< فهرست دروس

درس کفایة الاصول حسین باقری‌شاهرودی

کفایه2

99/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط /سنخ حکم و شخص حکم در مفهوم شرط

 

خلاصه

قبلاً بیان شد منطوق یعنی ثبوت عند الثبوت و مفهوم یعنی انتفا ء عند الانتقاء. در امر اول این نکته ذکر شد که آنچه که در مفهوم ازبین‌میرود سنخ حکم است نه شخص حکم مقصود از شخص حكم هم یعنی اینکه حكم معلق شده است بر موضوع و با رفتن موضوع حکم هم می رود.

اما برای مفهوم داشتن ما نیاز داریم که سنخ حکم از بین برود

سنخ حکم هم مصادیقی دارد یکی از آنها شاعر بودن زید است دیگری عالم بودن اوست دیگری شجاع بودن اوست. از بین رفتن سنخ حکم یعنی:زید چه عالم بود،چه فاسق بود، چه شاعر بود، چه شجاع بود، با نیامدن اکرام ندارد.

اما در شخص حکم اینطور نیست عدم مجئ زيد با عالم بودن او تفاوت و تباین دارد ،وقتی زید نیامد اکرام نمی شود اما اگر همین زیدی که نیامده عالم بود دیگر نمی‌توان گفت اکرام ندارد، باید اکرام شود،

از ناحیه نیامدن وجوب اکرام ندارد از دیگر نواحی مانند عالم بودن، شجاع بودن، شاعر بودن وجوب اکرام دارد .ولیکن سنخ حکم این طور نیست.

از بین رفتن سنخ حکم یعنی اکرام نکردن زید در هر صورتی،چه عالم بود چه شجاع بود ،چه شاعر بود و چه هر چیز دیگر

 

لعلک تقول:[1]

اشکال

در قضیه شرطیه شرط یک جزایی دارد و آن جزا انشا شده برای همین شرط، پس با از بین رفتن شرط باید همین شخص جزا که به عنوان حکم انشاء شده از بین برود .در حالی که شما می‌گویید باید صنف حکم ازبین‌بردن داشته شود و این درست نیست[2]

 

جواب مرحوم آخوندمقدمه:

در مورد وضع حروف و اسماء در ادبیات مباحثی عنوان شده است در مورد معنای حروف و اسماء این چنین گفته شده است:اسم معنای مستقلی دارد(و إن لوحظ،لوحظ مستقلا)

در مورد معنای حرف هم گفته شده حرف معنای مستقلی ندارد(و ان لوحظ،لوحظ لغير)

اما نظر مرحوم آخوند این نیست و با این نظر مخالف می باشند

ایشان معنای اسم و حرف را یکی دانسته،برای مثال همانطور که "مِن" دلالت بر ابتدا میکند خود کلمه الابتدا هم دلالت بر ابتدا می‌کند با این تفاوت که شرط وضع بین اسم و حرف فرق می‌کند

یعنی اگر شخص بخواهد مخاطب خودش را مستقلاً تفهیم کند از اسم استفاده می کند اما اگر بخواهد آلیاً و غیر مستقل تفهیم کند از حرف استفاده می کند و این ربطی به معنای حرف ندارد و شرط وضع است.در نتیجه معنای اسم و حرف یکی است

وضع حروف هم به این صورت است: وضع عام،موضوع له عام[3]

 

حالا حرف مستشکل چیست؟مستشکل می گوید ما در جمله شرطیه یک شرط داریم و یک جزا،که در مثال معروف و مذکورمان، وجوب اکرام زید است، این وجوب ب اکرام زید را از چه چیزی در می یابیم؟ از هیئت ،هیئت هم معنای حرفی است و همان طور که می دانید حرف وضعش عام است ولیکن موضوع له آن خاص است. یعنی ابتدا یک معنای کلی مانند ابتدائیت در نظر گرفته شده (وضع عام)و مِن برای یکی از مصادیق آن(صرتُ من البصره)قرار داده شده(موضوع له خاص)

بعبارت اخری: ما وجود را از هیئت که یک معنای حرفیست در جزا متوجه شدیم،خود هیئت که یک معنای حرفیست مستقلاً مفهوم و معنایی ندارد و برای این که معنا بدهد باید در قالب ماده بیاید (مانند اکرام، و اضرِب و ...)پس حالا که هیئت معنای حرفی دارد و از طرفی هم موضوع له حروف خاص است پس حکمی هم که از این هیئت به دست می‌آید حکم شخصی و خاص است و در مفهوم و عند النتفاءاین حکم شخصی است که از بین می‌رود نه سنخ حکم

 

اما مبنای مرحوم آخوند این نیست، جناب آخوند مبنایشان در مورد وضع حروف این است که حروف وضعشان عام، موضوع له هم عام، مستعمل فیه هم عام است و تنها فرقی که معنای حرفی و اسمی دارند شرط وضعشان است.پس وقتی موضوع له حروف عام باشد، هیئت که یک معنای حرفیست می‌شود عام،پس حکم وجوب هم که مستفاد از هیئت می‌باشد عام می‌شود و با قرار گرفتن در قالب ماده دیگر خاص نمی شود،پس در نتیجه عام بوده و حکم مستفاد از آن هم عام بوده،و در مفهوم آنچه که از بین می‌رود همین حکم عام مستفاد از منطوق عام است (همان سنخ حکم)

 

در پایان این نکته را باید ذکر کرد که تشخص و خصوصیت مربوط به مرحله استعمال است که قبلاً در مورد آن در ابتدای کفایه صحبت شد و تا تشخص و خصوصیت در ذهن یا در خارج پیدا نشود شیئ موجود نمی گردد و این مربوط به مرحله استعمال است و در خود معنای حروف هیچ دخلی ندارد

و بذلک قد انقدح

سیاتی ان شالله

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo