< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

98/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره بقره /تکمیل آیات 19-20

 

بحث ما در آیات شریفه نوزدهم و بیستم از سوره مبارکه بقره مطالب و عرایضی خدمت شما عرض شد.

1- تکمیل آیات ۱۹ و ۲۰

 

در بحث تتمه آیه شریفه 19 که مثلی برای منافقان زد، ﴿أَوْ كَصَيِّبٍ مِنْ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنْ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[1]

اولا می فرماید خدای متعال محیط به کافران است، احاطه به کافران دارد، اینها در دل های خودشان خدا را انکار می کنند، قرآن را مثل صاعقه می پندارند، حق را مثل سبب مرگ می دانند در دل ولو در ظاهر اظهار ایمان می کنند ولی خدای متعال محیط به کافران است. یکی تعبیر به محیط و یکی تعبیر کافران اینجا دارای نکته است.

2- مراتب تفسیر مقارن

ما در تفسیر مقارن ان شاء الله به فضل خدای متعال این کار در جریان است و در حال تدوین است این تفسیر دارای مراتبی از مباحث است.

یکی این که زبان فارسی آن یک ترجمه درستی از فارسی ارائه می شود، همان ترجمه به زبان های دیگر هم آیه ترجمه می شود، بعد خلاصه تفسیر آن آیه مطرح می شود، البته قبل از خلاصه تفسیر درواقع هدف آیات تبیین می شود که این دو آیه، سه آیه هدف اینها چیست، مثلا در همین آیات آغازین چند آیه مربوط است به مؤمنین و تبیین ابعاد روانی و شخصیتی مؤمنان، بعد مباحثی است که مربوط است به مباحث کافران و مباحثی که مربوط است به منافقان.

این آیات تبیین می شود که چند آیه چند موضوع را بررسی می کند، بعد خلاصه تفسیر آن آیه، یک آیه یا دو آیه ای که مورد بحث قرار می گیرد خلاصه تفسیر ارائه می شود، بعد از این که خلاصه تفسیر ارائه شد اصل تفسیر بنده آنجا می آید، همین مباحثی که خدمت شما مطرح می کنم با عنوان بندی های مشخص و با تکمیل مباحثی که خودم دارم و خیلی شاید در کلاس بخواهیم به آن بپردازیم مطالب شاید از جهاتی طولانی شود.

بعد از تفسیر بنده بحث تطبیقی شروع می شود. البته یک بحث روائی هم در این میان داریم که این هم تطبیقی است، یعنی در ذیل آیات اهل سنت و شیعه به آنچه که معتبر و موثق از روایات در ذیل آن آیه دارند، نه همه روایات، بطور تطبیقی و بعد قسمت آراء و اندیشه ها است.

آراء و اندیشه ها مهم ترین بخش و هدف این تفسیر است که جای این در تمام تفاسیر ما خالی است که در آراء و اندیشه ها چهل تا منبع مشخص کردیم که حالا اینها کم و زیاد می شوند که بیست و دو سه تا از این منابع برای قدماء است مثل زمخشری، قرطبی، فخر رازی، سیوطی و امثال اینها. هجده مورد هم مربوط به اندیشه های معاصر است که البته منحصر به این چهل تا نیست، این چهل تا منابع اصلی ما در تفسیر مقارن هستند که اینها در بخش آراء و اندیشه ها ان شاء الله خواهد آمد.

یک بخشی هم که پیام ها و نکته ها و لطائفی است که خارج از بحث تفسیر است. تفسیر یعنی این که شما از خود الفاظ آیه پرده برداری کنید که مراد آیه در بطن آن چه می گوید، این تفسیر است، اما پیام هایی است، لطائفی است، اشاراتی است، اینها هم یک قسمتی از این تفسیر را ان شاء الله، مهمات لطائف و اشارات قرآن خواهد آمد. از جمله که گاهی عرض می کنم تحت عنوان لطیفه یا تحت عنوان یک نکته مربوط به همین بخش لطائف و اشارات است.

3- احاطه الهی به کافران

این که خدای متعال می فرماید محیط به کافران است. ما نباید خیال کنیم روز قیامت فقط روزی است که خدای متعال آنجا به همه احاطه دارد و هیچکس راه فرار و چاره ای هم ندارد، نه.

در سوره مبارکه ابراهیم می فرماید: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ﴾[2] ، خیال نکنید که خدا اگر در این دنیا شما را عقوبت نمی کند نمی بیند، اگر در این دنیا مچ گیری نمی کند نمی داند یا در این دنیا ضعف دارد و قادر نیست یا در این دنیا اگر جزا نمی دهد بخیل است.

نه، ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ﴾[3] ، خیال نکنید خدا غافل است، علم ندارد، شنوائی ندارد، نمی شنود، عالم نیست نسبت به آنچه که اتفاق می افتد و نمی بیند، هر کسی هرچه می کند در مرأی و منظر علم و سمع خدای متعال و بصر خدای متعال است، ﴿إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ﴾[4] ، خدای متعال عقوبت خیلی از کارها را نگهداشته است برای آن روزی که آن روز همه چشم ها خیره است.

چون خدا علم است و چون خدا بصیر است و چون خدا قادر است بر همه کارها، هم جزاء را در این دنیا می دهد و هم عقاب را در این دنیا می کند، منتها این دنیا برای بعضی از اعمال و رفتار ظرفی برای جزاء و برای پاداش و عقوبت نیست. شاید بشود ظرف بخش کوچکی از اعمال باشد که بشود در اینجا، آنچه که در این دنیا امکان جزاء وجود داشته باشد معنا ندارد خدا به تأخیر بیندازد، معنا ندارد خدا طولانی کند زمان را، حتما در یک روز مشخص انتقام بگیرد.

﴿إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد﴾[5] ، این مطلق است، خدای متعال در همین دنیا در کمین انتقام است و در کمین پاداش هم است.

به کافران و منافقان هم همینطور است، منتها دو تا نکته عرض کنم: یکی این که بسیاری از مسائل است که این دنیا بخاطر محدود بودن آن ظرفیت و صلاحیت پاداش و عقوبت را برای شخص ندارد. مثلا شما صدام ملعون را تصور کنید، چند صد هزار نفر جوان پاک را از ایران به شهادت رساند، این آدم را فرض کنید گرفتند و او را به دار هم زدند، صدام حسین به دار هم بزنند فرض کنید دار زدن او مساوی باشد با شهادت یک جوان مؤمن، خب سیصد و چند هزار نفر دیگر چه می شوند؟ این همه خانواده ای که بی پناه شدند، این همه بچه ای که یتیم شد، این همه زنی که بی شوهر شد، این همه پدر و مادری که بی فرزند شد، این جامعه ای که اقتصاد و امنیت آن همه چیز سالیان سال بهم ریخت اینها چه می شوند؟ دنیا ظرف عقاب یا ثواب اعمال بزرگ نیست، حتی خدای متعال حدودی را که مشخص کرده است، عقابی را که مشخص کرده است برای این دنیا باز هم این عقاب ها نمی توانند محقق کننده و تحقق بخشنده عدالت الهی باشند، خیال نکنید این عادلانه است حالا مثلا هر قاتلی را اعدام کردیم، هر کسی که قاچاق کرده است، هرکسی که اختلاس کرده است، حکم اعدام است اما این به معنای جریان عدالت نیست، اصلا دنیا همانطور که ظرف مناسب برای عقاب و ثواب نیست، ظرف مناسب برای جریان عدالت هم نیست، امکان ندارد در دنیا عدالت به معنای واقعی. همین حدود الهی را ببینید، همین قصاص و حدود و تعزیرات را ببینید، الان ده نفر سرقت کردند دست اینها را می خواهند ببرند، حکم مساوی است، اما عواملی که شخص را برد به طرف سرقت مساوی نیست، زمینه هایی که باعث می شود دو نفر اختلاس می کنند مساوی نیست، زمینه هایی که باعث می شود دو نفر قتل انجام می دهند مساوی نیست، یعنی بخشی از زمینه ها شاید غیر ارادی باشد دست بعضی ها، بعضی ها در یک خانواده ای متولد می شوند که اصلا فضائل اخلاقی را درک نمی کنند، با عقده بار می آیند، یعنی بخشی از آنها مربوط به تربیت او و محیط او است که اصلا غیر ارادی است، اما در هر حال این انسان وقتی قتل می کند بطور مساوی قاتلان را اعدام می کنند، این به معنای جریان عدالت نیست، این از این جهت که تشفی خاطری باشد برای بازماندگان، از این جهت که بازدارندگی داشته باشد برای جامعه، این که می فرماید: ﴿فی القصاصِ حَیاةٌ[6] این حیات اجتماعی در این باشد، امنیت درست شود، اما این به این معنا نیست که این عین عدالت است، عدالت را باید در ظرف جهان خودش پیاده کرد، این باز در همان سرای دیگر و جهان دیگر است.

در جهان دیگر فقط و فقط هم خداست که می تواند این عدالت را اجرا کند، خداست که از تمام پیشینه ها و پسینه های انسان مطلع است، از تمام نیات انسان خدای متعال مطلع است و تمام ریز و درشت پرونده انسان آنجا روی ترازو می آید و خدا از هیچ چیز نمی گذرد.

لذا دنیا دو تا مشکل دارد برای عقاب و ثواب، یکی این که خود ظرف آن محدود است، دوم این که اساسا عدالت چون غرض از عذاب و غرض از پاداش به عدل الهی برمی گردد و الا خدای متعال که نمی خواهد برای خدا تشفّی حاصل شود.

ما چرا از خدا می ترسیم؟ ترس ما از خدای متعال بخاطر چیست؟ بخاطر این نیست که او می خواهد ما را عقاب کند، بخاطر خودش، در دعای جوشن می خوانیم: یا من لایُخاف إلا عَدلُه[7] کسی که ترسیده و هراس نمی شود مگر از عدل او، این هراس از عدل خدا به اعمال خود ما برمی گردد، خدا فقط عدالت را می خواهد اجرا کند نسبت به اعمال، پاداش و عقاب کند نسبت به اعمال ما و دنیا ظرف آن نیست.

پس خدای متعال، ﴿و الله محیطٌ بالکافرین[8] ، خدا محیط به کافرین است، اینطور نیست که خدا خبر ندارد، نه، خبر دارد، چون هم عالم است و هم بصیر است و جالب این است که از تعبیر احاطه استفاده کرده است، چون نفاق امر درونی است دیده نمی شود، امری است که شنیده نمی شود، از بصیر و علیم عدول کرده است، از محیطٌ بالکافرین استفاده کرده است چون نفاق یک امر درونی است، بنابراین خدا احاطه دارد، اگر کافران را عذاب نمی کند در این دنیا بخاطر این نیست که نمی داند یا نمی خواهد عذاب کند، این هشدار گونه است ﴿محیطٌ بالکافرین[9] ، وقتی عیب و رذائل آنها را بیان می کند بعد می فرماید ﴿محیطٌ بالکافرین[10] ، این یک هشدار است، این یک لحن ترساننده است، این احاطه خدای متعال، گاهی خدا سخن از احاطه می دهد، احاطه ای که بشارت است برای انسان، کما این که در سوره مبارکه طلاق آمده است که خداوند هفت آسمان را آفرید، ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنْ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيٍْ عِلْمًا﴾[11] ، این احاطه بشارت است، خدا شما را آفریده است، هفت آسمان آفریده است، هفت زمین آفریده است، بین زمین و آسمان اوامر الهی در جریان است، چرا؟ ﴿لتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيٍْ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا﴾[12] ، این بشارت است که شما بدانید که خدا احاطه دارد، با معرفت الهی شما به مقام بندگی می رسید، شما به کمال می رسید.

همین که انسان بداند خدای متعال به همه چیز احاطه دارد، خدای متعال بر همه چیز قادر است، این انسان به طرف تربیت حرکت می کند. اما این کلام که بعد از رذائل انسان می فرماید: ﴿و الله محیطٌ بالکافرین[13] ، این تذکر هشدارگونه است که مواظب باشند خدا محیط است، خدا یک روزی نفاق اینها را در ترازو خواهد گذاشت.

بعد تعبیر کافرین را استفاده کرده است، درحالی که بحث بر سر منافقین است، چرا تعبیر کافرین را می آورد؟ و﴿الله محیطٌ بالکافرین[14] ، بخاطر این که منافق در ظاهر نفاق دارد، در باطن کافر است، در ظاهر پیش مؤمنان می آید می گویند ما اهل ایمان هستیم، ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾[15] ، ولی پیش رفقای خودشان می گویند ما با شما هستیم، این نفاق و دوروئی است، دوروئی اینها در ظاهر است، دوگانگی اینها در شخصیت اینها ظاهر است، اما باطن اینها نفاق نیست، باطن اینها کفر به خداست، باطن اینها این است که اینها می گویند، ﴿أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾[16] ، اهل ایمان نیستند.

لذا در باطن خدای متعال اینها را به عنوان کفر خطاب می کند.

مطلب دیگر و لطیفه دیگری که در این آیه شریفه وجود دارد که مثل زد، مثل اینها مانند کسی است که إستَوقَدَ ناراً، یک آتشی را روشن کند که از نور آن آتش بخواهد نور بجوید، این خیلی نکته لطیفی در این تعبیر وجود دارد.

خدای متعال در قرآن کریم یک نور را به عنوان روشنی بخش انسان و هدایت گر انسان معرفی می کند و آن نور خودش است، لذا در قرآن نور جمع نیامده است، مفرد آمده است، ظلمات همیشه جمع است چون راه های ظلمانی زیاد است، اما نور چون از خود خدای متعال است و راه خدای متعال است و یکی بیشتر نیست همه مفرد آمده است.

خداوند برای مؤمن از نور خودش مرحمت می کند، خود مؤمن نورانی می شود، یَنظُرُ بِنورِ الله[17] ، یَتَکَلَّمُ بِنورِ الله، یَسمَعُ بِنورِ الله[18] ، به نور خدا می شنود، به نور خدا گفتگو می کند، به نور خدا می بیند. مؤمن از صراط هم که رد می شود نور وجود خود مؤمن می خواهد آتش جهنم را خاموش کند و جهنم فریاد می زند که خدایا او عبور کند که آتش من را نور او می خواهد خاموش کند.

در خود مکالمه ای که منافقان با مؤمنان می کنند، سوره حدید آیه 13، ﴿یَومَ یَقولُ المُنافقون و المُنافقات ِللّذین آمَنوا اُنظُرونا نَقتَبِس من نورِکُم﴾[19] ، به ما نگاه کنید از نور خودتان ما اقتباس کنیم و برگیریم، ﴿قیلَ إرجِعوا وَراءَکُم فَالتَمِسوا نوراً﴾[20] ، این نور را ما اینجا بدست نیاوردیم، باید برگردید دنیا و طلب این نور را بکنید، این نور ایمان ما است.

مؤمن یک نور دارد در وجود خودش است، اما اینجا می فرماید منافق مثل او مثل کسی است که ﴿إستوقد ناراَ﴾[21] ، مثل کسی است که او آتشی را روشن می کند می خواهد از آن آتش روشنی بگیرد، یعنی نور را از غیر می خواهد بگیرد، این نور در وجود او که نور خداست نیست، نور خدا را رها کرده است، روشنی را از غیر خدا می خواهد بگیرد و هر کسی که در هدایت و در نور از غیر خدا بخواهد طلب کند، این نور روشن می شود، تا روشن می شود این یک قدمی را برمی دارد، خیلی زیبا این را تبیین می کند، ﴿کُلَّما أضاءَ لَهُم مَشَوا فیه[22] ، روشن می کند یک راهی می رود در آن نور، ﴿و إذا أظلَمَ عَلَیهِم قاموا﴾[23] ، اما آن نور که تاریک می شود و خاموشی ایجاد می شود اینها می ایستند، اینچنین است.

دست به غیر خدا دراز کردن همین است. یک روزی بخواهد به ما بدهد یک چیزی داریم، یک روزی او نخواهد بدهد و نباشد ما دیگر هیچی نداریم، آنچه که غنا و تمام خزینه ها دست خدای متعال است همان است. ما در عالم یک نور داریم. بهترین معرفی این نور را که مؤمن از این نور استضائه می کند، برای ما معرفی کرده است و این که این نور کجاست. در آیه 35 و 36 سوره مبارکه نور این دو آیه را حتما حفظ کنید، کسانی که حفظ نیستند، آقایانی که حافظ قرآن هستند این نشاط آنها الحمدلله همیشه است ولی کسانی که این آیات را حفظ نیستند این دو آیه را حتما ان شاء الله حفظ کنند، خواندن این آیات هم آثار فراوانی دارد.

مَثَل نور خود خدا را بیان می کند، بعد می گوید این نور کجاست، ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾[24] ، بعد معلوم می شود که این نور نورِ هدایت است، مثل نور خدا اینچنین است.

این نور خدا که چراغ روشنی در داخل قندیلی است، نه شرقی است نه غربی است، جهان را این نور روشن می کند، نورٌ علی نور است، نوری بر فراز نور است و خدا هر کسی را که بخواهد به این نور هدایت می کند، این نور کجاست؟ این را کجا بجوئیم؟

در آیه 36 سوره مبارکه نور این را جواب می دهد، خودش این سؤال را، ﴿فی بُیوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ و یُذکَرَ فیها إسمُهُ یُسَبِّحُ له فیها بِالغُدُوِّ و الآصال﴾[25] ، این بیوت چه بیوتی است؟ اولا این جار و مجرور متعلق به کجاست؟ بعضی مانند زمخشری و فخر رازی اینها این جار و مجرور را به یسبّح برگرداندند و بیوت را به مساجد معنا کردند یعنی آن مساجد در خانه هایی است، خانه ها را هم به مساجد معنا کردند، این مساجد در خانه هایی است که ﴿أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ﴾[26] .

بعضی ها به خود یسبّح برگرداندند گفتند این برمی گردد به یسبّح، یعنی در خانه هایی که تسبیح می شود، در خانه هایی که خدا چنین اذن داده است، آنوقت این خانه ها را به مساجد معنا کردند.

اما صحیح این است که این ﴿فی بیوتٍ[27] یا صفت آن مشکات است، آن مشکات آنچنانی این وصف را دارد که فی بیوتٍ در آن خانه هایی قرار دارد که چنین و چنان است، یا به خود نور برمی گردد، این که می گوییم ﴿الله نور السماوات و الارض، مثل نوره﴾[28] ، این نور کجاست؟ این نور کان ﴿فی بیوتٍ[29] .، یکون ﴿فی بیوتٍ أذِنَ الله أن تُرفَعَ﴾[30] . این نور در آن خانه ها است.

این خانه ها اختلاف است، بعضی ها می گویند منظور از این خانه ها همان مساجد است که خانه های الهی هستند و نور خدا در همان خانه های خودش است و حتی مصداق مشخص کردند برای این خانه ها که این خانه ها چه خانه هایی هستند و در این خانه ها مثلا بعضی ها گفتند مراد از این بیوت چهار تا مسجد است، مسجد مکه که حضرت ابراهیم بنا کرده است، مسجد الحرام، مسجد الاقصی که حضرت داود بنا کرده است، مسجد مدینه و مسجد قبا که هر دو را پیغمبر بنا کرد است، این چهار تا مسجد مراد است، بعضی ها گفتند مطلق مساجد مراد است، آن نور در خانه ها است، یعنی آن نور در خانه های خداست.

اما روایات شیعه و پاره ای دیگر از روایات اهل سنت این ﴿فی بیوتٍ[31] .را خانه علی و فاطمه معرفی کرده است. یعنی ﴿الله نور السماوات﴾[32] ، هر کسی که نور خدا که نور هدایت الهی است را می خواهد باید برود درِ خانه علی و فاطمه.

سیوطی در کتاب در المنثور جلد دوم در ذیل همین آیه، این روایت را نقل می کند که وقتی این آیه شریفه نازل شد، ﴿فی بُیوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ و یُذکَرَ فیها إسمُهُ یُسَبِّحُ له فیها بِالغُدُوِّ و الآصال﴾[33] ، ابوبکر سؤال کرد[34] که یا رسول الله این خانه ها خانه های چه کسانی هستند؟ فقال بیوت الانبیاء مشیراً إلی بیت علیٍ و فاطمة، فرمود بیوت انبیاء است در حالی که حضرت اشاره می کرد به خانه علی و فاطمه. فقال یا رسول الله أ هذا منها، گفت آیا خانه علی و فاطمه از بیوت انبیاء است؟ قال بل من أفاضلها، فرمود نه تنها این خانه از خانه پیغمبران است، بل من أفاضلها، از أفاضل و برترین خانه های پیغمبران است. آن نور در خانه هایی است که خدا اذن داده است آن خانه ها بالا بروند و صبح و شام در آن خانه ها ذکر و تسبیح بلند است.

این نور را مؤمن با این نور منوّر است، اما مَثَل منافق مَثَل هر کسی که مِثل منافق از دیگری نور می جوید این نشان می دهد او هم در دل خودش آن توحید کامل را ندارد، مَثَل او مَثَل کسی است که آتشی را روشن کرده است و می خواهد از آن آتش نور بجوید و توسط آن آتش جلو برود در حالی که یک نور بیشتر وجود ندارد و آن نور الهی است، ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[35] ، خدای متعال است که نور تمام زمین و آسمان است.

نکته پایانی در این دو آیه این است که در این آیه شریفه فرمود: ﴿كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا﴾[36] این آتشی که اینها به آن متمسک می شوند گاهی روشن می کنند روشن می شود، بعد دوباره خاموش می شود.

خاموشی که در دل منافق از فقدان هدایت است دو قسم است، یکی قبل از آمدن قرآن و پیغمبر است، قبل جدال احسن و موعظه و حکمت قرآن است. خاموشی دوم و گمراهی دوم بعد از قرآن است.

به نظر شما کدام یک از این گمراهی ها سخت است؟ گمراهی قبل از قرآن یا گمراهی بعد از قرآن؟ این جواب از همین مثال و مثلی که آورده است روشن است، چون می گوید مَثَل منافق مِثل کسی است که آتشی را روشن کرده است، این آتش روشن است و خاموش می شود، خب این خاموشی بعد از روشنی وحشت آن خیلی بیشتر از خاموشی اول است، چرا؟ چون انسانی که در خاموشی قبل از روشنی است ولی یک موادی در نزدیکی او است یک امیدی به روشنی دارد اما وقتی آن را روشن کرد دوباره خاموش شد آن امید هم از دست او می رود و لذا در ظلمت متراکم تر و بدتری که ناامیدی هم روی آن است می آید. منافق ظلمت و گمراهی او و تاریکی او بعد از نزول قرآن و مواجهه با پیغمبر و اتمام حجت پیغمبر به مراتب قبل از نزول قرآن است ولو خودش نفهمد، اما او در این تاریکی، از این مثالی که قرآن بیان می کند این تاریکی او مضاعف خواهد شد و بیشتر خواهد شد.

 


[18] در روایات دیده نشد، آنچه دیده شده «ینطق عن الله، یا یسمع بی» یا «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده اللذی یبطش به» است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo