< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

98/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن/سوره حمد /آیه ۳/الرحمن الرحیم

1- سوره حمد آیه ۳

سومین آیه سوره حمد، ﴿الرحمن الرحیم﴾[1] است که هر دو صفت برای الله هستند.

1.1- معنای «رحمن و رحیم»

معنای رحمن و رحیم را از محضرتان گذراندیم و عرض کردیم که رحمن از ماده رحم و رحم یک حالتی است که در آن حالت شخص می خواهد نیاز دیگران را برطرف کند و معنای رب هم نزدیک به همین معناست اما رب آنا فآنا مصالح چیزی را که در مقابل او است را برطرف می کند.

1.1.1- آغشته بودن معنای رحم با «مهر»

در رحمن نکته لطیفی هم وجود دارد و آن عبارت است از این که رحم با مهر آغشته است. گاهی صرفا انسان نیاز را بر می آرود و گاهی با مهر برآورده می شود مثل مادر و نامادری که نیاز فرزند و فرزند خوانده را بر می آورند ممکن است نامادری مهر هم بورزد یا تظاهر به مهر هم بکند اما کاری که مادر با فرزند می کند غیر از کاری است که نامادری با فرزند می کند.

در رحم، برآورده کردن نیازها آغشته به مهر است و لذا برخی رحمن را به مهربانی معنا کرده اند و وصفی که به رحمن و رحم آغشته است را معنای آن گرفته اند و لذا گفته اند به نام خداوند بخشنده مهربان در حالی که نه معنای رحمن بخشنده و نه معنای رحیم مهربان است. رحمن و رحیم هر دو به یک معناست یعنی کسی که دلش یک حالتی دارد (البته این در انسان یک حالت انفعالی است و در خدای متعال یک صفت کمالی است. در انسان هم کمال است اما کمالی که متأثر شده است) که نیاز های دیگری را همراه با مهر برآورد.

ما انسان ها اگر بخواهیم متلبس به اوصاف الهی و سایه أسماء حسنی بشویم و حوائج دیگران را برآوریم، باید حاجت برآوردن متلبس به مهر بشود. یعنی طبیب اگر بخواهد طبابتش الهی باشد ضمن این که طبابت می کند باید مهر هم بورزد. طبیب اگر فقط بخواهد به اندازه پولی که می گیرد وقت بگذارد و با أخم بیمار را راه بیندازد و پول بگیرد، طبیب الهی و مهر ورزانه نیست بلکه صرف طبابت است. استاد در استادیش تأثیرش وقتی است که تدریسش با مهر آغشته باشد این تدریس همراه با رحمت می باشد.

لذا در مورد فرزندان خدای متعال در سوره مبارکه إسراء تعلیم می دهد که این مهم است که این گونه نباشید که نیاز پدر [و] مادر را براورید صرف این کار به درد نمی خورد و شما بدهکار به آنها می شوید چون آنها در کودکی فقط نیاز تو را بر نیاورده اند بلکه نیازت را با مهر بر آورده اند. و لذا می فرماید: ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‌ صَغيرا﴾[2] . آیه می گوید بال و پر تواضع بر زیر قدم آنها فرود بیاور و این تواضع و برآورده کردن نیاز تو باید از رحمت نشأت بگیرد. خدایا تو به اینها رحم کن آن گونه که مرا تربیت کردند (کسی می تواند بگوید که چرا در تربیت پدر و مادر رحمت را نیاورده است؟ چون هیچ پدر و مادری مربی گری اش بر فرزندش خالی از مهر و رحمت نیست.

این که گاهی سؤال می کنند که چرا خداوند همیشه به فرزندان می گوید ﴿وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا﴾[3] اما به پدر و مادر نمی گوید به فرزندانتان نیکی کنید؟ به دلیل این که آن فطرت و ذاتی که خداوند متعادل در نهاد بشر حتی در حیوانات قرار داده است، چیزی از فرزند کم نمی گذارند این فرزند است که ناسپاس و قدر نشناس و فراموش کار است و مدام باید موعظه شود. لذا در ﴿کما ربیانی صغیرا﴾[4] نمی گوید خدایا آنها به من رحم کردند تو هم رحم کن بلکه می گوید همان گونه که آنها مرا تربیت کردند تو هم به آنها رحم کن. (این نکته بنده است و ندیدم در هیچ یک از تفاسیر مطرح شده باشد) این نشان می دهد ﴿کما﴾[5] را که در آیه آورده است این ربیانی دو چیز دارد هم همانگونه که مرا تربیت کرده اند و هم همانگونه که به من مهر ورزیده اند. چون هیچ گاه تربیت پدر و مادر چه از جهت تربیت جسمی و چه از جهت تربیت روانشناختی و چه از لحاظ تربیت های معنوی، یعنی چه پدر مادر به فرزند شیر و غذا بدهند چه فرزند را به تفریح ببرد و او را بخنداند که نیازهای روانشناختی او را برآورده کند و چه به او اخلاق بیاموزد تا کمالات او را برطرف کند در هیچ یک دست مهر پدر و مادر از تربیت فاصله ندارد.

خلاصه این که در مفهوم رحمن و رحیم، ضمن این که برآورده کردن نیاز هست، آغشته به مهر هم می باشد و این معنای کامل رحمن و رحیم است. و لذا رحمن و رحیم به معنای مهربان نیست بلکه وصفی است که آغشته به حقیقت رحمن است. یعنی خدایی که برآورده کننده نیازها همراه با مهر است.

1.2- چرایی تکرار «الرحمن الرحیم»

سؤالی این که این جا مطرح است این است که الرحمن الرحیم را چرا تکرار کرد با این که در بسم الله الرحمن الرحیم آورده بود؟

تقریبا أکثر تفاسیر شیعه و سنی به این نکته توجه کرده اند از مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علامه در المیزان و زمخشری و بیضاوی و فخر رازی توجه کرده اند که الرحمن الرحیم تکرار نیست.

﴿الرحمن الرحیم﴾[6] در ﴿بسم الله﴾[7] علت الله بودن است ﴿الرحمن الرحیم﴾[8] در آیه سوم دلیل ﴿الحمد لله﴾[9] است و این دو حقیقت است.

یعنی چه دلیل الله است؟ گفتیم الله از ماده أَلَهَ یَألَهُ به معنای عَبَدَ است یعنی خدا معبود همه عالمیان است چرا خدا معبود همه عالمیان و باید پرستش شود؟ چون رحمن و رحیم است و همه احتیاجات مخلوقات را با مهر برآورده می کند پس مستحق پرستش است و این یک قیاس اقترانی نهفته شکل أول می باشد که رحمن و رحیم حد وسط این برهان است که در صغری در محمول و در کبری در موضوع است.

صغری: خدای متعال رحمن است (خدای متعال رحیم است)

کبری: هر رحمانی مستحق پرستش است (هر رحیمی مستحق پرستش است)

نتیجه: خدای متعال مستحق پرستش است.

اما در آیه دوم می گوید حمد مخصوص خداوند است. به چه دلیل؟ به دلیل این که رحمن و رحیم است زیرا همه احتیاجات مخلوقات را با مهر بر می آورد و این نشان می دهد که همه احتیاجات دست او است و حتی اگر کسی هم احتیاج دیگری را برآورده می کند این از قدرت و هنر خداوند می باشد. پس دو قیاس هم در این جا شکل می گیرد:

خدای متعال رحمن است (خدای متعال رحیم است)

هر رحمانی مستحق ستایش است (هر رحیمی مستحق ستایش است)

پس خدای متعال استحقاق ستایش را دارد.

پس ﴿الرحمن الرحیم﴾[10] در ﴿بسم الله﴾[11] به منزله برهان و دلیل الله و معبود بودن است و ﴿الرحمن الرحیم﴾[12] آیه سوم حجت و دلیل و برهان برای ﴿الحمد لله﴾[13] است.

1.3- تفاوت قسم‌های قرآنی با دیگر قسم ها

در اینجا بنده نکته ای بسیار مهم و ارزشمند از علامه طباطبائی برایتان عرض می کنم(که در سوره مرسلات این مطلب را بیان می کنند):

ابتدا عرض بنده: منطق و برهان اقتضا می کند که ادعا با قَسَم ثابت نمی شود بلکه نیاز به برهان دارد. بالای منبر کسی که قسم می خورد و می گوید والله چنین است این نشان می دهد که برهان ندارد و دارد قسم می خورد. معروف است می گویند البینة للمدعی و الیمین علی من أنکر. مدعی باید دلیل بیاورد و قسم برای منکر است. بالای منبر قسم بخوری «وَاللهِ» قرآن و پیامبر حق است قسم بدون معنا است مگر این که پس از اقامه برهان، تأکید برهان سابق باشد.

قرآن کریم برای تمام ادعاهای خودش برهان آورده است نه قسم. الله، چرا ﴿الله﴾[14] است؟ ﴿الرحمن الرحیم﴾[15] . ﴿الحمد لله﴾[16] چرا؟ ﴿الرحمن الرحیم﴾[17] .

اما این قسم های قرآنی پس چیست؟ ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها و ...﴾[18] در ذیل تفسیر سوره مرسلات، مرحوم علامه طباطبائی این نکته ارزشمند را می فرمایند[19] که عرض بنده را تکمیل می کند. ایشان می فرمایند: قسم هایی که خداوند در قرآن کریم خورده است، قسم در برابر حجت نیست. بلکه خدا به خود حجت قسم می خورد یعنی حجت إقامه شده را به خود بینه قسم می دهد. قسم گاهی در برابر بیِّنة و حجت است و گاهی به خود بیِّنة و حجت است یعنی بینه را قائم کرده و به بیِّنة قسم می خورد. ایشان سه مثال می زنند و باقی را هم به تفکر إحالة می دهند. (اینها از عنایات حضرت حق به علامه طباطبائی است که با مؤانست با قرآن این بیانات را منحصرا به ایشان داده است. بنده تقریبا ذیل این قسم ها که نگاه کرده ام غیر از ایشان ندیده ام که کسی این حرف را داشته باشد.)

مثال [نخست]: ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُون﴾[20] ‌. قسم به خدای آسمان و قسم به خدای زمین، خدا حق است. قسم به رب السماء و رب الأرض می خورد که او حق است. رَبّ یعنی تدبیر کننده تمام أمور آناً فآناً. کسی که تدبیر کننده عالم است این دلیل بر حق بودن او نیست؟! کسی که آناً فآناً مصالح آفرینش را می رساند، خود این شخص حق نیست؟! معلوم است که خود این که او رب السماء و الأرض است، دلیل بر حق بودن است. بنابراین قسم به حجت و برهان می خورد.

مثال دوم: ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفي‌ سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُون﴾[21] ‌. پیامبر به جان تو سوگند کسانی که مخاصم با تواند در مستی خود سرگردان هستند. قسم می خورد خداوند به جان پیامبر بر مستی مخالفین پیامبر. این قسم در مقابل بینه و برهان نیست بلکه به خود حجت است. اصلا نفس تو حجت است بر این که آنها مستند هستند آخر مگر می شود چون تویی را کسی ببیند (خود پیامبر در سوره مبارکه یونس می فرمایند: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُون﴾[22] ‌. من قبل از نزول قرآن یک عمر در نزد شما زندگی کرده ام یک دروغ و اتهام از من ندیده اید آن چه دیده اید تدبیر و شجاعت و ظلم ستیزی بوده است. من نزد کسی هم درس نخوانده ام استادی هم ندارم و هیچ کس هم یک ألف به من نیاموخته است.) و ایمان نیاورد؟ به جان تو قسم این هایی که با تو مخالف هستند در مستی سرگردان هستند. یعنی جان تو برهان و دلیل بر مست بودن آنها می باشد. مگر می شود چون تویی را با این همه معجزه و عصمت و تمایزی که داری ببیند و تو را قبول نکند؟! این نشان می دهد آنها مست هستند.

مثال سوم: آیات یازده گانه سوره شمس که بعد از این قسم ها می گوید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾[23] . ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾[24] . این قسم هایی که از نظام آسمان و زمین و تمام تکوین می خورد و منتهی به : ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[25] می شود یعنی خداوند تمام روشنی و خوبی و بدی را به نفس الهام و منتهی کرده است. خوب نظام آسمان و زمین که به این منتهی شده است دلیل بر این است که ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾[26] ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾[27] .

بنابراین تفاوتی که قسم های قرآنی با قسم های من و شما دارد این است که ما ما در برابر برهان و حجت قسم می خوریم اما خداوند به خود بینه و حجت قسم می خورد.

پس ﴿الرحمن الرحیم﴾ در هر جا که آمد برهان برای ما قبل خودش است در ﴿بسم الله﴾[28] برهان معبود بودن خدا است و بعد از ﴿الحمد لله﴾[29] برهان بر مخصوص بودن حمد برای خدا است و ما هم از این آموزه یاد بگیریم که ادعاهایمان را با برهان ثابت کنیم نه با قسم مگر این که قسم به برهان و بینه بخوریم.

 

1.4- گستردگی و دوام رحمت الهی

واقعا در این دو کلمه الرحمن و الرحیم نکات فراوانی وجود دارد از جمله این که الرحمن صیغه مبالغه است و معنای آن را این گونه کردیم: خدایی که مهرورزیش گسترده و بادوام و پایدار است. اما چه اندازه خداوند رحمان است؟ این مهر الهی چقدر است؟ چقدر می شود به رحمت الهی دل بست؟

خود آیات قرآن مهر و رحمت خدا را برای ما تبیین کرده اند. سه آیه برایتان می خوانم. مردم را با این آیات آشنا کنید اما اینها به معنای اباحی گری نیست. این آیات از غرر آیات قرآن و محکمات قرآن است. محکم به عقیده من آیاتی هستند که به وسیله آنها صدها گره از آیات دیگر می تواند باز شود.

آیه اول: ﴿يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون﴾[30] ‌. بروید از برادرتان یوسف و برادرش بنیامین تحقیق کنید و نا امید نشوید از این که او را پیدا کنید. از رحمت خدا نومید نمی شود مگر قوم کافر. کافر چرا نا امید از رحمت خداست؟ چون ایمان به خدا ندارد و إلا خدا کافر را ناامید نکرده است چون اگر نا امیدش کند اسلامش را نمی پذیرد. کافر چون خدا را در قلمرو هستی تصور نمی کند ناامید است. در واقع ایراد به قابلیت قابل است نه فاعلیت فاعل. کافر سالبه به انتفاء موضوع است از رحمت ناامید است چون به خدا عقیده ندارد.

آیه دوم: ﴿قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّون﴾[31] ‌. در این آیه ببینید چه کسانی از رحمت خداوند نا امید هستند. این حرف را فرشتگانی که به حضرت ابراهیم نازل شدند و بشارت حضرت اسماعیل را دادند، زده اند آنها تأکید می کردند که این حکم قطعی است و از خدا ولو سن شما بالا است ناامید نشوید. آیه می فرماید: کسی جز گمراهان از رحمت خداوند نا امید نمی شوند. کسانی که راه را کلا گم کرده اند. همین ملحدان و کسانی که خدا را رها کرده اند از رحمت خدا نا امید هستند. پس دو طائفه ناامید می شوند اما کار مسلمان نیست هر چقدر هم گناه و معصیت کرده باشد.

جالب است روایتی[32] را بخوانم که در کتاب عیون أخبار الرضا مرحوم صدوق و بحار الأنوار آورده اند : یکی از مؤمنان میهمان یکی از عوامل هارون الرشید شد و در ماه رمضان می خواست روزه خواری کند و مؤمن را دعوت کرد. مؤمن گفت من که عذری ندارم لابد شما عذری دارید و در ماه رمضان روزه خواری می کند. گفت من هم عذری ندارد. مؤمن گفت چرا روزه می خوری؟ گفت دیگر روزه خوردن و نخوردن برای من فرقی ندارد و شروع کرد به گفتن سری که بیان نکرده بود: گفت هارون وقتی به طوس آمد شبی مراد دعوت کرد و گفت چقدر به من ارادت داری گفتم به قدر که مال و جان و فرزندانم را برایت فدا کنم. یک ساعت بعد قاصد هارون مرا خواست همان سؤال و همان جواب را شنید و برای دفعه سوم و دفعه چهارم.

دفعه پنجم دیدم که نحوه پرسش دارد تغییر کند به خودم گفتم نکند غضب و جان مرا بگیرد این دفعه گفتم دینم را هم برای تو فدا می کنم. گفت اگر چنین است این شمشیر را بگیر و با این غلام برو هر کاری که گفت من دستور دادم و تو انجام بده. رفتیم به خانه ای رسیدیم قفل بود وارد شدیم سه سالن بود اتاق اول را که باز کرد دیدم بیست نفر علوی و سید نورانی آن جا جمع هستند چاهی هم کنده شده شمشیر را داد و گفت گردن همه را بزن و آن ها را در چاه بینداز و خاک بر آنها بریز. این کار را کردم در سالن دوم بیست نفر دیگر را هم کشتم و در چاه ریختم. در سالن سوم بیست نفر دیگر بودند همین کار را کردم و همه را در چاه ریختم. به نفر آخر که رسیدم پیر مردی سید بود. به من گفت که اگر قیامت پیامبر از تو سؤال کند که فرزندان من چه جرمی مرتکب شده بودند که گردن آنها را زدی چه جوابی خواهی داد؟ می گوید دستم لرزید اما غلام گفت دیر شده است گردن او را هم زدم و در چاه انداختم و الآن دیگر فرقی نمی کند که روزه بگیرم یا نگیرم.

راوی این مطلب را به امام رضا علیه السلام گفت. حضرت رضا فرمودند: گناه نا امیدی او بیشتر از گناه آن قتل هایی است که انجام داد.

حرف آخر در رابطه با رحمت خداوند در سوره زمر بیان شده است. این آیه است: ﴿قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم﴾[33] ‌. در هیچ آیه ای از قرآن این قدر تأکید به کار نرفته است.

این آیه با نداء شروع شده است و گناهکاران را با کلمه عباد خطاب می کند و آنها را به یاء متکلم اضافه کرده است. در این آیه ماده اسراف به معنای زیاده روی کردن به کار رفته است. إنّ برای تأکید و سپس اسم إنَّ را اسم ظاهری آورده است نه ضمیر و پس از آن فعل مضارع که دال بر استمرار است آورده شده است. کلمه ذنوب به جمع آورده شده و محلی به ألف و لام می باشد و تأکید جمیعا که در پایان آورده است. خدا همه گناهان را می بخشد فقط یک گناه را نمی بخشد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‌ إِثْماً عَظيما﴾[34] .

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در رساله لقاء الله روایتی[35] را آورده است که از پیامبر سؤال شد که اگر کسی پیامبر را بکشد و توبه کند خدا او را می بخشد؟ پیامبر فرمودند اگر توبه کند خداوند او را می بخشد. سپس گفتند اگر دو پیامبر را بکشد چطور؟ پیامبر به یک بار جوابش را دادند و فرمودند: اگر کسی هفتاد پیامبر را به قتل عمد بکشد و توبه کند خداوند توبه او را قبول می کند.

آن چه ما از همه روایات استفاده کردیم این است که باب توبه بر یک عده بسته است. باب توبه فقط بر قاتل امام حسین بسته است یعنی توبه هم بکند قبول نیست با قتل حسین و با خون أبا عبدالله توبه پذیرفته نیست. خداوند شرک و توبه کسی که در قتل امام حسین علیه السلام شریک باشد را نمی پذیرد. روایاتی هم که می گویند حضرت به یکی تعلیم دادند که نماز غفیله بخواند، روایات ضعیفی است و بعضی توجیه کرده اند که حضرت خواسته اند اهمیت نماز را بگویند و می دانستند که او موفق به توبه نمی شود و خداوند این اذن را به او نمی دهد.

این اندازه رحمت حضرت حق است و جالب این است که خدا به هر وصفی با بنده اش اقبال کند مثل ساتر و خالق و رازق و... همه این اوصاف آغشته به رحمت است چون رحمت الهی امام همه اوصاف خداوند است. هر فعلی که از خدا صادر می شود با مهر است.


[35] رساله لقاء الله به ضمیمه رساله لقاء الله امام خمینی ج۱ ص۸۴.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo