< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

99/02/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره بقره /تفسیر آیه ۲۳/ تحدی قرآن

 

1- تفسیر آیه ۲۳ سوره بقره

﴿وَإِنْ كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾[1]

آیه بیست و سوم از سوره مبارکه بقره ارتباطی طولی با آیات گذشته دارد. در آیات پیشین مسئله توحید مطرح شد، ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً﴾[2] و در نهایت فرمودند ﴿فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[3] .

بعد از مسئله توحید خداوند مسئله رسالت را مطرح می کند. مسئله رسالت و اثبات رسالت چون بدون اعجاز امکان پذیر نیست و لذا قرآن کریم برای اثبات رسالت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم از معجزه و اعجاز قرآن سخن به میان آورده است.

به دلائلی در ادعای پیامبر یک عده شک داشتند، شک یک عده بخاطر جهل بود، یک عده از باب تجاهل بود، شک ها گاهی شک علمی بود، گاهی شک عامیانه بود، بهرحال یک عده این شک را داشتند که آیا این شخص که ادعای نبوت می کند واقعا رسول خداست یا مثل بسیاری از کاهان و ساحران ادعای کذب و فریب مردم را دارد؟ شک مردم هم مبانی مختلفی داشت.

قرآن کریم در آیه بیست و سوم از سوره مبارکه بقره و آیات دیگری مسئله معجزه بودن قرآن را که می تواند محکم ترین دلیل باشد بر این که پیامبر اکرم از طرف خدا مبعوث شده است را مطرح می کند، ﴿وَإِنْ كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا﴾[4] ، ریب، إبن (3:33) گفته است که ریب به معنای شکی است که همراه با تهمت است، صرف اضطراب نیست، شک همان اضطراب است، دو دلی است، اما ریب شکی است که در کنار آن تهمت وجود دارد، کسانی که در رسالت پیامبر شک داشتند خیلی از آنها تهمت هم به پیغمبر می زدند، ﴿[بل قالوا أضغاث أحلامٍ بل افتراه بل هو] شاعرٌ﴾[5] ، یک عده می گفتند شاعر است. یک عده می گفتند آنچه را که بیان می کند، ﴿بَل قالوا أضغاثُ أحلامٍ﴾[6] ، خواب های پریشان بازگو می کند، یک عده می گفتند ﴿إنّه ساحِرٌ کَذّابٌ﴾[7] ، دروغگو است، جادوگر است، بعضی ها می گفتند انسان هوسبازی است، إنّه کذاب أشر، بعضی ها به او اتهام مسحور بودن می زدند، می گفتند اصلا یک کسی خود او را سحر کرده است، ﴿إن تَتَّبِعونَ إلّا رَجلاً مَسحوراً﴾[8] ، خودش مورد سحر قرار گرفته است، یک عده می گفتند او کاهن است، ﴿فما أنتَ بِنِعمةِ رِبِّکَ بِکاهنٍ و لامجمونٍ﴾[9] ، یک عده می گفتند: ﴿و یَقولون إنَّهُ لَمَجنونٌ﴾[10] ، می گفتند دیوانه است.

از باب ابراز مرض بوده است.

اینها چند دسته بودند یکدست نبودند، یک عده ﴿فی قلوبِهِم مرضٌ﴾[11] است، یک عده واقعا هنوز به نتیجه رسیده بودند، دور بودند از ساحت پیغمبر، یک عده همسایه پیامبر بودند، هم می شناختند، هم صداقت و شناخت او را می شناختند، لذا یکدست نبودند اینها، یک عده لجاجت بود، کینه بود، اقسام مختلفی داشت این اتهاماتی که به پیغمبر می زدند.

این ریب همه را شامل می شود، ﴿فی قلوبِهِم مرضٌ﴾[12] را با شک انتقال کرده است.

یعنی هر کسی که به یقین نرسیده است هنوز، شک دارد در رسالت پیامبر.

1.1- شبهات گوناگون عصر نزول

ببینید یک شبهه‌هایی شبهات عامیانه بود، شبهات عامیانه مثلا یک عده خیال می کردند پیغمبر نمی تواند یک آدمی باشد که غذا بخورد، این قدسی تر از این حرف ها باید باشد، غذا خوردن یک امر دنیایی است، مثلا بخوابد، لذت ببرد از یک چیزی، این در آیات مختلفی آمده است، ﴿و قالوا ما هذَا الرَّسول یأکُلُ الطَّعام و یَمشی فی الأسواق﴾[13] ، این چه پیغمبری است که غذا می خورد، در بازارها راه می رود، ﴿و لَولا اُنزِلَ إلَیهِ مَلَکٌ فَیَکونَ مَعَهُ نَذیراً﴾[14] ، این اگر پیغمبر است باید همراه او یک ملکی باشد که آن ملک با مردم حرف بزند، آن ملک در کنار این رسالت را به عهده بگیرد، این یک شبهه است، این شبهه برای چه کسی است؟ این شبهه برای کسی است که سطح فکر او بگونه ای است که انسان دارای مرتبه معنوی را از ساحت نزدیک شدن به تمام مادیات بریء می داند، این گونه است.

گاهی شبهات این بود که این چرا انسان است، این چرا انسان است، قبلی می گفت چرا می خورد، می آشامد، راه می رود، اینها امور دنیوی را مرتکب شدن است، انسان است، پیغمبر نباید این کارها را انجام بدهد، مدام باید عبادت کند، بعضی ها می گفتند پیغمبر چرا انسان است، برای چه انسان است، در آیات مختلف قرآن به این هم پاسخ می دهد، در سوره انبیاء، در سوره نحل [آیه 43] عین این آیه تکرار شده است با فرق یک من جارّه، ﴿و ما أرسَلنا قَبلَکَ إلّا رِجالاً نوحی إلَیهِم فَاسئَلوا أهلَ الذِّکرِ إن کُنتُم لاتَعلَمَون﴾[15] ، خب ما قبل از تو هم هر پیغمبری فرستادیم، ابراهیم، نوح، داود، اسماعیل، همه اینها پیغمبر بودند و مرد بودند یعنی انسان بودند، ﴿نوحی إلیهم﴾[16] ، ما به این مردها وحی می کردیم، اینها ملک نبودند، ﴿فَاسئَلوا أهلَ الذِّکرِ إن کُنتُم لاتَعلَمون﴾[17] ، اگر نمی دانید بروید از دانشمنداان خودتان بپرسید، معلوم است که اینها خودشان دانشمند نبودند، انسان های عوامی بودند، خود شبهه هم شبهه عامیانه است.

بنابراین مبانی این شبهات مختلف بود، افراد شاک مختلف بودند. یک عده از کسانی بودند که پیامبر اگر آنها را دعوت هم می کرد، معجزه هم نشان می داد آنها ایمان بیار نبودند، مثل ابوجهل، ابوجهل از همه بیشتر معجزات رسول خدا را دید اما ایمان نیاورد، افراد دیگری که می دیدند و ایمان نمی آوردند، اینها کسانی بودند که لجوج بودند، افراد کینه توز بودند، بنابراین قرآن به همه خطاب می کند، ﴿إن کُنتُم فی رَیبٍ﴾[18] ، اگر شک دارید و این شک ها باعث شده است که شما اتهامی هم به پیامبر می زنید، ﴿إن کُنتُم فی ریبٍ مِمّا نَزَّلنا علی عَبدِنا﴾[19] ، شک دارید در آن چیزی که به پیامبر ما نازل شده است، به عبد ما نازل شده است، ﴿نَزَّلنا علی عَبدِنا﴾[20] .

1.2- احترام پیامبر (ص) در قرآن

نزول گاهی با ماده افعال می آید، گاهی از ماده تفعیل استفاده می شود، ﴿نَزَّلنا﴾[21] ﴿أنَزَلنا﴾[22] ، انزال هم در نزول دفعی می آید و هم هم در نزول تدریجی می آید، اما تنزیل در نزول تدریجی می آید، اینجا هم در همان تفعیل و تنزیل استفاده کرده است، ﴿نزّلنا علی عبدنا﴾[23] ، کلمه عبد را استفاده کرده است، این کمال احترام به پیغمبر اکرم است، خداوند مقام رسول خدا را، مقام معنوی و رفیع پیغمبر را خیلی گرامی داشته است در قرآن کریم، بخش هایی از آیات اختصاص دارد به برخورد با پیامبر، اینجا هم مقام رسول خدا از منظر قرآن به نوعی به تصویر کشیده است، در قرآن کریم هرجا به یک پیغمبری سخن از عبد آورده است اسم پیغمبر را آورده است، ابراهیم را، نوح را، داود را، هر پیغمبری که به او گفته است ﴿[إنّه] من عِبادِنا الصّالحین﴾[24] ، ﴿عَبداً شَکوراً﴾[25] ، یا قبل از آن یا بعد از این کلمه عبد نام پیامبر آمده است اما عبد را به پیغمبر در قرآن همه جا مطلق گفته است، این دیگر نام پیغمبر را نیاورده است، عبدنا عبدنا عبدنا، این نشان می دهد که عبد علی الاطلاق، عبد بدون وصف، عبد بدون قید پیش خدای متعال پیغمبر خاتم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

شما الان در همین علوم متداولی که می بینید، وقتی در فقه گفته می شود شیخ، یعنی شیخ طوسی در حالی که هزاران شیخ داریم و آثار معتدٌ بهی دارند اما شیخ در فقه که گفته می شود یعنی شیخ طوسی، علامه که گفته می شود در فقه یعنی علامه حلی و حال آن که ما در فقه علامه ها داریم، در تفسیر وقتی گفته می شود شیخ این حرف را زده است یعنی شیخ طبرسی و حال آن که شیوخ فراوانی داریم، در علم اصول می گویند شیخ این را گفته است یعنی شیخ انصاری این را گفته است، این نشان می دهد تبحّر اینها در این رشته بگونه ای بوده است که آن تبحّر باعث شده است اینقدر این لفظ در زبان ها چرخیده است که هروقت علی الاطلاق می گویند یعنی علامه حلی، دیگر نام او را نمی برند، می گویند علامه گفته است، سید گفته است، شیخ گفته است، آخوند گفته است، اینها درواقع نشانگر رفعت مقام علمی اینها در مقابل این همه شیخ و سید و آخوند و علامه است.

قرآن کریم فقط از یک نفر بطور مطلق عبد می گوید آن هم از پیغمبر است. خیلی جاها سخن از نزول است دیگر نمی گوید کدام عبد، اول سوره مبارکه فرقان، ﴿تَبارَکَ الّذی نَزَّلَ الفُرقانَ علی عَبدِهِ لِیَکونَ للعالَمین نَذیراً﴾[26] ، قرآن را بر عبد خودش نازل کرده است، نه قبل از آن می گوید این عبد کیست، نه بعد از آن می گوید این عبد کیست، عبد یعنی پیغمبر.

در سوره مبارکه اسراء بحث سیر را مطرح می کند نمی گویند کدام عبد را، عبد در قرآن پیغمبر، ﴿سُبحانَ الّذی أسری بِعَدِهِ لَیلاً من المَسجدِ الحَرام إلی المَسجدِ الأقصَی الّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ من آیاتنا﴾[27] ، کدام عبد را به معراج برده است؟ عبد می گوید یعنی پیغمبر، یعنی پیامبر خاتم.

این یک احترامی است که خدای متعال به پیغمبر گذاشته است و عبد علی الاطلاق خودش را در قرآن رسول خدا معرفی کرده است. این گونه احترامات برای پیغمبر در قرآن فراوان است، نام های پیغمبر در قرآن با کمال احترام آمده است، سه بار نام محمد آمده است، یک بار نام احمد آمده است، در آیات متعدد چهار نام حضرت آمده است. در خیلی از آیات قرآن به مسلمانان هم دستور ادب و احترام به پیامبر و به محضر پیامبر را می دهد.

سوره مبارکه حجرات آیه 2 می فرماید: ﴿یا أیُّهَا الّذین امَنوا لاتَرفَعوا أصواتَکُم فَوقَ صَوتِ النَّبی﴾[28] ، صداهای خودتان را بالای صدای پیغمبر نبرید، ﴿و لاتَجهَروا لَه بِالقَولِ کَجَهِر بَعضِکُم لِبَعضٍ أن تَحبَطَ أعمالَکُم و أنتُم لاتَشعُرون﴾[29] ، صدای خودتان را بالای صدای پیغمبر نبرید، آن گونه که همدیگر را با صدای بلند صدا می کنید رسول خدا را آن گونه صدا نکنید که اعمال شما کلا نابود می شود، این آموختن ادب برای مؤمنین و اهل ایمان که چگونه در محضر پیغمبر حرف بزنند.

در سوره مبارکه حجر آیه 71 خدای متعال به جان پیغمبر خودش قسم می خورد، یکی از بیست قسمی که در قرآن آمده است یکی از آنها جان رسول خداست، ﴿و لَعَمرُکَ إنَّهُم لَفی سَکرَتِهِم یَعمَهون﴾[30] ، به جان تو سوگند که آنها در مستی خودشان سرگردان و حیران هستند، خدای متعال به زمین و آسمان و آفتاب و اینها قسم می خورد، به جان پیغمبر خودش هم قسم می خورد.

اینها نشانگر عظمت و جایگاه پیغمبر خداست و به هیچکس اجازه نداده است قرآن که نام پیغمبر را ببرد، فقط باید رسول الله بگویند، فقط باید نبی الله بگویند، اما نام آن حضرت را کسی حق ندارد ببرد.

در آیه 63 سوره مبارکه نوح، وقتی نازل شد بردن نام پیغمبر ممنوع شد، فقط باید رسول الله، نبی الله پیامبر را صدا می زدند، ﴿لاتَجعَلوا دُعاءِ الرَّسولِ بَینَکُم کَدُعاءِ بعضِکُم بَعضاً﴾[31] ، خواندن پیغمبر را، نام بردن پیغمبر را آن گونه که نام های خودتان را می برید و صدا می کنید آن گونه پیغمبر را صدا نکنید. بعد از این، همه نام پیامبر را وقتی می خواستند صدا کنند یا رسول الله صدا می زدند اما نقل های معتبر می فرمایند حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند که وقتی این آیه نازل شد و به گوش من رسید من هم تصمیم گرفتم که دیگر یا أباه پیغمبر را صدا نکنم و یا رسول الله صدا کنم، وقتی پیامبر را دیدم به او یا رسول الله خطاب کردم، حضرت فرمودند دخترم این آیه در مورد تو نازل نشده است، این آیه در مورد کسانی نازل شده است که ادب را در مورد من رعایت نمی کردند، تو از من هستی و من از تو هستم، این که تو مرا یا أباه صدا کنی، خوش تر می دارم تا ای که مرا یا رسول الله صدا کنی، این خودش یک درس بزرگی است.

امروز خیلی ها می گویند آقا ما با بچه های خودمان دوست هستیم، ما با دختر خودمان دوست هستیم، ما اصلا دختر و مادر نیستیم، ما مثل پسر و پدر نیستیم، ما مثل رفیق هستیم، این واژه بار معنایی تربیتی منفی دارد، بخاطر این که این که انسان فرزند خودش را فرزند خطاب کند، فرزند پدر را پدر خطاب کند نه به عنوان دوست و رفیق، این واژه پدر، واژه فرزند یک حریمی دارد، یک پیام معنوی دارد، وقتی این کنار برود و بجای آن دوست بنشیند، بسیاری از این حریم ها از بین می رود، لذا باید توجه داشته باشیم که هیچگاه با گفتن واژه هایی مثل صمیمی و دوست و رفیق و امثال اینها یا حتی رابطه پدری و پسری را به رابطه دو تا رفیق تشبیه کردن، این کار غلطی است از نظر تربیتی، بلکه باید سعی کنیم واژه هایی که حریم خاصی را دارد، واژه هایی حتی مثل برادر، مثل خواهر، پدر، مادر، فرزند، همه اینها را بتوانیم با همان بار معنایی خودش حفظ کنیم.

1.3- تحدی

﴿و إن کُنتُم فی رَیبٍ ممّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ﴾[32] ، فأتوا امر است، بیاورید، فأتوا امر است منتها امر همانطور که ذهن شریف شما باشد در کفایه مرحوم آخوند در همان باب اوامر که معنای امر را می خواستند معنا کنند که صیغه امر چه معنایی دارد، بعضی ها می گفتند ده تا معنا دارد، صیغه امر معانی ده گانه دارد، به معنای طلب، تعجیز، تحقیر، تحدّی، فرمودند نه، صیغه امر یک معنا دارد و آن طلب است، صیغه امر برای بعث می آید، برای طلب می آید، منتها طلب به انگیزه ها و دواعی گوناگون، در همه آنها طلب است منتها طلب انگیزه های گوناگونی دارد، گاهی طلب به داعی امتحان است، اوامر امتحانی، گاهی طلب به داعی تحقیر است، ﴿کونوا قِرَدَةً خاسئین﴾[33] ، می خواهد تحقیر کند، گاهی طلب است به داعی تهدید است، ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾[34] ، هر کاری می خواهید انجام بدهید خدا می بیند، پیغمبر می بیند، مؤمنان می بینند و گواهی می دهند بر اعمال شما، ﴿إعملوا﴾ [35] این طلب است منتها طلب به داعی تهدید.

گاهی طلب است به داعی تبیین اباحه است، می خواهد یک چیزی را مباح کند می گوید انجام بدهد، امر بعد الحذر، ﴿و إذا حَلَلتُم فَاصطادوا﴾[36] ، وقتی احرام شما تمام شود بروید صید کنید، نمی خواهد بگوید واقعا صید لازم و واجب است، می خواهد بگوید آن حذر و منعی که در حال احرام برای محرم بود، نباید صید می کرد، این برداشته شد.

گاهی هم طلب به داعی تحدّی است که اینجا امر است، صیغه امر است، طلب است، به داعی تحدّی است. تحدی از نظر لغت از حَدا به معنای شتر را با آواز و عربده راندن است، یعنی کسی هماورد می طلبد، هماوردی که بر او پیروز خواهد شد و از نظر اصطلاح تحدّی عبارت است از این که خدای متعال در مقابل معجزه ای که فرستاده است و به وسیله آن می خواهد حقانیت پیغمبر خودش و الهی بودن پیغمبر خودش را اثبات کند، خداوند طلب هماورد می کند، طلب مبارز و معارض می کند و در آن پیروز خواهد شد.

اینجا نکته است یعنی درواقع خدای متعال نمی خواهد بگوید نمی توانید چیزی بیاورید، بیاورید، می نویسید، یک چیزهایی می آورید اما هرچه بیاورید در این هماورد آمدن و آوردن خدا پیروز خواهد شد، لذا نوشتند یک چیزهایی شبیه کردند نوشتند، حالا نمونه های آن را عرض خواهم کرد در زمان خودش، اما هیچکدام از اینها شبیه و مانند قرآن نتوانست در هیچ یک از اوصاف بشود.

در صدا زدن شتر چطور می شود.

یعنی او که سوار شده است در یک میدانی و شعر و آواز می خواند یعنی مبارز می طلبد، این برای میادین است، میادین جنگ و مسابقات و امثال اینها است، یک طوری کری خوانی است به اصطلاح.

خب کم هزینه ترین راهی که قرآن کریم برای اثبات حقانیت پیغمبر پیشنهاد کرده است و برای پیروزی پیغمبر پیشنهاد کرده است از راه تحدّی است. اعراب و دشمنان پیغمبر و مشرکین و یهود جنگ کردند، قبیله های خودشان را به کشتن دادند، جوانان خودشان را به کشتن دادند، بین قبائل اختلافاتی افتاد، بعضی ها با عزیزان خودشان جدائی افتاد، در نهایت هم پیغمبر پیروز شد، بهترین راه آن که قرآن پیشنهاد داد این بود که گفت شما اگر شک دارید بیایید مثل همین کتاب را، ﴿فأتوا بسورةٍ﴾[37] ، حالا ان شاء الله معنای سوره را در قرآن خواهیم گفت، شما یک سوره مثل قرآن را بیاورید، حالا سوره یا به آن چیزی که بین دو بسم الله است یا در اندازه چند آیه بیاورید، اگر مثل این را آوردید که مشخصات آن آیات قرآن کریم را داشت، این نشان می دهد این از طرف خدا نیست، دیگر دعوا نمی خواهد، کلا خود این محکوم می شود، اما اگر نتوانستید بیاورید بپذیرید.

خب این اعراب این همه جان دادند، جوان دادند، هزینه مالی دادند، این همه نزاعات طول کشید در نهایت هم شکست خوردند، اگر می توانستند، اگر قادر بودند، آنوقت خطاب قرآن در این ﴿کنتم﴾[38] که می گوید، این أنتم که اینجا وجود دارد چه کسانی هستند؟ اینها عجم نیستند، عرب هستند، فصحای عرب هستند، خداوندان شعر هستند اینجا، اینها کسانی بودند که دهانه اسب را می خواهد حرکت بدهد یک قصیده می توانست آنجا برای همان کار او بسراید و با بهترین مضمون و قافیه و ردیف و بهترین ابیاتی که وجود داشت می توانست آنجا شعر بگوید، با اینها حرف می زند. اینها نتوانستند چند تا آیه مثل آیات قرآن کریم را بیاورند که اگر می توانستند همیمن کار بی هزینه را انجام می دادند، کم هزینه ترین کار را بلکه بی هزینه ترین کار را قرآن کریم به آنها پیشنهاد داده است، میدان را هم خیلی باز گذاشته است، ﴿و اُدعوا شُهَدائَکُم من دونِ الله﴾[39] ، هر کسی را که به یاری می طلبید به یاری بطلبید، بنشینید جمعی و گروهی کار کنید، اگر توانستید خدای متعال می فرماید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo