درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی
98/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
0.0.1- آثار ایمان به غیب:0.0.1.1- ۱. جلوگیری از استکبار و تکبر
0.0.1.1.1- فرعون؛ نماد مستکبرین
0.0.1.2- جلوگیری از گم کردن هدف
0.0.1.3- جلوگیری از نهایت آمال شدن دنیا
0.0.1.4- ۴. تاب شکیبانیی در ابتلائات و گرفتاریها
موضوع: سوره بقره/آیه ۳ /آثار ایمان به غیب
بحث ما به اینجا رسید که خدای متعال یکی از توصیههای اکیدش به ایمان به امور غیبی است و در آیات متعددی ایمان به غیب را از علامات مؤمنین و پرهیزگاران راستین میشمارد، آموزههای غیبی که به عنوان کتاب الهی برای بشر نازل شدند که خاتم آنها و جامع آنها و جهانی آنها قرآن کریم است کتاب هدایت و زندگی و رهیافت به کمال است؛ لذا این آموزهها ما را به سوی هدایت و به سوی زندگی متعالی و بلندمرتبه رهنمون میشوند.
اینکه ایمان به غیب را از علائم متقیان میشمارد، ایمان به غیب حقایق فراوان هدایتگرایانه و اصلاحگرایانه در آن وجود دارد، اصلاحگری و هدایتگریای که در ایمان به غیب وجود دارد خودش یک کتابی است که باید در مورد آن نشست و بحث نمود اما چند عنوان از مباحث مهم تأثیرات ایمان به غیب در زندگی فردی و اجتماعی که اینها در واقع درسهای روز ما است و از این آثار و برکات ایمان، انسانهای ملحد بهرهمند نیستند، [را ذکر میکنیم]
0.0.1- آثار ایمان به غیب:
0.0.1.1- ۱. جلوگیری از استکبار و تکبر
یکی از مهمترین آثار ایمان به غیب این است که ایمان به غیب انسان را از استکبار، عجب، تکبر و غرور باز میدارد.
بسیاری از آیاتی که در قرآن کریم از غرور و استکبار پیشینیانشان نقل میکند، منشأش این است که اینها به غیب، به خدای متعال (به وجود خدا، به وحدت خدا، به قدرت خدای متعال) باور نداشتند؛ چون باور نداشتند گاهی خود را به جای خدا به مردم معرفی کردند.
در سوره مبارکه فصلت آیة ۱۵ دلیل استکبار و انحراف قوم عاد را این گونه معرفی میکند ﴿فأما عادٌ فاستکبروا فی الأرض بغیر الحق﴾[1] اینها در روی زمین سرکشی و طغیان کردند و کبر ورزیدند ﴿بغیر الحق و قالوا من أشد منا قوّة﴾[2] گفتند چه کسی از ما نیرومندتر است؟ چه کسی از قبیلة ما از نیرو و قوم و تدبیر ما قویتر است ﴿من أشد منا قوّة أو لم یروا أن الله الذی خلقهم هو أشد قوّة﴾[3] اینها ندیدند و معتقد نشدند که آن خدایی که آنها را آفریده است ﴿أشد قوّةً﴾[4] و از همة نیروها، نیروی او قویتر است؟! ﴿و کانوا بآیاتنا یجحدون﴾[5] اینها نشانهها و آیات ما را که دلالت آشکار بر وجود و توحید و قدرت و اراده و تدبیر ما میکرد، را انکار کردند و با انکار آیات ما، ایمان به ما را از دست دادند و سر به سرکشی و طغیان نهادند.
قرآن کریم برخی از افراد را به عنوان نماد و نماینده معرفی میکند؛ یعنی نه به عنوان یک شخص بلکه به عنوان یک نماد و نماینده به ما معرفی میکند.
0.0.1.1.1- فرعون؛ نماد مستکبرین
از جملةنمادها و نمایندگان یک طائفه در قرآن کریم، نمایندة مستکبرین است که به اسم فرعون معرفی میکند. البته نمادهای دیگری هم هست ولی فرعون یک نماد انسانی است که خدای متعال به ما معرفی میکند.
کار به جایی رسید که فرعون تصمیم به ساختن قصر برای رسیدن به خدای موسی گرفت در سوره قصص آیة ۳۸ و ۳۹ میفرماید: ﴿قال فرعون یاأیها الملأ﴾[6] ای اشراف و ای بزرگان قوم! ﴿ما علمتُ لهم من إله غیری﴾[7] من غیر از خودم برای شما خدایی را نمیشناسم و یقین ندارم. ﴿فأوقد لی یا هامان علی الطین فاجعل لی صرحاً﴾[8] هامان برای من آتش را بر این گل بدم و از آن سفال و آجر درست کن تا یک قصر بسیار بزرگی را برای من بسازی ﴿لعلّی أطّلع إلی إله موسی﴾[9] تا شاید من یک خبری از خدایی که موسی ادعا میکند بگیرم به خدای موسی برسم ﴿وإنّی لأظنّه من الکاذبین﴾[10] من گمان میکنم موسی دروغ میگوید که میگوید من خدایی دارم که چنین و چنان است. نشان میدهد که این سخنان را هم از روی تحقیر و استهزاء میگوید.
از روی عدم ایمان به خدا فرعون کارش به کجا رسید؟ ﴿واستکبر هو و جنوده فی الأرض بغیر الحق﴾[11] او و همة لشکرش، سرکشی و طغیان را در روی زمین [به غیر حق] شروع کرد. چرا؟ ﴿وظنّوا أنّهم إلینا لایُرجعون﴾[12] آنها گمانشان این بود که هرگز به سوی ما بر نخواهند گشت.مرگ پوسیدن و تمام شدن و عدم است. خیال نمیکردند عالمی وراء این عالم وجود داشته باشد و خدایی و نظارتی و سؤالی وجود داشته باشد. اینکه اینها استکبار ورزیدند به خاطر این است که ﴿وظنّوا أنهم إلینا لایرجعون﴾[13] خیال میکردند به سوی ما بازگشتی وجود ندارد.
انسان به این اندازه از کبر از مادر زاده نمیشود، انسان بالفطره به تکبر و به رذایل اخلاقی زاده نمیشود غالب و نوع انسان این چنین است انسان در محیط و بر اساس عقاید و بر اساس آموزههای خودش به این اندازه و استکبار میرسد.
پدر فرعون کوزهفروش بوده است. کوزه میساختند و او از اطراف مصر میآورد و در بازار مصر این کوزهها را میفروخت. یک روز در مسیری از بازار این کوزهها را قرار داده بود، یک انسان خیلی شروری آمد و وسایل همه را ریخت و کوزه فرعون را هم زد و شکست و رفت. فرعون نگاهی کرد دید از کسی اعتراض و صدایی در نیامد. پیش خودش خیال کرد که عجب بازاری است در اینجا. او که در وجود خودش یک استعدادی برای همچنین کاری میدید خیال کرد که این بازار اصلاً مناسب هم چنین انسانی است از همان جا گردنکشی را شروع کرد، کوزه فروشان را به دست گرفت، بازار را به دست گرفت و آرام آرام به جایی رسید که ادعای خدایی کرد و گفت نسبت به شما جز خودم خدایی را سراغ ندارم.
اولین اثر و مهمترین اثر در زندگی ما نسبت به ساختن و هدایت و سعادت ما در ایمان به غیب، اینکه ما به خدای نادیدنی، به قدرت و وحدت و تدبیر و قیامت و سؤال و جواب او و به نظارت او، وقتی اعتراف کنیم و باور داشته باشیم اثرش این است که ما را از استکبار دور میکند.
0.0.1.2- جلوگیری از گم کردن هدف
دومین اثر که اثر بسیار مهمی است این است که در این جهان انسانهایی که به غیب ایمان ندارند، اینکه انسان از یک ارادة دیگری اداره میشود، اینکه جهان با تدبیر مدبری اداره میشود، اینکه در این جهان عوامل و اسبابی ورای این اسباب فیزیکی وجود دارد، اینکه جهان در تحت یک نظارتی دارد کار میکند، کسانی که به این عقیده ندارند، جهان را هدفمند نمیدانند. هیچ هدفی برای خلقت و برای هستی قائل نیستند مخصوصاً به انسان که میرسند کاملاً هدف را گم میکنند. از نظر علمی خیلی تحقیق میکنند و میگویند این مورچه مثلاً به این هدف آفریده شد، این کوهها بدین سبب چنین شده است، یک اهدافی را تبیین میکنند ولی به انسان که میرسند که هدف از خلقت انسان چه بوده است اینجا دیگر ساکتاند و میگویند انسان همینطور آفریده شده است.
اگر معتقد شدیم که جهان بیهدف آفریده شده است انسان در چنین جهانی در مقابل حوادث و ابتلائات همه را گویا بر علیه خودش میبیند گویا ابر و باد و ماه و خورشید و فلک دست به دست هم دادهاند که بنیان او را بکنند لذا او به مبارزه با قوانین طبیعت و مبارزه با آنچه بر علیه او ندائی میآید بر میخیزد.
اما انسانهایی که به غیب ایمان دارند، جهان را با یک حکمتی ورای این دیدهها، جهان را با یک نظم و غایتی نهایی که آن غایت نهایی مربوط به یک جهان دیگری است، [میبینند]. کسانی که معتقد به غیب هستند نگاه دیگری به دنیا دارند، هیچ هرج و مرجی در دنیا و نظام طبیعت نمیبینند که با آن به مبارزه بر خیزند.
آیات آغازین سوره مبارکه ملک از اصل قدرت شروع میکند که اصلاً فرمانروایی این عالم به چه شکل است؟ طبیعت و هستی تحت حکمرانی کیست؟ ﴿تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر﴾[14] ملک و فرمانروایی هستی دست خدای متعال است. اگر ملک و فرمانروایی دست او است، او با تدبیر و حکمت و عدالت [عمل میکند] فرمانروا کسی است که عدل مطلق، علم مطلق، حق مطلق، حکمت مطلق است نتیجة اینها میشود عصمت مطلق. فرمانروایی عالم تحت چنین ارادهای است.
بعد از این فرمانروایی به جهان آفرینش و به جهان مرگ و زندگی میپردازد، زندگی دست کیست؟ آیا حیات امری بوده که همینطور اتفاق افتاده است؟ مرگ هم امری است که هیچ غایتی پشت آن نیست؟ مرگ هم چیزی است که به نیستی مبدل میشود؟ ﴿الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً﴾[15] ؛ او همان خدایی است که مرگ و زندگی را در میان شما آفرید تا شما را امتحان کند که ببیند کدام یک از شماها بهتر عمل انجام میدهید ﴿و هو العزیز الغفور﴾[16] .
بعد به آفرینش میپردازد که آفرینش به چه شکل آفریده شده است؟ انسان مؤمن به خدا و به حکمت خدا به اینها ایمان میآورد. ﴿الذی خلق سبع سماواتٍ طباقاً﴾[17] خدای متعال هفت آسمان بر روی هم آفرید ﴿ما تری فی خلق الرحمن من تفاوتٍ فارجع البصر هل تری من فطور﴾؛ یک اختلاف، یک ناهمگونی یک تناقض در نظام طبیعت شما نمیبینید همه همگوناند، همه همخواناند، همه را در کنار هم آفریده است آیا در نظام قانون طبیعت اندیشیدهاید؟!
یکی از راههایی که برخی از آیات قرآن را تفسیر خواهم کرد، این است که نظام طبیعت اعم از طبیعت انسان و طبیعت تکوینی آفرینش است، یک انسجام عجیبی در وجود طبیعت، وجود دارد. الان این همه میبینید که ما از غذاها زیان میبینیم، میوه میخوریم بیماری است، گوشت میخوریم، مریضی است، تولیدات همه مریضیاند، گاهی در خود میوهها مریضی است. میدانید چرا؟ در قدیم چرا سلامتی بود؟ یکی از چیزها این است که امروز از نظر علمی و زیستی علمای علم طبیعی میگویند که از نظر زیستی بشر نباید به مبارزه با آسیبهایی که خیال میکرد در طبیعت وجود دارد قیام میکرد. یک روز گفتند گرگها را باید کشت. یک روز گفتند این حیوانات وحشی را باید کشت، این ملخها را باید کشت این جغدها این شغالها را باید کشت، در حالی که هر یک از اینها در وجود اطراف طبیعت محافظ بودند از صدها آفت. آن وقت بخشی از اینها را از طبیعت کندند و بردند، بعد آفتها روی محصولات فراوان هجوم آورند، آفتهایی که خودشان سماند. در مقابل آن سم یک حشرهای بوده که زوزة آن حشره صدها آفت را کنار میزد، مطالعه کنید در مورد صدای همین جغد در یک خرابهای که صدا میکند، ببینید چه موجودات خطرناکی را از آن طبیعت با این صدایش دور میکند. ولی ما هر چیزی را که خیال کردیم برای ما مزاحم است خیال کردیم که باید آن را از بین برد.
طبیعت انسان هم چنین است، خدا هر چه در طبیعت انسان آفریده است با انسجام آفریده است. عدهای اشتباه فکر میکنند و خیال میکنند اگر در وجود انسان یک تقاضایی هست باید آن را کشت، اگر شهوت جنسی هست باید آن را کشت، اگر شهوت مقام است آن را باید کشت اگر شهوت حب است آن را باید کشت اگر خواهش مال و ثروت و تلاش هست آن را باید کشت. نه؛ خدای متعال اینها را در طب انسان منسجم [آفریده است] یکی را کشتی، سایر غریزهها هم آسیب میبیند. اگر کسی شهوتش را بکشد، عاطفهاش هم آسیب میبیند، عاطفهاش را بکشد، شهوتش آسیب میبیند. آنها را بکشد ارادهاش هم آسیب میبیند. شما هیچ جا در آیات و روایات ما پیدا نمیکنید که بگوید شهوت را بکشید، عاطفه را بکشید، غضب را بکشید. خدای متعال در همه جا میگوید مواظب تعادل این غرایز باشد مواظب افراط و تفریط در این غرایز و در این امور طبیعی باشید.
چگونه منسجم آفریده است! ﴿ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور﴾[18] ؛ ببین یک ناهمگونی و یک اختلاف میتوانی پیدا بکنی؟! اختلاف را خود ما هم در طبیعت و هم در وجود خودمان ایجاد میکنیم.
﴿ثم ارجع البصر کرّتین ینقلب إلیک البصر خاسئاً و هو حسیر﴾[19] ؛ مجدد نظر دقت را بیانداز با دقت نگاه کن، چشم واماندة انسان از اینکه یک اختلافی در خلقت الهی، حکمت الهی، دانش الهی، قدرت الهی و قدرت دست غیبی، یک نکته ضعف پیدا کند وامانده به سوی خود انسان باز خواهد گشت.
حرفی به غلط رها نکردی***یک نکته در او خطا نکردی
در عالمِ عالم آفریدن*** به زین نتوان رقم کشیدن
بنابراین یکی از آثار مهم ایمان به غیب این است که انسان نسبت به آفرینش، نسبت به هستی نسبت به طبیعت، یک هدفمندی میبیند. هدفمندی که دید دیگر به مبارزه با تمام آن خواهشها و اموری که برعلیه خودش میبیند بر نمیخیزد. در ابتلائات و مشکلات اینها را با نگاه هدفمندی و حکیمانه نگاه میکند انسان آن دست غیبی را پشت سر اینها میبیند.
0.0.1.3- جلوگیری از نهایت آمال شدن دنیا
سومین اثر ایمان به غیب (که بسیار در زندگی انسان و هدایت انسان و سعادت انسان و آرامش انسان، اینها سامان زندگی انسان است در مرحلة اول. ایمان و دینداری در مرحلة اول زندگی دنیایی انسان را سامان میدهد در مراحل بعد است که انسان را در آخرت زنده میکند و احیاء میکند. اول آمده که ﴿فلنحیینّه حیاة طیبة﴾[20] آمده یک زندگی طیب و طاهری را بسازد) انسانی که به غیب و خدای متعال معتقد است به این دنیا نگاه میکند از این دنیا سود میجوید، دنبال لذتهای این دنیایی هست، زن و فرزند و مقام و آرامش این دنیا را میخواهد، اما کسی که ایمان به غیب دارد به جهان دیگری به بهشت به برزخ و جهان ابدی دارد، مؤمن به غیب هرگز این جهان با تمام خواهشها و جاذبههایش، تمام آمال و آرزوهای این انسان نمیتواند واقع شود.
﴿المال و البنون زینة الحیاة الدنیا﴾[21] ؛ مال مهمترین گرهگشای مادی و تأمین کننده آسایش انسان در این جهان است. بنون مهمترین گرهگشای عامل انسانی است. فرزند تکیهگاه و امید انسان است اما همة اینها در حد زینت این دینا برای مؤمن مطرح است. ﴿المال و البنون زنیة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر أملاً﴾[22] ؛ آنچه برای مؤمن مهمتر است و برای او بالاتر است و برای او آمال و اندیشة نهایی است، باقیات صالحات و ثواب الهی و ابدیت است. کسی که به غیب ایمان دارد، دنیا برای او مطرح است هیچ مؤمنی نمیتواند بگوید من مؤمن را دوست ندارم، دنیا نعمتهای الهی است دنیا که بد نیست تمام جاذبههای دنیا برای مؤمن آفریده شده است همانطوری که کفار هم از آن بهره میبرند مؤمن باید بیش از کفار بهره ببرد.
اشکال: «﴿واعلموا أنّما أموالکم و أولادکم فتنة﴾[23] ...
استاد: بله آن هم هیچ اشکالی ندارد گاهی هم «المال و البنون» مایة آزمایش انسان است حکمتهای دیگری هم دارد، اما برای مؤمن،زن و بچه و مقام و پول و اینها مطرح است نه اینکه مطرح نیست، اگر کسی بگوید برای من مطرح نیست، او روانش بیمار است، کسی بگوید هیچ یک از جاذبههای دنیایی برای من مطرح نیست، او روانش بیمار است. تمام جاذبههای دنیایی برای مؤمن مطرح است اما آمال و آرزوهای مؤمن نیست.
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست***که شود فصل بهار از مَیِ نابالوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق***غرق گشتند و نگشتند به آب آلودده
از دنیا استفاده کردند مثل این دریایی که داخل آن رفتند اما آلودة آن نشدند، تعلق به آن پیدا نکردند. مؤمن چون تعلق خاطر پیدا نمیکند به آن اندازه که غیر مؤمن دارد، چون همة آمال و آرزوهای او نیست، مؤمن آن اندازه که ملحد بخیل است بخل در مؤمن ریشه نمیکند. چون همة آمال و آرزوهای مؤمن نیست؛ چون به جهان دیگری نیز باور دارد، طمع مؤمن (نمیگویم مؤمن طمع ندارد، مدام مؤمن باید طمعش را اصلاح بکند و در صدد مبارزه با طمع بیاید) اما طمعی که در دل مؤمن است با طمعی که در دل غیر مؤمن است خیلی متفاوت است. کسی که همة آمال و آرزوهایش این جهان باشد و لاغیر، این انسان بخل و طمع و حرصش [به گونة دیگری است] حرصی که برای یک انسان غیر معتقد به غیب و سرای دیگر وجود دارد هرگز آن حرص برای مؤمن نیست اگر چه انسان ذاتاً حریص ومنوع و جهول و ظلوم است اما آن اندازه که برای مؤمن به غیب مطرح است برای دیگران مطرح نیست.
0.0.1.4- ۴. تاب شکیبانیی در ابتلائات و گرفتاریها
چهارمین اثر مهم ایمان این است که از همین دریچه مؤمن به غیب چون ایمان به غیب دارد ایمان به جهان دیگر دارد ایمان به خدا و نظارت خدا دارد مؤن در مقابل ابتلائات و سختیها زانو نمیزند، خودش را نمیبازد. هیچ کس نمیتواند بگوید سختیها به مؤمن آسیب نمیزند، هیچ کس نمیتواند بگوید مشکلات اصلاً خیال مؤمن نیست. چرا؟! خیال مؤمن هست اگر هیچ خیالش نباشد گویا روانش بیمار است. فیزیک انسان مملوّ از عاطفه است فیزیک انسان از نظر تحمل یک محدودیتی دارد، ...یک درد است به هر کس بزنی دردش میآید. فیزیک انسان اقتضا دارد. اما مؤمن چون به سرای دیگر، به اجر و ابتلاء وامتحان خدا عقیده دارد در مقابل این سختیها و مشکلاتی که در جهان هست [زانو نمیزند] بالاخره برای همة ما مشکلات به وجود خواهد آمد. هر کسی بالاخره یک عزیزی را از دست میدهد، بدون غم عزیز ما نخواهیم بود، تعارف است که «غم نبینی، غم آخرتان باشد» اگر معنای حقیقی آن اراده بشود یعنی این بار دیگر خودت بمیری. تعارف است که آقا شما را مثلاً اندوهگین نبینیم. همه ما غم خواهیم دید.
﴿و لنبلونّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا أصابتهم مصیبة قالوا إنّا لله و إنا «إلیه» راجعون﴾[24] این است که به آدم تسکین میدهد که انسان بگوید ﴿إنّا لله و إنّا إلیه راجعون﴾[25] وقتی مؤمن جهان دیگری را میبیند، همة آمالش اینها نیست اینها را از او هم بگیرند، نه اینکه آسیب نبیند، آسیبش در حد یک تیر کمانی است آسیبش در حد یک تیر سه شعبهای که تا عمق قلب را بدرد نیست لذا مؤمن در اثر گرفتاریها و ابتلائات دنیوی نمیافتد. خصوصاً مؤمنانی که به اجر الهی دل میبندند. علاوه که به حکمت الهی و به حکمت جهان آفرینش دل میبندند که اینها همه بر اساس حکمت است اگر این نباشد بدتر از این، ممکن است باشد. اینها همه بر اساس حکمت و صلاح خودم و جهان خودم است بعد از این میرسد به آن اجر. ﴿فبشّر الصابرین﴾[26] . چرا صابرین را بشارت بدهم؟ به خاطر آن اجری که خدای متعال برای صابرین عنایت دارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در رابطه با میزان اعمال و فضایل اخلاقی بیانهایی داشتند و فرمودند این فضیلت اخلاقی، اجرش چنین است، این فضیلت اخلاقی اجرش چنان است، تا رسیدند به صبر، فرمودند وقتی نوبت به صبر میرسد هیچ ترازویی در قیامت نیست که اجر صبر صابران را اندازهگیری کند، بعد این آیه را خواند که ﴿إنما یوفّ الصابرون أجرهم بغیر حساب﴾[27] اهل صبر اجرشان بی حساب و کتاب است، وقتی بی حساب و کتاب است دیگر ترازویی نیست که آن اجر صابران را به میزان دربیاورد.
مؤمن وقتی نگاه توحیدی به جهان و به حکیمانه بودن همة حوادثی که در مقابل چشم او واقع میشود، دارد، از طرفی نگاه اجر دارد، با همین نگاه شما زندگی ابراهیم، زندگی اسماعیل، زندگی نوح، زندگی ایوب، زندگی زکریا را میبینید، نگاه میکنید میبینید که اینها چقدر این ابتلائات را به آسانی تحمل کردند.
در جریان حضرت ابراهیم، تنها ابراهیم نیست که دارد آزمایش میشود، اسماعیل هم دارد آزمایش میشود، منتها ابراهیم به عاطفه دارد آزمایش میشود و اسماعیل دارد به جان شیرین و به غضبش دارد آزمایش میشود. هر دو آزمایش میشوند، وقتی به ابراهیم خطاب میآید ﴿قال إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک﴾[28] وقتی به او میگوید، ﴿قال یا أبتِ افعل ماتُؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین﴾[29] چقدر این آیه شیرین است! موسی وقتی با حضرت خضر سخن میگوید، خضر میگوید تو با من بخواهی بیایی، نمیتوانی آنچه را از من میبینی تحمل کنی. موسی میگوید: ﴿ستجدنی إن شاء الله صابراً﴾[30] تو مرا صابر خواهی یافت. من هستم و تو؛ تو من را صابر خواهی یافت چون با خضر دارد سخن میگوید. اما اسماعیل در مقابل مأموریت الهی میخواهد تسلیم بشود میگوید این که چیزی نیست، خدا اینقدر صبر کننده و بنده خوب دارد، اینقدر انسانهایی هستند که عبد الهی هستند ﴿ستجدنی ان شاء الله من الصابرین﴾[31] مرا هم ان شاء الله جزء آن صابران خواهی یافت. ایمان به غیب، ایمان به بندگی، ایمان به حکمت خدای متعال و ایمان به پاداش الهی زندگی را این چنین در مقابل مشکلات و مصائب آسان میکند.
اینها خیلی دور نیست، ما در همین جامعة خودمان الان کسانی داریم که چهار فرزندشان شهید شده است سه فرزندشان شهید شده است چنان با نشاطاند چنان از این قضیه خوشحالاند! چرا خوشحالاند؟ تنها دلیل خوشحالی و آرامششان جهانی است که در انتظار آنها وجود دارد، این آرامش را به آنها داده است. اجری است که خدای متعال برای آنها تهیه دیده است. تمام خانوادههای شهداء را شما ببینید، خوشحالاند افتخار میکنند از اینکه جوانشان را دادهاند. همین را شما بروید در جوامع دیگر کسانی که جوانشان را از دست دادهاند آنها را با همدیگر مقایسه کنید، ببینید چه فرقی دارند؟ دلیل این فرقها چیست؟. دلیلش اعتقاد به یک سرا و به یک جهان دیگر به اجر و به پاداش و به شفاعت فرزندانشان است. بارها ما با اینها صحبت کردیم. چند مدت پیش رفته بودم کاشان سخنرانی داشتم در یک محفلی رفتیم یک پدر شهیدی آمد پدر سه شهید بود، چند تا جمله به من میگفت یک جملهاش این بود که من هرگز خیال نمیکنم که پسرم مرده و از دنیا رفته. من همواره او را زنده میدانم و او با ما ارتباط دارد و ما به زودی پسرمان را در یک جهان دیگری خواهیم رفت و خواهیم دید و او با ما حرف میزند همین الان ما را راهنمایی میکند کمکمان میکند این را میگفت و میگفت من باور دارم به یک حقیقتی به اسم ﴿و عند ربّهم یرزقون﴾[32] . باور دارم.
از اینجا معلوم میشود که شهیدی که برای خاک، وطن شهید میشود چه فرق دارد با شهیدی که در راه خدا شهید میشود، شهیدی که برای مرز شهید میشود، این گونه جان دادن برای خاک و لانه و آب و خانه بین حیوانات هم هست. آنچه ایثار و شهادت را از این گونه کشتهشدن ها جدا میکند، شهادت در راه خدا است. شهادت در راه خاک را هیچ منطقی پشتیبانی نمیکند. مرز بین این خاک و آن خاک را ماها درست کردیم. در کشورهای اروپایی شما بروید الان ۲۷ کشور اروپایی اتحادیه اروپا مرز ندارند با ماشین میتوانید به همه کشورها عبور کنید ویزا هم نمیخواهد یک ویزای شینگل میگیرید و به ۲۷ کشور اروپایی راحت میتوانید سفر کنید. فقط مقصد پیاده بشوید همه کشورها را هوایی و زمینی بروید. کشته شدن در رابطه با مرز و خاک و اینها با حیوان مشترک است. کشته شدن در راه ایمان به آنچه دیده نمیشود ایمان به خدا و ایمان به غیب است که شهید همت و شهید آوینی را از کشتهشدگانی که صرفاً برای خواب و خاک در طول تاریخ ممکن است در تمام جهان جنگیده باشند.
اینها از آثار ایمان به غیب است. یؤمنون بالغیب [33] اینهمه در قرآن کریم داریم که به ایمان به غیب تشویق میشویم اولین خاصیت ایمان به غیب سامان همین زندگی این جهانی است.
والحمد لله ربّ العالمین.