< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

98/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره بقره /ادامه تفسیرآیه ۲۱ سوره بقره-عبادت/ اقسام عبادت/ثمره عبادت

 

1- ادامه تفسیر آیه ۲۱ سوره بقره

بحث ما در آیه شریفه 21 از سوره مبارکه بقره بود و مباحثی که در اطراف این آیه شریفه وجود دارد.

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴾[1]

 

2- عبادت و بندگی

مردم را دعوت می کند به عبادت، عبادت خدائی که آنها را آفریده است و پیشینیان آنها از پدران و اجداد آنها را آفریده است و غایت این عبادت را تقوای مردم معرفی می کند، تقوا را عرض کردیم به معنای ترس در نظر نگیریم اگرچه لازمه تقوا ترس باشد، تقوا به معنای صیانت و نگهداری است، ﴿وقاهُمُ اللهُ شَرَّ ذلکَ الیَوم﴾[2] ، یعنی خدای متعال از شر آن روز اینها را نگه می دارد، ﴿قوا أنفُسَکُم و أهلیکُم ناراً﴾[3] ، یعنی خودتان و اهل خودتان را از آتش جهنم صیانت و حفظ کنید. بنابراین تقوا به معنای حفظ است، ﴿تتقون﴾[4] یعنی خودتان را حفظ کنید.

معنای آن این است که غاییت و محصول و فلسفه عبادت از سوئی تقوا و خودکنترلی است که انسان بتواند خودش خواهش های درونی و بیرونی را حفظ کند و خودش را از گناه محافظت کند.

عبادت چند نکته در پیرامون عبادت عرض کنیم، عبادتی که موجب تقوا می شود، موجب خویش نگهداری می شود.

 

2.1- اقسام عبادت

عبادت در یک تقسیم به سه جزء می تواند تقسیم شود:

 

2.1.1- مناسک

یک جزئی از عبادت همین مناسک است، همین دستورات الهی که در قالب مناسک شرعی آورده می شود، مثل صوم، خمس، زکات، جهاد، حج، نماز، اینها بخشی از عبادات هستند که انسان با قصد قربت و اخلاص وقتی اینها را می آورد بخشی از عبادات الهی با این محقق می شود.

 

2.1.2- مناجات و دعا و...

بخش دیگری از عبادات با ارتباط با خود حضرت حق در قالب مناجات، در قالب دعا، در قالب حتی قرائت قرآن که یکی از بهترین راه های ارتباط با خدای سبحان است، خواندن قرآن، سخن خداست، سخن خدا از زبان ما، از فکر ما، از مقابل چشم ما عبور می کند و این یکی از بهترین راه های ارتباط با خداست، کما این که یک نامه ای اگر از یک دوستی به انسان برسد، انسان هربار این نامه را با تأمل می خواند با آن دوست و پیامهای آن دوست و سلائق و علائق آن دوست کاملا انس می گیرد، قرائت قرآن هم همینگونه است، وقتی انسان قرآن می خواند با خدای متعال چنین انسی می گیرد و لذا اهل بیت علیهم السلام همواره خودشان قرآن قرائت می کردند، با این که خود اهل بیت قرآن ناطق هستند، رسول خدا خودش قرآن تلاوت می کرد، ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ﴾[5] ، صبح و شام از خانه های اینها صوت قرآن و ذکر خدای متعال بلند بوده است.

خواندن قرآن، خود امامان بخشی از وقت خودشان را به تلاوت قرآن صرف می کردند، امام رضا علیه السلام آن پیراهن معروف خودشان را که به دعبل خزائی شاعر اهل بیت هدیه کرد فرمود دعبل قدر این پیراهن را بدان که در این پیراهن هزار ختم قرآن کردم و در این پیراهن هزار شب نماز خواندم در هر شبی هزار رکعت، این گونه با قرآن اهل بیت علیهم السلام مأنوس بودند، بنابراین خواندن قرآن، حتی کسانی که حافظ کل قرآن هستند باز هم اینها باید قرآن را قرائت کنند حتی قرآن را از رو قرائت کنند چون از رو خواندن قرآن خودش یک حظی از ثواب دارد، تا این که انسان فقط با زبان خودش بخواند، وقتی حافظ قرآن از رو قرآن را قرائت می کند، فکر او، قلب او، زبان او، چشم او هم مشغول عبادت است، اما از حفظ وقتی انسان می خواند دیگر چشم او مشغول عبادت نیست، این هم یک قسم از عبادات است.

این مناجات و دعاهایی که به ما رسیده است، این مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی رضوان الله علیه یک گنج گرانقیمت واقعا غیر قابل قیمت گذاری است، نمی خواهم بگویم کل این کتاب هرچه در او است بی ایراد است، نه، ما اصلا کتابی داریم که بی ایراد باشد؟ کتابی که بر اساس نظر و اجتهاد نوشته می شود در هر رشته ای، پزشکی باشد، مهندسی باشد، دینی باشد، وقتی بر اساس اجتهاد نوشته می شود قطعا نظرهای دیگری ممکن است بیاید ایرادهایی بگیرد اما وجود یک ایراد، دو ایراد یا یک زیارتی که ممکن است یک ایرادی داشته باشد که حالا قابل توجیه است یا قابل توجیه نیست، یک کتاب را کسی بیاید زیر سؤال ببرد، نه، مضامین این دعاهایی که در این کتاب وجود دارد و ارتباط ما را با خدای متعال، عقائد ما را با خدای متعال، شما نمونه دعای روز عرفه حضرت امام حسین علیه السلام را در کجای عالم می توانید پیدا کنید، واقعا چه کسی می تواند نمونه این کتاب را پیدا کند، نمونه این دعا، این زیارت عرفه امام حسین را وقتی انسان مطالعه می کند و دقت می کند در این زیارت واقعا چقدر پرمحتوا و چقدر عظیم است.

از علامه محمد تقی جعفری رضوان الله علیه از اساتید حوزه برای خود بنده نقل می کردند می گفتند یک سالی مشرّف بودم به مکه، من این را جایی شنیده بودم ولی از خود این بزرگوار هم سؤال کردم گفتند بله، من یکجا دیدم که ایشان خیلی به فکر فرو رفته است، در روز عرفه عمیقاً به فکر فرو رفته است، رفتم دیدم خیلی محزون و غمگین است، گفتم فلانی چرا اینقدر ناراحت هستید؟ به فکر فرو رفت، ایشان گفتند کاش من وقتی که برای خیلی از مباحث از جمله برای مثنوی و اینها گذاشته بودند، از آن وقت های خودم برای شرح دعای عرفه امام حسین می گذاشتم، همانجا می گفت گفت تصمیم دارم برگردم اگر خدا عمر بدهد وقتی بگذارم دعای عرفه امام حسین را شرح بدهم که آمدند همین کتابی که در شرح دعای عرفه امام حسین علیه السلام است را نوشتند.

این دعاها، این دعای کمیل، این مناجات هایی که در این مفاتیح وجود دارد، این دعای جوشن کبیر اینها که فقط برای ماه رمضان نیست، عیب ما این است که ماه رمضان می آید و خیال می کنیم جوشن کبیر فقط برای رمضان وارد شده است، ابوحمزه فقط باید در سحرهای رمضان خوانده شود، این جوشن کبیر دریای معرفت است، دریای معرفت است، یعنی هر کسی می خواهد خدا را بشناسد همین دعای جوشن کبیر در حد وسع ما خدا را بشناسیم همین دعای جوشن کبیر، هزار اسم از اسماء الهی که هر کدام را آدم تأمل کند، بفهمد در حد وسع خودش هر کدام یک روزنه ای است در خداشناسی است.

 

خدمت خلق با عنوان خلق الله

بخش سومی از عبادات که علاوه بر این ارتباط معنوی با خدای متعال در قالب خواندن سخنان خدا، قرآن، مناجات، دعاها، قسم سوم عجیب است که در روایات ما و اسلام به آن توجه دارد عبارت است از چیزهایی که مناسک نیستند، ارتباط مستقیم با خدا هم نیست، اما فائده آن چون منجر به بندگی و عبودیت است خود این را اسلام عبادت شمرده است، مثل خدمت خلق، خدمت خلق با عنوان خلق، یعنی خلق الله است، عیال الله است، چون با عنوان خلق کسی کار می کند این جنبه عبادت پیدا می کند، به خلق خدا خدمت می کنم.

در یک روایتی مرحوم علامه مجلسی در جلد 78 بحار از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود بعد از فرائض الهی، انجام واجبات و ترک محرمات، هیچ چیزی ثواب آن به خدمت خلق الله نمی رسد، خدمت مؤمنان نمی رسد. حالا خلق الله چون باز نسبت به آن خدا سنجیده می شود این عبادت است، خدمت به مؤمن، روایات را ببینید همین ادخال سرور در قلب مؤمن چقدر روایات داریم، ادخال سرور در قلب مؤمن. باز همین روایت از امام رضا علیه السلام که بعد از فرائض شاید یکی از مصادیق خدمت به مؤمن هم همین باشد که ثواب هیچ چیزی بعد از فرائض به اندازه ادخلال سرور در قلب مؤمن نیست، قلب مؤمن، یعنی قید ایمان دارد، یعنی کسانی که خدا را قبول کردند، قلب آنها را انسان روشن کند، چقدر ارزشمند است، یک گرهی از کار مؤمنان انسان باز کند. خدمت به خلق و خدمت به مؤمنان، این یک نوع عبادت است.

تفکر، نماز نافله انسان نخواند، نمی خواهم نافله را نفی کنم، نافله بخواند، حالا یکوقتی نافله را نتوانست بخواند یا نافله خودش را خواند، بنشیند و تفکر کند. عاقبت کاری که می خواهی انجام بدهی روی این فکر کن، تصمیمی که گرفتی، به کاری که می خواهی وارد شوید، اقدامی که می خواهی انجام بدهی، رابطه ای که می خواهی برقرار کنی، سکوتی که می خواهی داشته باشی، کلامی که می خواهی، قلمی که می خواهی بزنی، تفکر. این روایت جالب است امام صادق علیه السلام فرمود: کان، چون ابوذر از أعبد صحابه پیامبر بوده است یعنی عبادات او از همه بیشتر بوده است، حضرت صادق می فرماید: کان أکثرٌ عبادات أبی ذر رحمة الله علیه خصلَتَین، اکثر عبادات ابوذر در دو تا اخلاق و خصلت خلاصه می شد، ابوذر اینطور نبود که نماز او زیاد باشد، روزه و حج او زیاد باشد، کان أکثر عبادات أبی ذر رحمة الله علیه خصلَتَین التفکر و الاعتبار[6] ، یکی تفکر و یکی عبرت گیری از آن کارهایی که انسان تجربه کرده است، از همان ها عبرت بگیرد یا از اعمال دیگران انسان عبرت بگیرد، بجای این که به این و آن عیب بگیرد و انتقاد کند، انتقادهای غیرسازنده، بنشیند از اطراف خودش، از کرده های خودش، از کرده های دیگران عبرت اندوزی کند.

 

ثمره عبادت: تقوا و خودکنترلی

عبادت در این سه تقسیم بندی اگر انجام شود، این عبادات ما را ان شاء الله به طرف تقوا می برد. چطور به طرف تقوا می برد؟ چطور عاقبت عبادت به تقوا و به خودکنترلی ما را رهنمون می شود؟ بخاطر این که عبادات خداوند وقتی مستمر انجام شد، رابطه انسان هم از جهت مناسک، هم از جهت دعا و مناجات و درک اسماء حسنای الهی کامل شد، انسان رفته رفته خودش را مسئول می داند، خدا را ناظر و حاضر می داند، خودش را مسئول اعمال و کرده های خودش می داند، وقتی که انسان همین اسماء خدا را فهمید، لطف الهی را در خودش فهمید، در خلوت به یاد این همه لطف خدا می افتد، در خلوت به یاد حسابرسی الهی هم می افتد، اما انسان وقتی از خدا و عبادت خدا فاصله گرفت آرام آرام حساب و کتاب هم فراموش او می شود، نظارت حق هم فراموش می شود، لطف هایی که خدا دم به دم بر این انسان می کند، آنها هم فراموش می شود، لذا در خلوت بالکل خدا فراموش او می شود، حساب و کتاب فراموش او می شود.

 

نمونه‌های خودکنترلی

حضرت یوسف (ع)

قرآن کریم نمونه ای از خودکنترلی را برای ما تبیین می کند که ببینید اینها که خودکنترلی داشتند در خلوت تکیه اینها روی چه چیزی بوده است، نمونه ای از آن وجود مبارک حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام است، خب یوسف در یک وضعیتی قرار می گیرد که همه چیز برای این جوان در عنفوان جوانی آماده است، ﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتْ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ﴾[7] ، خودش را آماده کرد، درها را هم کاملا بست و فضا را امن کرده است و بسوی یوسف شتاب کرد که بسوی من بیا، ﴿قالَ مَعاذَ اللهِ﴾[8] ، پناه می برم به خدا، چه پناه بردنی، چرا پناه می برد به خدا؟ ﴿إنّه رَبّی أحسَنَ مَثوایَ[9] ، او پروردگار من است، جایگاه مرا او نیکو کرده است، انسان هرچه به عبادت الهی انس داشته باشد، دم به دم الطاف خداوند، دم به دم نعمت های خداوند می آید در خلوت و جلوت در ذهن انسان، ﴿إنَّهُ لایُفلِحُ الظّالِمون﴾[10] .

آنوقت کسی خیال نکند یوسف بیمار بوده است، نه، یوسف بیمار نبوده است، یوسف در اوج شهوت از نظر فیزیک و از نظر انسانی بوده است، همین آیه 24 سوره مبارکه یوسف بر همین دلالت دارد، ﴿وَ لَقَد هَمَّت بِه و هَمَّ بِها﴾[11] ، منتها ﴿لَولا أن رَأی برهانَ رَبِّهِ﴾[12] ، او قصد یوسف کرد، او قصد یوسف کرد، ﴿و هَمَّ بِها﴾[13] یوسف هم قصد زلیخا کرد، منتها قصد یوسف قصد بالفعل نبود، اما این قصد در وجود یوسف به این شکل بود.

علامه طبرسی در مجمع البیان به این شکل در جوامع الجامع[14] این را تبیین می کند که ﴿و هَمَّ بها لولا أن رَأی بُرهانَ رَبِّهِ﴾[15] ، می گوید این مثل این است که شما به کسی می گویید فلانی آمد اینجا، اگر بخاطر تو نبود کشته بودم او را، این به این معناست که من قصد کشتن او را بالفعل کردم، به معنای این است که اگر تو نبودی قصد آن را هم می کرد و او را می کشتم، اما چون تو بودی من اصلا قصد او را هم نکردم. اما این نشان می دهد بالقوه کاملا شرائط قتل در وجود چنین آدمی است اما چون تو بودی من قصد او را هم نکردم، او را به قتل هم نرساندم.

یعنی خدا می گوید یوسف گفت اگر آیات الهی و امدادهای الهی و الطاف الهی بر من نبود یوسف قصد او را می کرد، هیچ بیماری و سستی از نظر نیروی شهوت در وجود یوسف نبود، اما آنچه که باعث شد یوسف در اینجا پار را کنار بکشد و از این محیط فاصله بگیرد چیست؟ آنچه که باعث شد این بود که ﴿إنَّهُ رَبّی أحسَنَ مَثوایَ[16] ، این همان ثمره عبادت و ارتباط با خداست.

 

حضرت مریم (س)

دومین مورد در همین خلوتی که خودکنترلی است، خویشتن داری است، جناب مریم است، لازم است بدانید خدای متعال آنچه از جلوه های توحید را در سوره حضرت یوسف نقل می کند، همان جلوه های توحید را نسبت به مریم در سوره مریم نقل کرده است، در حقیقت سوره مریم یک چهره و تصویری زنانه از همان سوره یوسف است. ابتلائاتی که مردم دارد، اعجازهایی که خدا به مریم نشان می دهد، اتهام هایی که به مریم می زنند، خلوتی که برای مردم پیش می آید، خب برای مردم هم پیش آمد، ﴿فأرسَلنا إلَیها روحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً[17] ، ما روح خودمان را فرستادیم، روح ما مانند یک بشر خیلی مستوی القامة و خوش اندام برای او ظاهر شد و متمثّل شد، مریم احساس کرد فضا فضای گناه آلودی است، خیال کرد انسانی است در این خلوت، آمده و برای نیت گناه هم آمده است، مریم هم در عنفوان جوانی قرار دارد، ﴿قالَت إنّی أعوذُ بِالرَّحمنِ مِنکَ إن کُنتَ تَقیّاً﴾[18] ، مریم می گوید من به خدا پناه می برم اما به کدام خدا؟ ﴿إنّی أعوذُ بِالرَّحمن﴾[19] ، رحمت خدا ذهن مریم را گرفته است، ﴿أعوذُ بِالرَّحمن﴾[20] ، خدا اینقدر به من لطف کرده است، اینقدر به من مهربانی کرده است مگر می شود با یادآوری رحمت الهی انسان ولو در خلوت ترین شرائط دست به گناه و عصیان خدا بزند، تازه مریم بالاتر از یوسف، ﴿إن کُنتَ تَقیّاً﴾[21] ، خود آن بشر مقابل را هم به پرهیزگاری و خویشتن داری و صیانت از نفس دعوت می کند، بحث تقوا را نه تنها خودش بلکه دیگری را هم به همین صیانت از نفس دعوت می کند با یادآوری رحمت حق، لذا بندگی خدا وقتی شکل می گیرد و استمرار پیدا می کند انسان با یادآوری لطف و رحمت و نعمت او، با یادآوری اسماء حسنی.

فخر رازی ذیل همین ﴿لله الأسماءُ الحُسنی﴾[22] و[23] می نویسد تمام اسماء حسنای الهی به دو حقیقت برمی گردد، یکی این که یعنی غفاریت، ستاریت، رزاقیت، خالقیت، رحمانیت، رحمت الهی، همه این اسماء حسنا به دو حقیقت برمی گردد، یکی این که او به هیچکس نیازمند نیست، دیگر این که همگان به او نیازمند هستند، چه تعبیر جالبی است. او به هیچکس نیازمند نیست، دیگر این که همگان به او نیازمند و محتاج هستند، لذا این معارف بالا و بلند را اگر از خدا درک کند و مستمراً در فکر انسان باشد انسان را خویشتن دار می کند قطعا.

 

2.1.3- ظاهر و باطن عبادت (جسم و روح عبادت)

مطلب بعدی این است که عبادات یک ظاهری دارد، یک باطنی دارد، یک روحی دارد و یک جسمی دارد، یک جمجمه ای دارد و یک مغزی دارد، اگرچه ظاهر این مناسک این است که مثلا رو به قبله بایست، با لباس پاک بیاور، با وضو باید باشد، این ظواهر اگر رعایت نشود باطن عمل هم نابود می شود، آن کسانی که می گویند ما از ظواهر رسته ایم و بالاتر از ظواهر را می آوریم این خودش یک نوع فکر انحرافی و گمراه کننده است، خدای متعال از آن راهی که می خواهد ما باید او را عبادت کنیم، اصلا عبادت یعنی همین، یعنی اطاعت همراه با خضوع، صرف خضوع و خشوع عبادت نیست، عبادت یعنی اطاعتی که با کمال خضوع و خشوع همراه است و لذا عرض شد کارمندان رئیس خودشان را اطاعت می کنند ولی عبادت نمی کنند، اطاعت دارند ولی چون کمال خضوع را در کنار اطاعت ندارند این عبادت نیست، عبادت اطاعت با کمال خضوع است. ظواهر را باید رعایت کرد اما این ظواهر به منزله پوست است، پوست بادام، شما یک خروار پوست بادام جمع کنید مغز نداشته باشد به درد نمی خورد، این پوست وسیله ای است که شما به آن مغز برسید، مغز عبادات اخلاص است، مغز عبادات این است که عبات را برای رضای خدا بیاوریم، اخلاص، یعنی ریا در عبادت نباشد، تظاهر در عبادت نباشد، این عبادت فقط برای ارتباط با خدا و رضایت حق تعالی باشد، این یک.

دوم از اجزای روح عبادت این است که انسان عبادت خودش را نبیند، چرا اهل بیت ما این همه عبادت می کردند؟ چرا امام رضا علیه السلام فرمود در این لباس هزار شب و در هر شبی هزار رکعت نماز خواندم؟ چرا امیرالمؤمنین علیه السلام این اندازه از عبادات داشت وقتی به حضرت سجاد علیه السلام گفتند آقا چه خبر است شما این همه عبادت می کنید، سالی دو بار شما پوست اضافه ای که در زانوی شما بر اثر سجده های طولانی می آید را اصلاح می کنید، این همه عبادت چه خبر است، فرمود شما عبادات جد من علی بن أبیطالب را ندیدید، اگر عبادات او را می دیدید به عبادات من خرده نمی گرفتید که من زیاد عبادت می کنم، چرا این همه عبادت می کردند، صدیقه طاهر سلام الله علیها، پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین، اولیاء خدا؟ بخاطر این که اینها عباداتی که انجام می دادند را نمی دیدند، انفاقات خودشان را نمی دیدند، ایثارهای خودشان را نمی دیدند، فضائل خودشان را نمی دیدند، ارتباط با خدا را نمی دیدند، هر کاری می کردند آخر سخن آنها همین است که امام حسین در دعای عرفه می فرماید: و ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک، آنچه که حق عبادت تو است که از ما سرنزد، ما تو را عبادت نکردیم، و ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک.

 

نمونه بارز: شهید سلیمانی

این نمونه بارز آن را در همین عصر خودمان، سردار سرلشکر شهید حاج قاسم سلیمانی این مرد چهل سال بعد از انقلاب اسلامی جان خودش را چهل سال است که تقدیم کرده بود برای انقلاب و اهداف انقلاب و این نظام، چهل سال بود که این آقا امنیت جانی نداشت، در خانه خودش هم امنیت نداشت، بارها از اطراف خانه او نقشه های انتحاری و ترور مگر کشف نشده بود، در ایران امنیت نداشت، در آسمان امنیت نداشت، در بیرون ایران امنیت نداشت، در سوریه بود، در عراق بود، هیچ جا امنیت نداشت، این شوخی نیست که انسان در حریم ناامن وارد شود، این شهامت می خواهد، اخلاص می خواهد، بندگی می خواهد، این به کلاس رسائل و کلاس کفایه آمدن نیست، این بالای منبر تدریس رفتن نیست، تدریس کفایه از هر کسی برمی آید، تدریس رسائل از هر کسی برمی آید اما سینه در مقابل گلوله سپر کردن این کار هرکسی نیست، گاهی تحمل یک خراش برای امثال بنده سخت می شود، چه رسد به این که سر را به کف بگیریم و قبول کنیم هر لحظه ممکن است زن و بچه و تمام دارائی های تو نابود شوند، این کار هرکس نیست، اما با این همه دارائی الهی که این مرد کسب کرد، آخر عمر خودش که چند ماه مانده بود به شهادت ایشان، آمده بودند قم، حضرات مراجع، خود آیت الله العظمی نوری همدانی به خودم فرمودند که سردار سلیمانی آمده بودند با یک عده ای از سرداران ملاقاتی با من داشتند، بعد به من گفتند یک عرض خصوصی با شما دارم، بعد آمدند در اتاق خصوصی، کفنی را درآوردند گفتند می خواهم لطف کنید روی این کف را امضا کنید از باب این که شما شهادت می دهید من آدم خوبی هستم، برای خوبی من فقط شهادت بدهید همین، یعنی این همه کار کرده است آنها را اصلا نمی بیند، چون نمی بیند این همه عمل، عمل پشت عمل، اخلاص پشت اخلاص، آخر کار از باب این که می گوید خدا حیا می کند از این که شهادت مؤمن را رد کند شما شهادت بدهید من آدم خوبی هستم، این تحفه راه من بشود، اینها الگوهای زنده ما هستند، انسان عمل خودش را نبیند، این عمل را که شیطان می آورد می گذارد جلوی چشم آدم، تا دو رکعت نماز می خواند منتظر است جبرئیل نازل شود، منتظر است یک خوابی ببیند که خدا بگوید حالا که این دو ریال را پرداختی فلان جا، این دو رکعت نماز را که خواندی، این دست گیری را که کردی ببین حالا چه جایگاهی داری، ببین حالا برای تو چه راهی را باز کردیم، به این صورت انسان در خیالات زندگی می کند، اما اگر انسان عمل را ندید روح عبادت را بجا می آورد، آنچه را که انجام داد آن را مشاهده نکرد، هزینه کرد و پشت سر خودش را نگاه نکرد، هزینه کرد و منتظر این نشد که دیگران به او در مقابل این هزینه ها احترام بگذارند، هزینه کرد و منت نگذاشت، اینها روح عبادت است، عبادت را باید با روح عبادت انسان بتواند انجام بدهد، اگر این گونه شد این عبادات ما را ان شاء الله به تقوا خواهند رساند.

این نمازی است که می شود ﴿إنّ الصَّلاةَ تَنهی عَن الفَحشاءِ و المُنکَر﴾[24] ، این همان نمازی است که بزرگان مثل مرحوم آقای قاضی فرمودند هرکس نماز خودش را اول وقت بخواند و به کرامات نرسد مرا لعن کند، به مقامات نرسد مرا لعن کند. این همان روزه ای است که ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیام کَما کُتِبَ عَلَی الّذین مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون﴾[25] ، بر شما واجب شده است، بر پیشینیان واجب شده است، اگر روزه را بگیرید، اگر این گونه با اخلاص اعمال را انجام بدهید اینها شما را به خویشتن داری و به تقوای در خلوت ها همانطور که در جلوت ها می کشاند می کشاند.

نکته ای هم عرض کنم و بحث این آیه را تمام کنم، ﴿یا أیُّهَا النّاس اُعبُدوا﴾[26] ، أیها الناس خطاب به همه است، دیگر مؤمنون نیست، کافر و منافق را هم می گیرد، منتها به مؤمن می گوید ﴿یا أیُّهَا النّاس اُعبُدوا﴾[27] یعنی به عبادات خودت استمرار بده، اخلاص خودت را بالاتر کن، عبادت خودت را واقعی تر کن، به کافر می گوید ﴿یا أیُّهَا النّاس اُعبُدوا﴾[28] یعنی کفر را رها کن و به عبادت خدا روی بیاور، به منافق می گوید ﴿یا أیُّهَا النّاس اُعبُدوا﴾[29] به معنای این است که آن عبادتی که با ریاکاری و تظاهر و دو گانگی انجام می دهید این عبادات را به اخلاص بیاور و با اخلاص برگزار کن، این هم مطلبی است که در کنار این خطاب ﴿یا أیُّهَا النّاس﴾[30] می شود از این فهمید، بنابراین خطاب عام است، عام است به این معنا که حتی منافق را هم این دعوت شامل می شود

 


[14] تفسير جوامع الجامع، الشيخ الطبرسي، ج2، ص213. كقولك: هممت بقتله لولا أني خفت الله، معناه: لولا أني خفت الله لقتلته.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo