< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

98/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره بقره /آیه ۱۷

1- سوره بقره

1.1- آیه ۱۷

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

﴿مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ﴾[1]

بحث ما در ادامه آیات در آیه پانزدهم و شانزدهم از سوره مبارکه بقره است.

1.1.1- اوصاف منافقین

بخشی از اوصاف منافقین را در آیات گذشت که دو روئی، اجتناب از ایمان، استهزاء مؤمنان، تبیین فرموده است. در این آیه شریفه خداوند یک مثلی می زند برای تبیین حال منافقین. امروز کمی در مورد مثل های قرآنی صحبت خواهم کرد اما اجمالا مطالبی حول آیه عرض کنم.

می فرماید مثل منافقین و رفتار آنها ﴿مَثَلُهُم کَمَثلِ الّذی إستَوقَدَ ناراً﴾[2] ، مثل آنها مثل کسی است که آتشی را برافروخت که چه کند؟ که اطرافا خودش را روشن کند، ﴿فَلَمّا أضاءَت ما حَولَه﴾[3] ، تا آتش اطراف شخص را روشن کرد، ﴿ذَهَبَ اللهُ بِنورَهم﴾[4] ، خدای متعال نور و روشنی را از بین برد، این نور درواقع همان نور نفاق است، نوری است که منافق با آتش نفاق می خواهد اطراف خودش را روشن کند و بینائی ایجاد کند.

﴿ذَهَبَ اللهُ بِنورهم﴾[5] ، این باء تعدیه است، ذَهَبَ با باب افعال هم متعدی می شود، با باء هم متعدی می شود، فرق آنها این است که وقتی با باء متعدی می شود مباشرت است، دیگر واسطه ای در کار نیست، مثل جاء و أجاء است، ﴿إن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَأٍ﴾[6] ، خود فاسق خبر را آورد اما ﴿ذَهَبَ اللهُ بِنورَهم﴾[7] خدا مستقیم یا با واسطه این کار را انجام می دهد. این بیان اهمیت مسئله نفاق در محضر خدای سبحان است که خداوند چقدر حساسیت نشان می دهد نسبت به نفاق، ﴿ذَهَبَ اللهُ بِنورَهم﴾[8] ، خود خدای متعال نور را خاموش می کند و از بین می برد.

(3:57) لغویون به آن تصریح کردند؟

بله این را هم ادبا گفتند و هم اهل لغت گفتند.

﴿و تَرَکَهُم فی ظُلُماتٍ﴾[9] ، نور اینها را از بین می برد و در ظلمات رها می کند، این ظلمات مان ظلمات تحیّر است که روز گذشته در جواب استهزاء منافقین فرمود ﴿و الله يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[10] اینها را در همین گمراهی رها می کند تا متحیر بمانند، این ظلمات همان گمراهی است که جزای اینها است. خدا اینها را در ظلمات رها می کند، این ظلمت با همان هماهنگ است لذا در یک روایتی از امام رضا علیه السلام است که فرمود: ﴿و تَرَکَهُم فی ظُلُماتٍ﴾[11] یعنی آنها را به حال خودشان رها می کند، این همان رها کردن در تحیر است.

 

1.1.2- روش تبیینیِ مَثَل‌های قرآن

مسئله دیگری که اینجا وجود دارد این است که قرآن برای بعضی از بیان حقائق مثل آورده است، 53 مورد مثل در قرآن ذکر شده است، برای امور گوناگون. یکی از بهترین روش های تبیین معارف، أعم از حکمت، فقه، هر معرفتی از معارف را که شما بخواهید تبیین کنید، اصول، کلام، خصوصاً معارف الهی را که عمده آن معارف معارفِ معقول هستند، برای تبیین معارف معقول برای این که مخاطب درست بفهمد و ماندگار شود باید شبیه آن معقول را از محسوسات ذکر کنیم، این همان مثل است. مثل یعنی نمونه، مثل یعنی نمونه امر معقول را از محسوسات ذکر کردن، تمثیل یعنی شبیه و نمونه آوردن.

چرا می گویند مثل؟ چون خود مثل، معنای مثل یعنی یک امر پایدار است، ممثَّل یعنی یک چیزی که نقش بسته و می ماند، چون مثل امر محسوس است در ذهن انسان نقش می بندد و از بین نمی رود لذا قرآن 53 تا مثل ذکر کرده است برای تبیین موضوعات مختلف معقول.

از جمله مثال هایی که ذکر کرده است، چند تا از همین مثل ها برای تبیین حالات اهل نفاق و اهل کفر است. در خود قرآن آیات شاید بیش از پانزده آیه در قرآن کریم است که ما را می خواهد متوجه کند به بحث مثل.

در سوره کهف آیه 54 می فرماید: ﴿و لَقَد صَرَّفنا فی هذَا القُرآن للنّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾[12] ، ما برای مردم بیان کردیم در قرآن از هر مثلی، یعنی نمونه محسوس برای آنها ذکر کردیم.

در سوره مبارکه زمر آیه 27 می فرماید: ﴿و لَقَد ضَرَبنا للنّاس فی هذَا القرآن مِن کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرون﴾[13] ، برای مردم از هر مثلی بیان کردیم که آنها متذکر شوند یعنی یکی از فوائد مثل عبارت است از تذکر، انسان بیدار می شود، مثل انسان را بیدار می کند. مثل برای حکم شرعی نیست، مثل برای فقه نیست، مثل برای این است که انسان عبرت بگیرد، همه مثل های قرآنی را شما نگاه کنید یا یک حکایت بسیار کوتاه است و یا بیان یک حکمت کوتاه است، اما همه آنها عبرت اموز است، وجه مشترک همه مثل ها این عبرت دهی و بیدارگری و تذکری است که در وجود اینها است.

در سوره عنکبوت آیه 43 می فرماید: ﴿و تِلکَ الأمثال نَضرِبُها لِلنّاس و ما یَعقِلُها إلّا العالِمون﴾[14] ، این مثل ها را ما برای مردم بیان می کنیم، تفکر نمی کنند در مثل ها مگر اهل دانائی.

نشان می دهد که نکته های ظریفی در وجود این مثل ها است که نیاز به تعقل و تدبر دارد.

1.1.3- خصوصیات مَثَل‌های قرآنی

مثل های خود قرآن خصوصیاتی دارد، مثل برای اسلام نیست، از زمان حضرت آدم مثل بوده است اما خصوصیتی که مثل های قرآنی دارد، یک: همه مثل های قرآنی هدایت گرانه و اصلاح گرانه است. دو: أغلب مثل های قرآن شاید تمام مثل های قرآن جدید است. شما مثل هایی که در تاریخ عرب بوده است را مطالعه کنید در اشعار، در تاریخ وجود دارد یا حتی مثل هایی که در کتاب های آسمانی دیگر بوده است نگاه کنید می بینید مثل های قرآن خیلی متفاوت است با مثل هایی که در کتاب دیگر وجود دارد. نمونه هایی از مثل های قرآن را عرض می کنم محضر شما.

اما این مثل ها را دو تا روایت است، یکی را هم سیوطی در الاتقان جلد 2 صفحه [15] 272 آورده است، مرحوم مجلسی هم در بحار الانوار جلد 19 صفحه 148 از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که حضرت فرمودند: إنَّ القُرآنَ نَزَلَ علی خَمسةِ اَوجُهٍ، قرآن بر پنج روش و بر پنج وجه نازل شده است، حلالٌ، بخشی از آیات قرآن تبیین حلام است، و حرامٌ بخشی تبیین حرام ها است، و محکمٌ بخشی از آیات قرآن محکمات قرآن است، و متشابهٌ بعضی از آیات قرآن متشابهات قرآن است، و أمثالٌ بخشی از آیات قرآن مثل های قرآنی است، فاعملوا بالحلال، حلال های آن را مرتکب شوید، و اجتنبوا الحرام، از حرام های آن اجتناب کنید، و اتبعوا المحکم، از محکم آن تبعیت کنید، و آمنوا بالمتشابه، به متشابه ایمان بیاورید بگویید این از طرف خداست، و اعتبروا بالامثال، به وسیله مثل های قرآن عبرت بگیرید.

در روایت دیگری که امام صادق علیه السلام می فرماید، هم در بحار[16] است و هم در اصول کافی[17] ، حضرت فرمود: نزل القرآن علی أربعة ارباع، قرآن بر چهار قسم و بر چهار ربع نازل شده است، ربعٌ فینا، یک چهارم آن در مورد ما نازل شده است یعنی تبیین اوصاف مؤمنان راستین و انسان کامل و فضائل اهل بیت، ربع قرآن در ما نازل شده است، و ربعٌ فی أعدائنا، یک چهارم قرآن هم در مورد دشمنان ما نازل شده است، در مورد خصوصیات و رذائل دشمنان ما، و ربعٌ فی فرائض و احکام، یک چهارم آن در مورد فرائض و احکام شرعی است، و ربع فی سنن و امثال، یک چهارم هم در سنت ها و قوانین الهی که همیشه بوده و خواهد بود به عنوان سنن الهی و امثال الهی نازل شده است، یک چهارم قرآن مربوط به مثل ها است.

ما آثار خوبی در تفسیر و شرح آیات و روایات معصومین داریم اما در مورد مثل ها خیلی کم کار شده است، هم مثل هایی که در روایات داریم، خود مثل های پیامبر، بهترین نوع مثل ها را پیامبر برای مخصوصا اهل تبلیغ، معقولات را به محسوسات حضرت مثل می آورند. مثل هایی که در لسان امام صادق و امام باقر علیه السلام است، مثل های نهج البلاغه و مثل های قرآن، کم کار شده است، البته نوشتند، کتاب های متعددی نوشته شده است خیلی کم است، آقایان اهل سنت شاید بشود گفت آثار بیشتری را در مورد مثل های قرآنی نوشتند، مثل ابن جوزی، مثل سیوطی که در خود الإفهام بخشی از آن را سیوطی به مثل های قرآنی اختصاص داده است.

کتاب های ما هم کمتر است، بیشتر شاید مقالات، ولی خود این مثل های قرآنی حامل اصول و قوانین تربیتی فراوانی هستند که اگر کسی اخلاق را و امور تربیتی را و فلسفه تربیت را و پیام های تربیتی مثل های قرآن را دربیاورد می تواند از ابعاد گوناگونی اینها به عنوان رساله حتی تدوین بشود.

قرآن کریم مثل های آن واقعا خیلی مثل های قرآن مثل های پرمغزی است. حالا من چند تا از مثل های قرآن را انتخاب کردم که ببینید صرف تشبیه یک امر معقول به محسوس نیست، بلکه همین را شما به تنهائی مطالعه کنید می بینید چقدر حامل پیام های تربیتی اخلاقی و اعتقادی است، خیلی کوتاه هم بیان می کند، ﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ﴾[18] ، غیبت را مثال غیبت مثال خوردن گوشت برادر است در حالی که مرده است.

چرا این مثل را انتخاب کرده است؟ بهتر از این مثل می شد برای غیبت زد؟ بهتر از این مثل می شد؟ چرا به خوردن گوشت مرده تشبیه می کند؟ کسی که غیبت کسی را می کند و پشت سر کسی حرف می زند که او تحقیر می شود، اسرار او فاش می شود، رضایت هم به این ندارد، آبروی او می رود، در حقیقت ما شخصیت او را کشتیم و به راحتی از روی آن شخصیت عبور کردیم و الان به درندگی مشغول هستیم در مورد شخصیت او، مثل همان گرگی که گاهی جسم را می درد و می خورد، انسان جسم را نمی خورد اما شخصیت را می کشد چون تا نکشد شخصیت را و از آن عبور نکند، غیبت آن را نمی کند، شخصیت طرف مقابل خصوصا برادر دینی در ذهن او کشته شده است و بعد از کشته شدن الان شخصیت را پاره پاره می کند، می درد با دهان، چون این کار هم با دهان انجام می شود، این را خداوند به اکل تشبیه کرده است، خیلی کوتاه﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ﴾[19] ، شما از آن کار بدتان می آید، این کار همان کار است که انجام می دهید، بدتر از آن کار هم است، چون او کشتن شخص است، این کشتن شخصیت است که به مراتب بدتر از کشتن شخص است کشتن شخصیت. این نشان می دهد غیبت که یک رذیله اخلاقی است از یک سبوعیت و درنده خوئی از انسان نشأت می گیرد، یعنی اگر کار انسان رسید به تحقیر و توهین و غیبت باید بداند بُعد حیوانی و درندگی او گل کرده است، باید خودش را اصلاح کند، او به طرف حیوانیت حرکت می کند. چقدر این مثال های قرآن زیباست.

در آیه 17 سوره مبارکه رعد خداوند مثال می زند و مثل می زند حق و باطل را، به چه چیزی؟ می گوید مثل حق و باطل، وقتی سیل می آید در کوچه ها و جوی ها راه می افتد، بر اثر حرکت و جریان سیل یک کفی روی سیل نقش می بندد، همینطور آهن وقتی مذاب می شود روی آهن مذاب هم روی گوشه های آهن یک کفی نقش می بندد، ﴿کَذلِکَ یَضرِبُ اللهُ الحَّقَ و الباطل﴾[20] ، خدا این گونه حق و باطل را مثل می زند، مثال حق و مثل حق همان فولاد مذاب است و آن آب در جریان است، اما مثل باطل همان کف روی آن آهن مذاب و کف روی آب است، آنوقت چه اتفاقی می افتد؟ ﴿و أمّا الزَبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً و أمّا ما یَنفَعُ النّاس فَیَمکُثُ فی الأرض کَذلک یَضرِبُ اللهُ الأمثال﴾[21] ، اما زبد و آن کف ﴿فَیَذهَبُ جُفاءً﴾[22] ، این متلاشی شده و از بین می رود، باطل از بین رفتنی است، شما یک سنت باطل پیدا کنید، یک شخصیت باطل پیدا کنید که در تاریخ ماندگار باشد، از همان سنت های الهی است، این سنت خداست، شما همین جریان امام حسین را ببینید، یک روزی خیال کردند تمام شد امام حسین تمام شد، زن و بچه او هم اسیر شد، اما آن یال و کوپالی که بنی امیه داشتند کجاست، کجا رفت؟ امام حسین که با آن وضعیت حضرت را شهید کردند بعد از 14 قرن بیست میلیون بیست میلیون سر قبر او پیاده بدون امکانات زائر شود، از تمام نقاط دنیا.

امام زین العابدین به حضرت زینب فرمود[23] همانجا آرام باش عمه جان، کَأَنّی بِالأسواق و کَأَنّی بالقُصور، خودم را در میان قصرهایی اینجا می بینم، میان بازارهایی می بینم که حُفَّت حَول قَبرِهِ، در اطراف قبر پدرم پیچیده شده، زائرانی را می بینم که یُصارُ إلیه من الآفاق، از افق های دوردست می آیند، اینها را امام زین العابدین بر چه اساس می گفت؟ ﴿و أما الزَبَدُ فَیذهَبُ جُفاءً و أما ما یَنفَعُ النّاس فَیَمکُثُ فی الارض﴾[24] ، این قرآن می خواهد قاعده ماندگاری را بگوید، قاعده ماندگاری چیست یعنی چه کنیم که بمانیم و ابدی شویم؟ آیا شهرت کافی است؟ آیا نوشتن کافی است؟ آیا اموال زیاد کافی است؟ رمز ماندگاری یک انسان طبق سنت الهی چیست؟ ﴿أمّا ما یَنفَعُ النّاس فَیَمکُثُ فی الأرض﴾[25] ، هرچه که نافع برای مردم است او ماندگار است، هر انسانی که به مردم نفع او برسد او ماندگار است، این می ماند، حق هم چون نفع برای مردم دارد به عنوان یک مصداق می ماند، این یک مثل است برای حق و باطل خداوند می زند.

در رابطه با انفاق مثال می زند، در سوره مبارکه بقره آیه 261 می فرماید، ﴿مَثَلُ الّذین یُنفِقونَ أموالَهم فی سبیلِ الله کَمَثَلِ حَبَّةٍ أنبَتَت سَبعَ سنابل فی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِأة حَبَّةٍ﴾[26] ، مثل کسانی که، نه مثل آن مال، نه این که آن مالی که انفاق می کنند مثل آن دانه ای است که هفت خوشه می رویاند، از آن صد تا، نه، مثل خود شخص، یعنی انفاق وقتی کرد خود آن انفاق کننده حکایت او و مثل او از محسوس مثل دانه ای است که از آن دانه کاشته می شود و آن دانه هفت خوشه می رویاند و از هر خوشه صد دانه می روید، یعنی هفصد برابر، انفاق چقدر شخصیت انسان را رشد می دهد، این در روایات داریم اهل بیت اینقدر انفاق می کردند، امام حسین علیه السلام دو بار نصف اموال خودش را، یک بار کل اموال خودش را یا دو بار کل اموال خودش را حضرت در راه خدا بخشید. مثل انفاق را ذکر می کند.

در سوره مبارکه عنکبوت آیه 41 می فرماید: ﴿مَثَلُ الّذین إتَّخَذوا من دونِ الله أنبیاء کَمَثَلِ العَنکبوت إتَّخَذَت بیتاً[27] ، کسانی که غیر خدا به عنوان ولیّ و سرپرست می گیرند مثال آنها مانند عنکبوت است که برای خودش خانه ای می سازد، ﴿و إنّ أوهَنَ البُیوت لَبَیتُ العنکبوت﴾[28] ، چرا ﴿أوهن البیوت[29] ؟ می گویند سریع ترین خانه ها را عنکبوت می سازد، نسبت به خودش محکم ترین خانه ها و مهندسی ترین خانه در دنیا خانه عنکبوت است، پس چرا ﴿أوهن البیوت[30] ؟ چون این خانه با این که مهندسی آن عالی است، در اسرع وقت ساخته می شود، این خانه این حیوان را نه از سرما حفظ می کند و نه از گرما حفظ می کند، نه از آفت دشمن حفظ می کند و خود این خانه قاتل او هم است، در همین خانه وقتی می تند و داخل آن گیر می کند دیگر نمی تواند بیرون بیاید، چقدر مثال های زیبائی می زند خداوند.

در سوره مبارکه جمعه آیه 5 می فرماید: ﴿مَثَلُ الّذین حُمِّلوا التَورات ثُمَّ لَم یَحمِلوها کَمَثَلِ الحِمار یَحمِلُ أسفاراً﴾[31] ، کسانی که دانش دارند، تورات دارند، علم دارند اما به آن علم عمل نمی کنند، مثال اینها مثل حمار و الاغی است که این حمار کتاب های فراوان و بارهای فراوانی را روی او گذاشتند، اسفار فراوانی روی او می برد ولی هیچ از او بار او نیست، نشان می دهد علم فی نفسه عمل اگر در آن نباشد ارزشی ندارد، این همه کامپیوترها الان یک کامپیوتری که شما ده ها نرم افزار را در آن جای می دهید، یک کامپیوتر معمولی قادر است بیست سی چهل پنجاه هزار جلد کتاب را در خودش در کوتاه ترین مدت، همین یک گوشی که در دست شماست می تواند نرم افزارهای سنگین را در خودش جای بدهد، این که هنر نیست. می فرماید علم یک نوری است که به آن علم باید عمل کنیم، اما اگر کسی عمل نکرد این علم دیگر به درد نمی خورد.

اما اگر علم واقعا تبدیل به باور شود در انسان، این دیگر ﴿نورٌ علی نور﴾ می شود، علم واقعا از مقوله نور است، سواد با علم فرق دارد، سواد همین سیاهی کتاب ها است که ما یاد می گیریم، سواد یعنی سیاهی، آدم ها هستند خیلی باسواد هستند ولی علم ندارند، پیامبر سواد خواندن نوشتن اظهار نکرد، یک عده می گویند اصلا خدا به او نداده بود تا اعجاز و ثابت تر شود، یک عده می گویند بلد بوده است ولی نمی نوشت، نمی خواند، اما در هر حال پیامبر قلب او نور است، العلمُ نورٌ یَقذِفُهُ الله فی قَلبِ من یَشاء[32] ، علم ی نور است و خداوند در قلب هر کس که بخواهد این نور را قرار می دهد.

در سوره مبارکه ابراهیم ایه 24 و 25 می فرماید: ﴿ألَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللهُ مَثلاً کَلمةً طَیّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیّبَة أصلُها ثابت و فَرعُها فِی السماء تؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإذنِ رَبِّها و یَضرِبُ اللهُ الأمثال للنّاس لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرون[33] . خدا عقیده پاک را به درخت پاک مثال زده است، عقیده وقتی پاک باشد، در دل نفوذ کند عقیده پاک مثل درخت پاک است، ریشه در زمین است، ساقه ها در آسمان است، ﴿تؤتی اُکُلَها کُلّ حین[34] ، هر زمان میوه خودش و خوردنی های خودش را تقدیم می کند، هر زمان، عقیده پاک هر روز از او عمل صالح صادر می شود، چرا؟ کسی که واقعا معتقد به قیامت است، کسی که واقعا معتقد به ابدیت است، حتما عمل ابدی انجام می دهد، کسی که واقعا معتقد به حساب و کتاب و جزاء است، این آدم هر دمی که برای او فرصتی باشد از عمل صالح غفلت نمی کند، مثال های قرآن کریم و مثل های قرآن کریم بسیار دل انگیز است.

می توانید روی این مثل های قرآن کریم کار مستقلی را انجام بدهید، از جمله آن مثل ها دو تا مثلی است که در رابطه با منافق فقط درآغازین آیات سوره مبارکه بقره ذکر می کند که امروز یکی از اینها را ما خواندیم. ﴿مَثَلُهُم کَمَثَلِ الّذی إستَوقَدَ ناراً﴾[35] ، مثل اینها مثل کسی است که آتشی را روشن می کند، ﴿فَلَمّا أضاءَت ما حَولَه ذَهَبَ الله بِنورهم﴾[36] ، این آتش وقتی روشن می شود، جالب این است که می گوید ﴿أضاءت ما حوله﴾[37] ، یعنی این آتش و نور اگر از خدا فاصله بگیرد و به غیر خدا باشد جز از اطراف روشن کننده چیز دیگری را روشن نمی کند اما همان اندازه هم که می خواهد روشن کند ﴿ذَهَبَ اللهُ بِنورِهِم﴾[38] خدا آن نور را خاموش می کند، چون فرمود ﴿و یُمِدُّهُم فی طُغیانِهِم یَعمَهون و تَرَکَهُم فی ظلماتٍ لایُبصِرون[39] ، اینها را رها می کند در ظلمت ها، ﴿ظلماتٍ﴾[40] ، این تنوینی که آورده است برای تنکیر است، بطور نکره ذکر می کند بخاطر این است که این ظلمت ها خیلی ناشناخته است، یعنی نمی توانیم بشناسیم، یعنی تاریکی روی تاریکی، چون خدا وقتی دست از انسان برداشت، ﴿یَمُدُّهُم فی طُغیانِهِم یَعمَهون[41] ، هر دم که انسان نفس می کشد ظلمت تازه ای بر انسان اضافه می شود.

عارفان هر دمی دو عید کنند، عنکبوتان مگس قدید کنند.

عارفان هر دم دو عید، دو عود إلی الله دارند، دو روشنی دارند، هر نفسی که می کشند یک الحمدلله می گویند، به خدا برمی گردند. عنکبوتان همان کسانی که اهل دنیا هستند، قرآن مثال آنها را به مثال عنکبوت می زند، عنکبوتان مگس قدید کنند، یعنی معارف و حکمت و حقائق و ابدیت را رها کردند فقط به فکر خشک کردن گوشت آن مگس برای آینده خودشان هستند و در لانه خودشان نگهدارند و از آن استفاده کنند، اینها را خداوند ﴿تَرَکَهُم فی ظُلُماتٍ لایُبصِرون[42] ، چون نور را خدا از آنها، حتی آن نوری که خودشان روشن کردند خداوند از آنها می گیرد اینها دیگر نمی بینند و بینائی اطراف خودشان را هم ندارند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo