< فهرست دروس

درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی

98/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات ورود به تفسیر/۱) اعجاز قرآن /ابعاد اعجاز قرآن/فصاحت و بلاغت: سوره‌سازی‌ها/عدم اختلاف

جلسه سوم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

بحث ما در رابطه با اعجاز بود عرض شد که بزرگترین دلیل بر وحیانیت قرآن کریم تحدی قرآن است تحدی به آوردن مثل قرآن که هزار و چهار صد سال است این تحدی در جای خود باقی است. نه در آن زمان که برادر حاضر بود که با برادر بجنگند و در اوج فصاحت و بلاغت بودند، توانستند یک سوره از سور کوچک قرآن را بیاورند و بگویند این نظیر قرآن و حرف تو دروغ است.

خیلی هم سعی کردند اما نظیر آوردن شرائط دارد نظیر آوردن این گونه نیست که بیایند و دو کلمه را جا به جا کنند و بگویند این نظیر قرآن است. بلکه شرائطی دارد که باید آن شرائط فراهم شود.

0.0.0.0.1- نقد و بررسی سوره‌سازی‌ها

تا به امروز حتی بزرگترین دشمنان اسلام یعنی یهودیت و مسیحیت این همه سرمایه گذاری کردند اما نتواستند این کار را بکنند اما در تاریخ سه چهار سوره سازی نسبت به قرآن شده است از جمله نظیر سوره کوثر:

إنا أعطیناک الجواهر فصل لربک و هاجر إن شانئک هو الکافر (ما به تو جواهر عطا کردیم. شکر گزاری کن و نماز بخوان و هجرت کن.)

کسی که کوچکترین آشنایی با بلاغت و فصاحت داشته باشد ایرادات فراوانی را می گیرد.

اولین ایراد: منظور از جواهر، جواهر عالم است یا جواهر خاصی از معدن یا چیز دیگری اگر مراد جواهر عالم است که دروغ است و اگر مراد جواهر خاصی است و این قدر دارد طوفان به پا می کند، در وجود خود انسان نعمت هایی است که هزاران برابر آن می ارزد. پس این جواهر چیست؟

سپس اگر خداوند جواهر به پیامبر داده است دست او پر شده است و با پول می تواند کارش را پیش ببرد پس دیگر چرا باید هجرت کند. بین هجرت و اعطاء جواهر چه تناسبی وجود دارد؟

دومین ایراد: إن شانئک هو الکافر چه ارتباطی بین شانئ و کافر است؟ زیرا شانئ یعنی کسی که هیچ گاه مسلمان نخواهد بود در حالی که برخی از آنها ولو در ظاهر مسلمان شدند اما ابتر که در قرآن آمده است ماندند.

حال شما معنا و فصاحت و بلاغت سوره کوثر را با این کلمات مقایسه کنید.

سومین ایراد: جالب این است که از نظر ادبی این سرقت است زیرا تا إنا أعطیناک ال از قرآن گرفته شده است و به جای کوثر جواهر را اضافه کرده اند. فقط اینها دو سه کلمه را اضافه کرده اند این از نظر ادبی سرقت ادبی است نه معارض آوردن.

و ایرادات فراوان دیگری که مفسرین مطرح کرده اند.

0.0.0.1- چرایی دلالت معجزه بر وحیانیت

نکته اول: چرا معجزه دال بر وحیانیت است یعنی ما اگر اعجاز را پذیرفتیم چرا باید سراسر وحی بودن اعجاز را بپذیریم. یکی از شرائط معجزه ادعای نبوت است زیرا بعضی می گویند کتاب فردوسی و حافظ را هم نمی توان مانندش آورد آیا این ها معجزه اند؟ چند جواب دارد اولا آن که شرط معجزه بودن آن است که مقرون به ادعای نبوت باشد و شرط دیگر آن این است که نباید قابل تعلیم و تعلم باشد و اهل تعلیم با تشخیص دهند که این کار قابل تعلیم و تعلم نیست.

و لذا افعال ساحرانه و طبیبانه و ادیبانه هیچ کدام شبهه اعجاز درش نیست. فردوسی که نگفته که من پیامبرم هذا اولا. و ثانیا فردوسی را که می توانتد بیاورند بلکه بهتر از آن را می تواند بیاورند اقلیدوس ده برابر فردوسی کتاب نوشته است که کتابش فراموش شده است و قبل از او افراد زیادی بوده اند که فراموش شده اند و رفته اند. همچنین فردوسی را یک نفر نمی تواند بیاورد اما اگر صد شاعر زبر دست جمع شوند نمی توانند مانند آن را بیاورند؟ اما قرآن می گوید: ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‌ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرا﴾[1] .

چطور می شود که پس از اثبات معجزه، ثابت می شود که آن چه که به عنوان کتاب آمده است همه اش راست و حرف به حرفش وحی است. این مطلب هم برهان و هم آیه دارد.

 

0.0.0.1.0.1- حسن و قبح عقلی

برهان: خدای متعال از باب حسن و قبح عقلی هدف اصلی اش هدایت است نه ضلالت (و إلا غرض خلقت از هم می پاشد) وقتی کسی ادعای نبوت می کند و امری آورده است که همه آن را پذیرفته اند خدا اگر در این جا اذن بدهد که این شخص کارش را ادامه بدهد خداوند راضی به گمراهی شده است اگر در سخنان آن شخص خطا و کذب وجود داشته باشد. و این به حکم مستقل عقل بر خداوند قبیح است و لذا در سوره الحاقة این آیه خیلی عجیب است: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل‌﴾[2] یعنی اگر پیامبر بعضی از سخنان را به ما نسبت دهد ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثمُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين﴾[3] ‌. یعنی ما محکم او را می گیریم و رگ قلبش را همانجا پاره می کنیم.

خداوند با هدایت مردم را تعارف ندارد. اگر گمراهی را ببیند آن را نابود می کند این آیه می گوید اگر پیامبر یک دروغ بخواهد به ما ببندد ﴿لأخذنا عن بالیمین﴾[4] (یعنی بالید الیمنی – حال از أخذ) او را می گیریم در حالی که او را به دست راست گرفته ایم که کنایه از قدرت است ﴿ثم لقطعنا منه الوتین﴾[5] ‌.

 

0.0.0.1.0.2- نقد تفکر اشاعره در حسن و قبح شرعی

این بحث مربوط به باب حسن و قبح عقلی است لذا یک نکته ای در نقد تفکر اشاعره باز می کنیم:

ما حسن و قبح را عقلی و اشاعره آن را شرعی می دانند حسن و قبح شرعی یعنی: الحسن ما حسنه الشارع و القبح ما قبحه الشارع یعنی نیکو آن است که شارع بگوید نیکو است و همچنین قبیح. در واقع چیزی به عنوان حسن و قبح ندارد و این عقیده کلامی اشاعره در همین جا ثمره دارد. اصلا هر جا سخن از حسن و قبح و استناد قبح به خدای متعال است، اشاعره گیر می کنند. در اینجا به اشاعره می گوییم پیامبر معجزه را آورده و مردم هم قبول می کنند از کجا معلوم که همه اش راست باشد؟ اینها نمی توانند به حسن و قبح عقلی استدلال کنند که اگر شارع اجازه بدهد قبیح است خیر زیرا الحسن ما حسنه الشارع و القبح ما قبحه الشارع وقتی خداوند سکوت کند و خبری نشود می گوییم همین خوب است. اما ما می گوییم نمی تواند در این موارد اذن بدهد چون گمراهی می باشد.

فضل بن روز بهان (قرن دهم) کتابی به عنوان إبطال نهج الباطل دارد. او یک عالم متعصب سنی است که این کتاب را در رد نهج الحق علامه حلی نوشته است. این کتاب علامه حلی تبیین اصول عقائد و ولایت شیعه است و فضل بن روز بهان نقدیه زده است و تعصب از عنوان کتابش می بارد این کتاب او تأثیر گذار بود سپس قاضی نور الله شوشتری کتابی در رد ابطال نهج الباطل فضل بن روز بهان نوشت به نام احقاق الحق و ازهاق الباطل. این کتاب الآن یکی از بهترین کتاب های شیعه و در طراز الغدیر علامه امینی است (اگر بالاتر نباشد کمتر نیست) به خاطر همین کتاب، قاضی نور الله را در هند شهید کردند و قبر ایشان در شهر آگرا است و من سر قبرشان رفتم و ایشان مستجاب الدعوة می باشد این شخص مانند میرزای قمی در قم مستجاب الدعوة است. که از بزرگان مانند حضرت آیت الله سبحانی می فرمودند من اگر نذری داشته باشم برای ایشان نذر می کنم و حوائجم هم براورده می شود. مسیحیان و بودائیان هم بر سر مزار قاضی نور الله می آیند و زیارت می کنند. و همچنین سنی ها و بودایی ها هم می آیند.

شما وارد مقبره ایشان که می شوید روح عجیبی دارد و مقبره ایشان تا تاج محل که می گویند یکی از عجائب هفتگانه است، یک ربع فاصله دارد.

فضل بن روز بهان از این شبهه جواب داده است (زیرا در کلام اشعری و در فقه شافعی است) او گفته است در مسأله اعجاز درست است که عقلا نمی توانیم بگوییم که خدا نمی تواند اذن بدهد، اما سنت خدا را خبر داریم که سنت خدا این بوده است که بر کاذبان این اجازه را برای نشان دادن امری خارق العاده نداده است.

ما جواب می دهیم همین حرف تو هم زیر سؤال است از کجا معلوم به همان هایی که سنت خدا بوده است، از باب حسن و قبح خداوند اذن نداده باشد؟ شاید همان شخص دروغ گو بوده و خدا به او اجازه داده است.

لذا در باب این که از کجا معلوم که خود قرآن و معجزه دال بر صدق کلام و نبوت می کند اولا عقلی است زیرا به حکم مستقل عقل اذن به کاذب اذن به گمراهی است و نقل ﴿و لو تقول علینا﴾[6] هم همین را می گوید.

 

0.0.0.1.0.3- طرح شبهه

اگر کسی یک کلمه و یا یک آیه آورد آیا دال بر این است که می تواند یک سوره بیاورد؟ چون یک بحث است که فأتوا بعشر سور مفتریات یا فأتوا بسورة مثله آیا شامل آیه می شود؟ خیر شامل آیه نمی شود اما اگر کسی یک آیه مثل آیه قرآن آورد نمی تواند معجزه را بشکند؟ این شبهه اگر درست باشد در کلمه هم وارد می شود خیلی از این کلمات را مردم در استعمالاتشان بیان می کنند. مثلا آیه قرآن گفته است ألم و کسی معنای آن را نمی داند حال اگر شخصی بگوید ألن آیا این تحدی است؟

جواب: این که قرآن می گوید سوره بیاورید به دلیل این است که فصاحت و بلاغت هدفمند است و ثانیا انسجام وجود دارد و ثالثاً اتیان به جزء مرکب، ملازم با امکان اتیان به کل آن نیست. مثلا کسی که یک تکه از کوه را می شکند لازمه آن نیست که کل آن را بتواند بشکند. لذا کسانی که می گویند یک کلمه یا یک آیه اگر بیاوریم نشان دهنده توان اتیان به کل است هیچ ملازمه ای در بین کلامشان نیست .

فصاحت و بلاغت را همین جا به عنوان یکی از عناصر اعجاز پایان می دهیم.

 

0.0.1- بُعد عدم اختلاف در قرآن

یک مرحله بالاتر از فصاحت و بلاغت در اعجاز قرآن کریم

تحدی به کلامی که هیچ اختلافی در آن نیست

در آیه 82 سوره نساء: ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا﴾[7] .

اصلا اشکال بشر در این عدم تدبر است. هدایت از تفکر و تدبر شروع می شود خدا یک آن راضی نیست بنده اش در گمراهی و ضلالت باشد. خداوند دائم در حالی هدایت گری است با باد، با مرده، با باران، با پیامبر و... دائم در حالی هدایت گرگی است. اما چه کسانی هدایت را می گیرند؟

اولین جرم در زمین قتل هابیل بود قابیل نمی دانست چه کند. خداوند کلاغی را فرستاد و کلاغ دیگری را کشت و سپس با چنگال خود زمین را کند و دفن کرد و او یادگرفت که چه کار کند.

حسن ز بصره بلال از حبش صهیب از روس ز خاک مکه ابی جهل این چه بو العجبی است.

از بصره حسن بصری از حبشه بلال حبشی و از روم صهیب رومی. از در همسایگی پیامبر، أبو جهل ایمان نیاورد.

امیر المؤمنین[علیه‌السلام فرمودند]: روزی [عده‌ای از قریش] به پیامبر گفتند که اگر پیامبری بگو درخت به سمت ما بیاید. رسول خدا اشاره کردند درخت دو نصف شد و آمد. گفت بگو نصف آن بیاید آمد اشاره کردند نصف دیگر هم آمد به گونه ای که سایه اش بر بالای سر ما افتاد. سپس گفتند بگو درخت برگردد. پیامبر اشاره کردند و درخت به جای خود بازگشت سپس نگاهی کرد و گفت پیامبر چه ساحری و جادوگری است.[8]

تا آخرین لحظه این شخص ایمان نیاورد.

هیچ چیز در اسلام به اندازه ارزش تفکر و تعقل نیست: إن أکثر عبادات أبی ذر التفکر[9]

ارزش تمام عباداتی که قرآن برای ما آورده است به چه میزان است؟ شما الان در رابطه با نماز حضرت زهرا روایاتی را داریم این ها برای مباحات نیست.

[سألت أبا عبد اللّه (عليه السلام) عن فاطمة (عليها السلام):] لم سمّيت الزهراء؟ قال: لأنها كانت إذا قامت في محرابها تزهر نورها لأهل السماء كما تزهر نور الكواكب لأهل الأرض.[10]

آیا می توانیم از این نماز ها بخوانیم

روایت کافی و بحار: حضرت موسی گفت خدایا من می خواهم اعبد مردم زمانه را به من نشان بدهی آدرس دادند رفت و رسید به او. عبادت عابد که تمام شد حضرت موسی رفت پیش او و خود را معرفی کرد. سپس عابد آهی کشید و به حضرت گفت ای کاش خدای من و تو یک الاغی می داشت. موسی تعجب کرد و گفت الاغ برای کسی است که بخواهد جابجا بشود و خدا که جا به جا نمی شود. حال چرا می گویی کاش خدا ألاغی داشت؟ گفت ببین چشمه را می جوشد نسیم می وزد و چمن می روید من که الاغ ندارم ببندم از این چشمه بخورد و این چمن ها دارد نفله می شود.[11]

موسی که گفته بود جایگاه عابد را نشان بده خداوند ابتداء ملکوتش را نشان او داده بود و چون موسی جایگاه پست او را دیده بود می خواست خود آن شخص را ببیند و تا این حرف را از این شخص شنید فهمید که چرا با این همه عبادت،جایگاهش پائین است.

(این را ببینید و از طرف دیگر می خوانیم: ضربة علیٍ یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین[12] . اندیشه ای که پشت عمل است به عمل انگیزش می دهد. وقتی حضرت زهرا را پیراهن تن خود را هدیه داد و خبر به پیامبر رسید، پیامبر یکی از بلندترین مقامات حضرت را بیان کردند. وقتی رسول خدا سؤال کرد پیراهن دیگرت را می دادی، گفت مگر در قرآن نیامده است: ﴿لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون﴾[13] ؟ سپس حضرت فرمودند: فداک أبوک[14] . –

﴿أفلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله﴾[15] (یعنی برای بشر بود) ﴿لوجدوا فیه الختلافا کثیرا﴾[16]

اختلاف یعنی نا همگانی. یعنی یک کلمه فصیح و دیگری فصیح نباشد. یکی اخبار صادق و دیگری کاذب یک سوره همخوانی و لحن یک گوینده و سوره دیگری لحن دیگری را داشته باشد. یک جا بگوید یجب جای دیگر بگوید لایجب. یک جا معانی را با الفاظ خوب و جای دیگر با الفاظ بد و رکیک بیان کرده باشد.

0.0.1.0.1- اهمیت عدم اختلاف

نکته اول: این عدم تضاد و نا همگونی در قرآن خیلی مهم است که باید به مطالبی توجه شود.

مطلب اول: آورنده این مطالب شخصی است که نه خواندن دارد و نه نوشتن. او نه درس خوانده و نه معلم داشته است به شهادت اجماع مشرکین و مسلمین و خود قرآن. نه این که پیامبر نمی توانست پیامبر و بخواند که برداشت نقص است بلکه أمی بودن به این معنا است که نمی خواند و نمی نوشت و این الزاما به معنای نتوانستن نیست.

کسی که در جامعه جاهلی و بی سواد که کلا هفده نفر سواد خواندن و نوشتن به نقل معتبر داشتند پرورش یافته است این قرآن را آورده است.

مطلب دوم: قرآن کریم در چه مقدار موضوع ورود کرده است؟ دو کتاب در جهان با این خصوصیت داریم یکی نهج البلاغة و یکی قرآن. این که می گوییم در برابر نهج البلاغة همه زانو زده اند نه به فصاحت و بلاغت آن و نه حتی به دانشمند بودن خود حضرت زیرا این گونه کتب زیاد است و دانشمند هم بسیار داریم. ابن أبی الحدید می گوید من هزار بار این خطبه 216 را خواندم و هر بار مطلب جدیدی را به دست آوردم. این عظمت نهج البلاغة که هر بزرگی را به زانو نشانده، به کثرت موضوعاتی است که علی بن أبی طالب در آن ورود کرده و در هر موضوعی که ورود کرده است حرف را به کمال رسانده است قرآن این خصوصیت را به طریق خیلی بالا دارد کثرت موضوعات أخلاقی، اعتقادی، تشریعی و قانون گذاری، روانشناختی، جامعه شناختی، کثیری از موضوعات غیب و علمی و فنی و زمین شناسی و هواشناسی و جو شناسی و همه موضوعات حتی موضوعات نظامی قرآن ورود کرده و آخر حرف را زده است و یک تناقض هم در آن وجود ندارد.

می تواند بشبر در این همه موضوعات در بیست و سه سال ورود کند و یک تناقض هم در آن وجود نداشته باشد.

جالب است بدانید حتی به اندازه یک حرف تناقض در قرآن وجود ندارد و این تحدی دیگر برای یک سوره و ده سوره نیست بلکه برای کل قرآن است یعنی در کل قرآن به اندازه یک حرف ناهمگونی از هیچ جهتی نیست از هیچ جهتی اختلاف نیست و بالضرورة العقلیة حتی به اندازه یک حرف تناقض نیست

لازمه این حرف و تحدی این است که یک حرف از قرآن کم و زیاد نشده است. در باب تحریف تفصیلا می گوییم که یک حرف از قرآن نه کم شده و نه زیاد و اصلا عقلا امکان کم و زیاد شدن آن نیست همه روایاتی که می گویند این آیه را برداشتند و آن آیه را نوشتند، مزخرف هستند. زیرا اعجاز قرآن و وحیانیت آن را قبول کردیم و قرآن تحدی می کند که اگر برای غیر بشر بود، تناقض در آن می بود پس اگر یک حرف کم باشد دشمن می گوید یک حرف را بیاور تا من تناقض را بگویم و یا یک حرفی که زیادی است من تناقض را در کل قرآن اثبات کنم. اگر تحدی به عدم اختلاف و اعجاز از این جهت را پذیرفتیم به جان باید بپذیریم که یک حرف از قرآن کم نشده است

مرحوم آخوند با آن عظمت علمی در کفایة می گویند که تحریف به نقیصه غیر بعید. مشکل ما این است که با اصول می خواهیم حوزه را اداره کنیم و معارف را بالا ببریم. آخوند در اصول نحریر است اما در تفسیر حرفی را می زند که دارای اشکال است. [والحمد لله ربّ العالمین]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo