< فهرست دروس

درس رسائل استاد حمیدرضا آلوستانی

بخش1

95/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

و من هنا ظهر[1] : أنّ ما ذكرنا سابقاً- من اتّفاق العقلاء و العلماء على العمل بظواهر الكلام في الدعاوى، و الأقارير، و الشهادات، و الوصايا، و المكاتبات- لا ينفع[2] في ردّ هذا التفصيل، إلّا أن يثبت كون أصالة عدم القرينة حجّة من باب التعبّد[3] ، و دون إثباتها[4] خَرطُ القَتاد.

و دعوى[5] : أنّ الغالب اتّصال القرائن، فاحتمال اعتماد المتكلّم على القرينة المنفصلة مرجوح لندرته[6] .

مردودةٌ: بأنّ من المشاهد المحسوس تَطَرُّق التقييد و التخصيص إلى أكثر العمومات و الإطلاقات مع عدم وجوده في الكلام، و ليس[7] إلّا لكون الاعتماد في ذلك كلّه على القرائن المنفصلة، سواء كانت منفصلةً عند الاعتماد كالقرائن العقليّة و النقليّة الخارجيّة، أم كانت مقاليّةً متّصلة لكن عرض لها الانفصال بعد ذلك؛ لعروض التقطيع للأخبار، أو حصول التفاوت من جهة النقل بالمعنى[8] ، أو غير ذلك، فجميع ذلك ممّا لا يحصل الظنّ بأنّها لو كانت لَوَصَلَت إلينا[9] .

مع إمكان أن يقال: إنّه لو حصل الظنّ لم يكن على اعتباره دليلٌ خاصّ. نعم، الظنّ الحاصل في مقابل احتمال الغفلة الحاصلة للمخاطب أو المتكلّم ممّا أطبق عليه[10] العقلاء في جميع أقوالهم و أفعالهم.

هذا غاية ما يمكن من التوجيه لهذا التفصيل.

و لكنّ الإنصاف: أنّه لا فرق في العمل بالظهور اللفظيّ و أصالة عدم الصارف[11] عن الظاهر بين من قُصد إفهامه و مَن لم يُقصد؛ فإنّ جميع‌ ما دلّ من إجماع العلماء و أهل اللسان على حجّية الظاهر بالنسبة إلى مَن قُصد إفهامُه، جارٍ في من لم يُقصد؛ لأنّ أهل اللسان إذا نظروا إلى كلامٍ صادرٍ من متكلّمٍ إلى مخاطب، يحكمون بإرادة ظاهره منه إذا لم يجدوا قرينةً صارفةً بعد الفحص في مظانّ وجودها، و لا يفرّقون في استخراج مرادات المتكلّمين بين كونهم مقصودين بالخطاب و عدمه، فإذا وقع المكتوب الموجّه من شخصٍ إلى شخصٍ بيد ثالث، فلا يتأمّل في استخراج مرادات المتكلّم من الخطاب الموجَّه‌ إلى المكتوب إليه، فإذا فرضنا اشتراك هذا الثالث مع المكتوب إليه فيما أراد المولى منه‌، فلا يجوز له الاعتذار[12] في ترك الامتثال بعدم الاطّلاع على مراد المولى، و هذا واضحٌ لمن راجع الأمثلة العرفيّة.

هذا[13] حال أهل اللسان في الكلمات الواردة إليهم، و أمّا العلماء[14] فلا خلاف بينهم في الرجوع إلى أصالة الحقيقة في الألفاظ المجرّدة عن القرائن، الموجّهة من متكلّمٍ إلى مخاطب، سواء كان ذلك في الأحكام الجزئيّة، كالوصايا الصادرة عن الموصي المعيّن إلى شخص معيّن، ثمّ مسّت الحاجة إلى العمل بها مع فقد الموصى إليه؛ فإنّ العلماء لا يتأمّلون في الإفتاء بوجوب العمل بظاهر ذلك الكلام الموجّه إلى الموصى إليه المفقود. و كذا في الأقارير.

أم كان في الأحكام الكلّيّة، كالأخبار الصادرة عن الأئمّة عليهم السّلام‌ مع كون المقصود منها[15] تفهيم مخاطبيهم‌ لا غير؛ فإنّه لم‌ يتأمّل أحدٌ من العلماء في استفادة الأحكام من ظواهرها معتذراً بعدم الدليل على حجّية أصالة عدم القرينة بالنسبة إلى غير المخاطب و من قُصد إفهامه.

 


[1] از اینکه گفته شد اگر منشأ احتمال اراده ی خلاف ظاهر، امور دیگری غیر از غفلت متکلم یا غفلت مخاطب باشد این احتمال در مورد کسی که مقصود به افهام نمی باشد مرجوح نبوده و قابل دفع به واسطه ی تمسک به سیره ی جاریه ی بین عُقلا و علماء نمی باشد لذا این احتمال مانع از ظهورگیری و حق برداشت نسبت به غیر مقصود به افهام می شود.
[2] لذا نمی توان در مقام دفع این تفصیل و پاسخ دادن به محقق قمی(ره) گفت: عُلماء و عُقلا اتفاق نظر دارند بر حجیت ظواهر و این نشان دهنده ی آن است که آنها هیچ تفاوتی بین مَن قُصد افهامه و مَن لم یقصد افهامه قائل نمی باشند؛ چون ریشه ی برداشت و ظهورگیری عُقلا و علماء تکیه ی بر اصول لفظیه است. این اصول لفظیه مانند اصل عدم قرینه در مورد شخصی که مقصود به افهام نمی باشد جاری نمی گردد.
[3] نه از باب تمسک به سیره عقلائیه و اجماع عملی جاری در بین آنها و در صورتی که از باب تعبد باشد در مثل ما نحن فیه مقصود به افهام نمی باشد نیز جاری می شود چون معنای تعبد این است که بر شما لازم است هرگاه کلامی از متکلم صادر شده است و احتمال اراده ی خلاف ظاهر در آن داده شود با تکیه ی بر اصول لفظیه مانند اصل عدم قرینه این احتمال خلاف را دفع نمایید و به ظاهر کلام او اکتفا نمایید.
[4] این عبارت کنایه از آن است که پذیرش حجیت ظواهر از باب تعبد بسیار دشوار بوده و هیچ دلیلی آن را تأیید نمی کند و همانطور که بیان شد با رجوع به سیره ی عُقلا و عُلماء در می یابیم که ملاک و مناط عمل کردن آنها به ظواهر کلام، حصول ظن نوعی می باشد نه تعبد و نه حصول ظن شخصی.
[5] شاید کسی در مقام رد تفصیل محقق قمی(ره) و همچنین پاسخ به توجیه مرحوم شیخ(ره) براید و بگوید شما گفتید ظواهر کلام نسبت به مخاطبی که مقصود به افهام نمی باشد حجت نیست زیرا نسبت به چنین مخاطبی احتمال اراده ی خلاف ظاهر به دلیل احتمال إختفاء قرائن وجود دارد و با وجود چنین احتمالی ملاک حجیت ظواهر یعنی ظن نوعی و اطمینان نفسانی برای او حاصل نمی شود؛ در پاسخ گفته می شود از آن جایی که شیوه ی رائج و غالب بین متکلمین آوردن قرائن به صورت متصله می باشد لذا بعد از فحص مخاطب ولو اینکه مقصود به افهام نباشد، احتمال اختفاء قرینه مرجوح و غیر قابل توجیه می باشد لذا او نیز با این فرض، به ظن نوعی و اطمینان نفسانی می رسد پس ظواهر کلام برای او نیز از ملاک حجیت یعنی حصول ظن نوعی برخوردار می باشد.
[6] لذا چنین احتمالی که قابل اعتنا نمی باشد مانع از حصول ظن نسبت به مراد متکلم نمی شود.
[7] أی: تَطَرُّق التقييد و التخصيص.
[8] مثلاً قرینه متصله بوده است وامام علیه السلام فرمودند: أکرم العُلماء إلا الفُساق ولی راوی دو روایت ذکر کرده است یکی أکرم العلما و دیگری لا تُکرم الفساق.
[9] و از این طریق احتمال وجود قرینه و اراده ی خلاف ظاهر نفی می شود و در نتیجه به ظاهر کلام متکلم اکتفا شود.
[10] پاسخ گذشته ی مصنف از دعوای مذکور یک پاسخ صغروی بوده است یعنی فرمودند: ما نمی پذیریم که برای مخاطب غیر مقصود به افهام نیز مانند مخاطب مقصود به افهام ظن و گمان نسبت به ظهور کلام متکلم حاصل گردد در این قسمت یک پاسخ کبروی ذکر می کنند و آن اینکه بر فرض پذیرفته شود برای غیر مقصود به افهام نیز مانند مقصود به افهام چنین ظن و گمانی حاصل می گردد و لکن دلیل بر حجیت این ظن به عنوان ظن خاص وجود ندارد چون دلیل پذیرش ظنون حاصل از ظواهر کلام، سیره عُقلا و علماء بوده است و همانطور که بیان شد این سیره در مورد مقصودین به افهام جاری می گردد و شامل غیر مقصودین به افهام نمی گردد. فائدة:البته همانطور که از ادامه مباحث نیز روشن می گردد این بیان مصنف قابل پذیرش نمی باشد زیرا همان سیره و اجماع عملی عُقلا و علماء مانحن فیه را نیز شامل می شود چون آنها اتفاق نظر دارند بر پذیرش ظواهر کلام متکلمی که کلامش مفید ظن نوعی بوده و احتمال اراده ی خلاف ظاهر از آن نفی شده باشد و در مانحن فیه نیز فرضاً این مطلب وجود دارد.
[11] یعنی در تکیه نمودن بر اصول لفظیه در مقام برداشت و ظهورگیری.
[12] به این صورت که بگوید من چون که مقصود به افهام نبوده ام لذا مقاصد مُولا را نفهمیده ام و به همین جهت عمل ننموده ام.
[13] یعنی اینکه در عرف و بین اهل لسان در مقام برداشت و ظهورگیری هیچ تفاوتی بین مَن قُصد افهامه ومَن لم یقصد افهامه وجود ندارد.
[14] خلاصه آنکه علماء در مقام برداشت از الفاظی که مجرد از قرائن می باشند با تکیه ی بر اصول لفظیه مانند اصل عدم قرینه و أصالة الحقیقة برداشت و ظهورگیری می نمایند بدون اینکه تفاوتی قائل شوند بین مَن قُصد افهامه و مَن لم یقصد افهامه و این نشان دهنده ی آن است که در نظر آنها حصول ظن نوعی از کلام متکلم در جهت برداشت و ظهورگیری کفایت می نماید و در این جهت مسأله ی مقصود به افهام و غیر مقصود به افهام بودن هیچ مدخلیّتی ندارد.
[15] اخبار.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo