< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

فالإنصاف: أنّ الرجوع إلى أهل اللغة مع عدم اجتماع شروط الشهادة[1] :

إمّا في مقاماتٍ يحصل العلم[2] بالمستعمل فيه من مجرّد ذكر لغويٍّ واحدٍ أو أزيد له على وجهٍ يعلم كونه[3] من المسلّمات عند أهل اللغة، كما قد يحصل العلم بالمسألة الفقهيّة من إرسال جماعةٍ لها[4] إرسال المسلّمات.

و إمّا في مقاماتٍ يُتسامح فيها؛ لعدم التكليف الشرعيّ بتحصيل العلم بالمعنى اللغويّ، كما إذا اُريد تفسير خطبةٍ أو روايةٍ لا تتعلّق[5] بتكليفٍ شرعيّ.

و إمّا في مقامٍ انسدّ[6] فيه طريق العلم و لا بدّ من العمل، فيعمل بالظنّ بالحكم الشرعيّ المستند بقول أهل اللغة.

و لا يتوهّم[7] : أنّ طرح قول اللغويّ الغير المفيد للعلم في ألفاظ الكتاب و السنّة مستلزمٌ[8] لانسداد طريق الاستنباط في غالب الأحكام.

لاندفاع[9] ذلك[10] : بأنّ أكثر موادّ اللغات إلّا ما شذّ و ندر- كلفظ «الصعيد» و نحوه‌- معلومٌ من العرف و اللغة، كما لا يخفى. و المتّبع في الهيئات[11] هي القواعد العربيّة المستفادة من الاستقراء القطعيّ و اتّفاق أهل‌ العربية[12] ، أو التبادر بضميمة أصالة عدم القرينة، فإنّه[13] قد يثبت به الوضع الأصليّ[14] الموجود في الحقائق، كما في صيغة «افعل» أو الجملة الشرطيّة أو الوصفيّة؛ و من هنا[15] يتمسّكون‌- في إثبات مفهوم الوصف- بفهم أبي عبيدة في حديث: «لَیُّ الواجِد»، و نحوُه غيرُه من موارد الاستشهاد[16] بفهم أهل اللسان‌. و قد يثبت به[17] الوضع بالمعنى الأعمّ[18] الثابت في المجازات المكتنفة بالقرائن المقاميّة، كما يدّعى أنّ الأمر عقيب الحظر بنفسه- مجرّداً عن القرينة- يتبادر منه مجرّد رفع الحظر دون الإيجاب و الإلزام. و احتمالُ كونه لأجل قرينة خاصّة، يُدفع بالأصل، فيثبت به[19] كونه[20] لأجل القرينة العامّة، و هى الوقوع في مقام رفع الحظر؛ فيثبت بذلك[21] ظهورٌ ثانويٌّ لصيغة «افعَل» بواسطة القرينة الكلّية.[22]

و بالجملة: فالحاجة إلى قول اللغويّ الذي لا يحصل العلم بقوله- لقلّة مواردها- لا تصلح سبباً للحكم باعتباره[23] لأجل الحاجة.

نعم، سيجي‌ء[24] : أنّ كلّ من عمل بالظنّ في مطلق الأحكام الشرعيّة الفرعيّة يلزمه العمل بالظنّ بالحكم الناشئ من الظنّ بقول اللغويّ، لكنّه لا يحتاج[25] إلى دعوى انسداد باب العلم في اللغات، بل‌ العبرة عنده[26] بانسداد باب العلم في معظم الأحكام؛ فإنّه[27] يوجب الرجوع إلى الظنّ بالحكم الحاصل من الظنّ باللغة و إن فرض[28] انفتاح باب العلم فيما عدا هذا المورد من اللغات، و سيتّضح هذا زيادةً على هذا إن شاء اللّه تعالى.

هذا[29] ، و لكنّ الإنصاف: أنّ مورد الحاجة إلى قول اللغويّين أكثر من أن يحصى في تفاصيل المعاني بحيث يُفهم دخولُ الأفراد المشكوكة أو خروجُها، و إن كان المعنى في الجملة معلوماً من دون مراجعة قول اللغويّ، كما في مثل ألفاظ «الوطن»[30] ، و «المفازة»[31] ، و «التمر»[32] ، و «الفاكهة»[33] ، و «الكنز»[34] ، و «المعدن»[35] ، و «الغوص»[36] ، و غير ذلك من متعلّقات الأحكام ممّا لا يحصى، و إن لم تكن الكثرة بحيث يوجب التوقّفُ فيها محذوراً[37] ، و لعلّ هذا المقدار[38] مع الاتّفاقات[39] المستفيضة[40] كافٍ في المطلب[41] ، فتأمّل[42] .[43]

 


[1] یعنی عدالت و عدد بیّنه. به تعبیری همانطور که در گذشته فرمودند قول لغوی را به عنوان یک أماره ی مستقل در ردیف ظنون خاصه ی دیگر نمی پذیرند بلکه اعتبار آن را از باب اعتبار بیّنه می دانند به همین جهت برای پذیرش قول لغوی باید از شرایط پذیرش بیّنه و از اوصاف بیّنه برخوردار باشد.
[2] خواه علم به معنای لغوی یعنی قطع حاصل شود یا علم به معنای عرفی یعنی اطمینان که در واقع در این دو صورت به همان قطع و اطمینان عرفی عمل شده است.
[3] مستعملٌ فیه.
[4] مسأله ی فقهیه - مثلاً فقها به گونه ای عبارت می آورند که ظهور در این دارد که در این مطلب هیچ اختلافی نبوده و از جمله موارد مسلم در نزد آنان است -.
[5] مثلاً مربوط به یک واقعه ی تاریخی یا یک مطلب اخلاقی می باشد البته به نظر می رسد قائلین به حجیت قول لغوی و کسانی که مسأله حجیت و عدم حجیت قول لغوی را مطرح می نمایند و درصدد اثبات حجیت آن برمی آیند ناظر به چنین مواردی قطعاً نمی باشند بلکه مراد آنها از اثبات حجیت قول لغوی این است که مشکلاتی را در مسیر استنباط احکام شرعی بر طرف نمایند لذا می بینیم مثال هایی که در مباحث حجیت قول لغوی بیان می نمایند در مورد استنباط حکمی از احکام شرعی می باشد.
[6] مراد انسداد جزئی می باشد یعنی اگرچه راه رسیدن به احکام شرعی در موارد دیگر مفتوح است اما در این مورد خاص هیچ راه دیگری برای رسیدن به حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی وجود ندارد مگر اینکه معنای الفاظ دلیل موجود با مراجعه ی به قول لغوی روشن گردد.
[7] این عبارت در واقع در مقام بیان دلیل سوم قائلین به حجیت قول لغوی می باشد.
[8] چون ما معانی اکثر الفاظ را نمی دانیم و اجرای اصل براءة در آنها مستلزم تعطیلی احکام در بسیاری از موارد می شود همانطور که اجرای اصل احتیاط در آن موارد مستلزم عُسر و حرج می گردد.
[9] علاوه بر اینکه استدلال فوق قول لغوی را از باب مطلق ظنون و در فرض انسداد باب علم ثابت می کند با اینکه بحث و نزاع در مورد حجیت قول لغوی به عنوان ظن خاص می باشد.
[10] توهّم.
[11] مثل مشتقّات و مرکبات.
[12] یعنی اُدَباء.
[13] تعلیل برای این است که چرا تمسک به تبادر برای اثبات معنای موضوعٌ له نیازمند ضمیمه کردن اصل عدم قرینه می باشد.
[14] وضع اولیه.
[15] به خاطر اینکه تبادر حجت است.
[16] و این موارد نشان دهنده آن است که تبادر عند اهل لسان در جهت فهم معنای لغوی الفاظ حجت می باشد.
[17] بواسطه تبادر به ضمیمه اصل عدم قرینه.
[18] وضع ثانوی.
[19] اصل.
[20] تبادر.
[21] اصل و تبادر.
[22] خلاصه آنکه اکثر معانی الفاظ برای ما روشن است، برای فهمیدن معانی هیئت مشتقات و مرکبات نیز به قواعد علوم ادبی مراجعه می نماییم و در بعضی از موارد نیز معانی الفاظ و همچنین هیئات بواسطه اصل تبادر به ضمیمه اصل عدم قرینه مراجعه می نماییم لذا موارد چندانی باقی نمی ماند تا اینکه قول لغوی از جایگاه مهمی برخوردار شود و ما سعی نماییم به هر گونه ای که می شود حجیت آن را ثابت نماییم.
[23] یعنی حتی از باب ظن مطلق نیز نمی توانیم حجیت آن را ثابت کنیم چون موارد احتیاج به قول لغوی در حدی نمی باشد که ما چاره ای جزء مراجعه ی به قول لغوی نداشته باشیم بلکه در آن موارد نادر یا توقف می نماییم و یا اصل براءة جاری می کنیم و یا اگر قابل احتیاط باشد احتیاط می نماییم.
[24] این عبارت در واقع دلیل چهارم برای قائلین به حجیت قول لغوی می باشد البته این دلیل نیز مانند دلیل سوم هیچ ربطی به اثبات قول لغوی از باب ظن خاص ندارد بلکه نهایتاً در فرض پذیرش، قول لغوی را به عنوان ظن مطلق و در فرض انسداد باب علم ثابت می کند با اینکه بحث و نزاع در مانحن فیه در مورد قول لغوی به عنوان ظن خاص بوده است. توضیح استدلال این است که هر کسی که حجیت قول مطلق ظنون را به خاطر انسداد باب علم در مُعظم احکام شرعیه می پذیرد باید قول لغوی را در موردی که مفید ظن و گمان به حکم شرعی می باشد نیز بپذیرد زیرا در چنین صورتی قول لغوی مصداقی از همان قاعده ی کلیه ای است که او پذیرفته است یعنی حجیت مطلق ظنون در استنباط احکام شرعیه مثلاً دلیل صحیحی وجود ندارد موارد تیمم صحیح را مشخص کند و از قول لغوی این مطلب حاصل می شود که صعید به معنای مطلق وجه الأرض می باشد لذا این حکم ظنی حاصل می شود که تیمم بر مطلق وجه الأرض صحیح است پس عمل کردن به آن بر کسی که قائل به انسداد باب علم در مُعظم احکام شرعیه می باشد و حجیت مطلق ظنون را پذیرفته است، واجب می باشد.
[25] بخلاف دلیل سوم که استدلال آن متوقف بر ادعای انسداد در باب لغات بوده است.
[26] مستدل.
[27] انسداد در مُعظم احکام.
[28] به تعبیر دیگر مطابق با این استدلال انفتاح باب علم در لغات هیچ تأثیری نخواهد داشت به خلاف دلیل سوم که در فرض انسداد باب علم در لغات سخن می گفت لذا پاسخ داده شد که باب لغات مُنسد نبوده بلکه مفتوح می باشد.
[29] نتیجه نهایی.
[30] که مثلاً بحث می شود آیا مکان إتخاذی نیز شامل می شود یا تنها مکان تولد را شامل می شود.
[31] به معنای بیابان بی آب و علف می باشد لذا بحث می شود که در چه زمین مواتی صادق است، مثلاً اگر زمینی علف زار باشد ولی آب نداشته باشد عنوان مفازة بر آن صادق است یا خیر؟.
[32] که بحث می شود آیا بر رُطب نیز صادق است یا خیر؟.
[33] که بحث می شود بر مواردی مانند بادام و گردو نیز صدق می کند یا خیر؟.
[34] که بحث می شود آیا بر مالی که بر اثر شسته شدن خاک ها بر روی زمین ظاهر می گردد نیز صدق می کند یا خیر؟.
[35] مثلاً بحث می شود که آیا شامل گچ نیز می شود یا خیر؟.
[36] مثلاً بحث می شود که آیا شامل چیزی که خودش به ساحل آمده است نیز می شود یا خیر؟ به تعبیری آیا نیاز به غواصی بالفعل دارد یا همین مقدار که از نوع اموال نیازمند غواصی باشد کفایت می کند.
[37] مثلاً فقه تعطیل شود.
[38] همین مقدار احتیاج به قول لغوی.
[39] اتفاق اجماع علماء که در دلیل اول ذکر شد.
[40] به حد اجماع اصطلاحی نمی رسد.
[41] در اثبات حجیت قول لغوی.
[42] شاید اشاره به این باشد که اگر دلیل انسداد به تنهایی باعث حجیت قول لغوی از باب حجیت ظنون نشود ضمیمه کردن آن به اجماعات منقول مطلبی را ثابت نمی کند چون همانطور که در ادامه بحث می گردد اجماع منقول فی حد نفسه و بدون ضمیمه به قرائن حجت نمی باشد.
[43] خلاصه آنکه مصنف در بعضی از مقاطع کلام خود درصدد اثبات حجیت قول لغوی از باب ظن خاص بر می آید ولی آن را از باب رجوع به اهل خبره یا از باب بیّنه حجت می داند لذا رعایت شرایط بیّنه را در آن لازم می داند؛ در بعضی دیگر از مقاطع کلام خود درصدد اثبات حجیت قول لغوی از باب انسدادِ باب لغات برمی آید و می فرماید: أنّ مَورد الحاجة إلی قول اللغویین أکثر مِن أن یُحصی فی تفاصیل المعانی؛ و در بعضی از مقاطع کلام خود. درصدد اثبات حجیت قول لغوی از باب انسدادِ باب احکام بر می آید و می فرماید: نعم سیجیءُ أنّ کلّ مَن عمل بالظن فی مطلق الأحکام الشرعیة الفرعیة یلزمه العمل بالظن بالحکم الناشئ مِن الظن بقول اللغوی، ولی در پایان مسأله ی احتیاج به قول لغوی را در حدی نمی داند که اگر به قول لغوی مراجعه نشود مستلزم محذوری مانند تعطیلی فقه باشد و در پایان همین مقدار از احتیاج را به ضمیمه اتفاق علماء و عُقلا در مراجعه به قول لغوی در جهت اثبات حجیت قول لغوی کافی می دانند و سپس با عبارت فتأمّل در این مطلب نیز تردید می نمایند و به همین در گذشته بیان شد که مصنف در مسأله حجیت قول لغوی مردد می باشد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo