درس کفایة الاصول استاد براتعلی چگینی اراکی

کفایه

1401/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقصد الثانی: فی النواهی/ثالثتها و رابعتها /تعدد العنوان لا یوجب تعدد المعنون وجودا.

«ثانیَّتُها: اَنَّهُ لا شُبهَهَ فی اَنَّ مُتَعَلَّقَ الاَحکام هُوَ فِعلُ المُکَلَّف ...»[1]

خلاصه درس جلسه گذشته

قبل از اینکه به بیان مقدمه ی دوم بپردازیم مختصری از درس جلسه ی گذشته را خدمت شما بیان می کنم.

در جلسه ی گذشته به این مطلب پرداختیم که جناب مصنف بعد از بیان ده امر فرمودند: که «الحَقُّ هُوَ القَولُ بِالاِمتناع» یعنی در بحث اجتماع امر و نهی نظر ایشان نظر مشهور است، و بحث در این است که: آیا اجتماع امر و نهی در شیء واحد جایز است یا نه؟

1- مشهور اصولی ها می فرمایند اجتماع جایز نیست.

2- غیر مشهور هم می فرمایند که جایز است.

مشهور که قائل به امتناع هستند چند دلیل برای خودشان بیان کردند و جناب مصنف این را در غالب مقدمات بیان فرمود:

در مقدمه ی اول یا همان دلیلی که برای قائلین به امتناع است این بود که احکام خمسه که شامل وجوب، حرمت، مستحب، مکروه و مباح است این ها در مرتبه ی فعلیت با هم دیگر تضاد دارند، باز در همین جا بحث است.

نزاع بین نائینی و مصنف: بین مرحوم مصف با جناب نائینی در اینکه آیا تضاد بین احکام در مرتبه ی فعلیت است یا نه؟ در مقام اقتضاء و انشاء هم این تضاد وجود دارد. مرحوم مصنف نظرشان بر این است که این تضاد بین احکام خمسه در مرتبه ی فعلیت است نه در مقام اقتضاء و انشاء.

دلیلش را هم بیان فرمود و گفت:

در مقام فعلیت نمی شود که هم امر باشد -که همان بعث است- و هم نهی -که زجر است- یا همان وجوب و حرمت نمی شود که در شیء واحد و در زمان واحد هم وجوب باشد و هم حرمت، مثل سیاهی و سفیدی که نمیشود یک پارچه ای در یک زمان هم سفید باشد و هم سیاه، اما در مقام یا مرتبه ی اقتضاء و انشاء بین احکام منافاتی وجود ندارد.

بنا براین مشکلی نیست و می شود که یک چیزی هم اقتضای وجوب درآن باشد و هم اقتضای حرمت، و همینطور در مقام انشاء مثلا صلات در دار غصبی به این اعتبار که مصداق صلات است برای آن جعل وجوب شود، و به اعتبار اینکه مصداق غصب است برای آن جعل حرمت شود.

پس بنابراین تضاد منحصر در مقام فعلیت است مثلا الان فرض بگیرید که من میخواهم نماز ظهر بخوانم، نمی شود که این نماز هم وجوب داشته باشد و هم حرمت، ولی در مقام انشاء و اقتضاء همانطور که بیان شد می شود بین وجوب وحرمت جمع کرد.

مطلب آخر؛ مصنف به این مسئله اشاره فرمود که دو عنوان ما داریم: یکی تکلیف المُحال و دیگری تکلیفِ به مُحال.

1- تکلیف به مُحال، مثلا مولایی به عبدش بگوید: طِر الی السماء، پرواز کن به سوی آسمان، لذا در تکلیف به مُحال اصل تکلیف، مَحال نیست اما این تکلیف را نمی شود اتیان کرد و این طیران که الان مکلَّفُ بِه است برای شخص مکلف ممکن نیست.

2- اما در تکلیفُ المَحال خود اصل تکلیف مَحال است، لذا مَحال است که یک چیزی بخواهد هم سفید باشد و هم سیاه، یعنی باهمدیگر بخواهند جمع شوند و محال است که یک نمازی هم واجب باشد و هم واجب نباشد، این می شود تکلیفُ المَحال.

تکلیف مانحن فیه چیست؟: اما بحث اجتماع امر و نهی در شیء واحد حالا باید ببینیم که از قبیل تکلیفُ المُحال است یا تکلیف به مُحال می فرماید این از قبیل تکلیف به مُحال است یعنی اصل تکلیف مَحال نیست.

در ادامه فرمود: اَشعری ها هم که تکلیف به غیر مقدور که همان تکلیفُ المُحال است را جایز می دانند و این اجتماع را اجازه نداده و جایز نمی دانند.

 

درس جدید

«ثانيتها: إنّه لا شبهة في أن متعلق الأحكام، هو فعل المكلف وما هو في الخارج يصدر عنه، و هو فاعله وجاعله، لا ما هو اسمه، وهو واضح، ولا ما هو عنوانّه مما قد انتزع عنه، بحيث لو لا انتزاعه تصوراً واختراعه ذهنا، لا كان بحذائه شيء خارجاً ويكون خارج المحمول، كالملكية والزوجية والرقية والحرية والمغصوبية، إلى غير ذلك من الاعتبارات والإضافات، ضرورة أن البعث ليس نحوه، والزجر لا يكون عنه، و إنما يؤخذ في متعلق الأحكام آلة للحاظ متعلقاتها، و الإِشارة إليها، بمقدار الغرض منها والحاجة إليها، لا بما هو هو وبنفسه، و على استقلاله وحياله».

ما که مکلف هستیم روزانه افعال و اعمالی از ما صادر می شود، بنا براین از فعلی که از شخص مکلف در خارج صادر می شود این فعل دارای اسم و عنوان است، مثلا همین صلات در دار غصبی، یا بعبارتُ اُخری؛ کَون در مکان غصبی این علاوه بر این که در خارج وجود دارد، دارای اسم و عنوان نیز است.

متعلّق نهی: فعل مکلف است، اسم و عنوان

حالا بحث در این است که آیا نهی به فعل مُکَلَّف تعلق گرفته است؟ یا به اسم وعنوان آن تعلق گرفته است؟

ما به دنبال این مسئله هستیم و میخواهیم این را واضح و روشن کنیم این دو تا را الان روی صلات در دار غصبی تطبیق کنیم، الان نهی از مولا صادر شده است لاتَغصَب، و از طرف دیگر امری آمده به نام صَلِّ، آیا این نهی الان به اسم و عنوان غصب و غصبیت تعلق گرفته است؟ و هم چنین امر به صلات و صلاتیت؟ به طوری که شخص مکلف مأمور به همین اسم و عنوان است یا منهی از این اسم و عنوان است؟ این می شود در صورتی که ما قائل شویم امر و نهی به اسم و عنوان تعلق گرفته است یا اینکه نه، امر و نهی به فعل مکلف تعلق گرفته است، فعل مکلف کدام است؟آیا به همین صلات در دار غصبی که شخص خم می شود، راست می شود و می رود بسجده، رکوع، و امثال اینها..؟

پس مطلب را روی مثال تطبیق بفرمایید هر فعلی که مثل صلات در دار غصبی از شخص مکلف در خارج صادر می شود آیا امر و نهی به اسم و عنوان تعلق می گیرد، مثل صلات و صلاتیت، غصب و غصبیت یا نه به فعل مکلف و آن عمل خارجی که همان حرکات، سکنات، رکوع سجود و نحوِها باشد؟

ان شاء الله که واضح و روشن شده است، حالا ببینیم جناب مصنف پاسخ را چه می فرمایند:

پاسخ مصنف: جناب مصنف می فرمایند: متعلق امر و نهی، فعل مکلف است نه آن چیزی که اسم مثلا صلات، غصب و عنوان فعل، صلاتیت و غصبیت است.

سؤال: حالا ممکن است کسی بفرماید: خب، این اسم پس در اینجا چه نقشی دارد؟

پاسخ: اسم در اینجا عنوان مشیر است که اشاره ی به مُسمّی می کند پس اسم، عنوان مشیر است که مسمّی را نشان می دهد.

به بیان دیگر؛ اینکه اسم لفظ مشیر و چیزی برآن مترتب نمی شود و در حکم دخالت ندارد و همچین عنوان هم همان صلاتیت، غصبیت این ها هم امور اعتباری و انتزاعی هستند الآن صلاتیت و غصبیت که عنوان اند این ها وجود خارجی ندارند و در خارج قابل مشاهده نیستند، بلکه مکلف این ها را انتزاع کرده است چون ما گفتیم که درآغازین بحثمان هر فعلی که از مکلف در خارج صادر می شود الان این امور اعتباری، -غصبیت در مثال ما و صلاتیت- این ها وجود خارجی ندارند و در واقع آنچه که ثمره دارد و تأثیرگذار است، مُعَنوَن است. و عِنوان ما همان غصبیت است و عنوان هم امر اعتباری است و وجود خارجی ندارد این هم مثل ملکیت است.

فرض بگیرید ملکیت آیا وجود خارجی دارد؟ خیر وجود خارجی ندارد، ما یک مالک داریم و یک مملوک داریم، معامله ای کردند و مکلیتی صورت گرفته است، این ملکیت را چه کسی انتزاع کرده است؟ مکلف انتزاع کرده است.

خلاصه: اینکه امر یا نهی به چیزی تعلق می گیرد که دارای اثر باشد و آن چیزی هم که داری اثر است، فعل و عمل است که در خارج وجود دارد و از یک فاعلی و یک عاملی این فعل و عمل صادر می شود. پس خلاصه ی سخن این شد که متعلق اوامر و نواهی، عمل و فعل خارجی هستند و این عمل و فعل خارجی مثل آن صلات در دار غصبی یک چیز بیشتر نیست.

 

تطبیق متن

«ثانیَّتُها» مقدمه ی دوم «اَنَّهُ» شان چنین است که «لاشُبهَهَ» هیچ شک و تردیدی وجود ندارد «فی اَنَّ مُتَعَلَّقَ الاَحکام» در اینکه متعلقِ احکام یعنی اوامر و نواهی «هُوَ» این متعلق «هُوَ فعلُ المُکَلَّف» چون در ابتدای توضیح درس گفتیم که هر فعلی کاری که در خارج محقق می شود برای اسم فعل و عنوان است این صلات در دار غصبی اسمش کدام است فرض بگیرید، مثلا صلات یا در غصب عنوانش کدام است آن صلاتیت، غصبیت فعل کدام است؟ آن عمل خارجی آن سجده و رکوع و قنوت که از شخص مکلف صادر می شود و حالا جناب مصنف میفرمایند که متعلق اوامر و نواهی فعلی است که از شخص مکلف صادر می شود.

«وَ ما هُوَ فِی الخارجیِ یصدُرُ عَنهُ» این واو تفسیریه است چه چیزی را تفسیر می کند این فعل مکلف را اینکه متعلق احکام فعل مکلف است این فعل چه است آن چیزی است که هُوَ آن چیز در خارج صادر می شودعَنهُ از این مکلف و ماهُوَ فاعِلُهُ و جاعلهُ و آنچه آن فاعِلُهُ فاعل آن فعل و جاعل آن فعل است این نظریه ی جناب مصنف است

«لا ماهُوَ اِسمُهُ و هُوَ واضِحُ» این نظریه ی دوم «وَ لا ما هُوَ عِنوانِهُ مِمّا قد اِن تُزِعَ عنهُ به حیثُ لو لا اِنتِزاعُهُ تصوراً و اِختراعُهُ ذهناً» این لا ما هُوَاِسمُهُ نظریه ی دوم را رد می کند چون یک نظریه است می گوید که متعلق اوامر و نواهی اسم هستند نه آنچه که آن چیز اِسمُهُ اسم آن فعل است اسم آن فعل وَهُوَ واضِحُ ودر حالی که این واضح و روشن است جه واضح و روشن است یعنی این نرفتن حکم روی آن اسم لا ماهُوَ اِسمُهُ نه چیزی که آن چیز اسم است برای آن فعل مکلف.

«وَ لا ماهُوَعِنوانُهُ» و نه چیزی که آن چیز عنوان می شود برای آن فعل مکلف «مِمّا قد اِنتُزِعَ عنهُ» از آن چیز هایی که انتزاع شده است «عَنهُ» از آن فعلِ

منظور از آن «کَون» از آن مجمع آن موجود خارجی این ها همه یک چیز هستند «بحیثُ لَو لا اِنتزاعُهُ تصوراً و اِختراعُهُ ذِهناً لا ما هُوَ عِنوان» آن فعل مِمّا از آن عناوینی که انتزاع شده است از آن فعل «بحیثُ لَو لا اِنتزاعُهُ تَصوراً» به طوری اگر انتزاع این عنوان نباشد تصوراً در ذهن انسان «و اِختراعُهُ ذِهناً» و اختراع آن عنوان در ذهن لَما کانَ به ازائهِ شیءُ خارِجاً نمی باشد به ازای آن عنوان چیزی در خارج «وَ یَکونُ خارجَ المَحمول کَالمِلکیة و الزوجیة و الرِقیَّة و الحُریَّة و الغَصبیة الی غَیرِ ذلک مِنَ اعتباراتِ وَ الاِضافات» این خارج محمول چه است صاحب الکفایه به اموری که در خارج وجود ندارد می گوید خارج محمول در مقابلش اَلمحمولُ به ضمیمه است.

در فلسفه محمول به ضمیمه همان خارِجُ المَحمول است البته در اینجا مرحوم جناب نائینی اشکالی را مطرح فرموده است که جزئیت و امثال این ها نمی شود جزء امور اعتباری باشند البته در اینجا (۲۱:۸) استاذ به این فرمایش جناب نائینی در مجلس درسِشان اشکال وارد کردند که خود مرحوم خراسانی هم تصریح کرده اند که منظور من از محمول به ضمیمه امور اعتباری است بنا بر این این فرمایش و اشکال جناب نائینی قابل قبول نخواهد بود و می باشد خارج محمول مثل ملکیت زوجیت رقیت حریت غصبیت مثلاً همین ملکیت را یک نگاهی بیاندازیم ما در خارج الان چیزی به نام ملکیت نداریم چیزی نمی بینیم بلکه یک معامله ای بین مالک و مشتری شده است یک ملکیتی که صورت گرفته است یعنی در واقع شخص مکلف در خارج این ملکیت را انتزاع می کند از آن چنین زوجیت که یک مردی و یک زنی هستند و منشا این انتزاع در زوجیت همین زوج و زوجه است این آقا و این خانم

«و أیضاً البَواقی اِلی غیرِ ذلک مِنَ الاِعتِباراتِ والاِضافات ضرورَة» این «ضرورَة» یادداشت بفرمایید علت برای این است که چرا متعلق احکام فعل مکلف است؟ «ضرورة اَنَّ البعثَ لَیسَ نحوَهُ وَ زَجرَ لایَکونُ عنهُ و اِنَّما یُوخَذَ فی متعلقِ الاَحکام آلَة لِلَحاظِ مُتَعَلِّقاتِها» به این علت که بعث نمی باشد «نَحوَهُ» نحوَهُ یعنی اِلَیهِ ضمیر هُ را بزنید به آن عنوان چرا بعث مثل عنوان نیست به خاطر اینکه عنوان گفتیم وجود خارجی ندارد زوجیت غصبیت صلاتیت این ها وجود خارجی ندارند وزَجرَ لا یَکونُ عَنهُ زجر هم نمی باشد مثل همین عنوان «و اِنَّما یوخَذُ فی مُتَعَلَّقِ الاَحکام آلَتً لِلَحاظِ مُتَعَلِّقاتِها» و اخذ می شود در متعلق احکام این ضمیر یوخَذُ بر می گردد به کجا به اسم و عنوان اخذ می شود گرفته می شود هر کدام از این اسم و عنوان در متعلق احکام به عنوان یک وسیله ای برای ملاحظه ی متعلقاتِ احکام «و الاِشارَتِ اِلَیها به مقدارِ الغرضِ مِنها والحاجَتِ اِلَیها والاِشارَهِ اِلَیها» این ضمیر بر میگردد به آن متعلقات احکام آن کَونِ این «و َالاِشارَهِ اِلَیها» یعنی عنوان عنوانِ مشیر است نقش این اسماء و عنواین پس در این بین چه است میفرماید این ها «و َالاِشارَتِ اِلَیها» این ها عِنوان مشیریت دارند «بمقدارِ غَرَضِ منها» به مقدار آن غرضی که از این متعلقاتِ اَحکام است.

«و الحاجَة اِلَیها» و نیازی که به این متعلقات احکام داریم «لا بِما هُوَ و بِنَفسِه» این لا بما هو و بنفسه چی میخواهد بگوید میگوید اگر شما مشاهده می کنید که اسم و عنوان در متعلق اخذ شده این به طور مستقل نیست بِما هُوَ نیست بلکه به عنوان مشیریت است «و عَلی اِستقلالهِ و حیالِه» این واو، واو تفسیریه است «بنفسِه» را تفسیر می کند برای ما می گوید به نَفسِ یعنی چه «و علی اِستقلالِه ِو حیالِه» نه اینکه این اسم و عنوان در متعلق به صورت مستقل اخذ شده باشد این وحیالِ واو باز عطف تفسیری است تفسیر می کند حیالِهِ آن استقلال را استقلال یعنی چه حیالِه

حالا دیگر چون نمی رسیم وارد «ثالِثَتُها» بشویم مقدمه ی سوم یک مختصری درباره ی عنوان مشیر صحبت کنم چند دقیقه ای وقت است.

عنوان مشیر چیزی است که در حکم دخالت ندارد مثلاً یک مثال شرعی می زنیم یک مثال عُرفی مثلاً بنده به یکی از شاگردان می گویم که برو به فلانی طلبه ی قد بلند سلام کن یا احترام بگذار الان این قد بلند عنوان مشیر است و در سلام کردن دخالتی ندارد احترام اصلش برای این طلبه است آدم محترم و متشخص و اهل درسی است حالا می خواهد این طلبه قدش بلند باشد یا قدش کوچک باشد حالا یک کسی از میان شما سوال می کند اگر اینطور است پس این قد بلندی چه نقشی اینجا دارد بله این قد بلندی آلت است نشان دهنده آن شخص است عنوان مشیر است دیگر هیچ کاره است پس وقتی می گوییم برو آن آقا آن طلبه ی قد بلند احترام بگذار سلام کن این قد بلندی یک آلت و وسیله و نشانه ای است که ما داریم این شخص را به سمت آن راهنمایی می کنیم و اِن لا قد بلندی در احترام گذاشتن تاثیری ندارد چه می خواهد قدش بلند باشد چه کوچک باشد اما مثال شرعی مثلا بنده هر روز یا هر وقت که ممکن است می روم مسجد نزدیک منزلمان نماز می خوانم امام جماعت هم مثلاً می گفتند رضا است من هم هر روز پشت سر این آقارضا نماز می خوانم امروز مشخص شد که اسم این رضا نیست جواد نیست حالا این نماز من تکلیفش چه است چون من به عنوان رضا به این آقا اقتدا کرده ام الان معلوم شده است که مثلاً جواد است در اینجا گفته می شود که این رضا عنوان مشیر است در حکم دخالتی ندارد حکم چه است جواز اقتدا آنچه که در جواز اقتدا دخالت دارد عدالت است نه رضا یا جواد بودن ما وظیفِمان است برویم پشت سر انسان عادل نماز بخوانیم الان این آقای جواد هم عادل است عادل است و نماز ما هم صحیح است وَ هکذا در ما نَحنُ فیه غصب یا صلات مثل غصب غین صاد بِ آیا حکم آمده روی این غین و صاد وباء یا نه حکم رفته است روی آن همل خارجی الان این غین و صادو باء که به آن می گویند غصب در حکم دخالتی ندارد عنوان مشیر است آلت و نشان دهنده ی آن فعل و عمل خارجی است امیدوارم ان شاء الله مشخص و معلوم شده باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo