درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی
کفایه
1401/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/بررسی قسم دوم از نواهی /اشکال صاحب فصول
«و لایردّ علیه؛ بلزوم اتصاف العبادة التی تکون اقلّ ثواباً من الاخری ...»[1]
خلاصه درس گذشته
قبل از اینکه درس امروز را با حول و قوه الهی شروع کنیم مختصری از درس جلسه گذشته را خدمتتان عرض میکنم.
در جلسه گذشته درباره قسم دوم عبادات مکروهه بحث کردیم، قسم دوم این بود که نهی رفته روی عنوان و ذات عبادت منتهی این دارای بدل و مندوحه است کالنهی عن الصلاۀ فی الحمام که اینجا نهی آمده روی خود صلات ولی اینجا بدل و مندوحه دارد، یعنی شخص مکلف میتواند نماز خودش را در خانه یا مسجد بخواند.
در اینجا ابتداء جناب مصنف برای تبیین محل بحث اقسام معنای کراهت را برای ما بیان فرمودند وگفتند:
الکراهة تأتی علی معنیین به دو معنا میآید:
معنای اول: معنای اصطلاحی است که در این قسم کراهت جزء احکام خمسهی تکلیفیه است، معنایش عبارت است از عملی که دارای مفسده و مصلحت است، اما مفسده آن نسبت به مصلحت بیشتر است.
معنای دوم: غیر اصطلاحی یا همان ارشادی است که در این قسم کراهت از احکام خمسهی تکلیفیه به حساب نمیآید و معنایش عبارت است از اقلیت الثواب است و اگر چه در اینجا الان در این فعل مفسدهای وجود ندارد اما آن ثواب و مصلحت هم کم خواهد بود.
محل بحث نهی ارشادی: بعد از بیان این دو معنا مصنف میفرمایند محل بحث ما که نهی در لاتصل فی الحمام بود یا به عبارتی همان قسم دوم از عبادات مکروهه بود نهی، نهی ارشادی است یعنی همان معنای غیر اصطلاحی معنایش این است که آقای مکلف نماز معراج مومن است الصلاۀ تنهی عن الفحشاء والمنکر نمازی که دارای این ارزش و ثواب است اگر شما آن را در اماکنی همچون حمام که مکروه است بخوانید آن ثوابی که برای این عمل فرض بگیرید اگر 100 درجه است به شما داده نخواهد شد یعنی آن ثواب و درجه آن پایین میآید مثلا70 درجه خواهد شد لذا اگر میخواهی از این فضیلت و ثواب بلکه درجه بالاتر برخوردار باشی سعی کن نمازت را در مسجد یا اماکن مقدسه دیگر یا حداقل در خانه که همان 100درجه مصلحت باشد بخوان.
حال که این مطلب روشن شد نهی در مانحن فیه، نهی ارشادی است در اینجا دیگر جمع بین حکمین متضادین نخواهد شد، چرا؟ چون از یک طرف ما امر مولوی داریم صلّ، و از طرف دیگر یک نهی ارشادی لاتصلّ فی الحمام داریم، الان این امر مولوی با نهی ارشادی جمع شده است و نهی ارشادی جزء احکام خمسه نیست لذا جمع حکمین متضادین لازم نخواهدآمد.
درادامه فرمود: اگرما طبیعت وکلی صلاۀ را در نظر بگیریم میبینیم که دارای سه خصوصیت است:
1-گاهی این خصوصیت در طبیعت مزیتی را ایجاد میکند مثل صلات در مسجد، چون صلات اگر مثلا100درجه مصلحت داشته باشد مسجد هم که مستحب است 30 درجه و شخص مکلف در اینجا که رفت نماز را در مسجد خواند 130 درجه الان این نمازش خواهد شد.
2-گاهی این خصوصیت در طبیعت آن مأموربها نه مزیتی ایجاد میکند و نه نقصان، مثل صلات، مثل صلات در مکانهای مباح، مثل خانه اگر این نماز 100درجه مصلحت داشته باشد شخص مکلف که نمازش را در خانه خواند همین 100درجه مصلحت را دارد نه بیشتر نه کمتر.
3- گاهی دیگر این خصوصیت در طبیعت مأموربها منقصۀ به وجود میآورد مثل نماز در حمام، چون که حمام مکروه است و آن نمازی که 100درجه مصلحت داشته الان شخص مکلف درآنجا میخواند 30 درجه از مصلحتش را کم خواهد کرد و 70 درجه مصلحت خواهد شد. این خلاصهای بود از درس جلسه گذشته.
درس جدید
«و لا يرد عليه بلزوم اتصاف العبادة التي تكون أقل ثواباً من الأخرى بالكراهة، ولزوم اتصاف ما لا مزّية فيه ولا منقصة بالاستحباب، لإنّه أكثر ثواباً مما فيه المنقصة، لما عرفت من أن المراد من كونه أقل ثواباً، إنّما هو بقياسه إلى نفس الطبيعة المتشخصة بما لا يحدث معه مزية لها، ولا منقصة من المشخصات، وكذا كونه أكثر ثوابا.
ولا يخفى أن النهي في هذا القسم لا يصحّ إلا للإِرشاد، بخلاف القسم الأوّل، فإنّه يكون فيه مولوياً، وأنّ كان حمله على الإِرشاد بمكان من الأمكان.
«وأما القسم الثالث: فيمكن أن يكون النهي فيه عن العبادة المتحدة مع ذاك العنوان أو الملازمة له بالعرض والمجاز، و كان المنهي عنه به حقيقة ذاك العنوان، و يمكن أن يكون على الحقيقة إرشاداً إلى غيرها من سائر الأفراد، مما لا يكون متحداً معه أو ملازماً له، إذ المفروض التمكن من استيفاء مزية العبادة، بلا ابتلاء بحزازة ذاك العنوان أصلاً، هذا على القول بجواز الاجتماع».
اینجا مرحوم مصنف دو اشکالی را که صاحب فصول وارد کرده مطرح میکند و پس از آن پاسخ میدهد.
کلام صاحب فصول: ایشان میفرماید که اگر کراهت به آن معنایی باشد که شما گفتید کدام معنا؟ گفتیم که کراهت به معنای اقل ثواباً و استحباب هم به معنای اکثر ثواباً باشد، دو اشکال پیش خواهد آمد.
اشکال اول: در مورد کراهت است به این بیان که در این هنگام لازم میآید آن عبادتی که ثوابش کمتر از عبادت دیگر است متصف به کراهت شود، مثلا فرض بگیرید صلاۀ 100درجه مصلحت داشته باشد و روزه در ماه مبارک رمضان 90درجه مصلحت داشته باشد الان طبق گفته شما لازم میآید که روزه الان مکروه باشد، چرا؟ چون ثوابش کمتر است از نماز.
اشکال دوم: در مورد استحباب است به این بیان که عبادتی همانند نماز در خانه خواندن که نه دارای مزیت بیش از 100درجه است و نه منقصۀ کمتر از 100درجه است این الان لازم میآید که مستحب باشد، چرا؟ چون الآن این نماز در خانه نسبت به نماز در حمام از ثواب بیشتری برخوردار است در حالی که نماز در حمام دارای منقصۀ بود در حالی که اگر ما باشیم و فقهای گرام هیچ فقیه بزرگی در این دو مورد حکم به کراهت یا استحباب نفرموده است.
«لما عرفت من أنّ المراد» اینجا مصنف از اشکال صاحب فصول پاسخ میدهند که مشکل صاحب فصول اینجا بود که در اشکال اول آمد، دوتا طبیعت از عبادت را که طبیعت صلاۀ و طبیعت صوم بود با همدیگر سنجید.
و در اشکال دوم آمد دو فرد از یک طبیعت را با هم دیگر مقایسه کرد و سنجید آن دو فرد یکی نماز در خانه و دیگری نماز در حمام، اینها را با همدیگر مقایسه کرد و سنجید بعد آمد حکم کرد به کراهت و استحباب.
نظریه مصنف میفرماید: معیار سنجش آنچه صاحب فصول فرمود نیست، بلکه ما باید طبیعت عبادت را با یک خصوصیتی بسنجیم که نه مزیت دارد و نه منقصۀ، یعنی باید یک مقیسٌ علیه قرار بدهیم به عنوان ملاک و معیار بعد افراد دیگر آن طبیعت را با آن بسنجیم یعنی در واقع باید ما طبیعت آن عبادت و طبیعت آن صلاۀ را با خصوصیتی که نه مزیت دارد و نه منقصۀ -همان نماز در خانه این را- به عنوان مقیس علیه به عنوان ملاک و معیار قرارش بدهیم بعد افراد دیگرآن طبیعت را مثل نماز در حمام و اماکن دیگر با این مقیس علیه بسنجیم.
خب حالا در قالب مثال توضیح بدهیم که بهتر روشن بشود، مثلا طبیعت صلات این را با فردی که نه دارای منقصۀ است و نه دارای مزیت است در نظر میگیریم این طبیعت صلات در ضمن چه فردی است؟ فردی که نه منقصۀ دارد و نه مزیت مثل صلات در خانه که حکمش اباحه است. این را لحاظ میکنیم و الآن به عنوان مقیس علیه جلوی خودمان قرار میدهیم بعد افراد دیگری که دارای منقصۀ هستند مثل نماز در حمام، نماز در اماکن که انسان مورد اتهام قرار میگیرد و همینطور با افراد دیگری که دارای مزیت است نماز در مسجد، نماز در امکان مقدسه که این محکوم به استحباب است و آن نماز در حمام و نحوها محکوم به کراهت است. بعد این افراد را با آن میسنجیم.
پس خلاصه چه شد؟ مصنف فرمود ما آن طبیعتی که نه دارای مزیت است و نه دارای منقصۀ است -که میشد صلاۀ در خانه که محکوم به اباحه است- را به عنوان مقیصس علیه و مقدار قرار میدهیم و بعد افراد دیگر از این طبیعت صلات را که دارای منقصۀ مثل نماز در حمام و دارای مزیت مثل نماز در مسجد است با آن میسنجیم.
«و لایَردُ علیه» این لا را بگذارید کنار بنویسید «و یردُّ علیه» این میشود اشکال فصول. اشکال صاحب فصول دوتا بود.
اشکال یک: «باللزوم اتصاف عبادة التی تکون اقل ثوابا من الاخری بالکراهة» لازم میآِید متصف شود عبادتی که اقل ثواب است از عبادت دیگری ما در مثال آن عبادتی که اقل ثواب است را مثال زدیم به روزه ماه مبارک رمضان عبادا دیگری که ثوابش از این بیشتر بود گفتیم صلات، «بالکراهه» این بالکراهه متعلق است به آن اتصاف، یعنی لازم میآید روزه متصف به کراهت بشود، چرا؟ چون اقل ثوابا است چرا؟ چون شما گفتید که کراهت آن است که اقل ثوابا باشد.
اشکال دوم: «و لزوم اتصاف ما لامزیة فیه و لامنقصة بالاستحباب» باز این بالاستحباب متعلق میشود به آن اتصاف، لازم میآید متصف شود (ما) آن نماز در خانه که «لا مزیت فیه» مزیتی در آن نیست مثل مسجد اگر این نماز را میرفت در مسجد میخواند مثلا مصلحتش درجهاش بیشتر میشد مثلا میشد 130. ولا منقصۀ حمام اگر این نماز را در حمام میخواند از 100 درجه مثلا میشد 70. بالاستحباب پس لازم میآید آن نماز در خانه متصف به استحباب بشود. این دو اشکال صاحب فصول است. لأنّه اکثر ثوابا ممّا فیه المنقصة، این ضمیر لانه را بزنید به آن (ما) که ما لا مزیه که میشود نماز در خانه. به خاطر اینکه این نماز در خانه ثوابش مما از آن نماز فیه در آن حمامی که دارای منقصة است بیشتر است. این اشکال جناب صاحب فصول.
«لما عرفتَ این علت لایردّ» است، چرا جناب صاحب فصول اشکال شما وارد نیست؟ «لما عرفت من أنّ المراد من کونه اقل ثوابا انما هو بقیاسه الی نفس الطبیعت المتشخص» به خاطر اینکه آنچه دانستند که مراد از بودن عبادت اقل ثواب انما هو همانا هو آن اقل بقیاسه در مقایسه کردنش است الی نفس الطبیعت المتشخص به خود طبیعتی که در خانه است مثل نماز در خانه در حالی که جناب مصنف آمد دو فرد از یک طبیعت را باهم سنجید ولی مصنف میگوید شما باید با یک طبیعت مثل نماز در خانه که چه خصوصیتی دارد؟
«بما لا یحدث معه مزیت لها و لامنقصۀ من المشخصات» به آنچه که نمیباشد لایحدث یعنی لایکون به آنچه که نمیباشد معه یعنی به آن «ما مشخصات لها مزیتٌ» مزیت همان شدت ملایمتی است که بالا جناب مصنف به آن پرداخته بود حالا اینجا عبارت را عوض کرده است.
«و لا منقصۀ» همان عدم ملائمه است. من المشخصات همان تشخص فقط عبارتها عوض شده است. پس میفرماید ما در اینجا اقل را باید مقایسه کنیم با یک طبیعت مثل نماز در خانه که نه منقصۀ دارد و لامزیت. و کذا کونه اکثر ثوابا این هم باز عطفش کنیم برآن من کونه اقل ثوابا خوب آنجا آمد کراهت را معنا کرد و مقایسه کرد و توضیح داد اینجا هم میآید.
آن عبادتی که اکثر ثوابا است یعنی استحباب دارد یعنی خلاصه چه در استحباب و چه در کراهت جناب آقای صاحب فصول شما آمدید دو فرد را از یک طبیعت و دو طبیعت از یک عبادت را با هم مقایسه کردید در حالی که حرف ما پاسخ ما این است که شما باید اقل و اکثر را با یک طبیعت بسنجید با همان توضیحاتی که از خارج خدمتتان دادیم.
«ولایخفی ان النهی فی هذا القسم لایصح الا للارشاد» مخفی نماند که نهی در این قسم یعنی دومی «لا» را بندازید کنار با «الا» مثبت میشود. «یصح للارشاد» یعنی نهی برای ارشاد است.
«بخلاف القسم الاول فانّه یکون فیه مولویاً» به خلاف قسم اول که میباشد نهی فیه در آن قسم اول مولوی. «و إن کان حمله علی الارشاد بمکان من الامکان» و اگر چه حمل این قسم اول هم بر ارشاد جا دارد.
«و امّا القسم الثالث» قسم سوم از عبادات مکروهه عبارت از این بود که نهی تعلق بگیرد به یک عبارتی نه به صورت اول و دوم که نهی میرفت روی عنوان و ذات آن عبادت بلکه نهی به چیزی تعلق بگیرد که در خارج با آن عبادت متحد است یا با آن ملازم است مثل نماز در مواضع تهم که شخصی رفته در یک مکان بدی که بدنام است و انسان در معرض تهمت قرار میگیرد شروع کند به خواندن نماز. الان نهی تعلق گرفته به صلات به چه علتی؟ به خاطر چه؟ به خاطر اینکه این شخص مصلی الان در این مواضع تهمت است که با نماز ملازم است.
مصنف میفرماید که نهی در این قسم سوم یحتمل که مولوی باشد و یحتمل که ارشادی باشد منتهی اگر نهی در اینجا مولوی باشد مجازا مولوی است و حقیقی نخواهد بود.
«ویمکن ان یکون من الحقیقة» مصنف میفرماید که ما در این قسم سوم از عبادات مکروهه میتوانیم بگوییم که نهی در اینجا نهی ارشادی است مثل نهی در لاتصلّ فی الحمام اگر گفتیم و حمل کردیم نهی را بر قسم سوم بر ارشادی در این فرض نهی حقیقی خواهد بود مثلا مولا گفته است که لا تصل فی مواضع التهم در مکانهایی که انسان در معرض تهمت قرار میگیرد نماز نخوانید خوب الان این نهی، نهی ارشادی است یعنی چه؟ یعنی شخص مکلف را و مصلی را ارشاد میکند به اینکه حالا که شما میخواهید نماز بخوانید و نماز دارای آن خصوصیات والاست معراجیت و ناهی عن الفحشا و المنکر است این را در جایی بخوان که فاقد منقصۀ باشد.
«و اما القسم الثالث» و اما قسم سوم از عبادات مکروهه. فیمکن ان یکون ان النهی فیه عن العبادت المتحدۀ مع ذاک العنوان. ممکن است که نهی در این ثالث قسم سوم از عباداتی باشد که متحد است با آن عنوان مثلا لاتصلّ فی مواضع التهم.
«أو المواضعت له» یا اینکه ملازم با آن عنوان است بالعرض و المجاز میفرماید که اگر ما باشیم و نهی میبینیم که نهی حقیقتا به عنوان کَون خورده یعنی کَون منهی عنه حقیقی ما است و از آنجایی که نماز هم در این مکان واقع شده بنابراین نماز هم بالعرض و المجاز منهی عنه شده است.
«و کان منهی عنه به حقیقتا ذاک العنوان» و آنچه منهی عنه است یا ان منهی عنه ما (به) به سبب آن نهی حقیقتا ذاک العنوان آن عنوان است کدام عنوان؟ آن کَون. پس خلاصه اینطور شد میفرماید نهی رفته به روی آن کؤن در واقع کؤن است بودن در آن مکان است منهی عنه حقیقی ما اما این کؤن یا ملازم با نماز است یا متحد با نماز است در هرصورت اینجا الان نماز بالعرض و المجاز مهی عنه شده است.
«و یمکن ان یکون علی الحقیقۀ» و ممکن است که بوده باشد آن نهی علی الحقیقه ارشادا الی غیرها من سائر الافراد ممکن است که نهی در اینجا هم ارشاد باشد به غیرها به غیر آن عبادت از سائر آن افراد منظور سائر افراد مثلا در خانه باشد در مسجد باشد.
«و یمکن أن یکون علی الحقیقه ارشاد من غیرها من سائر الافراد» پس اگر نهی ارشادی باشد الان اینجا نهی به چه خورده؟ به خود عبادت خورده. «من سائر الافراد مما لایکون متحد او ملازم له» از سایر افراد مثل نماز در خانه و مسجد مما از آن افرادی که نمیباشد آن افراد متحدا معه متحد با ان کؤن یا ملازم با آن کَون. خوب شما اگر نماز در خانه بخوانی یا در مسجد بخوانی دیگر در آن مکان منهی عنه یا آن موضع تهمت دیگر نیست.
«إذ المفروض» چون فرض این است که التمکن استیفا مزیت العبادۀ بلا ابتداء بحزازت ذلک العنوان اصلا، به علت اینکه فرض ما بر این است که ما تمکن داریم از اینکه استفاده کنیم بهرهمند بشویم آن مزیت عبادت را به خاطر اینکه این عبادت فی حد نفسه دارای مزیت است ولی شما آمدید این عبادتی که ذاتا ذارای مزیت است در این کَون یعنی موضع تهمت انجامش دادی و آن مزیتش را از دست داده.
«التمکن من استیفاء مزیت العباد بلا ابتداء بحزازة» بدون اینکه مبتلا بشویم به نقصانی «ذاک العنوان» آن عنوان منظور ان کَون اصلا.
پس خلاصه اینجور است از این «إذ المفروض» میفرماید که اصل عبادت ذاتا دارای مزیت است اما شما این را در یک مکانی که موضع تهمت است و نحوها انجام میدهی و آن مزیتش را از دست خواهد داد «هذا علی القول بجواز الاجتماع» یعنی تا اینجا که گفتیم در قسم سوم دو جور نهی تصور میشود یکی مولوی و دیگری ارشادی این بنابر این است که ما اجتماع امر و نهی را جایز بدانیم به این معنا که مثلا نماز در موضع تهمت به اعتبار امر بودنش امر دارد به اعتبار موضع تهمتش نهی دارد.