< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

و كيف كان: فإذا ادّعى الناقل الإجماع خصوصاً إذا كان ظاهره[1] اتّفاق جميع علماء الأعصار أو أكثرهم إلّا من شذّ- كما هو الغالب في إجماعات مثل الفاضلين و الشهيدين- انحصر محمله في وجوه[2] :

أحدها: أن يراد به اتّفاق المعروفين[3] بالفتوى، دون كل قابلٍ للفتوى من أهل عصره أو مطلقاً[4] . [5]

جلسه 79 (ص 202)

الثاني: أن يريد إجماع الكلّ[6] ، و يستفيد[7] ذلك[8] من اتّفاق المعروفين من أهل عصره.

و هذه الاستفادة[9] ليست ضروريّةً[10] و إن كانت قد تحصل[11] ؛ لأنّ[12] اتّفاق أهل عصره- فضلاً عن المعروفين منهم- لا يستلزم عادةً اتّفاق غيرهم و مَن قبلهم، خصوصاً بعد ملاحظة التخلّف[13] في كثيرٍ من الموارد لا يسع هذه الرسالة لذكر معشارها[14] . و لو فُرِضَ حصوله للمخبر كان من باب الحدس الحاصل عمّا لا يوجب العلم عادةً. نعم هي[15] أمارة ظنّية على ذلك[16] ؛ لأنّ[17] الغالب في الاتّفاقيّات عند أهل عصرٍ، كونه من الاتّفاقيّات‌ عند من تقدّمهم. و قد يحصل[18] العلم بضميمة أماراتٍ أُخر، لكنّ الكلام في كون الاتّفاق مستنداً إلى الحسّ أو إلى حدسٍ لازمٍ عادةً للحسّ[19] .

و اُلحق بذلك[20] : ما إذا علم[21] اتّفاق الكلّ من اتّفاق جماعةٍ لحسن ظنّه بهم، كما ذكره‌ في أوائل المعتبر، حيث قال: «و من المقلّدة من لو طالبته بدليل المسألة ادّعى الإجماع؛ لوجوده[22] في كتب الثلاثة قدّست أسرارهم، و هو جهلٌ إن لم يكن تجاهلاً».

فإنّ في توصيف المدّعي بكونه مقلّداً مع أنّا نعلم أنّه لا يدّعي الإجماع إلّا عن علمٍ، إشارةً إلى استناده في دعواه إلى حسن الظنّ بهم و أنّ جزمه في غير محلّه[23] ‌، فافهم[24] .

الثالث: أن يستفيد[25] اتّفاق الكلّ على الفتوى، من اتّفاقهم على العمل بالأصل عند عدم الدليل‌، أو بعموم دليلٍ عند عدم وجدان المخصّص، أو بخبرٍ معتبرٍ عند عدم وجدان المعارض، أو اتّفاقهم على مسألةٍ اُصوليّة- نقليّة أو عقليّة- يستلزم القول بها الحكمَ‌ في المسألة المفروضة، و غير ذلك من الاُمور المتّفق عليها التي يلزم باعتقاد المدّعي من القول بها- مع فرض عدم المعارض- القول بالحكم المعيّن في المسألة.

و من المعلوم: أنّ نسبة هذا الحكم إلى العلماء[26] في مثل ذلك[27] لم تنشأ[28] إلّا من مقدّمتين أثبتهما المدّعي باجتهاده:

إحداهما: كون ذلك الأمر المتّفق[29] عليه مقتضياً و دليلاً للحكم[30] لو لا المانع.

و الثانية: انتفاء المانع و المعارض. و من المعلوم أنّ الاستناد إلى الخبر[31] المستند إلى ذلك[32] غير جائزٍ[33] عند أحدٍ من العاملين بخبر الواحد.

جلسه 80 (ص 204)

ثمّ إنّ الظاهر أنّ الإجماعات المتعارضة من شخص واحد[34] أو من معاصرين أو متقاربي العصر، و رجوع المدّعي عن الفتوى التي ادّعى الإجماع فيها، و دعوى الإجماع في مسائل غير معنونةٍ[35] في كلام من تقدّم على المدّعي، و في مسائل قد اشتهر خلافها بعد المدّعي بل في زمانه بل في ما قبله، كلّ ذلك مبنيٌّ على الاستناد في نسبة القول إلى العلماء على هذا الوجه[36] .

و لا بأس بذكر بعض موارد صرّح المدّعي بنفسه أو غيره في مقام توجيه كلامه[37] فيها بذلك[38] .

فمن ذلك: ما وجّه المحقّق به دعوى المرتضى‌ و المفيد- أنّ من مذهبنا جواز إزالة النجاسة بغير الماء من المائعات- قال[39] :

و أمّا قول السائل: كيف أضاف المفيد و السيّد ذلك إلى مذهبنا و لا نصَّ فيه[40] ؟ فالجواب: أمّا علم الهدى، فإنّه ذكر في الخلاف: أنّه إنّما أضاف ذلك إلى مذهبنا؛ لأنّ من أصلنا[41] العمل بالأصل[42] ما لم يثبت الناقل، و ليس في الشرع ما يمنع الإزالة بغير الماء من المائعات[43] ، ثمّ قال: و أمّا المفيد، فإنّه ادّعى في مسائل الخلاف: أنّ ذلك[44] مرويٌّ عن الأئمّة[45] عليهم السّلام‌، انتهى.

فظهر من ذلك[46] : أنّ نسبة السيّد قدّس سرّه الحكم المذكور إلى مذهبنا، من جهة الأصل[47] .

و من ذلك[48] : ما عن الشيخ في الخلاف، حيث إنّه ذكر فيما إذا بان فسق الشاهدين بما يوجب القتل[49] ، بعد القتل: بأنّه‌ يسقط القود[50] و تكون الدية من بيت المال. قال:

دليلنا إجماع الفرقة؛ فإنّهم رووا: أنّ ما أخطأت القضاةُ ففي بيت مال المسلمين‌، انتهى.

فعلّل انعقاد الإجماع بوجود الرواية عند الأصحاب[51] .

و قال بعد ذلك[52] ، فيما إذا تعدّدت الشهود في من أعتقه المريض[53] و عيّن كلٌّ غير ما عيّنه الآخر و لم يَفِ الثُّلثُ بالجميع: إنّه يخرج السابق‌ بالقرعة، قال: دليلُنا إجماعُ الفرقة و أخبارُهم؛ فإنّهم[54] أجمعوا على أنّ كلّ أمرٍ مجهولٍ فيه القرعة، انتهى.

 


[1] نقل اجماع.
[2] که هیچ یک از این وجوه مستلزم حدس ضروری نسبت به قول امام علیه السلام نمی باشد. لذا نتیجه آن می شود که هیچ وجهی برای انکشاف قول امام علیه السلام از اجماع مجمعین وجود نخواهد داشت لذا اجماع منقول نمی تواند معتبر و طریقی برای رسیدن به قول امام معصوم علیه السلام قرار داده شود تا اینکه به عنوان أماره ای از أمارات در جهت استنباط احکام شرعیه مورد استفاده قرار گیرد.
[3] أی: فی جمیع الأعصار أو فی عصره.
[4] أی: جمیع الأعصار.
[5] خلاصه آنکه اگرچه از لفظ اجماع استفاده نموده اند و لفظ اجماع ظهور در اتفاق کل دارد لکن قرائنی در کلام آنها وجود دارد که نشان دهنده ی آن است که مرادش اتفاق کل نمی باشد بلکه اتفاق علماء معروف و مشهور را اراده کرده است مثلاً در بعضی از تعابیر فقها وارد شده است لوجود الإجماع عند الأصحاب و لکن مراد آنها به بیان خودشان اصحاب اهل حدیث و صاحبان کتب اربعه یعنی شیخ طوسی، صدوق و کلینی رحمهم الله می باشد؛ واضح است که چنین اجماعی عادتاً مستلزم قول امام معصوم علیه السلام نمی باشد نهایتاً طریقه ی دوم حدس را به همراه دارد که از حجیت برخوردار نمی باشد.
[6] به خلاف صورت اول که مراد جدی او به اتفاق کل تعلق نگرفته است.
[7] یعنی ناقل اجماع که مدعی قول امام معصوم علیه السلام می باشد، آراء و اقوال تمام علماء را بررسی ننموده است بلکه از طریق بررسی نظریه ی علماءِ معروف و اینکه آنها در فلان مسأله اتفاق نظر دارند به این نتیجه رسیده است که علماء دیگر نیز قائل به همین نظریه می باشند لذا ادعای اجماع همه ی علماءِ عصر خودش را یا ادعای اجماع همه ی علماءِ أعصار را نموده است.
[8] اتفاق کل.
[9] اینکه از اتفاق معروفین به اتفاق کل منتقل شویم دلیلی بر پذیرش قطعی آن وجود ندارد.
[10] به تعبیری از نوع قسم اول حدس نمی باشد تا اینکه از حجیت برخوردار باشد.
[11] به تعبیری نهایتاً از نوع قسم دوم حدس می باشد.
[12] تعلیل بر عدم ضروریت.
[13] چون بالوجدان ما در بعضی موارد می بینیم با اینکه علماء معروف نسبت به یک حکم شرعی اتفاق نظر دارند ولی با این وجود بعضی دیگر مخالفت نموده اند.
[14] یعنی نشان دادن جایگاه تخلّف.
[15] اتفاق معروفین.
[16] اتفاق کل.
[17] تعلیل أمارة ظنّیة.
[18] مثلاً با ضمیمه کردن قاعده ی لطف به این صورت که از اتفاق معروفین به اتفاق کلّ می رسد و لذا اتفاق کلّ به ضمیمه ی وجوب لطف بر امام علیه السلام به قول معصوم علیه السلام می رسد.
[19] که هیچ کدام در مانحن فیه وجود ندارد زیرا او همه ی اقوال فقها را بررسی نکرده که در نتیجه حاصل شدن اتفاق کلّ در نزد او، حسی باشد و همچنین از اتفاق معروفین یا از علمای عصر واحد به اتفاق کلّ رسیده است که هیچ ملازمه ی عادی بین آنها وجود ندارد.
[20] یعنی به این مورد ثانی ملحق می گردد که از اتفاق جماعتی از فقها به اتفاق کل می رسد لذا مانند قسم ثانی از حجیت برخوردار نمی باشد.
[21] ناقل اجماع.
[22] دلیل المسألة.
[23] زیرا هیچ ملازمه و ارتباطی بین اتفاق این علماء با اتفاق کلّ وجود ندارد.
[24] شاید اشاره ای به این باشد که چنین شخصی مرادش از اجماع، اتفاق کلّ نمی باشد تا اینکه به آن ایراد شود بلکه مراد او اتفاق صاحبان کتب أربعه می باشد و اینکه آنها مسلّط به احادیث شیعه می باشند و آنها قطعاً بدون وجود دلیل سخن نمی گویند به تعبیری این فرض ملحق به قسم اول می گردد نه قسم دوم که از آن اراده ی اتفاق کل شده است.
[25] ناقل اجماع.
[26] و به تعبیری حدس زدن اتفاق کلّ.
[27] در موردی که مستند حکم شرعی اصل عملی یا دلیل شرعی یا قاعده اصولی است که همه ی علماء بر پذیرش آن اتفاق نظر دارند.
[28] أی لم تحصل.
[29] مانند اصل براءة در موارد شک در تکلیف.
[30] مانند حکم به حلیّت در استعمال دخانیات.
[31] اجماع منقول.
[32] اجتهاد.
[33] زیرا أدله حجیت خبر واحد شامل اخبار حسی و نهایتاً اخبار حدسی که نازل منزله ی حسی می شوند می گردند و چنین مواردی که برگرفته از اجتهادات شخصیه می باشد و در بسیاری از موارد خطای آنها مُحرز شده است را شامل نمی شود.
[34] مثلاً در مورد یک مسأله تارةً ادعای اجماع بر جواز آن می نماید و تارةً اُخری ادعای اجماع بر حرمت آن می نماید.
[35] یعنی اصلاً مطرح نشده باشد.
[36] یعنی این اجماعات برخواسته ی از تتبّع اقوال فقها و یا معروفین از آنها نبوده است بلکه برخواسته ی از اجتهادات شخصیه ی فقیه می باشد لذا در بسیاری از موارد خلاف آن ثابت می گردد.
[37] مدعی ناقل.
[38] به اینکه ادعای اجماع در فلان مورد برخواسته ی از اجتهادات شخصیه بوده است.
[39] محقق حلّی(ره).
[40] یعنی فقهای دیگر چیزی نگفته اند.
[41] از قاعده ی مذهب ما می باشد.
[42] اصل جواز و اباحه.
[43] به همین جهت مرحوم سید مرتضی(ره) با تکیه بر این اصل، اتفاق علماء را در این حکم شرعی حدس زده است لذا این حکم را به همه ی علماء نسبت داده است.
[44] حکم.
[45] چون هیچ معارضی برای این روایت وجود ندارد لذا باید همه ی علماء این حکم شرعی را بپذیرند.
[46] بیان محقق حلّی(ره).
[47] و همچنین نسبت دادن شیخ مفید(ره) این حکم را به همه ی علماء به خاطر وجود روایتی است که معارض ندارد.
[48] یکی دیگر از مواردی که با تکیه ی بر اصل حکم شرعی برخواسته ی از آن به همه ی علماء نسبت داده شده است.
[49] مانند شهادت بر ارتداد.
[50] به معنای قصاص.
[51] نه به تتبّع اقوال فقها.
[52] مطلب بالا.
[53] مریض مُشرف به موت.
[54] این بیان شیخ طوسی(ره) ظهور در این دارد که مستند او در ادعای اجماع آن هم اجماع الفرقه این است که همه ی علماء قاعده ی قرعه را قبول دارند لذا باید در چنین مواردی حکم به قرعه نمایند لذا از همین راستا قول به قرعه را به همه ی علماء نسبت داده است لذا دلیل او بر ادعا ی اجماع که ظهور در اتفاق کل دارد بررسی و تتبع اقوال علماء نبوده است بلکه دلیل او تکیه ی برقاعده ی قرعه و این که قاعده ی قرعه در نزد همه ی علماء مورد پذیرش قرار گرفته است می باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo