< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

و من الثاني[1] ‌: ما عن المفيد في فصوله[2] ، حيث إنّه سئل عن الدليل على أنّ المطلَّقة ثلاثاً في مجلسٍ واحد، يقع منها واحدة؟ فقال:

الدلالة على ذلك[3] من كتاب اللّه عزّ و جلّ و سنّة نبيّه صلّى اللّه عليه و آله و إجماع المسلمين، ثمّ استدلّ من الكتاب بظاهر قوله تعالى: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ‌» البقرة / 229، ثمّ بيّن وجه الدلالة[4] ، و من السنّة قوله صلّى اللّه عليه و آله: «كُلُّ ما لم يَكُن على أمرِنا هذا فهو رَدُّ»، و قال: «ما وافَقَ الكِتابَ فَخُذوهُ، و ما لم يوافِقهُ فاطرَحُوهُ»، و قد بيّنا أنّ المرّة لا تكون مرّتين أبداً و أنّ الواحدة لا تكون ثلاثاً، فأوجب السنّة إبطال طلاق الثلاث.

و أمّا إجماع الاُمّة، فهم مطبقون على أنّ ما خالف الكتاب و السنّة فهو باطل، و قد تقدّم[5] وصف خلاف الطلاق بالكتاب و السنّة، فحصل الإجماع[6] على إبطاله[7] ‌، انتهى.

و حكي عن الحلّي في السرائر الاستدلال بمثل هذا.

 

جلسه 81 (ص 207)

و من ذلك:[8] الإجماع الذي ادّعاه الحلّي على المضايقة[9] في قضاء الفوائت- في رسالته[10] المسمّاة بخلاصة الاستدلال- حيث قال:

أطبقت[11] عليه الإماميّة خلفاً عن سلف و عصراً بعد عصر و أجمعت على العمل به[12] ، و لا يعتدّ بخلاف نفرٍ يسير من الخراسانيين؛ فإنّ[13] ابني[14] بابويه، و الأشعريين كسعد بن عبد اللّه- صاحب كتاب الرحمة- و سعد ابن سعد و محمّد بن عليّ بن محبوب- صاحب كتاب نوادر الحكمة-، و القميّين[15] أجمع كعليّ بن إبراهيم بن هاشم و محمّد بن الحسن بن الوليد، عاملون بأخبار المضايقة؛ لأنّهم[16] ذكروا أنّه لا يحلّ ردّ الخبر الموثوق برواته، و حُفَظَتهم‌[17] الصدوق[18] ذكر ذلك[19] في كتاب من لا يحضره الفقيه، و خِرّيت هذه الصناعة و رئيس الأعاجم الشيخ أبو جعفر الطوسي مودِعٌ أخبار المضايقة في كتبه، مفتٍ بها، و المخالف إذا علم باسمه و نسبه لم يضرّ خلافه، انتهى.[20]

و لا يخفى: أنّ إخباره[21] بإجماع العلماء على الفتوى بالمضايقة مبنيٌّ على الحدس و الاجتهاد من وجوه[22] :

أحدها: دلالة ذكر الخبر[23] على عمل الذاكر به. و هذا و إن كان غالبيّاً إلّا أنّه لا يوجب القطع؛ لمشاهدة التخلّف كثيراً.

الثاني: تماميّة دلالة تلك الأخبار عند اُولئك على الوجوب؛ إذ لعلّهم فهموا منها بالقرائن الخارجيّة تأكّد الاستحباب.

الثالث: كون رواة تلك الروايات موثوقاً بهم عند اُولئك؛ لأنّ وثوق الحلّي بالرواة لا يدلّ على وثوق اُولئك.

مع[24] أنّ الحلّي لا يرى جواز العمل بأخبار الآحاد و إن كانوا ثقات، و المفتي[25] إذا استند فتواه إلى خبر واحد، لا يوجب اجتماع أمثاله القطع بالواقع، خصوصاً لمن يُخَطّئ العمل بأخبار الآحاد.

و بالجملة: فكيف يمكن أن يقال: إنّ مثل هذا الإجماع[26] إخبارٌ عن قول الإمام عليه السّلام، فيدخل في الخبر الواحد؟ مع أنّه في الحقيقة اعتمادٌ على اجتهادات الحلّي مع وضوح فساد بعضها؛ فإنّ كثيراً ممّن ذكر أخبار المضايقة قد ذكر أخبار المواسعة[27] أيضاً، و أنّ المفتي إذا علم استناده إلى مدركٍ لا يصلح للركون‌ إليه- من جهة الدلالة أو المعارضة- لا يؤثّر فتواه في الكشف عن قول الإمام عليه السّلام.

و أوضح حالاً في عدم جواز الاعتماد[28] : ما ادّعاه الحلّي من الإجماع‌ على وجوب فطرة الزوجة و لو كانت ناشزةً على الزوج‌، و ردّه المحقّق بأنّ أحداً من علماء الإسلام لم يذهب إلى ذلك‌.

فإنّ الظاهر أنّ الحلّي إنّما اعتمد في استكشاف أقوال العلماء على تدوينهم للروايات الدالّة بإطلاقها[29] على وجوب فطرة الزوجة على الزوج‌؛ متخيّلاً أنّ الحكم معلّق على الزوجة من حيث هي زوجة[30] ، و لم يتفطّن لكون الحكم من حيث العيلولة، أو وجوب الانفاق.

فكيف يجوز الاعتماد في مثله على الإخبار بالاتّفاق الكاشف عن قول الإمام عليه السّلام، و يقال: إنّها سنّة محكيّة؟

و ما أبعد ما بين ما استند إليه الحلّي في هذا المقام و بين ما ذكره المحقّق في بعض كلماته المحكيّة، حيث قال:

إنّ الاتّفاق على لفظٍ مطلقٍ[31] شاملٍ لبعض أفراده الذي وقع فيه الكلام، لا يقتضي الإجماع على ذلك الفرد؛ لأنّ المذهب لا يصار إليه من إطلاق اللفظ ما لم يكن معلوماً من القصد؛ لأنّ الإجماع مأخوذٌ من قولهم: «أجمع على كذا» إذا عزم عليه، فلا يدخل في الإجماع على الحكم إلّا من علم منه القصد إليه. كما أنّا لا نعلم مذهب عشرة من الفقهاء الذين لم ينقل مذهبهُم لدلالة عموم القرآن[32] و إن كانوا قائلين به[33] ، انتهى كلامه.

 

جلسه 82 (ص 210)

و هو[34] في غاية المتانة. لكنّك[35] عرفت‌ ما وقع من جماعةٍ من المسامحة في إطلاق لفظ «الإجماع»، و قد حكى في المعالم عن الشهيد:

أنّه أوَّلَ كثيراً من الاجماعات- لأجل مشاهدة المخالف في مواردها- بإرادة الشهرة[36] ، أو بعدم[37] الظفر[38] بالمخالف حين دعوى الإجماع، أو بتأويل الخلاف على وجهٍ لا ينافي الإجماع[39] ، أو بإرادة الإجماع[40] على الرواية و تدوينها في كتب الحديث‌، انتهى.

 


[1] یعنی حدس زدن اتفاق کل علماء به خاطر اتفاق آنها بر یک مسأله ی اصولیه می باشد نه از باب تتبع و بررسی اقوال آنها.
[2] یعنی کتاب الفصول المختارة.
[3] وقوع واحدة.
[4] و اینکه مراد از دو مرتبه طلاق این است که ما بین آن دو رجوع صوت گرفته باشد لذا در سه طلاق نیز باید ما بین آنها رجوع صورت بگیرد.
[5] اینکه طلاق ثلاث بدون رجوع بین آنها حاصل نمی شود.
[6] این بیان ایشان به صراحت دلالت بر این دارد که ریشه ی نقل اجماع و ادعای اتفاق کل از جانب او، تتبع و بررسی اقوال علماء نمی باشد بلکه او با تکیه ی بر قاعده ی اصولی و اینکه علماء در پذیرش این قاعده ی اصولی اتفاق نظر دارند، ادعای اجماع امت را نموده است.
[7] طلاق ثلاث.
[8] یکی دیگر از مواردی که به دست آوردن اتفاق نظر همه ی علماء بر یک حکم شرعی از باب تتبّع اقوال آنها نمی باشد بلکه مُتکی به اجتهادات شخصیه فقهیه می باشد ادعای اجماعی است که مرحوم إبن إدریس(ره) در مورد فوریّت قضای فوائِت ادعا نموده است و به اعتراف خودش حدس زدن اتفاق کل در این مسأله به خاطر وجود روایتی غیر معارض در آن مسأله می باشد که به تصریح علماء اگر روایتی معارض نداشته باشد و راویان آن مورد وثوق باشند باید مورد عمل قرار گیرد و طرد چنین خبری جایز نمی باشد لذا همه ی فقها به این خبر در مسأله ی فوریت قضای فوائِت عمل می نمایند لذا اتفاق کل در این مسأله وجود دارد.
[9] فوریت.
[10] متعلق به ادعاه.
[11] همه ی علمای امامیه.
[12] علاوه بر ادعای اجماع نظری ادعای اجماع عملی نیز کرده است.
[13] تعلیل أطبقت.
[14] مراد پدر شیخ صدوق(ره)(علی بن حسین) که به صدوق اول نیز معروف است و شیخ صدوق(ره)(ابو جعفر محمد) می باشد. که به آنها صدوقین نیز گویند.
[15] همه ی علماء معروف قم.
[16] تعلیل عاملون- این دلیل بر آن است که از کجا می دانید آنها به اخبار دال بر فوریت قضا فوائت عمل کرده اند.
[17] کسی که کثیر الحفظ می باشد.
[18] عطف بیان می باشد.
[19] عدم جواز رد خبر ثقه.
[20] این بیان إبن ادریس(ره) به صراحت دلالت بر این دارد ادعای اجماع او بعد از بررسی و تتبع اقوال علماء نمی باشد بلکه او با تکیه ی بر یک قاعده ی اصولی یعنی حجیت خبر واحد عادل می باشد به این صورت که در مورد فرع فقهی مذکور یعنی وجوب قضا فوائت فوراً روایت موثق وجود دارد لذا علماء مطابق مبنای مذکور باید به آن عمل نمایند.
[21] محقق حلی(ره).
[22] یعنی حدس در حدس می باشد لذا بسیار ضعیف بوده و به هیچ وجه قابل اعتماد نمی باشد.
[23] در یک کتاب روایی.
[24] یعنی بر فرض که ما از ایرادات فوق چشم پوشی کنیم بازهم ادعای اجماع و طرح چنین اجتهادی بر إبن إدریس (ره) شایسته نمی باشد چون او از جمله کسانی می باشد که به خبر واحد ولو اینکه راویان آن ثقه باشند عمل نمی کند پس چگونه امری را که مورد پذیرش خودش نمی باشد ریشه ی استدلال و استنتاج قرار داده و آن را به همه ی علماء اسناد می دهد.
[25] این عبارت جواب سوال مقدر است و در مقام دفاع از إبن إدریس(ره) می باشد و آن اینکه اگرچه إبن إدریس(ره) به خبر واحد عمل نمی کند ولی چون دیده است فقهای بسیاری به آن عمل نموده اند لذا برای او قطع حاصل شده است که حکم الله واقعی همین می باشد به همین جهت فتوا صادر نموده است و مستند فتوای او قطع می باشد که حجیت آن ذاتی است نه خبر واحد؛ پس چگونه شما به ایشان ایراد وارد می نمایید؟.
[26] که حدس در حدس می باشد و پایه ی آن اجتهادات کثیره است.
[27] بنابراین آوردن اخبار مُضایقه در کنار اخبار مُواسعه دلیل بر پذیرش و عمل کردن نمی باشد بلکه نهایتاً برای ایجاد موضوع تعادل و تراجیح در نزد مراجعه کنندگان می باشد تا آنها به قضاوت نشسته و رأی صحیح را مطابق با مبانی خود، انتخاب نمایند.
[28] بر اجماعات منقوله.
[29] یعنی هم شامل حالت ناشزه می شود و هم شامل غیر حالت ناشزه.
[30] یعنی بدون اینکه نظر شود به مطیع بودن زوجه یا ناشزه بودن آن.
[31] یعنی همه ی علماء در کتب فقهی خود آن لفظ را به صورت مطلق آورده باشند.
[32] زیرا شاید به هر دلیلی این فقیه نسبت به برداشت از آن عام قرآنی توقف نموده است و قائل به فتوای خاصی نباشد لذا وجود یک عام یا مطلق قرآنی و حجت بودن ظواهر کتاب در نزد همه ی فقها نمی تواند دلیل بر آن باشد که فقها به آن عام و مطلق قرآنی عمل نموده اند لذا تا زمانی که فتوای آن فقیه در یکی از کتبش دیده نشود اسناد دادن به او با اجتهادات شخصیه و حدس و گمان های شخصی جایز نمی باشد.
[33] عموم القرآن.
[34] بیان شد که مطابق با نظر مرحوم محقق حلی(ره) تا زمانی که قصد مجمعین نسبت به امری احراز نگردد ما نمی توانیم به اطلاق کلام علماء که ادعای اجماع نموده اند حکمی در یک مصداق مشکوک اثبات نموده و آن را به همه ی علماء نسبت دهیم؛ مصنف می فرمایند: این حرف مورد قبول است و از استحکام برخوردار می باشد.
[35] این عبارت استدراک از اصل بحث می باشد و آن اینکه بیان شد ادعای اجماع در هر موردی ظهور در اتفاق کل دارد ولی این اتفاق کل برخواسته ی از تتبع اقوال فقها نمی باشد بلکه برخواسته ی از اجتهادات شخصیه ی ناقل اجماع می باشد؛ حال مصنف می فرماید: با این وجود در بسیاری از موارد دیده می شود که فقها به صورت تسامحی از لفظ اجماع استفاده می نمایند در موردی که اتفاق نظر وجود نداشته و مخالف وجود دارد.
[36] یعنی مراد آنها از لفظ اجماع، اجماع اصطلاحی نمی باشد که کاشف از قول معصوم علیه السلام باشد بلکه مراد آنها ادعای شهرت می باشد.
[37] و لذا گمان کرده است که مسأله اجماعی می باشد.
[38] دست یافتن.
[39] مثلاً اکثر فقها قائل به وجوب سوره در نماز می باشند ولی عده ای قائل به عدم وجوب سوره می باشند لذا گفته می شود مراد آنها یعنی مخالفین در فرض ضیق وقت می باشد بنابراین در فرض توسعه ی وقت همه ی علماء بالإجماع قائل به وجوب سوره در صلاة می باشند.
[40] لذا مراد آنها اجماع اصطلاحی که کاشف از قول معصوم علیه السلام هست نمی باشد تا اینکه وجود مخالف ضرر زننده باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo