیست که اعجاز دارد، قرآن می شود کلامی که می شود مثل آن را ممکن است آورد اما اُمّی نمی تواند مثل آن را بیاورد، مثل عبدنا نمی تواند مانند او را بیاورد اما ذاتاً مانند قرآن قابل آوردن است، اما شما ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[36] ، شما از مثل عبد ما یک سوره ای را بیاورید، کسی که نه خواندن دارد، نه نوشتن دارد.

بنابراین آنهایی که مثل زمخشری و فخر و رازی و برخی مثل علامه طباطبائی می فرمایند که این به ﴿ما نزّلنا﴾[37] برمی گردد، دلیل آن اینچنین است.

اما آن کسانی هم که می گویند برمی گردد به ﴿عبدنا﴾[38] می گویند این هیچ منافاتی با اعجاز ندارد. جالب این است که در آیات دیگر، در سوره های دیگر، در آیه دیگر در سوره مبارکه یونس عبد را ندارد، چون عبد را ندارد آنجا مثله به ما برمی گردد، آنهایی که می گویند به ما نزّلنا برمی گردد، خود آن آیه را شاهد آوردند، آیه 38 سوره مبارکه یونس، ﴿أم یَقولونَ إفتَراهُ قُل فَأتوا بِسورَةٍ مِثلِهِ﴾[39] ، من هم ندارد، اینها می گویند افترا و کذب است، ﴿قل فأتوا بسورة مثله﴾[40] ، این مثله به قرآن برمی گردد، می گویند این قرآن افترا است، بگو سوره ای مثل این قرآن بیاور، دیگر به عبد برنمی گردد، می گویند کما این که در آیه دیگری عبد نیامده است، من هم نیامده است، ضمیر به قرآن برمی گردد، خود این قرینه نه است که اینجا هم به قرآن برمی گردد. اما این دسته می گویند نه، در سوره یونس به عبد برنمی گردد، چون آنجا عبد ندارد، کلمه عبد نیست، اینجا کلمه عبد را آورده است بخاطر این که افاده همین نکته را بکند که شما این قرآن را نه تنها باید بیاورید بلکه باید من عبدنا بیاورید، من مثل عبدنا بیاورید، یعنی می خواهد کار تحدی را دشوارتر کند که درست است که این قرآن اعجاز است، خودش را نمی توانید بیاورید، علاوه بر این که خودش را نمی توانید بیاورید باید از یک فردی که خواندن و نوشتن ندارد از او هم بیاورید، این دو چندان اعجاز را بالاتر می برد، کأنّ اوج اعجاز است.

اما عرض ما این است که این ضمیر به همان ﴿ما نزّلنا﴾[41] برمی گردد، به قرینه همین آیه ای که اصلا عبد را ندارد، مثله را دارد و ضمیر به قرآن برمی گردد، در این آیه هم ضمیر به ﴿ما نزّلنا﴾[42] برمی گردد اما چه اشکالی دارد بگوییم برمی گردد به ﴿ما نزّلنا علی عبدنا﴾[43] ، چون ﴿ما نزّلنا﴾[44] ادامه دارد، «من» ﴿ما نزّلنا علی عبدنا﴾[45] که اگر این گونه بگوییم هم اعجاز خود قرآن را بگیرد و هم علی عبدنا را بگیرد، یعنی شما یک سوره ای بیاورید مثل سوره ای که نازل شده است بر عبد ما، ضمیر به ﴿ما﴾[46] برمی گردد اما شامل ﴿عبدنا﴾[47] هم می شود، ولی مسئله اینجاست، نکته ای که بنده توجه دارم، خیلی گشتم ببینم آیا کسی متذکر این مسئله شده است یا نه، من پیدا نکردم، حالا شما هم ببینید اگر یافتید به من ان شاء الله بدهید. عرض من این است که قرآن نمی گوید شما از اُمّی نمونه قرآن را بیاورید، بروید یک کسی پیدا کنید که خواندن و نوشتن بلد نیست، او مثل ﴿ما نزّلنا علی عبدنا﴾[48] را بیاورد، نه، مخاطب قرآن خدایان خطابه و فصاحت و بلاغت است، می خواهد بگوید شما که در فصاحت و بلاغت همه استاد و کارشناس هستید، ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[49] ، شما که بلد هستید سوره ای را که ما بر عبد اُمّی خودمان نازل کردیم، شما که اُمّی نیستید مثل آن را بیاورید، این اوج فصاحت قرآن کریم و بلاغت آن را می رساند یعنی هم ذات اعجاز محفوظ است، هم این که این لطیفه را می خواهد برساند فزونی اعجاز که این را ما بر عبد اُمّی نازل کردیم و سوم این که نمی گوید شما از اُمّی بیاورید، ﴿فأتوا ...من مثله﴾[50] نمی خواهد بگوید بی سوادهای شما این را بیاورند، این من ابتدائیه است، اگر به عبد برگردد، اگر به ما نزّلنا برگردد من زائده است، من ابتدائیه باشد یعنی سوره ای بیاورید که آن سوره ناشی شده است، سرچشمه گرفته است از مثل عبد ما، اما اگر به ﴿ما نزّلنا﴾[51] برگردد، این را زائده بگیریم یعنی سوره ای بیاورید که آن سوره مماثل باشد با ﴿ما نزّلنا علی عبدنا﴾[52] ، ما نازل کردیم این قرآن را بر یک پیغمبر اُمّی که خواندن ندارد، نوشتن ندارد، شما مثل آن را بیاورید، اما مثل آن را نه این که بی سوادهای شما بیاورند، این که معنا ندارد بگوید بی سوادهای شما یک چیزی بنویسند بیاورند، این که معنا ندارد و لذا در آیات دیگر هم روی اعجاز، ﴿لو إجتَمَعتِ الإنسُ و الجنُ﴾[53] ، همه جمع شوند ﴿من دونِ الله﴾[54] ولی، خدا را نیاورند چون این از دست خدا برمی آید، غیر خدا همه جمع شوند و لذا مخاطبین آن، دانشمندان آن فصحا است، بلغا است، خطبا است، شعرا است، مخاطب ﴿فأتوا﴾[55] این است، شما که اینقدر مهارت دارید، حالا شک دارید ﴿فأتوا﴾[56] ، یک سوره ای مثل این سوره ای باشد ما بر عبد امی خودمان نازل کردیم، ولی شما که باسواد هستید مثل این را بیاورید. این اوج اعجاز قرآن را می رساند یعنی هم ذات قرآن اعجاز دارد ولو پیغمبر امی نباشد، دوم این که این قرآن را امی اورده است، سوم این که شما که باسواد و خطیب و بلیغ هستید مثل قرآنی را بیاورید که یک امی آورده است. کمال فضاحت و بلاغت را در این آیه اثبات می کند. این نکته دوم که در این آیه یک زیادت اعجازی وجود دارد نسبت به دیگر آیات تحدی، این زیات اعجاز آن با بیان بنده فرق می کند، با بیان اساتید ما یا بیان های دیگری که در خود المیزان یا دیگر کتاب ها آمده است، بیان های مفسّران بزرگوار این است که زیادی اعجاز در اینجا این است که به مردم می خواهد بگوید بروید یک کسی را پیدا کنید که امی باشد، از همچین امی مثل کتابی که بر امی نازل کردیم بیاورید، ما می خواهیم عرض کنیم نه، این خطاب به دانشمندان و خطبا و بلغا است، می گوید شما که بلدید کتابی سوره ای را بیاورید، آیاتی را بیاورید که ما بر امی نازل کردیم و امی ما آورده است.

مقصود از «مثل»

مطلب سوم این است که منظور از این مثل چیست؟ این که می فرماید ﴿فأتوا بسورةٍ من مثله﴾[57] ، سوره ای از مثل ما نزّلنا بیاورید، اولاً مثل که می گوید می خواهد بگوید لازم نیست اگر ما نزّلنا بیست آیه است شما بیست آیه بیاورید، حالا ده آیه بیاورید، پنج آیه بیاورید، همین که بگوییم این مثل این است، چهار تا آیه هم کم بود اشکالی ندارد، این از این جهت مشعر به این معناست، اما بعضی ها فرمودند منظور از مثل، مثل قرآن از کتاب های آسمانی، یعنی از مثل قرآن یک سوره بیاورید، مثلا از تورات، بروید از مثل قرآن، مثل ﴿ما نَزَّلنا علی عبدِنا﴾[58] که بر پیامبران دیگر آمده است و شما خیال می کنید آنها کتاب آسمانی هستند، مگر آسمانی نیستند، اگر کتاب ما آسمانی نباشد آنها باید هدایت کننده تر باشند، آنها باید ایمان انسان را، مگر آیات الهی این نیست، ﴿إذا تُلِیَت علیهم آیاتُهُ زادَتهُم ایماناً﴾[59] ، همین که خوانده می شود ایمان انسان زیاد می شود، نفس انسان آرامش پیدا می کند، ﴿فأتوا بسورةٍ﴾[60] ، یعنی شما ببینید در تورات انجیل یک سوره ای مثل این ﴿ما نَزَّلنا﴾[61] ، پیدا می کنید، اگر پیدا کردید بیاورید، بیایید مقایسه کنید، این البته ذات این سخن خوب است، یعنی الان هم می شود این حرف را زد.

1.1.2- اهانت به قرآن به اسم آزادی

این آقائی که الان اهانت کرده است در فرانسه به قرآن و به ساحت پیغمبر، به اسم آزادی بیان، خیلی عجیب است، این چه آزادی بیانی است یعنی وحشیانه ترین آزادی این آزادی است که به اسم آزادی احساسات و عواطف میلیاردها انسان را جریحه دار کنیم، به اسم آزادی که یک نفر آزاد است هرچه نوشت، این چه نوع آزادی است که باعث می شود احساسات یک میلیارد و اندی، نزدیک دو میلیارد انسان جریجه دار شود، می گوییم این آزادی بیان است، این چه نوع آزادی است، حالا به اسم آزادی به این آقا بگوییم داشته های خودتان را بیاورید با داشته های قرآن کریم مقایسه شود که کدام یک از اینها سعادت انسان را تضمین می کنند، اصلا میزان های سعادت حیات بشری، چه در زندگی مادی و چه در زندگی بشری الان چیست؟ آن معیارها بیان شود، از محیط زیست بگیر تا مسائل خانواده، آنوقت چهار نفر آدم بی طرف بنشینند، دانشمند و جامعه شناس، زیست شناس، روانشناس، ببینیم کدام یک از این کتاب ها سعادت انسان را بیشتر تأمین می کند.

این سخن سخنِ خوبی است اما در اینجا این سخن مناسب نیست که بگوییم مثل منظور این است که بروید از مثل این قرآن که تورات و کتاب های آسمان، زبور و انجیل است، از آنها یک سوره بیاورید، اگر خیال می کنید این آسمانی نیست آنها باید بالاتر از این باشند و حال آن که اگر بیاورید خواهید دید این هدایت گرتر است، اصلاح گرتر است، تضمین کننده سعادت جامعه انسانی است.

نمی تواند این باشد، چرا؟ بخاطر این که آنچه که در دست یهودیان بود، در دست مسیحیان بود، از تورات و انجیل یا سایر کتاب هایی که نسبت می دادند به عنوان کتب آسمانی، آن کتاب ها کتاب های ترجمه ای بود، آن کتاب ها کتاب های واقعی آسمانی که نبود، تازه واقعی آن هم تحریف شده است منتها آنچه که در دست اینها بود از زبان های عبری و غیر عبری ترجمه شده بود به عربی، مترجمین آن هم خطاهای فراوانی در این ترجمه ها مرتکب شده بودند و لذا قرآن بسیاری از نقدها را به همان کتاب ها دارد و الان بعضی از مسیحی ها و یهودی ها می گویند قرآن این نقدها را که دارد، ما که این مطالب را نداریم چطور قرآن به ما نسبت می دهد؟ ببینید الان این آیات را من می خوانم، ﴿و قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ الله و قَالَت النَّصاری المَسیحُ ابن الله﴾[62] ، سوره توبه آیه 30، الان یهودی ها می گویند ما عُزیر را پیر خدا نمی دانیم، چطور ﴿قالت الیهود عزیر ابن الله﴾[63] ؟

 

1.1.3- معنای تثلیث

یا آیه 73 سوره مبارکه مائده می فرماید: ﴿لقد کفر الذین قالوا إنّ الله ثالث ثلاثةٍ و ما من الهٍ إلا الهٌ واحد﴾[64] ، خب اینجا می فرماید کافر شدند مسیحیانی که گفتند خدا سومی سه تا است، سومی از سه تا است، می گویند ما همچین عقیده ای نداریم، چه موقع ما خدا را سومی از سه تا می دانیم، الله را، الله یعنی آن خالق باری متعال، وقتی می گویید سومی سه تا است، شما این سه انگشت من را ببینید، الف ب جیم، این انگشت ها، سومی سه تا چون مشخص نمی کند کدام خداست، سومی سه تا، از این شروع کنید، از این انگشت کوچک شروع کنید یک دو سه، این جیم خدا می شود، از این شروع کنید الف ب جیم، این انگشت خدا می شود، از این شروع کنید الف ب جیم وسط خدا می شود، ﴿ثالث ثلاثة﴾[65] به این معناست یعنی سه تا خدا فرض می شود هر کدام را شما انتخاب کنی آن سومی سه تا است، سومی از سه تا است، سومی از سه تا الله است، یعنی خدای متعال است، در حالی که اینها به چنین چیزی معتقد نیستند، چون این به معنای این است که سه تا خدا باشد، هر سه، الف و ب و جیم خدا باشد، سومی از هر طرف بروی الله است، خب این نشان می دهد هر سه خدا است، هم عیسی هم روح القدس هم الله هر سه خدا هستند، در حالی که مسیحیت قائل به سه تا خدا نیستند، تثلیث به معنای سه تا خدا نیست، مسیحیت به توحید معتقدند، این نکته بسیار دقیقی است، ما گاهی یک دین را درست نمی شناسیم، گاهی حرف می زنیم آنوقت به ما می خندند، می گویند شما نمی شناسید چطور نمی شناسید در مورد ما حرف می زنید، به این آیه هم اینها اشکال می کنند، ثالث ثلاثةٍ سومی سه تا، اینها به یک خدا قائل هستند لذا نمی گویند پسر خدا، می گویند خدای پسر، خدای روح القدس، خدای پدر، یک خدا است، سه تا کارکرد دارد، یک خدا با سه کارکرد، یک کارکرد آن عبارت است از خلاقیت و رزاقیت و ربانیت، یک کارکرد آن این بود که در جسم عیسی ظاهر شود همان خدا تا فدا شود، بشود کفاره گناهان بشر چون گناه بشر اینقدر بزرگ بود هیچ چیز نمی توانست کفاره آن بشود و آن را بشورد، تا این که خود خدا بیاید در قالب عیسی این فدائی انجام شود، یک خدا را قائل هستند منتها سه کارکرد به خدا معتقد هستند، سه تا کارکرد دارد خدای واحد. تثلیث آنها به این صورت است یعنی به یک خدای واحد با سه کارکرد معتقد هستند، یادتان باشد به سه خدا معتقد نیستند، یک خدا سه کارکرد، لذا به این اشکال می کنند می گویند ﴿ثالث ثلاثة﴾[66] شما می گویید ما به این معتقد نیستیم، آنوقت قرآن می گوید ﴿ثالث ثلاثة﴾[67] سه تا خداست، ادامه آن هم همین است، ﴿و ما من الهٍ إلّا الهٌ واحد﴾[68] ، در حالی که ﴿و ما من الهٍ إلا الهٌ واحد﴾[69] یعنی یک خدا دارید، سه خدا ندارید، خب آنها هم به یک خدا قائل هستند، به سه خدا قائل نیستند.

جواب این مطلب هم این است که ولو تثلیث با همین بیان مسیحیت اشکالات فراوانی دارد، تقریرات فراوانی هم دارد تثلیث و اشکالات آن هم در جای خودش بحث می شود، جواب آن این است که قرآن با مسیحیت جزیره حرف می زند، نه با مسیحیت اروپا، مسیحیت جزیره یک مسیحیت ترجمه ای است، یعنی از زبان های اصلی گرفتند تورات و انجیل را و به عربی ترجمه کردند، آنوقت در ترجمه اینها ترجمه های بدی کردند، بر اساس آن ترجمه ها مسیحیت و یهودیت در جزیره متولد شده است و عقیده بسته است به همان مطالب ترجمه ای که دارد، قرآن آن را نقد می کند، قرآن آن را بررسی می کند در آیات مختلف و لذا این که این مثل را برگردانیم به تورات و به انجیل و به امثال آن، این بسیار بسیار بعید است، بلکه مراد از ﴿فأتوا بسورةٍ من مثله﴾[70] عبارت است از تولیدات خود شعرا و خطبا، یعنی خودتان درست کنید، خودتان مثل این قرآنی که ما بر امی نازل کردیم، شما خودتان، ﴿و اُدعوا شهدائکم من دون الله﴾[71] ، تمام یاوران خودتان را هم دعوت کنید بیایید و مثل این را خودتان تولید کنید، نه این که از کتاب هایی که چند بار ترجمه خورده است، آمده است، آنها دیگر چیزی نیست، ایراد اندر ایراد است، حتی عقیده مسیحیت واقعی هم نیست که نمی گوید از آنها سوره را انتخاب کنید و بیاورید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo