درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی
کفایه
1401/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/اما القسم الثانی /بررسی قسم دوم
«و امّا القسم الثانی: فالنهی فیه یمکن ان یکون لأجل ما ذُکر فی القسم الاول»[1]
قبل از اینکه درس امروز را با حول و قوه الهی شروع کنیم مختصری از درس جلسه گذشته را کما فی السابق خدمتتان عرض میکنم.
مصنف فرمودند: عبادات مکروهه بر سه قسم هستند:
قسم اول آن عبادتی است که نهی رفته روی عنوان و ذاتش و از طرفی هم بدل و مندوحه ندارد مثل روزه روز عاشورا.
بعد از اینکه مصنف قسم اول را ذکر کرد مقدمه مختصری هم بیان کرد مبنی بر اینکه نهی در مواردی همچون لاتصُم یوم عاشورا، نهی تنزیهی و کراهتی است.
و در مقدمه دوم گفتند که روزه روز عاشورا از جهت روزه بودن مستحب است و مصلحت دارد و اما از این جهت که ائمه اطهار علیهم السلام بر ترک این روزه مداومت داشتهاند ترک این روزه از انجامش ارجح است و مصلحت بیشتری دارد.
بعدا فرمود در این نهیای که تنزیهی است و باید ترک شود و ارجحیت از فعل دارد یک سببی وجود دارد که این سبب باعث ارجحیت ترک روزه روز عاشورا بر انجام دادن آن دارد و آن سبب دو چیز است:
سبب یک: اتحاد و انطباق که در دو جلسه گذشته این را توضیح دادیم.
سبب دوم: ملازمه است که در جلسه گذشته درباره آن صحبت کردیم و بحث کردیم. خلاصه سبب دوم که ملازمه بود این است که آن ترکی که در نهی کراهتی کالصوم یوم عاشورا بود دارای یک ملازمی است که آن ملازمه در حقیقت به خاطر اینکه دارای ملاک و مصلحت است مستحب و مطلوب شارع مقدس است و لذا ترک روزه هم در روز عاشورا به خاطر این ملازمه که دارای ملاک و مصلحت بود و مستحب بود این هم مستحب و محبوب مولا شده است.
مثال اولی که زدیم این بود که مخالفت کردن با بنی امیه دارای ملاک استحباب است و از آنجایی که این ملازم با ترک صوم یوم عاشورا است بنابراین ترک هم دارای استحباب خواهد بود.
نتیجه این گرفته شد که وقتی که یک عملی ترکش دارای استحباب است و فعلش مکروه است این دارای سبب انطباق و اتحاد با آن عمل راجح است یا اینکه با آن تلازم دارد در هر دو صورت این از قبیل اجتماع امر و نهی نخواهد بود، چون در امر و نهی امر میرود روی فعل نهی روی ترک خواهد رفت.
اما در مانحن فیه، از آنجایی که فعل ما به عنوان اولی مستحب است ترک هم به عنوان ثانوی که همان اتحاد و تلازم بود از قبیل باب تزاحمِ مستحبین است. حکم این است که اگر بین این دوتا تکافؤ و تساوی باشد حکم به تخییر خواهد شد. و اگر نه یکی اهم است و دیگری مهم، و اینجا عمل به آن اهم خواهد شد.
اینجا مسئله از قبیل جهت تزاحم دوتا واجب است اگر خاطر شریفتان باشد این مثال را میزدند: انقاذ غریقین دو نفر در حال غرق شدن است خطاب آمده اَنقِذ هذا، انقذ هذا، الآن نجات این دو تا واجب است ولی شخص مکلف در مقام امتثال قائل به اتیان هر دو عمل نیست یعنی نمیتواند هر دو تا را نجات بدهد، لذا در اینجا:
1- اگر هردو مساوی باشند دوتایشان مثلا عالماند یا هردو فرد معمولی هستند تخییر.
2- و الا اگر یکی بالاتر باشد مثلا یکیش عالم است و یکیش عامی است اخذ به اعم میشود و آن عالم نجات داده میشود.
فرق بین دو سبب: بعد از این جناب مصنف به بیان فرق و تفاوتی که بین این دو تا سبب، سبب اول اتحاد و سبب دوم ملازمه است اشاره فرمودند با این عبارت «فیکون کما اذا» میفرماید:
در آنجایی که عنوان ما ملازم باشد مثل جایی است که عنوان منطبق است، فرق بین این دوتا در طلب است:
1- عنوان انطباق: در جایی که عنوان انطباق و اتحاد است مثل مخالفت بنی امیه که در اینجا منطبق میشود بر ترک صوم یوم عاشورا، و در اینجا هم مخالفت بنی امیه مطلوب است و هم ترک صوم. بنابراین آن طلبی که آمده صوم یوم عاشورا را بهش تعلق گرفته ترک بشود با توجه به اینکه ترک الان با مخالفت بنی امیه با همدیگر انطباق و اتحاد دارند.
2- عنوان سبب: اما اگر عنوان ملازمه باشد مثل حال داشتن در روز عرفه برای خواندن دعا یا اینکه انسان در روز عاشورا حال گریه کردن را داشته باشد الان این دو تا حالتی است که طلب شده حال بکاء و حال دعا «کما فی سائر المکروهات».
تشبیه سبب به مکروهات اصطلاحی: مصنف در اینجا نظیر آوردند و آن سبب اول که انطباق بود را به مکروهات اصطلاحی تشبیه نمودهاند و گفتهاند همانطوری که در سایر مکروهات تعلق نهی حقیقی است درمورد انطباق و اتحاد هم عنوان بر ترک هم نهیای که تعلق گرفته حقیقی است، لذا بین این دو تا از این جهت تفاوتی نیست، و تفاوت دراین جهت است که در مکروهات اصطلاحی فعل دارای منقصة است و ترکش افضل است اما مکروهی که در اینجا است هم فعلش و هم ترکش هردو فضضیلت دارند با این تفاوت که ترک افضل است.
در پایان با عبارت «نعم یمکن ...» استدراک کرد برآن فرقی که بین دو صورت اتحاد و تلازم گذاشت به این صورت که گفت: نهیای که در صورت اتحاد است، حقیقی است و در صورت تلازم، مجازی است این مبتنی بر این است که ما بگوییم در هر دو جا نهی مولوی است اما اگر نهی ارشادی باشد دیگر در هر دو صورت حقیقی خواهد بود.
درس جدید
«وأما القسم الثّاني: فالنهي فيه يمكن أن يكون لأجل ما ذكر في القسم الأوّل، طابق النعل بالنعل، كما يمكن أن يكون بسبب حصول منقصة في الطبيعة المأمور بها، لأجل تشخصها في هذا القسم بمشخص غير ملائم لها، كما في الصلاة في الحمام، فإن تشخصها بتشخص وقوعها فيه، لا يناسب كونها معراجاً ، وأنّ لم يكن نفس الكون في الحمام بمكروه ولا حزازة فيه أصلاً، بل كان راجحاً، كما لا يخفى.
وربما يحصل لها لأجل تخصصها بخصوصية شديدة الملاءمة معها مزية فيها كما في الصلاة في المسجد والامكنة الشريفة، وذلك لأن الطبيعة المأمور بها في حد نفسها، إذا كانت مع تشخص لا يكون له شدة الملاءمة، ولا عدم الملاءمة لها مقدار من المصلحة والمزية، كالصلاة في الدار مثلاً، وتزداد تلك المزية فيما كان تشخصها بماله شدة الملاءمة، وتنقص فيما إذا لم تكن له ملاءمة، ولذلك ينقص ثوابها تارةً ويزيد أُخرى، ويكون النهي فيه لحدوث نقصان في مزيتها فيه إرشاداً إلى ما لا نقصان فيه من سائر الأفراد، ويكون أكثر ثواباً منه، وليكن هذا مراد من قال: إن الكراهة في العبادة بمعنى إنّها تكون أقل ثواباً».
قسم دوم از عبادات مکروهه آن بود که نهی به ذات و عنوان عبادت تعلق گرفته اما دارای بدل و مندوحه است کاصلاۀ فی الحمام در اینجا نهی آمده روی خود صلات لاتصل فی الحمام، علاوه بر این دارای بدل و مندوحه است یعنی شخص مکلف میتواند برود بیرون از حمام و در مسجد یا در خانه خودش نماز بخواند، در اینجا الان دو حکم متضاد جمع شده اند:
یکی وجوب است به خاطر اینکه نماز واجب است چون امر رویش آمده و از طرفی دیگر به خاطر کراهت برای نماز در حمام است چون نهی درش آمده لاتصل فی الحمام.
در اینجا مصنف درصدد است تا این اشکال را برطرف کند لذا ابتداء به بیان معانی کراهت میپردازند میفرماید کراهت دارای دو معنا است:
معانی کراهت
یک: معنای اصطلاحی که در اینجا کراهت جزء احکام خمسه تکلیفیه است لذا معنای کراهت عبارت است از اینکه عملی است هم دارای مفسده است و هم دارای مصلحت، اما مفسدهای که دارد بر مصلح غلبه دارد.
دو: معنای غیر اصطلاحی یا همان ارشادی است، کراهت طبق این اصطلاح عبارت است از «اقلیتُ الثواب» یعنی درست است که فعل ما دارای مفسده نیست اما ثواب و مصلحتی هم که دارد کم است. بنابراین طبق این اصطلاح یعنی ارشادی، دیگر کراهت جزء احکام خمسه تکلیفیه نیست.
بعد از این مصنف میفرماید: ما نحن فیه یعنی نهی در لاتصل فی الحمام به معنای آن غیر اصطلاحی است یعنی همان ارشادی و مکلف را ارشاد و راهنما میکند که اگر شما نماز خودت را در حمام بخوانی آن ثواب که برای شما در نظر گرفته شده کم میشود نه اینکه بخواهد مفسدهاش غلبه داشته باشد یعنی بشود کراهت اصطلاحی که جزء احکام خمسه است.
بعبارت اخری؛ این نهی ارشادی میگوید جناب مکلف مگر شما نمیدانی که نماز معراج مؤمن است، خب اگر شما این نمازی که شما را به این مقام بالا میبرد در حمام بخوانی ثواب آن کم خواهد شد پس چه بهتر است نماز را در خانه یا مسجد بخوانی.
حالا که روشن شد نهیای که در لاتصل فی الحمام است نهی غیر اصطلاحی ارشادی است بنابراین مشکلی ندارد که این با امر مولوی جمع بشود. چرا اشکال ندارد؟ به خاطر اینکه در اینجا الان این کراهت از احکام خمسه تکلیفیه محسوب نمیشود. بله امر، امر مولوی است لذا اجتماع حکمین ضدین حاصل نمیشود. بله اگر این نهی به معنای اصطلاحی بود در آنجا چون که کراهت جزء احکام خمسه تکلیفیه است با امر جمع نخواهد شد چون اجتماع حکمین متضادین به وجود میآید.
«و لایردُ علیه بالزومٍ» تا اینجا متن را بخوانیم.
تطبیق متن
«و امّا القسم الثانی» و اما قسم دوم که عبارت بود از اینکه نهی به ذات عبادت تعلق گرفته منتهی دارای بدل و مندوحه است. «فالنهی فیه» نهی در این قسم دوم «یمکن ان یکون لأجل ما ذکر فی القسم الاول طابقَ النعل بالنعل» ممکن است که این نهی به خاطر آنچه باشد که در قسم اول ذکر شد، «طابقا النعل بالنعل».
ما ذکر فی القسم الاول چه بود؟ ما گفتیم که این نهی به خاطر ارجحیت ترک بود نه مبغوضیت فعل، یعنی فعل بخواهد مبغوض و دارای منقصۀ باشد «طابقا نعل بالنعل» هرچه آنجا گفتیم همین جا هم پیاده بشود.
«کما یمکن ان یکون بسبب حصول منقصۀ فی الطبیعة المامور بها»: جواب دوم مصنف
این جواب دیگر جناب مصنف است جواب دومشان میفرماید همانطوری که ممکن است «ان یکون» آن نهی بوده باشد «بسبب حصول منقصة فی الطبیعت الماموربها» به خاطر حاصل شدن یک منقصه و یک نقصان از لحاظ ثواب در طبیعت مأموربها.
در اینجا حالا من از خارج یک توضیح مختصری بدهم: اینجا حالا اشاره کرده به طبیعت ماموربها، اگر ما طبیعت و کلی صلات را مدنظر و لحاظ کنیم میبینیم که دارای سه خصوصیت است این طبیعت. میدانیم که یک کلی اگر بخواهد در خارج تحقق پیدا کند، وجود پیدا کند باید در ضمن افراد دیگر قرار بگیرد و دارای یک خصوصیاتی باشد و آن کلیت ازآن گرفته باشد؛ لذا ما گفتیم در اینجا سه خصوصیت دارد:
اول: اینکه آن خصوصیت در طبیعت صلات نه مزیتی ایجاد میکند نه منقصتی، مثلا شخصی است که در خانه خودش که مباح است نماز میخواند فرض هم بگیرید که طبیعت صلات دارای100درجه مصلحت باشد، الان این طبیعت صلاتی که 100 درجه مصلحت دارد در این خانه مباح 100 درجه مصلحتش است نه کمتر نه بیشتر.
دوم: آن خصوصیت در طبیعت مزیت ایجاد میکند، مثلا نماز در مسجد مستحب است و خود نماز اگر در خانه باشد 100درجه مصلحت دارد، حالا اگر شخصی این نمازی که 100 درجه مصلحت دارد را رفت در مسجدی که مستحب است خواند الان این درجه مصلحت آن و مزیتش بالا خواهد رفت مثلا فرض بگیرید 130 درجه میشود.
سوم: آن خصوصیت در طبیعت ایجاد منقصة میکند، مثلا همین صلات که گفتیم 100 درجه مصلحت دارد اگر در خانه خوانده شود حالا اگر این شخص مکلف رفت در حمام که مکروه است نماز را خواند خب الان 100 درجه مصلحتی که داشته در این مکان مکروه خوانده، فرض بگیرید 30 درجه از آن کم خواهد شد مثلا70 درجه مصلحت دارد.
بنابراین این نهیای که ما گفتیم ارشادی است به شخص مکلف توصیه میکند حالا که میخواهی نماز بخوانی اولا سعی کن در مسجد بخوانی که درجه مصلحت آن بالا رود یا حداقل در خانه مباح نماز بخوان تا از ان 100 درجه مصلحت بهرهمند شوی و سعی کن در حمام و امثال آن که درجه مصلحت پایین میآید نماز نخوانی.
«کما یمکن ان یکون» آن نهی به سبب حصول منقصۀ ثواب، برای خودتان زیرش بنویسید مکروه غیر اصطلاحی همان در پرانتز بنویسید "ارشادی" که بنده از خارج توضیح دادم آن قسم سوم یعنی نماز در حمام و امثال آن را که دارای کراهت است ترک کن چون آن باعث میشود درجه مصلحت پایین بیاید.
«فی الطبیعة المامور بها» مثال صلاتی که زدیم و مقایسه کردیم «لأجل تشخّصها فی هذا القسم بمشخّص غیر ملائم لها» به خاطر تشخص پیدا کردن این طبیعت، تشخص به معنای ایجاد است «تخشصّها» یعنی ایجاد آن طبیعت در این قسم بمشخصٍ به یک مشخصی که غیر ملائم مناسب نمیباشد «لها» با این طبیعت کما فی الصلاۀ فی الحمام مثل صلات در حمام.
در اینجا نتیجه چه گرفتیم؟ این شد که اجتماع ضدین نشد، چرا اجتماع ضدین نشد؟ به خاطر اینکه امر مولوی است اما نهی ارشادی است. نهی ارشادی گفتیم جزء احکام خمسه نیست تا بخواهد بینشان تضاد به وجود بیاید.
«فإن تشخّصها بتشخص وقوعها فیه لایناسب کونها معراجاً» این فاء علت برای آن غیرملائم است البته ما گرچه فاء به معنای علت نداریم اما بوی علت از آن میاد و اینجا همان معنا را دارد به علت اینکه تشخصها ایجاد این صلات با تشخص وقوع آن صلات در حمام «لایناسب» مناسبتی ندارد که «کونها» این که باشد آن صلات معراج، پس چه شد؟ یعنی این صلاتی که معراج مؤمن است اگر ما بخواهیم این را در حمام ایجاد کنیم با آن معراجیت مناسبت و سازگاری ندارد.
«و ان لم یکن نفس الکون فی الحمام بمکروه» و اگرچه نباشد خود آن بودن در حمام مکروه در حالی که کَون در مواضع تهمت منقصۀ داشت. «و لاحزازة فیه اصلا» حزازت و نقصانی هم در این کَون در حمام اصلا وجود ندارد «بل کان راجحاً» بلکه این کَون هم راجح است «کمالایخفی».
«ربما یَحصل لها -لأجل تخصّصها بخصوصیة الشدیدۀ الملائمة معها- مزیة فیها» این مزیت میشود فاعل برای آن یَحصل و این لاجل تا سر معها جمله معترضه است و این ربما یحصل لها اگر تطبیقش کنیم با آن توضیحاتی که بنده دادم میشود مربوط به آن مورد دومی که گفتیم آن خصوصیت در طبیعت صلات ایجاد مزیت میکند مثل صلات در مسجد و چه بسا حاصل میشود لها برای این طبیعت صلات به خاطر ایجاد این طبیعت به وسیله یک خصوصیت شدیدهای که ملائم است با آن خصوصیت. یحصل برای آن طبیعت چه؟ یک مزیتی فیها یک مزیتی در آن طبیعت صلات.
مثالش کما فی الصلات فی المسجد و الامکنت الشریفه گفتیم که نماز اگر فرضا 100 درجه مصلحت داشته باشد وقتی شما آن را در مسجد میخوانی و مکانهای شریف چون استحباب دارد آن درجه مصلحت بیشتر خواهد شد مثلا 130 درجه مصلحت میشود.
«و ذلک» علت آن مزیت ثواب را بیان میکند. چرا؟ «لأنّ الطبیعة الماموربها فی حدّ نفسها» به خاطر اینکه طبیعتی که ماموربها است البته اینجا برای خودتان مرقوم بفرمایید مصنف این فرمایش را طبق مبنای خودشان بیان میکنند چون طبق مبنای ایشان اوامر و نواهی به طبیعت تعلق دارد.
«فی حدّ نفسها اذا کانت (آن طبیعت) مع تشخّصٍ لاتکون له شدة الملائمة» این اشاره میکند به قسم اول که ما از خارج توضیح دادیم گفتیم آن خصوصیت در طبیعت هیچ گونه مزیتی ایجاد نمیکند نقصانی را هم به وجود نمیآورد مثل نماز در خانه.
«مع تشخّصٍ لا تکَون» که نمیباشد برای آن شدتُ الملائمه مثل مسجد، چون گفتیم که در اینجا الان دیگر یعنی در این خانه مباح نه منقصۀ و نه مزیت و شدت الملائمه مثل مسجد آن منقصۀ هم نیست مثل حمام.
«و لا عدم الملائمة -لها مقدار من المصلحة و المزیةکالصلاة فی الدار- مثلا» و نمیباشد آن عدم ملائمه (حمام) لها مقدار من المصلحۀ لها ضمیرش برمیگردد به آن طبیعت مأموربها، «مقدار من المصلحة» یعنی یک مقدار خاصی از مصلحت و مزیت کاصلاۀ فی الدار مثل نماز در خانه، این عبارت را مشخص کردیم آن سه صورتی را که از خارج توضیح دادیم با متن اگر تطبیق کنید اولش یادداشت فرموده باشید مشکلی اینجا حل است مثلا «و تزداد تلک المزیة فی ما کان تشخّصها بما له شدّة الملائمة» و زیاد میشود آن مزیت در آنجایی که تشخصش یعنی تشخص طبیعت ماموربها ضمیر را به آن بزنید. «بما له شدت الملائمة» به آن چیزی که برای آن چیز آن شدت ملایمت مزیت بالا است آن «بما» ضمیر ما را بنویسید مسجد حالا معنا میکنیم.
و زیاد میشود آن مزیت در آنجایی که تشخص آن طبیعت ماموربها برایش مزیت و ملائمت زیادی باشد منظور مسجد چون گفتیم که اگر 100درجه مصلحت داشته باشد صلات مسجد هم خودش استحباب دارد فرض بگیرید 30 درجه میشود شدت الملائمه میشود130 درجه مصلحت مثلا.
«و تنقص» این الان اشاره میکند به کدوم قسم؟ سومی که ما توضیح دادیم گفتیم در طبیعت ایجاد منقصۀ میکند. «و تنقص فی ما اذا لم تکن له ملائمة» و کم میشود آن مزیت «فیما» در آن جایی زیر «ما» بنویسید حمام در آن حمام هنگامی که نبوده باشد برای آن حمام ملائمت و مزیت.
«و لذلک» حالا که این دارای نقصان در مصلحت شد «ینقص ثوابها تارة» تارتا کم میشود ثواب آن صلات تارتا پس و لذلک ینقص ثوابها تارتا چه شد؟ یعنی حالا که این شخص در حمام نماز خوانده و مکروه بوده ایجاد نقصان کرد 100 درجه که نماز مصلحت داشت الان شده 70 درجه.
«و یزید اُخری» اما بعضی وقتها میدانید نه آن ثواب بیشتر خواهد شد.
«و یکون النهی فیه» و میباشد نهی کدام نهی؟ لاتصل فی الحمام «فیه» در آن ما که منظور از آن ما گفتیم حمام است و میباشد نهی در آن حمام «لحدوث نقصان فی مزیتها فیه» به خاطر حادث شدن نقصانی است که در مزیت آن صلات است «فیه» منظور آن ما که منظور از آن ما حمام بود، یا به عبارتی دیگر «فیما اذا لم تکن له ملائمة» به هرکدام بزنید ضمیر را معنایشان یکی است.
«و یکون النهی فیه ... ارشاداً» پس این نهی لاتصل فی الحمام فیه در این حمام که نهی رفته رویش، ارشاد است «الی ما» به آن چیزی که برای خودتان بنویسید خانه، مسجد که آن خانه نه نقصان دارد نه مزیت، مسجد «یزید ثواباً» است.
ارشاد است به آن چیزی که نقصانی در آن جا نمیباشد از سائر افراد «و یکون اکثر ثواباً منه» و میباشد ثواب بیشتر منه از آن ما منظور ما کدام؟ نماز در حمام.
خلاصه: این «و یکون نهی فیه ارشاد» چه میخواهد بگوید؟ میخواهد بفرماید: نهیای که در لاتصل فی الحمام است نهی ارشادی است، میگوید: آقای مکلف حالا که میخواهی نماز بخوانی و نماز معراج مومن است اگر مقدور است برو مسجد که اکثر ثوابا است نماز بخوان و اگر برایت ممکن نیست حداقل در خانه نماز بخوان که «لایزید و لاینقص» یعنی فقط همان 100درجه مصلحت است نه کم نه بیشتر.
«و لیکن هذا مراد من قال» پس باید بوده باشد «هذا» این کراهت غیر اصطلاحی یعنی نهی ارشادی منظور آن بزرگواری که فرموده است «أنّ الکراهة فی العبادۀ بمعنی انه تکون اقلّ ثواباً» کراهت در عبادت به معنای «أنها» این کراهت میباشد «اقلّ ثواباً».
خب وقتی که اینطور شد میشود مراد از آن نهی، نهی ارشادی دیگر در اینجا اشکالی وارد نمیباشد یعنی چه یعنی اشکال اجتماع حکمین متضادین چرا وارد نمیشود چون امر مولوی است و نهی ارشادی است و نهی ارشادی جزء احکام خمسه نمیباشد. «و لایردّ علیه» اشکال صاحب فصول است تا اینجا بماند.