< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

98/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره حمد /ادامه تفسیر آیه ۶/اهدناالصراط المستقیم/ معنای صراط/هدایت و پیشرفت اجتماعی

1- سوره حمد، آیه ۶

1.1- ادامه تفسیر آیه ۶

بحث ما در آیه شریفه اهدنا الصراط المستقیم است و مطالبی را در روز گذشته محضرتان پیرامون هدایت عرض شد و این آیه را با مباحث امروز تطبیق و تمیم می کنیم.

1.1.1- معنای واژه «صراط»

صراط با سین و ضاد قرائت شده است اما معنای صراط یعنی جاده. صراط را می گویند از صَرَطَ گرفته شده است و صَرط به معنای بلعیدن است به جاده گفته اند صِراط به دلیل این که جاده رونده خودش را گویی می بلعد به این معنا که اجازه نمی دهد به این طرف و آن طرف منحرف شود و لذا خود معنای مستقیم که دوری از انحراف در او خوابیده است می تواند در خود سراط هم باشد و یک نوعی تأکید بر واژه و مفهوم صراط است و لذا گفته اند سراط به معنای جاده است و این که سین تبدیل به صاد شده است به دلیل إتباع و استعلائی است که وجود دارد.

معنای صراط از نظر لغوی مشخص شد مهم معنای مورد نظر قرآن کریم از این واژه می باشد که صراط مستقیمی که مؤمن از خداوند طلب می کند معنایش چیست؟ بین علمای اهل سنت اقوال مختلفی است که صراط المستقیم کتاب خدا و امت اسلام و پیامبر و اهلبیت و صحابه است.

در روایتی که سیوطی و قرطبی آورده اند مراد از صراط مستقیم پیامبر و دو خلیفه اول و دوم او است و اقوال دیگری که نقل شده است.

شیعه روایات متعددی در رابطه با صراط مستقیم دارد. البته این روایات را خود سنی ها هم دارند که حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزل در مقدمه آن می گوید بعضی از علماء می گویند در شأن علی بن ابی طالب آیه نداریم و من دیدم این ظلم است و لذا سیصد آیه را جمع آوری کرده است که در ذیل آن ها روایات آورده است و حدود دو هزار روایت از روایات اهل سنت در این کتاب جمع شده است.

ایشان در کتاب شواهد التنزیل نوزده روایت در ذیل ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[1] آورده است که مراد از صراط مستقیم، علی بن أبی طالب یا به تنهایی و یا به همراه اولادش می باشد.

این روایات در کتب مختلف احادیث ما آورده شده است حتی از خود حضرات که فرموده اند صراط مستقیم ما هستیم. اما بنده امروز عرائضی دارم که هم این روایات و جهاتش را روشن کرده و هم آن عرض خودم را داشته باشم.

نظر بنده این است که مراد از صراط مستقیم عبودیت است یعنی ما را به راه عبودیت و بندگی هدایت کن و تمام روایاتی که می گوید صراط مستقیم پیامبر و قرآن و اسلام و ائمه هستند همه مصادیقی هستند که عبودیت ملازم با آنها است یعنی ذکر به ملازم کرده اند و اگر روایات أمیرالمؤمنین و أولاد ایشان را به عنوان صراط مستقیم معرفی میکنند به خاطر این است که علی مع الحق و الحق مع علی[2] . راه أمیرالمؤمنین راه حق است و هر کس راه ایشان را می خواهد برود این راه به بندگی کامل خدای متعال منجر می شود.

بنابراین مراد از صراط مستقیم عبودیت است و دلیل این مطلب از هر چیز بیشتر خود آیات قرآن کریم است. من آیاتی را یادداشت کرده ام و برای شما می خوانم که ببینید خود قرآن صراط مستقیم را در چه چیزی تفسیر کرده است.

در سوره مبارکه مریم (در سوره آل عمران هم این آیه هست با اختلاف یک واو) ﴿وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيم‌﴾[3] خداوند رب من و رب شما است او را عبادت کنید که این است راه راست

﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‌ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين﴾[4] ‌ - ﴿وَ أَنِ اعْبُدُوني‌ هذا صِراطٌ مُسْتَقيم‌﴾[5] مگر من تعهد نبستم با شما که شیطان را عبادت نکنید چون شما را به گمراهی می برد و دشمن آشکار شما است. ما تعهد نکردیم که من را عبادت کنید که عبادت من صراط مستقیم است؟

﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيم﴾[6] ‌. خدا را عبادت کنید که این عبادت خدا صراط مستقیم است.

در سوره مبارکه حجر گفتگوی خدای متعال با شیطان را نقل می کند که این آیه از غرر آیات است و نکته ها در آن است بنده فقط به دو نکته می خواهم اشاره کنم:

﴿قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‌ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين﴾[7] ‌. ﴿إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين﴾[8] ‌. خدایا من زینت می دهم و همه را گمراه می کنم مگر عباد مخلص تو را.

ما بالای منبر می گوییم شیطان قسم خورده ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين﴾[9] ‌. ﴿إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين﴾[10] و بعد نتیجه می گیریم که جز بندگان مخلص همه زمین می خورند در حالی که این حرف شیطان و بلند پروازی او است اما خدا جواب می دهد و پر بلند شیطان را در واقع می شکند: ﴿قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيم﴾[11]﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوين﴾[12] ‌.

بر عهده من خدا این راه مستقیم است و من از آن حفاظت می کنم و نه این که تو بندگان مخلص من را نمی توانی گمراه کنی بلکه هر کس که در دائره عبودیت در بیاید (نه بندگان مخلص) نمی توانی به او سلطنت داشته باشد یعنی راه رستگاری از عبادت شیطان همین عبودیت است و عبودیت مخلص پیشکش. شیطان به حریم عبودیت هم نمی تواند داخل شود یعنی راه سعادت و راه آن صراط مستقیم که خدای متعال برای خودش دارد ترسیم می کند، عبودیت خداوند است.

بنا بر این خود قرآن به صراحت ناطق است که صراط مستقیم عبارت از عبودیت خداوند است و این که در روایات گوناگون چیزهای مختلفی مورد بحث قرار گرفته است همه از باب ذکر مصداق و ملازم است نه ذکر مفهوم. این نیست که مفهوم صراط مستقیم فقط علی بن أبی طالب یا قرآن باشد. بلکه مراد از صراط مستقیم، عبودیت است که همه از این طرق حاصل می شوند. تا جایی که گشتم، ندیدم کسی به این نکته توجه کرده باشد.

نکته: عبد کیست؟ عبد یعنی اراده او اراده خدا و سفراء و أنبیاء الهی است و آیه بعد هم که می گوید ﴿صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّين﴾[13] ‌. روشن کننده است چون ﴿صراط الذین﴾[14] ‌ بدل از ﴿الصراط المستقیم﴾[15] . صراط مستقیم صراط کسانی که نعمت به آنها داده ای و قرآن می فرماید: ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا﴾[16] . از طرف دیگر عبد بودن خدای متعال دائر مدار اطاعت از خدا و پیامبر است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[17] . عبد بودن یک معنای بدیهی دارد. معنایش این است که ما در مسیر سیر چه در اخلاق و احکام و عقائد، تابع اراده خدای متعال باشیم.

حال آیا عبد می تواند اخلاص نداشته باشد؟ ما یک مخلَص داریم و یک مخلِص. مخلِص کسی است که آیین و مناسک او از روی اخلاص است یعنی خالص کننده عمل برای خداوند، و این همان عبد است: ﴿مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين﴾[18] ‌ اما مخلَص کسی است که هیچ عملی هم ممکن است نداشته باشد اما جان او به درجه اخلاص برای خداوند رسیده است بنابراین مخلَص به مقام اخلاص رسیده است حتی اگر عملی هم نداشته باشد. خداوند درون او و طهارت نفسانی او را قبول می کند و این درجه اوحدی از مؤمنان و عباد الهی است که به جایی برسند که حتی اگر عملی هم از آنها سر ندهد خدای متعال درون و صفای باطن آنها را می پذیرد به دلیل این که آنها از عمل عبور کرده اند.

رسول خدا فرمود: اگر بهشت و جهنم هم نباشد در نشاط سهیل در عبادت اثر نمی گذارد

أمیرالمؤمنین فرمودند: اگر بهشت و جهنم را بردارند در عبادات علی بن أبی طالب اثر نمی گذارد و این عبادت احرار است.

چون که آنها از عمل و پاداش عبور کرده اند و به خود خدا نگاه می کنند. کسی که برای عمل نگاه می کند دنبال پاداش و جایگاه و رستن از عذاب و جهنم است لذا: والذین جاهدوا فی سبلنا با ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾[19] خیلی فرق می کند بنابراین مخلِص بودن ملازم با عبد بودن است اما مخلَص بودن هم عبد است ولی عبد بودن دارای مراتب است همانگونه که اخلاص دارای مراتب است.

 

1.1.2- هدایت و پیشرفت اجتماعی

در رابطه با ﴿اهدنا﴾[20] ‌ مطلبی را عرض کنم گفتیم که ﴿اهدنا﴾[21] ‌ جمع آمده است زیرا همانطور که خداوند کمال انسان را بر حب و شوق خودش گذاشته است این کمال انسان را بر پیشرفت اجتماعی گذاشته است و با هدایت یک نفر در جامعه کمال محقق نمی شود و اگر جامعه کامل نباشد آن فرد هم کامل نمی شود جامعه و فرد مانند یک کشتی است که یک بخشش اگر سوراخ شود همه را به غرق شدن می کشاند و لذا امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک فریضه در دین قرار گذاشته شده است همانطور که از طرف دیگر لازم نیست که تمام جهان ظالم شوند تا جهان را ظلم بگیرد بلکه یک نفر هم اگر ظالم باشد جهان را می تواند ظلم بگیرد. در روایات باب ظهور امام زمان می خوانیم: بعد أن ملئت ظلماً و جورا نه این که ظالما و جائرا. چون نیاز نیست که دنیا پر از ظالم بشود تا ظلم همه جا را بگیرد بلکه یک ظالم می تواند برای ظلم کل جهان بس باشد لذا ظلم مهم است و لو یک ظالم می تواند جهان را پر از ظلم کند و این به دلیل ارتباطی است که عدالت و ظلم در جهان با افراد جامعه دارد و لذا ﴿اهدنا﴾[22] ‌ را باید جمع بیاوریم چون تا جامعه اصلاح نشود، جهان و افراد نمی توانند اصلاح شود. حاکمیت حکومت دینی بالاترین وظیفه اش همین است که زمینه اصلاح جامعه را به طرف رشد و عبودیت فراهم کند.

اما چرا امر آورده است؟ در آیه قبلش فرمود ﴿إیاک نستعین﴾[23] و همین جا هم می توانست فعل ماضی بیاورد چون هم فعل ماضی برای طلب و دعا می آید و هم فعل امر یعنی می توانست این گونه بگوید: هدانا الله المستعان إلی صراط مستقیم. من هیچ مفسری را ندیدم که به این وجه اشاره کرده باشد. (مطالبی را استاد در رابطه با تفاسیر گوناگون موجود در جهان فرمودند)

فرق بین امر در طلب و دعا با فعل ماضی این است که در امر دو چیز است که در ماضی نیست اول آن که در امر سرعت است و دوم در آن قوت، شدت و تأکید است چون در صیغه امر همیشه استعلاء است یعنی از بالا به پائین است و إلا أمر نمی گویند. و دانی نسبت به عالی باید سریعا انجامش دهد اما فعل ماضی خواهش است و در خواهش سرعت و تأکید معنا ندارد و در قرآن داریم که در موارد مختلفی می توانست ماضی بیاورد اما امر آورده است:

الأنبياء : 69 ﴿قُلْنا يا نارُ كُوني‌ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهيم﴾[24] ‌. در این آیه خداوند به آتش واقعا نگفته است کونی بردا و سلاما بلکه این اراده خداوند است و آیه از اراده خداوند دارد گزارش می دهد. می توانست بگوید: و جعلنا النار بردا وسلاما علی ابراهیم اما این گونه گفته است چون اراده خداوند این بوده است که همان آن که اراده کرده است این اتفاق بیفتد، حاصل شود.

﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين﴾[25] ‌. ما آنها را مثل بوزینگانی خوار کردیم. اما در آیه می گوید ﴿کونوا قردة خاسئین﴾[26] ‌ نه این که بگوید: جعلناهم قردة خاسئین. این گزارش است چون کار خداوند اراده است نه این که بگوید شما بوزینه باشید. و این آیه از آن اراده گزارش می دهد اما با فعل امر می آورد چون این تأکید و تسریع را در این مطلب برساند. و لذا ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾[27] را آورده است با این که در آیه قبل ﴿إیاک نعبد﴾[28] گفته است و اگر هدانا را می آورد از فصاحت به ظاهر نمی افتاد اما امر را آورده است چون انسان دم به دم یک طرفة عین از یاری خداوند دور باشد زمین خواهد خورد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo