< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

و عرفت أنّ الحدس قد يستند إلى مبادئ محسوسةٍ ملزومةٍ عادةً لمطابقة قول الإمام عليه السّلام، نظير العلم الحاصل من الحواسّ الظاهرة، و نظير الحدس الحاصل لمن أخبر بالعدالة و الشجاعة لمشاهدته آثارهما المحسوسة الموجبة[1] للانتقال إليهما بحكم العادة، أو إلى مبادئ محسوسةٍ موجبةٍ لعلم المدّعي بمطابقة قول الإمام عليه السّلام من دون ملازمةٍ عاديّة، و قد يستند إلى اجتهاداتٍ و أنظار.

و حيث لا دليل على قبول خبر العادل المستند إلى القسم الأخير من الحدس، بل و لا المستند إلى الوجه الثاني[2] ، و لم يكن هناك ما يعلم به كون الإخبار مستنداً إلى القسم الأوّل[3] من الحدس؛ وجب التوقّف في العمل بنقل الإجماع، كسائر الأخبار المعلوم استنادها إلى الحدس المردّد بين الوجوه المذكورة.

جلسه 77 (ص 199)

فإن قلت[4] : ظاهر لفظ «الإجماع[5] » اتّفاق الكلّ، فإذا أخبر الشخص بالإجماع فقد أخبر باتّفاق الكلّ، و من المعلوم أنّ حصول العلم بالحكم[6] من اتّفاق الكلّ كالضروريّ؛ فحدس المخبر مستندٌ إلى مبادٍ محسوسةٍ ملزومةٍ لمطابقة قول الإمام عليه السّلام عادةً؛ فإمّا أن يجعل الحجّة نفس ما[7] استفاده من الاتّفاق نظير الإخبار بالعدالة، و إمّا أن يجعل الحجّة إخباره[8] بنفس الاتّفاق المستلزم عادةً لقول الإمام عليه السّلام، و يكون نفس المخبر به[9] حينئذٍ محسوساً، نظير إخبار الشخص باُمورٍ تستلزم العدالة أو الشجاعة عادةً.

و قد أشار إلى الوجهين[10] بعض السادة الأجلّة في شرحه على الوافية؛ فإنّه قدّس سرّه لمّا اعترض على نفسه: بأنّ المعتبر من الأخبار ما استند إلى إحدى الحواسّ، و المخبِر بالإجماع إنّما رجع إلى بذل الجهد[11] ، و مجرّد الشكّ في دخول مثل ذلك[12] في الخبر[13] يقتضي[14] منعه، أجاب عن ذلك:

بأنّ المخبر هنا[15] - أيضاً[16] - يرجع إلى السمع[17] فيما يخبر عن العلماء و إن جاء العلم بمقالة المعصوم من مراعاة أمرٍ آخر، كوجوب اللطف و غيره[18] .

ثمّ أورد: بأنّ المدار في حجّية الإجماع على مقالة المعصوم عليه السّلام، فالإخبار إنّما هو بها[19] ، و[20] لا يرجع إلى سمع.

فأجاب[21] عن ذلك[22] :

أوّلاً[23] : بأنّ مدار الحجّية و إن كان ذلك[24] ، لكن استلزام اتّفاق كلمة العلماء لمقالة المعصوم عليه السّلام معلومٌ لكلّ أحد لا يحتاج فيه إلى النقل، و إنّما الغرض من النقل ثبوت الاتّفاق[25] ، فبعد اعتبار خبر الناقل- لوثاقته و رجوعه في حكاية الاتّفاق إلى الحسّ- كان الاتّفاق معلوماً، و متى ثبت ذلك، كشف عن مقالة المعصوم؛ للملازمة المعلومة[26] .

و ثانياً [27] : أنّ الرجوع في حكاية الإجماع إلى نقل مقالة المعصوم عليه السّلام لرجوع الناقل في ذلك إلى الحسّ؛ باعتبار أنّ الاتّفاق من آثارها[28] ، و لا كلام في اعتبار مثل ذلك، كما في الإخبار بالإيمان و الفسق‌ و الشجاعة و الكرم و غيرها من الملكات، و إنّما لا يرجع إلى الأخبار في العقليّات المحضة، فإنّه[29] لا يعوّل[30] عليها[31] و إن جاء بها ألفٌ من الثقات حتّى يدرك مثل ما أدركوا.

ثمّ[32] اورد على ذلك[33] : بأنّه يلزم من ذلك الرجوعُ إلى المجتهد[34] ؛ لأنّه و إن لم يرجع إلى الحسّ في نفس الأحكام[35] إلّا أنّه رجع في لوازمها و آثارها إليه، و هي أدلّتها السمعيّة، فيكون[36] روايةً، فلِمَ لا يقبل إذا جاء به الثقة.

و أجاب: بأنّه إنّما يكفي الرجوع إلى الحسّ في الآثار إذا كانت الآثار مستلزمةً له عادةً[37] ، و بالجملة إذا أفادت اليقين، كما في آثار الملكات و آثار مقالة الرئيس و هي مقالة رعيّته، و هذا بخلاف ما يستنهضه المجتهد من الدليل على الحكم[38] .

ثمّ قال: على أنّ التحقيق في الجواب عن السؤال الأوّل[39] هو الوجه الأوّل[40] ، و عليه فلا أثر لهذا السؤال[41] ‌، انتهى.

جلسه 78(ص 201)

قلت: إنّ الظاهر من الإجماع اتّفاق أهل عصرٍ واحد، لا جميع الأعصار[42] كما يظهر[43] من تعاريفهم[44] و سائر كلماتهم[45] ، و من المعلوم أنّ إجماع أهل عصرٍ واحد- مع قطع النظر عن موافقة أهالي الأعصار المتقدّمة و مخالفتهم- لا يوجب[46] عن طريق الحدس العلمَ الضروريّ[47] بصدور الحكم عن الإمام عليه السّلام؛ و لذا قد يتخلّف[48] ؛ لاحتمال مخالفة من تقدّم عليهم أو أكثرهم. نعم يفيد[49] العلم[50] من باب وجوب اللطف الذي لا نقول بجريانه في المقام، كما قرّر في محلّه‌.

مع أنّ علماء العصر إذا كثروا- كما في الأعصار السابقة- يتعذّر أو يتعسّر الاطّلاع عليهم حسّاً بحيث[51] يقطع بعدم من سواهم في العصر، إلّا إذا كان العلماء في عصرٍ قليلين يمكن الإحاطة برأيهم في المسألة[52] فيدّعى الإجماع، إلّا أنّ مثل هذا الأمر المحسوس لا يستلزم عادةً لموافقة المعصوم عليه السّلام.

فالمحسوس[53] المستلزم عادةً لقول الإمام عليه السّلام مستحيلُ التحقّق للناقل، و الممكن المتحقّق[54] له غير مستلزم عادةً.

 


[1] صفت برای لمشاهدته.
[2] زیرا در گذشته بیان شد که أدله حجیت خبر واحد عادل نهایتاً کذب عمدی را از عادل نفی می کند ولی احتمال خطا به حال خود باقی است و چون در این دو مورد احتمال خطا وجود دارد لذا قابل پذیرش نمی باشد.
[3] که قابل پذیرش می باشد و به خاطر ملحق شدن آن به حس احتمال خطا در آن منفی است.
[4] این مستشکل درصدد این است که بگوید ناقل اجماع از طریقه ی اول، حدس زده است یعنی حدس او مبتنی بر مقدماتی محسوسه می باشد لذا ادعای اجماع او پذیرفته است و قطعاً کاشف از قول امام معصوم علیه السلام می باشد.
[5] چون همانطور که در گذشته در تعاریف نقل شده ی از اجماع بیان شد اجماع در اصطلاح عامه و خاصه به این معنا می باشد که همه ی فقها اتفاق نظر دارند و هیچ مخالفی در مسأله وجود ندارد.
[6] متعلق به علم می باشد.
[7] یعنی مسبب و منکشف که قول امام علیه السلام باشد بعنوان سنت حجت قرار داده می شود زیرا اگر چه خبر او حدسی می باشد و خبر حدسی حجت نمی باشد لکن چون ضروری بوده نازل منزله ی خبر حسی قرار گرفته و از حجیت برخوردار می باشد.
[8] یعنی سبب و کاشف را که اتفاق کل باشد به عنوان حجت شرعی نقل می نماید و واضح است که چنین خبری از جمله اخبار حسی می باشد لذا قطعاً أدله حجیت خبر واحد شامل آن می شود.
[9] یعنی اتفاق کل.
[10] یعنی حجت بودن سبب(اتفاق کل) و حجت بودن مسبب(قول معصوم علیه السلام).
[11] یعنی نقل او و کشف او از قول معصوم علیه السلام به واسطه ی سماع نمی باشد بلکه به واسطه ی اجتهاد بوده که از مقوله ی حدس می باشد نه حس.
[12] یعنی خبر از روی اجتهاد.
[13] یعنی خبر حسی که حجت است.
[14] زیرا همانطور که بیان شد اصل اولیه حرمت عمل به ظنون می باشد مگر اینکه دلیل قطعی بر خروج آن یافت شود.
[15] در نقل اجماع.
[16] مثل ناقل خبر واحد.
[17] أی إلی الحس.
[18] مانند حدس.
[19] مقالة المعصوم علیه السلام.
[20] یعنی هرگاه شخصی درصدد نقل اجماع بر می آید مهم در نظر او مسأله ی کاشفیت از قول معصوم علیه السلام می باشد که امری حدسی است نه مسأله ی اتفاق علماء که امری حسی است لذا ایراد گذشته به حال خود باقی است و أدله حجیت خبر واحد شامل اجماع منقول به خبر واحد نمی شوند.
[21] ایشان در این جواب که از دو قسمت تشکیل می شود به دو وجه گذشته یعنی حجت قرار دادن سبب یا حجت قرار دادن مسبب اشاره می نمایند.
[22] ایراد.
[23] خلاصه ی جواب این است که اگرچه ملاک در حجیت اجماع، مسبب و مکشوف یعنی قول امام معصوم علیه السلام می باشد لکن لازم نیست منقول نیز همین قول معصوم علیه السلام باشد تا اینکه گفته شود امری حدسی بوده و اخبار حدسی حجت نمی باشند بلکه در جهت فهماندن قول معصوم علیه السلام همین مقدار که اتفاق کل را که عادتاً مستلزم قول امام معصوم علیه السلام می باشد را نقل نماید کفایت می نماید و واضح است که سبب یعنی اتفاق همه ی فقها حسی بوده و اخبار حسی حجت می باشند.
[24] أی: کشف از قول معصوم علیه السلام.
[25] أی: بیان السبب.
[26] أی: لوجود الضرورة بینهما.
[27] خلاصه ی جواب این است که اگرچه سبب و قول معصوم علیه السلام که ملاک و مناط در حجیت اجماع می باشد امری حدسی بوده و لکن چون مستند آن یعنی اتفاق فقها امری حسی می باشد لذا این خبر حدسی نازل منزله ی اخبار حسی قرار گرفته و به همین جهت مانند اخبار حسی از حجیت برخوردار می شود.
[28] مقالة المعصوم علیه السلام.
[29] تعلیل بر لا یرجع.
[30] به معنای تکیه نمی شود.
[31] العقلیات المحضه.
[32] این ایراد مُتفرّع بر جواب دوم است.
[33] جواب دوم (ثانیاً)- بر اینکه هرگاه خبری حدسی باشد ولی مستند آن حسی باشد پذیرفته می باشد.
[34] زیرا اگرچه فتاوای او حدسی می باشد ولی مستند آنها حسی است.
[35] أی: فی الفتوی.
[36] قول و نظر مجتهد.
[37] به تعبیری اینکه گفته می شود اخبار حدسی در صورتی که بر گرفته ی از آثار و لوازم حسی باشند بازگشت به حس می نمایند در فرضی است که این اخبار حدسی با آن لوازم حسی عند العرف به عنوان امر واحد تلقی شوند نه به عنوان دو امر متباین.
[38] زیرای فتوای مجتهد عادتاً مستلزم حکم شرعی واقعی نمی باشد.
[39] یعنی أَورَد.َ که در گذشته ذکر شده
[40] یعنی در مواردی که مستند اجماع حدس باشد، نفس سبب و اتفاق نظر فقها بعنوان حجت و دلیل قرار داده می شود که آن هم خبر حسی بوده و اخبار حسی از حجیت برخوردار می باشند.
[41] زیرا سؤال شما در فرضی وارد بود که ما سبب و قول امام معصوم علیه السلام را که حدسی بوده و تکیه گاه آن حس می باشد حجت قرار می دادیم.
[42] تا اینکه ادعا شود از اتفاق فقها ضرورةً قول امام معصوم علیه السلام حاصل می شود و در نتیجه اجماع از باب حدس به طریقه ی اول قول معصوم علیه السلام را کشف می نماید.
[43] اتفاق در عصر واحد.
[44] این مطلب پسندیده نمی باشد زیرا همانطور که در گذشته بیان شد از تعاریف و تعابیر فقها در تعریف اجماع مانند اتفاق اُمّت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، اتفاق کل فقها در جمیع اعصار فهمیده می شود.
[45] مثلاً در صورتی که مخالفی در عصر جدید وجود داشته باشد می گویند این مخالف ضرری به اجماع نمی زند لإنقراض عصرِه و این بیان آنها نشان دهنده ی آن است که اتفاق مدّ نظر و مورد احتیاج در نظر آنها اتفاق علماء در عصر واحد می باشد.
[46] به تعبیری نهایتاً طریقه ی دوم حدس را ثابت می نماید و همانطور که بیان شد طریقه ی دوم حدس برای همه ی فقها علم آور نسبت به قول معصوم علیه السلام نمی باشد.
[47] بلکه در بعضی از موارد با وجود شرایط خاصی برای فقیه علم به قول معصوم علیه السلام را درپی دارد و در بعضی از موارد درپی ندارد.
[48] یعنی از قول علماء عصر واحد برای فقیه قول امام معصوم علیه السلام حاصل نمی شود.
[49] اتفاق علماء عصر واحد.
[50] علم به قول معصوم علیه السلام را.
[51] بگونه ای که استقراء تام و صد درصد محقق گردد.
[52] فرع فقهی.
[53] احاطه به رأی علماء در همه ی عصرها و در همه ی شهرها.
[54] یعنی اتفاق علماء در عصر واحد در صورتی که قلیل باشند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo